امام خامنه ای -انتظار
سخنان امام خامنه ای در مورد انتظار و فرج :کارهای غیر عالمانه مردم را از انتظار حقیقی دور می کند…
سلامتی آقا امام زمان(عج) و امام خامنه ای صلوات
سالروز ولادت امام خامنه ای در 24 تیر مبارک باد.
لطف خدا به مردم دنیا ارائه شد
یکباره شوره زار زمین باغ لاله شد
پس کوچه های خاکی مشهد پر از شعف
خورشیدشهر خامنه 73ساله شد
center>
بمناسبت فرارسيدن دهه ي پاياني ماه شعبان المعظم
قصیرهاوکوتاهی های گذشته رادربقيه ي این ماه جبران کن،و به آنچه برای توسودمنداست روی آور؛و هر دِین وامانتی برعهده داری، ادا کن و گناهانی راکه انجام می دادی ترک کن و ازخدا بترس…
۱ - از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:
هر کس سه روز از آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به ماه مبارک رمضان متصل سازد،
خداوند متعال ثواب روزه ي دو ماه متوالی را برای او بنویسد.
۲ - اباالصلت هروی می گوید:
جمعه ي آخر ماه شعبان خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود:
ای اباصلت!
اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است،
پس تقصیرها و کوتاهی های گذشته را در بقيه ي این ماه جبران کن،
و به آنچه برای تو سودمند است روی آور؛
بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما،
تا وقتی که ماه رمضان داخل می شود خود را برای خدا خالص ساخته باشی
و هر دِین و امانتی بر عهده داری، ادا کن
و کینه ي هر کس که در دل داری بیرون نما
و گناهانی را که انجام می دادی ترک کن
و از خدا بترس
و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکل نما،
که هر کس بر خدا توکل کند،
خداوند امور او را کفایت می نماید،
و در بقيه این ماه این دعا را بسیار بخوان:
ألّـلهُمَّ إن لَم تـَکـُن غـَفـَرتَ لـَنا فیما مَضی من شَعبانَ ، فـَاغفـِر لـَنا فیما بـَقـِیَ مِنهُ.
امام علیه السلام در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان ،
بنده های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنم آزاد می گراند.
راه حلی برای غلبه بر خواب سحر
سلام بنده به خواندن نماز شب خیلی علاقه مندم منتها خواب سنگینی دارم که اغلب متوجه زنگ ساعت نمیشوم واطرافیانم ساعت را خاموش میکنن واگر هم مرا صدا کنند اغلب اوقات متوجه نمیشوم اگر برای حل مشکل بنده راه حلی هست راهنمایی بفرمایید
حجت الاسلام و المسلمين جاودان فرمودند:
سلام علیکم و رحمة الله
شب بسیار کمتر غذا بخورید - شب زودتر بخوابید- روز خودتان را خیلی خسته نکنید- پای فیلم و تلویزیون ننشینید- با وضو بخوابید- قبل از خواب مقداری قرآن بخوانید و بدانید نه کم غذایی و نه زود خوابیدن و نه هیچ کار دیگری نمی تواند آدم را از خواب سحر بیدار کند و فقط باید خدای متعال بخواهد و انشاءالله مرحمت او شامل شما بشود.
نیمه شعبان؛ شبی به فضیلت لیلةالقدر/ اعمال شب و روز نیمه شعبان
شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکى است. پیامبر گرامی اسلام (ص) در حدیثی فرمود: در نیمه شعبان اجلها نوشته و ارزاق قسمت می شود و خدای عزّ وجلّ در این شب بیش از موهای بزهای قبیله بنیکلب، بندگانش را میآمرزد و فرشتگان را به آسمان دنیا و از آنجا به زمین نازل میکند و در این نزول ابتدا در مکه فرود میآیند.
از امام جعفر صادق (ع) روایت است که از امام محمدباقر(ع) در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شبها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مىفرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مىآمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند.
امام صادق(ع) نیز درباره رابطه شب قدر و نیمه شعبان فرمود: «همانطور که خداوند به پیامبر(ص) شب قدر مرحمت فرمود، به ما اهل بیت نیز نیمه شعبان را عطا کرد».
اعمال شب نیمه شعبان
براى شب نیمه شعبان چند عمل وارد شده است:
1- غسل، که باعث تخفیف گناهان مىشود.
2- احیاء این شب به نماز و دعا و استغفار. و در روایت است که هر کس این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى که دلها بمیرند.
3- زیارت امام حسین (ع) است که افضل اعمال این شب و باعث آمرزش گناهان است و هر کس بخواهد با او مصافحه کند روح 124هزار پیغمبر زیارت کند آن حضرت را در این شب، اَقَلِّ زیارت آن حضرت آن است که به بامى برآید و به جانب راست و چپ نظر کند پس سر به جانب آسمان بلند کند و زیارت کند آن حضرت را به این کلمات: “اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.” و هر کس در هر کجا باشد در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیت زیارت کند امید است که ثواب حجّ و عُمره براى او نوشته شود.
4- صلوات هر روز را که در وقت زوال وارد شده خوانده شود.
5- دعاى کمیل را که در این شب وارد شده است، خوانده شود.
6- هر یک از اذکار “سُبْحانَ اللّهِ” ، “الْحَمْدُلِلّهِ” ، “اللّهُ اَکْبَرُ” وَ “لا اِلهَ اِلا اللّهُ” صد مرتبه گفته شود، تا خداوند تعالى گناهان گذشته او را بیامرزد و برآورد حاجتهاى دنیا و آخرت او را.
7- نماز جناب جعفر به جا آورده شود.
8- شیخ در مصباح از ابویحیى در ضمن خبرى در فضیلت شب نیمه شعبان روایت کرده که از مولاى خودم حضرت صادق (ع) پرسیدم که بهترین دعاها در این شب چیست؟ فرمود: پس از آن که بجا آوردى نماز عشا را،2 رکعت نماز اقامه کن که در رکعت اول حمد و سُوره قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود و در رکعت دوم حمد و سوره توحید خوانده شود. پس از سلام، تسبیحات حضرت زهرا (س)گفته شود. پس از آن این دعا خوانده شود:
یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِ یا عالِمَ الْجَهْرِ وَالْخَفِیّاتِ وَ یا مَنْ لا تَخْفى عَلَیْهِ خَواطِرُ الاْوْهامِ وَ تَصَرُّفُ الْخَطَراتِ یا رَبَّ الْخَلایِقِ وَالْبَرِیّاتِ یا مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ الاْرَضینَ وَالسَّمواتِ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَمُتُّ اِلَیْکَ بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ فَیا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اجْعَلْنى فى هِذِهِ اللَّیْلَةِ مِمَّنْ نَظَرْتَ اِلَیْهِ فَرَحِمْتَهُ وَ سَمِعْتَ دُعاَّئَهُ فَاَجَبْتَهُ وَ عَلِمْتَ اسْتِقالَتَهُ فَاَقَلْتَهُ وَ تَجاوَزْتَ عَنْ سالِفِ خَطیئَتِهِ وَ عَظیمِ جَریرَتِهِ فَقَدِ اسْتَجَرْتُ بِکَ مِنْ ذُنُوبى وَ لَجَاْتُ اِلَیْکَ فى سَتْرِ عُیُوبى اَللّهُمَّ فَجُدْ عَلَىَّ بِکَرَمِکَ وَ فَضْلِکَ وَاحْطُطْ خَطایاىَ بِحِلْمِکَ وَ عَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْنى فى هذِه اللَّیْلَةِ بِسابِغِ کَرامَتِکَ وَاجْعَلْنى فیها مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ الَّذینَ اجْتَبَیْتَهُمْ لِطاعَتِکَ وَاخْتَرْتَهُمْ لِعِبادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خالِصَتَکَ وَ صِفْوَتَکَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ سَعَدَ جَدُّهُ وَ تَوَفَّرَ مِنَ الْخَیْراتِ حَظُّهُ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ سَلِمَ فَنَعِمَ وَ فازَ فَغَنِمَ وَاکْفِنى شَرَّ ما اَسْلَفْتُ وَاعْصِمْنى مِنَ الاِْزدِیادِ فى مَعْصِیَتکَ وَ حَبِّبْ اِلَىَّ طاعَتَکَ وَ ما یُقَرِّبُنى مِنْکَ وَ یُزْلِفُنى عِنْدَکَ سَیِّدى اِلَیْکَ یَلْجَاءُ الْهارِبُ وَ مِنْکَ یَلْتَمِسُ الطّالِبُ وَ عَلى کَرَمِکَ یُعَوِّلُ الْمُسْتَقیلُ التّائِبُ اَدَّبْتَ عِبادَکَ بالتَّکَرُّمِ وَ اَنْتَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ وَ اَمَرْتَ بِالْعَفْوِ عِبادَکَ وَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ اَللّهُمَّ فَلا تَحْرِمْنى ما رَجَوْتُ مِنْ کَرَمِکَ وَلا تُؤْیِسْنى مِنْ سابِغِ نِعَمِکَ وَلا تُخَیِّبْنى مِنْ جَزیلِ قِسَمِکَ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ لاِهْلِ طاعَتِکَ وَاجْعَلْنى فى جُنَّةٍ مِنْ شِرارِ بَرِیَّتِکَ رَبِّ اِنْ لَمْ اَکُنْ مِنْ اَهْلِ ذلِکَ فَاَنْتَ اَهْلُ الْکَرَمِ وَالْعَفْوِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ جُدْ عَلَىَّ بِما اَنْتَ اَهْلُهُ لا بِما اَسْتَحِقُّهُ فَقَدْ حَسُنَ ظَنّى بِکَ وَ تَحَقَّقَ رَجاَّئى لَکَ وَ عَلِقَتْ نَفْسى بِکَرَمِکَ فَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ وَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ اَللّهُمَّ وَاخْصُصْنى مِنْ کَرَمِکَ بِجَزیلِ قِسَمِکَ وَاَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَاغْفِر لِىَ الَّذنْبَ الَّذى یَحْبِسُ عَلَىَّ الْخُلُقَ وَ یُضَیِّقُ عَلىَّ الرِّزْقَ حَتّى اَقُومَ بِصالِحِ رِضاکَ وَ اَنْعَمَ بِجَزیلِ عَطاَّئِکَ وَاَسْعَدَ بِسابِغِ نَعْماَّئِکَ فَقَدْ لُذْتُ بِحَرَمِکَ وَ تَعَرَّضْتُ لِکَرَمِکَ وَاسْتَعَذْتُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ بِحِلْمِکَ مِنْ غَضَبِکَ فَجُدْ بِما سَئَلْتُکَ وَاَنِلْ مَا الْتَمَسْتُ مِنْکَ اَسْئَلُکَ بِکَ لابِشَىءٍهُوَ اَعْظَمُ مِنْکَ.
پس به سجده مى روى و 20 مرتبه یا رَبِّ ، 7 مرتبه یا اَللّهُ، 7 مرتبه لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ، 10 مرتبه ما شآءَ اللّهُ، 10 مرتبه لاقُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ، و 10 مرتبه صلوات مى فرستى بر پیغمبر و آل او (ع) و حاجت خود را از خدا بخواه. سوگند به خدا که اگر به سبب این عمل به عدد قطرات باران حاجت بخواهى هر آینه برساند به تو خداوند عزوجل آن حاجتها را به کَرَم عَمیم و فَضْل جَسیمِ خود.
اعمال روز نیمه شعبان
عید مولود شریف امام دوازدهم مَوْلانا وَ اِمامُنا الْمَهْدِىُّ حضرت حجّة بن الحسن صاحبُ الزَّمان صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ است و مستحب است زیارت آن حضرت (عج) در هر زمان و مکان و در هر جا و دعا براى تعجیل ظهور آن حضرت در هنگام زیارت و به خصوص تاکید شده به زیارت آن حضرت در سرداب سامراء، و ظهور آن حضرت و فرمانروائیش مسلم است و او است که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر شده باشد از ستم و بیدادگری نتواند جز تو اى مهربانترین مهربانان.
بمناسبت فرارسيدن ايام فرخنده ولادت باسعادت حضرت بقية الله الأعظم (عج)
وقتی که قائم ما قیام کند، خداوند قدرت شنوایی و بینایی شیعیان ما را افزایش می دهد؛ به گونه ای که از فاصله دور او با شیعیانش سخن می گوید و آنان سخنش را می شنوند و حضرت را می بینند…
امام مهدی کیست؟
وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام مهدی(عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.
میلاد نور
آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.
سیمای مهدی(عج)
پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…
دوران زندگی
دوران زندگی امام زمان(عج) به چهار دوره تقسیم می شود:
1 ـ از تولد تا غیبت: حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.
2 ـ غیبت صغری: پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره حضرت مهدی(عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.
3 ـ دوره غیبت کبری: این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.
4 ـ دوره حکومت: پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.
القاب حضرت
مهدی
«مهدی» یکی از مشهورترین نام های حضرت است. امام باقر علیه السلام درباره دلیل نام گذاری آن حضرت به این اسم، می فرمایند: قائم آل محمد(عج) را به این دلیل، مهدی می نامند که او، مردم را به آن دسته از اموری که برایشان پوشیده است، هدایت خواهد کرد. وی، تورات اصلی و دیگر کتاب های پیامبران پیشین را از مخفی گاه آنها، بیرون خواهد ساخت. حضرت صادق نیز در این باره می فرمایند: به آن حضرت، مهدی گفته اند؛ زیرا او مردم را به امری که آن را گم کرده اند، هدایت می کند.
قائم
قائم، یکی از القاب حضرت مهدی(عج) است، امام رضا علیه السلام در تبیین دلیل این نام گذاری، می فرمایند: حضرت صاحب الامر(عج) را قائم نامیده اند، چون او، به حق، قیام خواهد کرد. شیخ صدوق نیز در کمال الدین نقل می کند که «صقر بن دلف» گفت: روزی از حضرت امام محمدتقی علیه السلام پرسیدم: یابن رسول اللّه، چرا فرزند امام عسکری علیه السلام را قائم نامیدند؟ آن حضرت فرمودند: برای این که او ،اصل امامت را پس از فراموش شدن و روی گرداندن بیشتر مردم از آن، دوباره مطرح خواهد ساخت.
منتَظَر
از امام جواد علیه السلام روایت شده است که حضرت مهدی(عج) را منتظَر می نامند؛ چون دوران غیبت برای وی، بسیار طولانی خواهد بود. مخلصان امت با وجود طولانی شدن این دوره، ظهور او را انتظار خواهند کشید، ولی شک کنندگان، دچار تردید خواهند شد و او را انکار خواهند کرد.
همچنین آن حضرت را منتظِر نیز نامیده اند؛ زیرا وجود مبارک امام زمان(عج) همواره در حال انتظار به سر می برند، تا اجازه قیام و ظهورشان از سوی خداوند متعال صادر شود. آنگاه ستم را از زمین بزدایند و آن را از عدل و داد پُر سازند.
حجت اللّه
در دسته ای از روایت ها و دعاها، امام عصر(عج) را حُجّت یا حجّة اللّه نامیده اند. درباره دلیل این نام گذاری، نظرهای گوناگونی بیان شده است. از جمله گفته اند: خداوند تبارک و تعالی به وسیله آن حضرت بر بندگانش، اتمام حجّت می کند و به همه پرسش ها و شبهه های آنان پاسخ می دهد. به گونه ای که در سرپیچی از حق، برای هیچ کس، بهانه ای باقی نخواهد ماند. برخی نیز گفته اند: امام زمان(عج) حجة اللّه است؛ به این معنی که حکومت الهی بر همه خلایق، به دست آن حضرت تحقق خواهد یافت.
صاحب الامر
امام مهدی(عج) را صاحب الامر نیز می نامند؛ زیرا آن حضرت، رهبر و پیشوایی است که خداوند تبارک و تعالی، پیروی از ایشان را بر همه بندگان خود، واجب دانسته است. از جمله در قرآن کریم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و پیامبرش و صاحبان امر، پیروی کنید».
روایت معتبری در تفسیر این آیه، تصریح دارد که مراد از «اولی الامر»، امامان معصوم و خاندان پیامبر اکرم(ص)اند که نخستین آنان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و واپسین آنان، حجت بن الحسن العسکری؛ امام زمان(عج) است.
خلف صالح
یکی دیگر از القاب امام زمان(عج)، خلف صالح است که این تعبیر در سخنان ائمه اطهار علیهم السلام بیشتر به چشم می خورد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: خلف صالح از فرزندان من است. مهدیِ این امّت اوست. نامش محمد و کنیه اش، ابوالقاسم است که در آخرالزمان، قیام خواهد کرد.
مراد از خلف، جانشین است. آن حضرت را خلف صالح می گویند؛ زیرا جانشین همه انبیا و اوصیای پیشین است و همه دانش، حالت ها و ویژگی های آنان را در خود گرد آورده است. در حدیث «لوح» حضرت صدیقه طاهره(س) در این باره آمده است: آن گاه پس از امام عسکری علیه السلام این سلسله (امامت) را با پسر و خلف او کامل می کنم. او که برای جهانیان رحمت است. برای اوست کمال صفوت آدم و رفعت ادریس و آرامش نوح و بردباری ابراهیم و شدّت و صلابت موسی و بهای عیسی و صبر ایوب…
بقیّة اللّه
از جمله لقب های امام زمان(عج)، بقیّة اللّه است. درباره نامیده شدن آن حضرت به این لقب، دیدگاه های گوناگون، مطرح شده است؛ برای مثال، گفته اند: این تعبیر، واژه ای جامع و کامل است که شخصیت و عظمت آن حضرت را بیان می کند؛ زیرا آن حضرت، وارث آدم و یادگار کسی است که ملایکه بر او سجده کردند و همه موجودات در برابر او سر تسلیم فرود آوردند.
همچنین گفته اند چون آن حضرت قیام کنند، به کعبه تکیه می دهند و نخستین آیه ای که به زبان جاری خواهند ساخت، این است: اگر مؤمن باشید، بقیّة اللّه برای شما از هرچیز دیگر، بهتر است. آن گاه خواهد فرمود: منم بقیة اللّه و حجت الهی و خلیفه او برای شما. از آن پس، هرکس که به ایشان سلام کند، از عبارت السّلام علیک یا بقیّة اللّه فی ارضه استفاده می کند.
منتقم
«منتقِم» از دیگر لقب های حضرت مهدی(عج) است. حضرت رسول اکرم(ص) در این باره فرمودند: از جمله اوصاف مهدی آل محمّد(عج) این است که انتقام مظلومان را از ستم گران خواهد گرفت. افزون بر این، خود امام عصر(عج) به احمد بن اسحاق نوشتند: من از دشمنان خداوند، انتقام خواهم گرفت.
وارث
در بعضی دعاها و سخنان ائمه علیهم السلام ، از حضرت مهدی(عج) با عنوان وارث یاد شده است. پیامبر اکرم(ص) در خطبه غدیریه می فرمایند: آن حضرت، وارث علوم، کمالات، مقامات و منزلت های همه انبیا و اوصیا و پدران بزرگوارش خواهد بود. به عبارت دیگر، همه آن چه انبیا و اوصیا داشته اند، او یک جا خواهد داشت.
موعود
موعود یکی از نام های مشهور آن حضرت است که تقریبا در همه ادیان آسمانی به آن معروف است. امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه وَ ما تُوعَدُون، دلیل این نام گذاری را چنین بیان می فرمایند: مقصود، قیام قائم آل محمد(ص) است که وعده ظهور او به همه پیامبران و امت های گذشته داده شده است. بنابراین، در زیارت آن حضرت آمده است: سلام بر آن مهدی که خداوند وعده داده است که به واسطه او بین همه مردم، وحدت و یکپارچگی ایجاد کند.
خاتم الاوصیاء
از جمله لقب های حضرت مهدی(عج)، خاتم الاوصیاست؛ زیرا آن حضرت، آخرین وصی پیامبر اکرم(ص) و آخرین امام معصومند که با ظهور خود، نظام عدل اسلامی را در سرتاسر جهان، حاکمیت خواهند بخشید. از خدمت گزار امام عسکری علیه السلام نقل شده است که وقتی به حضور حضرت مهدی(عج) رسیدم، حضرت، خود را با این تعبیرها به من معرفی کردند: منم خاتم الاوصیا که خداوند تبارک و تعالی به واسطه من، بلاها و فتنه ها را از خاندان و شیعیانم، برطرف خواهد ساخت.
داعی
در یکی از زیارت ها با تعبیر «داعِیَ اللّه» از امام مهدی(عج) یاد شده است: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه. درباره دلیل این نام گذاری نقل شده است که آن حضرت از جانب خداوند متعال مأموریت دارند تا مردم را به سوی پروردگارشان فرا خوانند. ایشان در این راه، به اندازه ای تلاش خواهند کرد تا آیین الهی در سرتاسر جهان حاکمیّت پیدا کند و جز دین خدا، هیچ مکتب و تفکری، ادعای جهان داری و راهنمایی بشر را نداشته باشد.
برای امام زمان(عج) بیش از سیصد لقب ذکر شده که هر یک بر بعد خاصی از شخصیت و ویژگی های اخلاقی و روحی آن حضرت دلالت دارد. از جمله آنهاست: مهدی، منصور، قائم، حجت الله، صاحب الامر، خلف صالح، بقیة الله، منتقم، موعود، خاتم الاوصیا، داعی، باسط، ثائر، صاحب الزمان، ولی اللّه، خلیفة الرحمان، برهان، سیّد و منتظر.
باسط
یکی از لقب های امام زمان(عج) باسط است. باسط یعنی کسی که نعمت و برکات را گسترده می سازد. در زمان حکومت آن حضرت داد در همه جا گسترده خواهد شد. همه مخلوقات در سایه عدالت آن بزرگوار به آرامش و آسایش دست می یابند و از نعمت های الهی بهره مند خواهند شد. همچنین احکام حیات بخش اسلام در سرتاسر عالم مورد توجه قرار گرفته، زمینه تشکیل حکومت واحد جهانی بر اساس قوانین الهی فراهم خواهد آمد. زمین و آسمان برکات خود را در زمان حضرت به مردم ارزانی خواهند داشت. اساس کفر و شرک از بین می رود و همه مردم در سایه آن حضرت تسلیم آیین الهی خواهند شد و حتی درندگان نیز خوی درندگی خویش را کنار خواهند گذاشت.
تمام
هر یک از لقب های حضرت مهدی(عج) بر گوشه ای از ویژگی های شخصیّت بی نظیر آن حضرت دلالت دارد. یکی از لقب های آن حضرت «تمام» است. امام مهدی(عج) را از آن جهت لقب تمام داده اند که آن حضرت در کمالات اخلاقی، سجایای انسانی، شرافت نسب و خاندان، شوکت و عظمت، رأفت و محبّت و قدرت و سلطنت تام و بی عیب است و احدی از انبیا و اولیا به آن حدّ دست نیافته اند و توفیقی که امام زمان(عج) در اجرای احکام الهی پیدا کرده هیچ یک از پیامبران و اوصیا پیدا نکرده است. همچنین می توان گفت: آن حضرت را تمام نامیده اند چون وی متمّم و کامل کننده خلافت و حکومت الهی و نیز علوم و کمالات در روی زمین است و از طریق رهنمودها و برنامه های تربیتی و اخلاقی آن حضرت است که بشر به بالاترین درجات کمال روحی و عرفانی دست خواهد یافت.
غائب
از جمله لقب هایی که برای مهدی موعود(عج) ذکر شده لقب غائب است. غائب یعنی غیرظاهر. آن گاه که ستم پیشه گان ظلمت پرست، نورانیّت دوازدهمین حجّت بر حقّ الهی را تاب نیاوردند و با یورش به منزل امام عسکری علیه السلام در صدد بر آمدند تا منجی عالم بشریت را به قتل برسانند، خداوند متعال به قدرت و حکمت لایزال خویش، زمینه غیبت آخرین حجتش را فراهم ساخت تا با حفظ جان باقی مانده سلسله امامت و سلاله نبوّت نعمت خود را بر انسان های ستمدیده کامل کند. از آن روز غیبت مصلح بزرگ بشر آغاز شد و امام دوازدهم هم از این رو به امام غائب معروف شد.
مأمول
مأمول یعنی آرزو شده و کسی که مردم به او امید بسته اند و چشم انتظار اویند. این تعبیر از جمله لقب های حضرت مهدی(عج) است. همه مردم دنیا چشم انتظار قیام آن منجی بزرگند تا با ظهور خویش ستم و تبعیض و تعدّی را از سرتاسر جهان برطرف ساخته، دنیا را پر از عدل و داد سازد. لقب مأمول به این حقیقت اشاره دارد که چون همه آرزوی ظهور آن حضرت را دارند به او امام مأمول می گویند. در قسمتی از زیارت گران قدر «سلام علی آل یس» آمده است: «سلام بر تو ای امام امین. درود بر تو ای مقدّم بر همه عالم که تمام مخلوقات در آرزوی تو به سر می برند».
ناطق
یکی از لقب های معروف امام زمان(عج) لقب «ناطق» است. در زیارت عاشورا آمده است: «ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام مهدی ناطق؛ از خداوند متعال درخواست می کنم که توفیق انتقام گرفتن از دشمنان شما را به همراه امام و راهنمای ناطق روزی ام کند». لقب ناطق را رسول خدا(ص) به حضرت مهدی(عج) دادند و در حدیثی در معرفی تک تک ائمه اطهار علیهم السلام ، بیان فرمودند. این لقب از آن رو به امام عصر(عج) داده شده است که ائمه قبلی بر اثر تسلط دشمنان، بسیاری از امور و اسرار را نمی توانستند بیان کنند؛ چون خطرهای فراوانی اساس اسلام را تهدید می کرد. اما حضرت مهدی(عج) وقتی ظهور کنند از چنان قدرت و عظمتی برخوردار خواهند بود که تمام طاغوت ها را سرکوب کرده، همه علوم و معارف را بدون هیچ گونه نگرانی بیان، و حکم خداوند را جاری می فرمایند.
نور آل محمد(ص)
«نور آل محمد» از لقب های حضرت مهدی(عج) است که ریشه قرآنی دارد. توضیح آنکه هرچند نام امام زمان(عج) در قرآن کریم ذکر نشده است ولی در روایات مربوط به تفسیر آیات، در موارد متعدد برخی از آیات به اعمال و ویژگی های آن حضرت تفسیر یا تأویل یا تطبیق شده است؛ به عنوان مثال آیاتی چون واللّه متمّ نوره (خدا نور خودش را کامل خواهد ساخت) یا اشرقت الارض بِنور ربّها (زمین به نور پروردگارش روشن می گردد) و یهدی اللّه بنوره من یشاء (خداوند هرکس را که بخواهد با نور خودش هدایت می کند) به ولایت حضرت قائم(عج) و ظهور و ارشادات آن حضرت تفسیر شده است.
فایده و سرّ غیبت
برای غیبت با توجه به مجموعه روایات و رهنمودهای معصومین علیهم السلام ، حکمت هایی ذکر شده است. از جمله اسرار غیبت آن است در دوره غیبت ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر آمادگی علمی و اخلاقی و عملی پیدا می کنند؛ زیرا ظهور آن حضرت چون ظهور انبیا و سایر حجت های الهی نیست که مبتنی بر علل عادی و ظاهری باشد. روش آن حضرت در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و واقعیت ها و ترک تقیه خواهد بود و این امر نیاز به تکامل علوم و معارف و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد؛ به طوری که استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانی شدن حکومت قرآن فراهم باشد.
آزمون مردم
غیبت امام عصر(عج) سبب می شود تا نفاق پنهان عده ای آشکار، و ایمان حقیقی مؤمنان واقعی معلوم شود و مردم در کوره حوادث این دوران آزموده و خوب و بد آنها مشخص گردد. لذا وقتی از امام باقر علیه السلام پرسیدند فرج شما اهل بیت کی فرا خواهد رسید، حضرت فرمودند: این امر واقع نخواهد شد، مگر زمانی که شما غربال شوید و افراد آلوده و پاکان و مخلصان از همدیگر به طور کامل جدا شوند.
ظهور امام زمان(عج) و شروط آن
ظهور امام زمان(عج) متوقف بر شرط هایی است که از جمله آنهاست: وجود یاران فداکار و با ایمان که با تمام وجود آماده فداکاری در راه حاکمیت بخشیدن احکام الهی باشند و لحظه ای از پیروی دستور حجت الهی غفلت نکنند. شرط دیگر آمادگی فکری و اعتقادی توده مردم است که با شنیدن دعوت رهایی بخش امام زمان(عج)، با جان و دل پذیرا باشند و زمینه را برای هرچه بهتر و بیشتر فراهم شدن حکومت عدل جهانی آماده سازند.
علایم ظهور
گرچه برای ظهور امام زمان(عج) وقت خاصّی ذکر نشده، اما در لابلای روایات اهل بیت علیهم السلام به وقایعی به عنوان نشانه های ظهور اشاره شده است که مقارن یا به دنبال آن، ظهور حضرت مهدی(عج) واقع خواهد شد. این نشانه ها را از جهات مختلفی طبقه بندی می کنند. از بخش مهمّی از این علایم به عنوان نشانه های غیرحتمی ظهور یاد می کنند که تعداد آنها بیش از صدها مورد است که از جمله در یکی از روایات امام صادق علیه السلام به حدود 108 مورد تصریح شده است که برخی از آنها عبارتند از: فراگیر شدن ستم، پیدایش بدعت ها، بی توجهی به حق، گرایش به باطل، رو برتافتن از قرآن، بی احترامی به بزرگان، حرام شدن حلال و حرام شدن حلال، ترک امر به معروف و نهی از منکر، علنی شدن گناهان بزرگ، زیاد شدن خونریزی، سبک شمردن نماز، رقابت بر سر کسب های حرام و روی آوردن مردم به رشوه و سوگند دروغ و لهو و لعب.
چگونگی ظهور مهدی(عج)
وقتی زمان ظهور فرا رسد به دنبال ندایی آسمانی که مردم را به پیروی از حقّ دعوت خواهد کرد، حضرت مهدی(عج) در کنار خانه خدا ـ در میان رکن و مقام ـ حاضر می شود و از پیروان خود که حدود 313 نفرند بیعت می گیرد. آنگاه اوّلین سخنرانی خود را در کنار خانه خدا خطاب به مردم ایراد می کند و از جمله می فرماید: هرکس می خواهد آدم و شیث را ببیند اینک منم آدم و شیث. هرکس بخواهد نوح و سام و… ابراهیم و اسماعیل و… موسی و یوشع و… عیسی و شمعون و… محمّد و علی علیه السلام را ببیند اینک منم نوح و سام و… محمد و علی… آنگاه از تک تک کتاب های آسمانی از جمله تورات و انجیل و قرآن آیاتی تلاوت کرده، مردم را به پیروی کامل از احکام الهی فرا می خواند. به دنبال آن لحظه به لحظه، مردم به یاران آن حضرت می پیوندند. سپس به کمک امدادهای پنهان و پیدای الهی و حمایت مردم و فداکاری یاران با ایمان و مخلص، بعد از مبارزه با دشمنان، حکومت عدل جهانی را در سرتاسر عالم حاکمیت می بخشند.
وظیفه منتظران
تا آمادگی های فردی و اجتماعی در مردم ایجاد نگردد، حضرت مهدی(عج) قیام نمی کنند. بنابراین مهم ترین پرسش برای هر فرد مؤمن در دوران غیبت آن حضرت، این است که با انجام دادن چه اعمالی و متخلق شدن به چه اخلاقی، می توان به ظهور آن حضرت کمک کرد و اصولاً یک مسلمان، در دوران غیبت، چه وظایفی بر عهده دارد؟ در مجموعه سخنان معصومین علیهم السلام پاسخ های فراوانی به این پرسش، داده شده که به برخی از آنها اشاره می شود.
شناخت امام عصر(عج)
بی شک، شناخت، نخستین و مهم ترین گام در هر کاری است. به همین دلیل، یکی از اساسی ترین وظایف افراد در دوران غیبت، شناخت امام زمان(عج) است. تا انسان، شناخت درستی از ویژگی های امام(عج) نداشته باشد، نمی تواند از وظایف و مسؤولیت هایی که در زمینه پیروی از امام(عج) برعهده اوست، درک درستی داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. امام حسن عسکری علیه السلام با معرفی حضرت مهدی(عج) به حضرت عبدالعظیم حسنی، فرمودند: فرزندم؛ محمد، امام و حجت خدا پس از من است. هرکس که بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
در انتظار ظهور
کسی که از بی عدالتی ها و نابسامانی ها ناراحت باشد، هرلحظه در انتظار ظهور منجی موعود جهانی خواهد بود؛ زیرا می داند تنها در صورت قیام شکوهمند آن حجت برحق الهی است که همه عوامل فساد و ظلم و تعدّی از بین خواهد رفت. امام صادق علیه السلام درباره فضیلت انتظار ظهور می فرمایند: منتظر امر ما همانند مجاهدی است که در راه خدا، در خون خود بغلتد.
امام علی علیه السلام نیز فرمودند: منتظر فرج باشید و از رحمت الهی هرگز ناامید نشوید. به راستی، بهترین اعمال در پیشگاه خداوند انتظار فرج است.
خودسازی و تهذیب نفس
چون دوران انتظار، دوره آمادگی است، فرد منتظر برای آنکه در شمار یاران آن حضرت در قلم آید، باید ازپیش، شایستگی های لازم را در خود فراهم آورد. با بی مبالاتی و آلودگی به گناهان نمی توان خود را شیعه نامید، تا چه رسد به اینکه خود را شیعه منتظر بنامیم. امام صادق علیه السلام فرمودند: شما جز با پرهیزگاری به ولایت ما نائل نمی شوید. همچنین می فرمایند: هرکس می خواهد از یاوران حضرت قائم(عج) شود، باید در حال انتظار، پرهیزگار باشد و به خصلت های نیکوی اخلاقی رفتار کند.
دعا برای تعجیل فرج
با توجه به نقش مهم دعا و جایگاه والای آن، پیروان واقعی امام زمان(عج) افزون بر تکلیف های دیگر، هر صبح و شام با تمام وجود، برای تعجیل فرج آن حضرت دعا می کنند. آنان از خداوند متعال درخواست می کنند که با ظهور هرچه سریع تر آن حضرت، دل های آنها را روشن سازد تا در سایه حکومت عدل جهانی آن حجت آخرین الهی، به سعادت واقعی دست یابند. وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) به شیعیان سفارش می کنند: «برای تعجیل در فرج و ظهور من، بسیار دعا کنید؛ زیرا فرج و گشایش کار شما در آن است».
پیروی از نایبان امام زمان علیه السلام
پیروی از فقهای جامع الشرایط، که کارشناسان احکام الهی در دوره غیبت اند، از وظایف مهم شیعیان است. این بزرگواران از سوی ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان رهبران فکری و اعتقادی، برگزیده شده اند. اسحاق بن یعقوب از امام زمان(عج) می پرسد: در زمان غیبت شما، احکام و مشکلاتی که برای ما پیش می آید، از چه کسانی بپرسیم؟ حضرت در جواب ایشان می نویسند: در حوادثی که پیش می آید، به راویان احادیث ما (مجتهدان جامع الشرایط) مراجعه کنید؛ زیرا آنان، حجّت و نماینده من و من، حجّت خدا بر آنانم. امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: شما موظف اید در زمانی که به ما دسترسی ندارید، به فقها رجوع و به گفته آنها عمل کنید. مبادا قول آنها را ردّ کنید؛ زیرا ردّ قول آنها، ردّ ما و ردّ ما، ردّ خدا به شمار می آید.
آمادگی برای یاری امام زمان(عج)
یاران فداکار حضرت افزون بر اخلاص، ایمان، استقامت و جان فشانی، از امدادهای غیبی نیز برخوردار خواهند شد. البته همه کارها با امدادهای غیبی انجام نخواهد شد. بنابراین، فراهم شدن همه زمینه های یاری آن حضرت به ویژه آمادگی های نظامی، از مهم ترین وظایف به شمار می آید. امام صادق علیه السلام می فرمایند: همه شما باید برای خروج حضرت قائم(عج) آماده باشید؛ گرچه این کار را با تهیه یک تیر انجام دهید.
راهنمایی مردم در مسایل اعتقادی
در دوران بسیار خطیر غیبت، به دلیل پیدایش شبهه ها و خطرهایی که باورهای دینی مردم را تهدید می کند، دینداری و پایبندی به احکام الهی، بسیار مشکل خواهد بود. از این رو یکی از مهم ترین وظایف قشر آگاه و اندیشمند جامعه، آن است که از مرزهای عقیدتی دفاع کنند و به پرسش ها و شبهه های فکری و اعتقادی، پاسخ های مناسبی بدهند. امام باقر علیه السلام در اشاره به اهمیت و فضیلت چنین عملی می فرمایند: کسانی که سرپرستی یتیمان آل محمد صلی الله علیه و آله را عهده دار شوند ـ یتیمانی که از امامشان جدا شده اند و در دست شیاطین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام گرفتارند ـ و آنها را نجات دهند و از سرگردانی رها سازند، در پیشگاه الهی از درجات بسیار بالایی برخوردار خواهند شد.
دوست داشتن امام عصر(عج)
یکی از تکالیف انسان ها در برابر وجود امام زمان(عج) لزوم تحصیل محبّت آن حضرت است؛ زیرا این تکلیف، مردم را به تلاش برای شناخت بیشتر وامی دارد. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: خداوند، تبارک و تعالی، در شب معراج به من وحی فرمود: ای محمّد، اگر هرکدام از بندگانم، مرا آن قدر عبادت کند که از شدّت عبادت در آستانه مرگ قرار گیرد، اما ولایت شما اهل بیت را نداشته باشد و در آن حال بمیرد، به جهنم خواهد رفت… آن گاه نور تک تک ائمه را به من نشان داد. هنگامی که نوبت به حضرت قائم(عج) رسید، فرمود: این قائم(عج) است… او را دوست بدار؛ زیرا من او و کسانی که او را دوست می دارند، دوست دارم.
محزون بودن در فراق امام زمان(عج)
یکی از ابعاد مسلم در سیره ائمه اطهار علیهم السلام ، ندبه و اظهار اندوه شدید در فراق حضرت مهدی(عج) است. این امر در نوع خود، نوعی آموزش به پیروان راستین مکتب اهل بیت علیهم السلام است. گروهی از یاران امام صادق علیه السلام ایشان را دیدند که مانند پدری فرزند مرده، با دلی سوزان در فراق عزیزی گریه می کند و می فرماید: ای آقای من، غیبت تو، خواب از چشمانم ربوده و زمین را بر من تنگ کرده است… چون دقت کردند، دریافتند که آن حضرت به یاد سختی فراق دوران غیبت فرزند خود؛ حضرت مهدی(عج)، چنین ناله و ندبه می کنند.
اقتدا به امام زمان علیه السلام
هنگامی که انسان، کسی را به عنوان امام معصوم، مقتدای خود قرار داد، باید در همه رفتارها و کردارها از او پیروی کند. یکی از ویژگی های حضرت مهدی(عج) بی اعتنایی به دنیا و ساده زیستی است. آیا فردی که غرق در لذت های دنیوی است، می تواند ادعا کند که من پیرو امام عصر(عج) هستم. بارزترین صفت امام زمان(عج)، عدالت و دادگستری است. آیا کسی که به بندگان خدا، ستم روا می دارد، می تواند ادعای شیعه بودن آن حضرت را داشته باشد؟ پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: خوشا به حال آن کس که قائم اهل بیت(عج) را درک کند، در حالی که در زمان غیبت آن حضرت به او تأسی داشته است.
استقامت و پایداری
در دوران غیبت، فتنه ها و گرفتاری های بسیار زیادی رخ می دهد. به گونه ای که به توصیف امام(عج)، دین داری و پاسداری از ایمان و اعتقاد همانند کندن خار با دست برهنه یا نگه داشتن سنگ گداخته از آتش در دست است. بنابراین، پایداری در ارزش های اعتقادی و آلوده نشدن به آلایش های زمانه، از وظایف مهمّ افراد منتظر است. پیامبر اکرم(ص) در تشویق به این امر مهم می فرمایند: خوشا به حال شکیباپیشه گان دوران غیبت مهدی(عج)! خوشا به حال آنانی که در چنین اوضاع سختی در راه اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم و استوار می مانند. حضرت سجاد علیه السلام نیز می فرمایند: کسی که در دوران غیبت بر ولایت ما ثابت قدم بماند، پاداش هزار شهید همچون شهدای بدر و احد را خواهد داشت.
تولی و تبرّی
دوست داشتن دوستان خدا و اهل بیت علیهم السلام و دشمن داشتن دشمنان و بدخواهان آنها، از تکلیف های عمومی مسلمانان است. اما رعایت این تکلیف در دوران غیبت، ضرورت بیشتری پیدا می کند؛ زیرا بدین ترتیب تا حدی، از رنج ها و گرفتاری های پیروان اهل بیت علیهم السلام کاسته می شود. امام باقر علیه السلام می فرمایند: پیامبر اکرم(ص) می فرمودند: خوشا به حال کسی که دوستان قائم اهل بیت را در دوران غیبت دوست بدارد و با دشمنان آن حضرت به مخالفت برخیزد. چنین کسی از دوستان و محبان من است و در روز قیامت از بهترین افراد امّت من به شمار خواهد آمد.
تلاش برای اصلاح جامعه
اهتمام به مسایل جامعه با امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهم ترین تکلیف های مردم در جامعه اسلامی است. کناره گیری از جمع و بی اعتنا بودن به مسائل اجتماعی و سرنوشت دیگران ناپذیرفتنی است. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هرکس که شب را به صبح برساند و به اصلاح امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست. یکی از اهداف قیام امام زمان(عج)، در آخرالزمان از بین بردن ستم و برقراری عدالت همگانی در سرتاسر جهان است. آیا می توان تصور کرد که انسانی که خود را پیرو آن حضرت می داند، برای اصلاح جامعه گامی برندارد؟
رعایت حقوق اختصاصی امام زمان(عج)
حقوق خاصی برای امام زمان(عج) در نظر گرفته شده که هر فرد مؤمنی در حد توان باید در دوره غیبت به آنها نظر داشته باشد. به برخی از آنها اشاره می شود:
الف ـ به پا خاستن هنگام ذکر نام یا القاب آن حضرت: سیره شیعیان در طول تاریخ، برخاستن به هنگام شنیدن نام مخصوص آن حضرت بوده است. درباره خاستگاه این سیره نقل می کنند: روزی در مجلس امام صادق علیه السلام ، یادی از امام زمان(عج) شد. امام صادق علیه السلام با تمام قد از جای خود برخاستند. همچنین روایت شده است که هرگاه در حضور امام رضا علیه السلام ، نامی از آن حضرت به میان می آمد، آن حضرت از جای خود بلند می شدند، دست های مبارکشان را بر سر می نهادند و می فرمودند: خدایا، در فرجش تعجیل بفرما و قیامش را آسان کن.
ب ـ دعا برای امام عصر(عج): دعا در فرهنگ اسلامی، از عوامل مهم توجه و عنایت خاص خداوند به انسان است. در قرآن آمده است: اگر دعای شما نبود، خداوند به شما توجّهی نمی کرد. این مسئله در زمان غیبت اهمیت بیشتری می یابد. به ویژه آنکه ائمه اطهار علیهم السلام همیشه مردم را به دعا برای سلامتی امام زمان(عج)، عزت، نصرت و تعجیل در ظهورش، فرا می خواندند. یونس بن عبدالرحمن می گوید: حضرت رضا علیه السلام همواره به دعا برای صاحب الامر(عج) توصیه می کردند.
ج ـ صدقه دادن به نیابت از امام زمان: یکی از نشانه های مهم مودّت و دوستی امام زمان(عج)، مقدم داشتن آن حضرت بر خود در همه کارهاست. سید بن طاوس در کتاب کشف المحجة در ضمن سفارش هایی به فرزند خود می نویسد: در پیروی و وفاداری و دلبستگی به امام زمان(عج) آن گونه باش که خداوند و رسول صلی الله علیه و آله و پدران آن حضرت و خود او، از تو می خواهند. هنگامی که نمازهای حاجت را به جای می آوری، حوایج آن بزرگوار را برخواسته های خود مقدم بدار. صدقه دادن از سوی آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوی خودت و عزیزانت قرار بده. دعا برای آن حضرت را بر دعا برای خودت مقدم بدار. خلاصه، در هرکار خیری که مایه وفای به حق آن حضرت است، آن بزرگوار را مقدم بدار؛ زیرا این کار سبب احسان و توجه بیشتر آن حضرت به تو می شود.
د ـ وسیله توسل و طلب شفاعت از خدا: ائمه اطهار علیهم السلام اسماء حسنایِ الهی اند. خداوند هم دستور داده است که بندگانش، او را با اسماء حسنایش بخوانند. در نتیجه، یکی از بهترین و کامل ترین راه های توسل و حاجت خواستن از خداوند، شفیع قراردادن اهل بیت عصمت علیهم السلام است. حضرت رضا علیه السلام در این زمینه فرموده اند: هرگاه گرفتاری و سختی ای بر شما وارد شد، با توسل به ما از خدای عزوجل، کمک بخواهید. در چگونگی توسل به امام عصر(عج) نیز چنین وارد شده است: بارخدایا، من از تو می خواهم به حق ولی و حجتت؛ امام زمان(عج)، که مرا در همه امور یاری کنی و به احترام او، همه بدی ها را از من دور سازی…
خواندن دعای توفیق شناخت حجت
زُراره می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم! اگر من، دوره ی غیبت را درک کردم، چه بکنم؟ حضرت فرمودند: ای زراره، اگر آن دوره را درک کردی، همیشه این دعا را بخوان: «خدایا، خودت را به من بشناسان؛ زیرا اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. خدایا، رسولت را به من بشناسان؛ زیرا اگر او را به من نشناسانی، حجت و ولیّت را نخواهم شناخت. خدایا، حجتت را به من بشناسان؛ زیرا اگر حجتت را به من نشناسانی، در دینم گم راه خواهم شد.
ویژگیهای حکومت امام مهدی علیه السلام
گسترش عدالت
برقراری عدالت در سرتاسر عالم و ریشه کن کردن بیداد و تبعیض و بی عدالتی از اهداف اصلی حکومت حضرت مهدی(عج) است. به این دست آورد مهم، در اغلب روایت هایی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده، تصریح شده است و حتی در این روایات بر دعوت به توحید و مبارزه با شرک و کفر به اندازه ایجاد عدالت و اجرای آن تأکید نشده است. در سخنی از امام رضا علیه السلام آمده است: خداوند متعال به دست حضرت مهدی(عج) زمین را از هر ستمی پاک می کند و احدی جرأت ستم کردن به دیگری را پیدا نخواهد کرد.
رفاه و آسایش
یکی از دست آوردهای حکومت امام زمان(عج) رفاه و آسایش عمومی است. این امر زمینه رشد و تعالی معنوی و فکری افراد را فراهم خواهد ساخت. پیامبر اکرم(ص) در اشاره به این امر می فرماید: «وقتی در امت من مهدی علیه السلام قیام کند… در زمان او مردم به نعمت هایی دست می یابند که در هیچ زمانی به آنها دست نیافته اند. آسمان باران خود را بر آنها فرو می فرستد و زمین برکاتش را آشکار می سازد».
اجرای اصل مساوات
یکی از برنامه های حکومت امام مهدی(عج) اجرای کامل اصل مساوات است که به برکت آن زمینه تعدیل ثروت ها فراهم می شود و کالاهای مورد نیاز مردم به صورت عادلانه در بین همه افراد تقسیم خواهد شد و از تراکم ثروت و احتکار جلوگیری می شود. در پی اجرای این برنامه هیچ فرد محتاج و تهیدستی باقی نخواهد ماند.
حکومت فراگیر
در زمان امام زمان(عج) حکومت واحد جهانی تحقق پیدا خواهد کرد. روشن است که این کار تنها از طریق برطرف شدن زمینه های اختلاف و کشمکش میسّر است. در آن دوره همه انسان ها همانند افراد یک خانواده بر اساس صفا و صمیمیّت با یکدیگر رفتار خواهند کرد. در اشاره به فراگیری حکومت امام زمان(عج)، در روایتی از رسول خدا(ص) این گونه آمده است: سوگند به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرده است، اگر جز یک روز از عمر دنیا باقی نماند، خداوند آن روز را به اندازه ای طولانی خواهد ساخت که مهدی(عج) قیام کند و حکومت او شرق و غرب عالم را فرا گیرد.
حاکمیت محرومان
در حکومتی که امام مهدی(عج) آن را بنیان گذاری خواهد کرد، زمام امور در دست طبقات محروم و مستضعف جامعه خواهد بود و طبقه اشراف و مستکبران که همواره از قبول حقّ و عدالت در طول تاریخ خودداری کرده اند و همیشه بر اثر خوی برتری جویی و سلطه طلبی در مقابل حرکت های اصلاحی انبیا و اولیا ایستاده اند در حکومت حضرت جایگاهی نخواهند داشت و آیه پنج سوره قصص با تعبیر «ما اراده کرده ایم که بر مستضعفان منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم»، به صراحت از امامت و فرمانروایی مستضعفان و فرودستان در دوره ظهور امام زمان(عج) سخن می گوید و نوید پایان دوره ستم و تعدّی و حاکمیت مظلومان را می دهد. واضح است که وعده خداوند اگرچه دیر تحقق پیدا کند، تخلّف ناپذیر است.
رشد فضایل اخلاقی
وقتی حکومت موعود جهانی مستقر شد، در پی رهنمودها و تربیت و ارشاد امام(عج)، سجایای اخلاقی شکوفا می شود و رذایل اخلاقی از جامعه رخت برخواهد بست. علی بن ابی طالب علیه السلام تصریح می کنند که وقتی قائم آل محمد(ص) قیام کنند کینه و عداوت از دل انسان ها پاک خواهد شد و آنها چون برادران صمیمی با کمال آرامش و امنیت و صفا و صمیمیت در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد…
گسترش دانش
یکی از ویژگی های حکومت حضرت مهدی(عج) گسترش بی نظیر دانش است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: دانش 27 حرف است. تمام آنچه پیامبران الهی به بشر عرضه کرده اند تنها دو بخش از این 27 بخش علم است و مردم از اوّل خلقت تا به امروز تنها با دو بخش از علوم آشنایی دارند. هنگامی که قائم ما قیام کنند 25 بخش دیگر علم را بر مردم عرضه می کند، آن را گسترش می دهد. بنابراین این مایه پیشرفت های مهم علمی و همین طور پیشرفت های دیگری که تا زمان ظهور آن حضرت تحقق خواهد یافت، در مقابل رشد علوم در زمان حکومت حضرت مهدی(عج) بسیار ناچیز خواهد بود.
امنیت بی سابقه
امام زمان(عج) در مدت کوتاهی پس از ظهور، از طریق اجرای عدالت امنیت را در سرتاسر جهان حاکمیت خواهد بخشید. واضح است که وقتی مردم از هر حیث تأمین شدند و ثمره کوشش هایشان بی کم وکاست به خود آنها رسید، پدیده شوم استثمار و بهره کشی از بین خواهد رفت و زمینه برای امنیّت همه جانبه فراهم می شود.
امام علی بین ابی طالب علیه السلام در اشاره به این واقعیت می فرمایند: چون قائم ما قیام کند هر زن در آن زمان، با همه زیب و زیورِ خویش، فاصله عراق تا شام را بدون کوچک ترین ترسی به تنهایی خواهد پیمود.
پیشرفت قضاوت
در دوره حکومت امام زمان(عج) به علت استفاده از ابزارهای پیشرفته علمی و به کار گرفتن افراد امین و توانا در پست های قضایی، حدود الهی به طور کامل اجرا خواهد شد و به اندازه سر سوزنی به کسی ظلم نخواهد شد و حق کسی ضایع نخواهد گشت.
امام باقر علیه السلام در این باره می فرمایند: پس از ظهور مهدی(عج) هیچ حقی از کسی بر عهده دیگری نخواهد ماند مگر آنکه آن حضرت آن را باز ستانده، به صاحبش خواهد داد.
تقسیم اموال
وقتی دارایی ها در اختیار امام زمان(عج) قرار گرفت، آن حضرت با در نظر گرفتن نیازهای افراد به هرکس به اندازه ای که نیاز دارد، خواهد بخشید. امام باقر علیه السلام می فرمایند: «هنگامی که قائم اهل بیت قیام کند، بیت المال را به گونه ای یکسان و عادلانه در میان مردم قسمت خواهد کرد و به مردم خواهد فرمود: بیایید از این اموال به میزانی که نیاز دارید بردارید و این همان چیزی است که برای آن پیوند خویشاوندی را قطع می کردید و برای به دست آوردن آن مرتکب گناه شده، حتی به خون ریزی و قتل و جنایت دست می زدید… او به گونه ای در بخشش اموال سعه صدر و بزرگواری نشان خواهد داد که تا به آن روز کسی چنان رفتاری نداشته است».
حضرت مهدی(عج) پس از استقرار حکومت عدل جهانی تمام ویرانی های ناشی از حاکمیت طاغوت های ستمگر را آباد می سازد و اثری از خرابی و ویرانی باقی نخواهد گذاشت. راه ها و جاده ها را گسترش داده، مقررات خاص در این باره وضع خواهد فرمود. در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که در زمان حکومت حضرت مهدی(عج) در روی زمین هیچ ویرانی نمی ماند مگر آنکه آباد می شود. همچنین در روایت آمده است که در آن هنگام راه های اصلی را بیش از پیش گسترش خواهند داد.
پاک سازی روی زمین از وجود ظالمان
یکی از رسالت های مهم حضرت مهدی(عج) پاک سازی زمین از لوث وجود ستمگران است؛ به طوری که برخی از یاران امام(عج) به علت ظاهربینی و ساده لوحی از شدت عمل حضرت نسبت به ستمگران تعجب می کنند؛ غافل از آنکه بدون از بین رفتن آنها عدل و داد در جامعه حاکمیت پیدا نمی کند؛ به عبارت دیگر مبارزه بی امان و قاطع آن حضرت با افراد متجاوز و ستمگر همانند انجام دادن عمل جراحی برای رفع غده خطرناک سرطانی در بدن است که از این طریق امکان پاک سازی همه جانبه جامعه فراهم می شود.
احیای احکام اسلام
حضرت شیوه درست بهره برداری از احکام را به مردم می آموزند و آن بخش از کتاب و سنت را که متروک و منزوی شده زنده می کنند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «خداوند اسلام را پس از خوار شدن بدو عزّت خواهد بخشید و پس از متروک ماندن احکام آن دوباره آن را زنده می کند و هرگونه بدعتی را به دست مهدی(عج) از بین خواهد برد و گمراهی را نابود و سنت های اصیل را زنده خواهد ساخت».
توسعه صنعت و فناوری
در روایات مربوط به وقایع دوران حکومت حضرت مهدی(عج) به مسائلی اشاره شده که هریک حکایت از پیشرفت فوق العاده فناوری و صنعت در آن زمان دارد. امام صادق علیه السلام می فرمایند: وقتی که قائم ما قیام کند، خداوند قدرت شنوایی و بینایی شیعیان ما را افزایش می دهد؛ به گونه ای که از فاصله دور او با شیعیانش سخن می گوید و آنان سخنش را می شنوند و حضرت را می بینند. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: در آن هنگام زمین در کمتر از یک چشم به هم زدن پیموده می شود؛ به گونه ای که اگر کسی از آنان بخواهد شرق یا غرب زمین را در ساعتی بپیماید این کار در کمترین زمان ممکن میسر خواهد بود.
منبع : http//:www.javedan.ir
روز جوان گرامي باد
حضرت علی اكبر (ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.پدر گرامی اش امام حسین (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است
حضرت علی اكبر (ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1) سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .
علی که هفت ساله شد، به تمرینهای فکری و آموزشهای دینی پرداخت و با مراقبتهای صحیح سنجیده پدر، بنیانهای اعتقادی در روان او و شیوه های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت.
روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش گمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد را قرائت کرد، پدر، هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید. آنگاه به اطرافیان که از این همه بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابر تعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است»
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب میکرد. آنچه در این فراز از داستان او گفته می شود، نکته هایی است که بیتردید با مطالعه و رد شدن تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سر صبر و تامل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جدّ خود را می دانست، از این رو، همواره در آینه اخلاق و رفتار او نظر می کرد و خود را بدان صفات می آراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی داشت. در زندگی آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، به روی کسی خیره نمی شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیاطلبان احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می کرد، با آنان همسفر می شد.
هرگز عیب جویی نمی کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می دانست و از تحقیر آنان خودداری می ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می آورد، به دیگران به ویژه نیازمندان انفاق می کرد. به عیادت بیماران می رفت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفت خویش قرار میداد. امور دنیوی و اضطرابهای مادی او را متزلزل نمی ساخت.
زندگی علی ساده بود و در آن از تجمل و اسراف اثری دیده نمیشد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره مند می شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمی ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می شتافت و در برابر ظالمان می ایستاد. تا حق را به صاحبش برنمی گردانید، آرام نمی گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بیخبری باز می داشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاقهای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده می شد. از این رو همواره بر تمیزی لباس و بدن اهتمام می ورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت. نه تنها بر انسانها بلکه باحیوانات نیز محبت داشت و با مهربانی و انصاف با آنان رفتار می کرد. آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده اند:
قیافه اش بسیار با ابهت بود و چون ماه تابان میدرخشید. به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. چون به طرف کسی بر می گشت با تمام بدن بر می گشت. نگاهش به زمین بود تا به آسمان. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 513)
… با این ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می توان او را شناخت، وی علی اکبر پور والای امام حسین علیهالسلام است. جوانی زیبا که همانند جد خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می نمود و همواره یاد و نام پیامبر صلیاللهعلیهوآله از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر برخوردهای اجتماعی و اخلاقی او می تراوید. از این رو، امام حسین علیهالسلام او را شبیه ترین در خلقت و آفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول خداصلیاللهعلیهوآله) معرفی می کرد.
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت بیچون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر از زندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی او همراه می شد، نگاه تحسین آمیز همگان را به دنبال داشت.
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.
بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)
نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبر سوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)
در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:
« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)
این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،
گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی بالنبیّ
أضربكَم بالسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:
السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)
علی اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی! عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)
اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس …(10)
مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
پی نوشت ها:
1. مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.
2. أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.
3. مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.
4. منتهی الامال ، ج 1، ص.
5. مقاتل الطالبین، ص 53.
6. منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459.
7. منتهی الآمال، ج 1، ص 375.
8. همان.
9. همان و الارشاد، ص 458.
10. نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الكبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211.
آموزش حديث به كودكان
امام صادق (عليه السلام):
بادِرُوا أوْلادََكُم بِالْحَديثِ قَبْلَ أنْ يَسْبِقَكُمْ إلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ.
در آموزش حدیث به فرزندانتان شتاب کنید پیش از آنکه مرجئه (منحرفان) زودتر از شما به سراغ آنها بروند.
Hasten to teach traditions (of Ahl al-Bayt) to your children before al-Murdji’a (the deviants) corrupt them.
کافی، ج 6، ص 47
حکایتی از لحظه شهادت/عملیات رمضان
امروز بعدازظهر در محاصره دشمن گیر کردیم، هرچه مهمات داشتیم خرج بعثی ها کرده بودیم، آتش دشمن بسیار سنگین بود، در نزدیکی محل سنگرم، راکتی خورد، حفره ی بزرگی ایجاد کرد، به قصد رفتن به حفره ( که حالا بعد از اصابت راکت محل امنی به نظر می رسید)خیز برداشتم، برای لحظه ای صدای انفجار و سپس دود مانع از این شد که بفهمم چه شده است، چند لحظه بعد به خودم آمدم، گوشهایم سوت می کشید ، خواستم تکان بخورم ،دیدم بدنم با من همراهی نمی کند، به سختی سرم را بالا آوردم، تقریبا ترکش ها به تمام بدنم خورده بود، پای راستم هم از زانو دیده نمی شد، دردی جانگاه از ناحیه ی گردن احساس می کردم، تعجب می کردم که چرا دردی از ناحیه پا احساس نمی کنم، اطرافم را به زحمت نگاه کردم، تمام بچه ها مورد آماج و اصابت ترکش های راکتهای دشمن قرار گرفته بودند، عده ای شهید شده بودند، عده ای ناله می کردند، صدای برادر غلامی را شناختم، مداح گردان بود،داشت روضه ی حضرت ابوالفضل را زمزمه می کرد، زبانم از تشنگی خشک شده بود، شهادتین را در دل خواندم، لحظاتی نگذشته بود که نیروهای عراقی به بالای سرمان رسیدند، هر که زخمی بود یا ناله می کرد با تیر خلاص می زدند، در دل دوباره اشهدم را خواندم، منتظر بودم به بالای سرم بیایند و تیر خلاصی هم به من بزنند،بی رمق با چشمانی نیمه باز به آسمان آبی می نگریستم، یعنی می شد تا لحظه ای دیگر در کهکشان ستاره های این آسمان جای بگیرم!، فرمانده ی بعثی با کلاه قرمز تکاوری بالای سرم آمد، می توانستم چهره برافروخته اش را ببینم، در دل از خدا طلب مغفرت کردم، هفت تیرش را به سمت سرم نشانه گرفت، چشمانم را آهسته بستم، ظاهرا تا شهادت چیزی باقی نمانده بود، اما صدای داد و بیداد و بحث تندی به زبان عربی باعث شد تا چشمانم را دوباره باز کنم، یک سرباز عراقی مانع تیراندازی شده بود، شاید به خاطر وضعیت بسیار بد بدن خون آلودم و پای از دست رفته ام یا کلا تیرهای ناجوانمردانه خلاص، این درگیری لفظی ایجاد شده بود، فرمانده عراقی اسلحه را بالا آورد و به سر سرباز شلیک کرد، بعد به طرف سر من هم شلیک کرد، اما خواست خدا بود که این کار را با بی دقتی انجام دهد، تنها زخمی نه چندان عمیق بر بالای سرم ایجاد کرد، حالا سرم یکپارچه درد شده بود، دیگر دردها را از یاد برده بودم، لحظه ای بعد از هوش رفتم،رزمندگان ایرانی ساعاتی بعد در یک پاتک دشمن را به عقب راندند، و من را به پشت جبهه منتقل کردند، حالا یک پای مصنوعی جایگزین پای راستم شده است، لیاقت شهادت نداشتم، اما امیدوارم به خاطر پای از دست داده ام، پایم به بهشت باز شود.(خاطره از برادر مهدی آشتیانی)
پی نوشت:
1- این خاطره برای اولین بار از طرف من به دلیل دانستن زبان فرانسه برای نویسنده، خبرنگار و عکاس مشهور سوییسی خانم لورنس دئونا ( Lauraence Deonna) با حضور برادر آزاده و جانبازم مهدی آشتیانی نقل شد، کمی بعد کتاب Du fond de ma valise مجموعه ای از خاطرات ایشان در ایران توسط انتشارات La Braconnière در سوییس درسال 1999 به چاپ رسید،خانم دئونا برنده جایزه ادبی یونسکو شد.
در ابتدای کتابشان هم لطف داشتند و از من تشکر کردند:
Au carcaturiste Massoud Shojai Tabatabai qui l’a introduite aupres des gens de plume,de pinceau et d’image.
2- با مهدی تلفنی که صحبت کردم، وقتی خاطره ی “تیر خلاص ” را برایش گفتم، گفت:"تو عجب حافظه ای داری، راستی یادته اون خانم وقتی پامو (مصنوعی)درآوردم و ماجرا رو تشریح کردم، بنده خدا کم آورده بود."، قرار گذاشتیم فردا همدیگرو ببینیم، گفتم برات ماشین بفرستم، گفت:"نه خودم موتور دارم!"، از حالش جویا شدم، گفت ” یک پانزده سانتیمتر دیگه هم از پام بریدند"، خیلی متاثر شدم، زیر بار اینکه مطلبی از او بگذارم نمی رفت، می گفت:” با اسم مستعار بگذار” ، بالاخره با هزار تلاش و خواهش قبول کرد. می گفت:” آخه من کاری نکردم"، این در حالی است که بدانید مهدی با همون یک پا اسیر هم شد و در عین جانبازی ، آزاده هم هست…
روایت آیتالله حق شناس از قبض روح
توجه به فضایل و رذایل اخلاقی انسان را در موقعیتی قرار میدهد که در مسیر الی الله قرار گیرد تا در سایه آن لذت حضور خداوند را در تمام لحظات زندگیاش احساس کند، یکی از مسیرهایی که باعث میشود اخلاق در دل و جان آدمی نفوذ پیدا کند، نشستن در پای درس اساتید اخلاق است، لذا آنچه که در پیشرو دارید سلسله مباحث اخلاقی آیتالله عبدالکریم حقشناس است که ظهر روزهای دوشنبه و چهارشنبه و شبهای شنبه در سالهای 64 تا 68 در مسجد امینالدوله ایراد میکردند:
* ملاقات با ملکالموت
ملکالموت، اولملک پروردگار است، ابتدا که بر محتضر وارد میشود، آنهایی که مؤمنند، باید یک چشمروشنی برای او آماده کرده باشند: «واعدّ القری لیومه النّازل به»، خوب شما چه آماده کردهاید؟ در قبر خطاب میآید: «عبدی ماذا صنعت فی امانتی؟»، میتوانیم جواب دهیم؟ من ریاست کردم، من دنبال مقام بودم، من مشغول داد و ستد بودم، من مشغول فلان بودم، وامصیبتا! لا نجاة، اینها جواب نیست و نجاتی در کار نیست، قال رسولالله صلیالله علیه وآله: «أیما عبدٍ اطاعتی لم اکله الی غیری و أیما عبدٍ عصانی و کلته إلی نفسه ثمّ لم أبال فی أی وادٍ هلک».
*نفس دائماً خواستار آسایش و راحت طلبی است
این دل باید متوجه باشد، اما دائماً رو به راحتی، رو به آسایش، رو به عذرهای غیر موجه میآورد، «أن القلوب تزیغ»، در این صورت دل کج میشود، یعنی هی میخواهد، عمرت را به حالت تردید بگذرانی، «و تعود الی عماها و رداها». آن وقت به سوی کوری و گمراهی اولیهاش باز میگردد، همانطور که اولش کور بود، اولش از حقایق چشمپوشی کرده بود، حالا هم به کوری و ضلالت باز گشته و همهاش تو را به وادی هلاکت راهنمایی میکند، «إنّه لم یخف الله من لم یعقل عن الله»، کسی که افکار و عقایش را از خدا نگیرد، کسی که تعقل نکند و صفات پروردگار را نشناسد، از خدا نخواهد ترسید. - البته فرمودهاند: «لا تتکلموا فی ذات الله»، در افعال خدا، توحید عبادتی تعقل کنید - و کسی که برنامه پروردگار را یعنی دینش را نفهمید و تعقل نکند، به معرفت درست و ثابت نمیرسد: «و من لم یعقل عنالله لم یعقد قلبه علی معرفة ثابتة».
* یکی از رموز مستجاب نشدن دعاها
وقتی از امام صادق علیهالسلام سئوال شد: یابن رسولالله چرا دعاهای ما پذیرفته نمیشود؟ حضرت فرمودند: «لأنکم تدعون من لا تعرفونه»، زیرا شما کسی را میخوانید که نمیشناسید و از برنامههایش خبر ندارید، داداش جون!
در یک روایت دیگر دارد: آن کسی بر معرفت صادق است که قولش به فعلش مطابق باشد، سرّش با علانیهاش یکی باشد، دو تا نباشد، داداش جون!
بیخود نگفت که: «فیا طوبی للثّابتین علی أمرنا»، زمانی که امام (عج) در پس پرده غیبت است، بیاید و در آن زمان خوشا به حال کسانی که به راه و رسم ما ثابت و پایدار میمانند، در بعضی از روایات 5 مرتبه، در بعضی از روایات 7 مرتبه دارد: «طوبی لهم ثمّ طوبی لهم»، خوشا به حال آنها…
پس معلوم شد که ما باید از خدا بخواهیم که فکر و عقاید ما را حفظ کند: «ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب»، پروردگارا! بعد از اینکه خودت توفیق معرفت به ما عنایت فرمودی، خود تو هم کمک بکن که قلب ما به کوری بر نگردد، خوب این دعا؛ اما چیزی که هست باید جدیت بکند داداش جون!
باید راه برود و حرکت بکند، اگر بخواهی راه را بروی، فعلاً این ماه وقت سیر کردن و راه رفتن است: «طوبی للذّاکرین، طوبی للطّائعین»، خوشا به حال ذکر کنندگان، خوشا به حال اطاعت کنندگان از خدا، «أنا جلیس من جالسنی و مطیع من أطاعنی و غافر من استغفرنی»؛ اگر بخواهی خودت را درک بکنی، اگر بخواهی خودت را دریابی، همین ماه! ماه رجب، که فرمود: »ان لربکم فی ایام دهر کم نفحات الا فتعرّضوا لها»، برای شما در ایام روزگار و دهر شما کششهایی است، افاضاتی است، پروردگار، شما را تکان میدهد؛ اما «طوبی للمتعرّضین»! آن اشخاصی که خودشان را در معرض قرار بدهند.
*کنترل نفس، بهترین کار
یکی از رفقا اظهار کرد: همان شب اول که تو گفتی چه عملی در این ماه بهتر است، شایستهتر است؟ گفتی: نفس اماره را لجام کردن از همه کارها بهتر است که در باب نفس فرمود: «إنّ النّفس لأمارة بالسوء إلّا ما رحم ربیّ و لا حجاب أظلم و أوحش بین العبد و بین الرّبّ من النّفس و الهوی»، این حجاب را من اول باید بردارم، در این میدان باید مبارزه کنم و برای از بین بردن این دو «و لیس لقتلهما و قطعهما سلا و آلة مثل الافتقار الی الله و الخشوع و الجوع و الظمإ بالنهار و السّهر بالیل»، یعنی برای مقابله و مبارزه با نفس، باید نیمه شب بلند بشود، باید بلند بشود، من را بخواند؛ ببین رمز موفقیت همین است که انسان کسی را کارهای نداند، توجهش فقط به خدا باشد و بس!
وقتی که سئوال میکنند: یا رسولالله، توکل را برای ما بیان بفرمایید؟، میفرماید: «العلم بأنّ المخلوق لا یضرّ ولاینفع ولایعطی ولایمنع و استعمال الیاس من الخلق»، خیلی مهم است؛ وقتی انسان علم پیدا کرد که مخلوق صد درصد هیچ کاره است، نه نفعی میرساند و نه ضرری:
گر گزندت رسد به خلق مرنج / که از نه رحات رسد ز خلق و نه رنج
از خدا دان خلاف دشمن و دوست/که دل هر دو در تصرف اوست
علم، منع از نقیض میکند، یعنی صد درصد؛ دیگر یک ذره هم احتمال بر خلاف نمیدهد؛ اگر تو به این مرحله رسیدی، توکل پیدا کردهای و متوکلی.
آن وقت ببین حالا ما این افعال را چه طور انجام میدهیم؟! همانطور که امام میفرماید: شما با زبانتان توکل را بیان میکنید، اما لقلقه لسان است! من میگویم که «توکلت علیالله»؛ اما باز میگویم فلانی نگذاشت معامله ما به آخر برسد!، فلان کس نگذاشت معامله خانه درست بشود، فلان کس مشتری من را منصرف کرد، اینها شهادت فعلی و عملی است، کاشف فعلی و عملی بر عدم توکل گوینده است، «فاذا کان العبد کذلک لا یعمل لاحدٍ سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احدٍ سوی الله»، وقتی که این طور شد، بنده دیگر امید و رجاء غیر از پروردگار ندارد، باید هر کاری که ما میکنیم، همین ماه بکنیم.
آن رفیق گفت: همان شبی که تو آن حرف را زدی، تصمیم گرفتم با استعانت از پروردگار امیال نفسانی را خاموش کنم، گفت: همان شب دیدم، نشان دادند، گفتند: این افعی یا اژدها خود تو هستی، این نفس تو است؛ بعد یک چوب بلندی به من دادند و گفتند: بکن در دهان این اژدها! اطراف دهانش را من سوراخ کردم و همان شب فرمودند که پروردگار - انشاءالله - تو را مورد عنایت و تفضل خودش قرار میدهد.
با عنایت نظری کن که من دل شده را/ نرود بیمدد لطف تو کاری از پیش
* ارزش و قدرت نفس
نفس «النفس فی وحدتها کلّ القوا»، این شعر اشاره به همان فصل اخیر انسان است، مراد همین نفس ناطقه انسان است که انسانیت انسان به آن است، نه اینکه ناطق به معنی حرف زدن باشد، در فلسفه میگویند، این ناطقیت همه فعلیات قبل را دارد؛ آن چیزی است که پروردگار از عالم بالا در وجود شما قرار داده است:
هبطت الیک من المحل الارفع / ورقاء ذات تعزز و تمتع
ای پرودگار عزیز! یک نفس ناطقهای در ما ایجاد فرمودی که انسانیت انسان به همان است، وقتی از بدن خلع میشود، به ابدان برزخیه و ابدان مثالیه تعلق میگیرد؛ این است که فرمود: إنّما خلقتم للبقاء»، آن وقت آن نفسی که پروردگار عزیز، از عالم بالا در این بدن کثیف مادی قرار داده، امر فرموده است که چند صباحی بماند، این «ورقاء ذات تعزّز و تمتّع»؛ یعنی این کبوتر بلند پرواز، همهاش میخواهد به آن عالم برگردد، چون مال عالم ملکوت است دیگر! میخواهد سیر ملکوتی بگیرد، داداش جون!
آن وقت، این نفس به قدری فعلیت دارد که علم حضور نسبت به تمام قوا دارد؛ تمام چیزها را میتواند تعقل و ادراک کند؛ اما در صورتی که انسان، انسان بشود و فضائل انسانی را به کمک پروردگار کسب کند، دیگر حد و اندازه نخواهد داشت: …آنچه اندر وهم ناید آن شود.
پس بنابراین هر قدر میتوانید بکوشید که توجه به مراقبه داشته باشید، در هر ساعت و دقیقه این ماه، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: عمری بر در خانه دل نشستم و به جز پروردگار، احدی را در آن راه ندادم، چون قلب مؤمن حرم خداست: «قلب المومن حرمالله و حرام علی حرمالله أن یدخل فیه غیره».
بهشتي مرد مظلوميت و استقامت
شهید بهشتی از زبان خود وی
من محمد حسینی بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی مینویسند. نام اولم محمد و نام خانوادگی تركیبی است از حسینی بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمیتواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.
از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود كه حوادث شهریور 20 پیش آمد، با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوانها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها كردم به مدرسه صدر اصفهان رفتم برای ادامه تحصیل، چون در این فاصله یك مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه این سرعت و پیشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد كند. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در یك حجرهای كه در مدرسه داشتم، شبها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانهروزی باشم. این را بگویم كه در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یك دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یك دوره كامل «دریدر» خواندم و با انگلیسی آشنا شدم.
در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماده در قم بقیه سطح، مكاسب و كفایه را تكمیل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیتالله محقق داماد میرفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس مرحوم آیتالله بروجردی، تعدادی درس مرحوم آیتالله سید محمد تقی خوانساری و تعداد خیلی كمی هم درس مرحوم آیتالله حجت كوهكمری.
به قم كه آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسهای بود كه مرحوم آیتالله حجت تازه بنیانگذاری كرده بودند.
در آن سالهایی بود كه استادمان آیتالله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به «دانشكده معقول و منقول» آن موقع كه حالا «الهیات و معارف اسلامی» نام دارد. دوره لیسانس را آنجا گذراندم در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشكده را برای اینكه بیشتر از درسهای جدید استفاده كنم و هم زبان انگلیسی را اینجا كاملتر كنم و با یك استاد خارجی كه مسلطتر باشد یك مقداری پیش ببرم. در سال 1329 ، 1330 در تهران بودم و برای تأمین هزینهام تدریس میكردم و خودكفا بودم. سال 1330 لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستانها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم مشغول تدریس شدم.
در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیتالله كاشانی و مرحوم دكتر مصدق و به صورت یك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگها شركت میكردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب كه در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند. به هر حال بعد از كودتای 28 مرداد در یك جمعبندی به این نتیجه رسیدم كه در آن نهضت ما كادرهای ساخته شده كم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم كه یك حركت فرهنگی ایجاد كنیم و در زیر پوشش آن كادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس كردیم و با همكاری دوستان، كه مسؤولیت ادارهاش مستقیماً به عهده من بود تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسؤولیت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدریس میكردم و یك حركت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطهای هم با جوانهای دانشگاهی برقرار كردیم پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارك یافتیم.
در سالهای 1335 تا 1338 دوره دكتری فلسفه و معقول را در دانشكده الهیات گذراندم، در حالی كه در قم بودم و برای درسها و كارها به تهران میآمدم.
در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم. مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتند برای برنامهریزی نظم حوزه و سازماندهی به حوزه، در دو تا از این جلسات بنده هم شركت داشتم، كار ما در یكی از این جلسات به ثمر رسید و دراین جلسه آقای ربانی شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و خیلی دیگر از برادران شركت داشتند، آقای مشكینی و خیلیهای دیگر. ما در یك برنامهای در طول یك مدتی توانستیم یك طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه كنیم. در هفده سال این پایهای شد برای تشكیل مدارس نمونهای كه نمونه معروفترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلامالله علیه است. در همان سالها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانشآموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد كانون دانشآموزان قم دست زدیم و مسؤولیت مستقیم این كار را، برادر و همكار و دوست عزیزم مرحوم شهید دكتر مفتح به دست گرفتند. سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروههای مبارز از نزدیك رابطه برقرار كردیم. از كارهایی را كه فراموش كردم اگر اشتباه نكرده باشم 41 یا اوایل 42 در یك جشن مبعث كه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من درآن روز مبعث سخنرانی كنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح كردم به عنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدفهای بعثت است» و در این سخنرانی طرح یك كار تحقیقاتی اسلامی را ارائه كردم كه آن سخنرانی بعدها در مكتب تشیع چاپ شد.
مسلمانهای هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنیانگذارش روحانیت بود كه به دست مرحوم آیتآلله بروجردی گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققی آمده بودند به ایران باید یك نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیتالله میلانی و آیتالله خوانساری شده بود، آیتالله حائری و آیتالله میلانی به بنده اصرار كردندكه باید بروید به آنجا، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأتهای مؤتلفه تصویب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فكر میكردند كه به یك صورتی من را از ایران خارج كنند و در خارج مشغول فعالیتهایی باشم. البته خود من ترجیح میدادم كه در ایران بمانم. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمیدادند ولی دوستان گفتند از طریق آیتالله خوانساری میشود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه كارها از طریق ایشان حل میشد و آیتالله خوانساری اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند به این طریق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان بخصوص آیتالله میلانی به هامبورگ رفتم. تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت. بیش از 5 سال آنجا بودم كه در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به تركیه برای بازدید از فعالیتهای اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعهمان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال كارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با این آمدن امكان بازگشتم كم است. در اینجا مدتی كارهای آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامهریزی و تهیه كتابها را دنبال كنیم بعد مسأله تشكیل روحانیت مبارز و همكاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینكه در سال 1355 هستههایی برای كارهای تشكیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1356 - 1357 روحانیت مبارز شكل گرفت و همان سالها درصدد ایجاد تشكیلات گسترده مخفی یا نیمه مخفی و نیمه علنی به عنوان یك حزب و یك تشكیلات سیاسی بودیم.
در سال 56 كه مسایل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمركز كردیم و بحمدالله با شركت فعال همه برادران روحانی در راهپیماییها و مبارزات انقلاب به پیروزی رسید.
روایت خواهر از مبارزات اعتقادی شهید دیالمه با بنیصدر، سروش و موسوی
سید عبدالحمید دیالمه، از شهدای جوان و موثر حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر است. دیالمه را فعالان انقلابی روزهای سخت مبارزه و شکل گیری جمهوری اسلامی، به مخالفتهای صریح و آتشین با منافقین، بنیصدر، عبدالکریم سروش و میرحسین موسوی، آنهم پیش از عیان شدن انحرافات جدی آنها میشناسند. اما شاید مبنای همه این روشنبینی و بصیرت خاص و مثال زدنی شهید دیالمه بوده است را باید مبانی صحیح و قوی اعتقادی و دینی عبدالحمید دیالمه دانست. آنجا که کلاسها عقیدتی وی در دوران جوانی و در اوج هجوم تفکرات غربی و شرقی، محل امنی برای جوانان مشهدی و بعد از آن تهرانی بوده است.
دیالمه را باید یکی از بزرگترین نمادهای بصریت انقلابی دانست. وی که به نمایندگی از مردم مشهد در اولین مجلس شورای اسلامی حضور پیدا کرده بود، با وجود جوانی توانست یکی از موثرترین نمایندگان مجلس اول و یکی از اصلیترین پرچمداران عزل بنیصدر در مجلس باشد.
به مناسبت فرا رسیدن هفتم تیر سالروز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و یارانش از جمله شهید دیالمه، رجانیوز مصاحبهای خواندنی با خواهر شهید دیالمه را منتشر میکند. خانم دیالمه با تسلط خوبی که به مسائل سیاسی زمان حیات برادر داشت، به صورت مفصلی به بیان رویکردها، دیدگاهها، فعالیتها و خاطرات آن شهید بزرگوار پرداخته است.
از آنجا که اولین عامل مؤثر در شکل گیری شخصیت هر فردی، پدر، مادر و فضای خانوادگی اوست، لطفاً در ابتدا بخشی از فضای تربیتی شهید دیالمه را برای ما ترسیم بفرمایید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم. شهید دیالمه در اردیبهشت ماه سال 1333 و در یک خانواده مذهبی متولد شدند. تقریبا همه کسانی که پدر من را می شناختند، چه از خویشاوندان و چه از غیر خویشاوندان، پدر را به عنوان یک فرد متدین می شناختند. این موضوع تا حدی مشهود بود که برخی از خویشاوندانی که حتی به برخی از مسایل شرعی پایبند نبودند، به جهت علاقه و احترامی که برای پدر قایل بودند و بدون اینکه کسی از آن ها خواسته باشد، هنگام ورود به خانه ما شئونات دینی را رعایت می کردند، به گونه ای که حتی بعد از فوت پدر ما آثار این احترام را می بینیم. ما سه فرزند این خانواده بودیم و البته شهید دیالمه اولین و تنها پسر خانواده.
هر روز با صدای اذان و صدای تلاوت قرآن پدر از خواب بیدار می شدیم. به یاد ندارم که ایشان بدون وضو از خانه خارج شده باشند، و حتی مواردی پیش می آمد که عجله داشتیم و دیر شده بود و باید ساعت مشخصی در جایی می بودیم، ولی ایشان اصرار داشتند که حتماً وضو بگیرند و مقیّد بودند که نمازشان را اول وقت بخوانند. ایشان دندانپزشک بودند و لیسانس مدیریت بیمارستان ها را هم از دانشگاه تهران داشتند. به دلیل همین حیطه ی علمی و کاری اغلب در جایگاه ریاست برخی از بیمارستان ها بودند و یا به عنوان بازرس بیمارستانها. با اینکه معمولا ایشان مسئولیتی را بر عهده داشتند، ولی هیچ وقت این مسئولیت باعث نمی شد که بین ایشان و خانواده با طبقات محروم جامعه فاصله ایجاد شود و این نکته مشهودی بود که بسیاری ایشان را به این ویژگی می شناختند.
مسئله رسیدگی به نیازمندان و طبقات محروم جامعه یکی از مسایل اساسی بود که پدرم خیلی باآن درگیر بودند. از طرف دیگر مادر هم اهتمام خاصی به دستگیری از مردم و حل مشکلات آنان داشتند و برای همه خویشاوندان و تمام کسانی که خانواده ما را می شناختند، نقش یک تکیه گاه را ایفا می کردند. کم نبودند افرادی که به دلیل مشکلاتی که داشتند از طبقات محروم جامعه به مادر مراجعه می کردند و یا به علت بیماری که داشتند و پدر می توانستند کاری برای ایشان انجام دهند، به پزشکان متعهد معرفی می شدند و حتی بعضی از این ها در منزل ما می ماندند تا زمانیکه مشکلاتشان حل شود.
من این ها را از این باب می گویم که روشن بشود که بسیاری از ویژگی هایی که بعدها در شهید دیالمه بروز کرده است، ناشی از همین فضایی است که از کودکی در آن رشد نموده است. اصولا خانه ما جزء خانه هایی بود که همه به راحتی در آن رفت و آمد می کردند و آن را خانه خودشان می دانستند و محلی برای رفع مشکلاتشان. همین مسئله باعث شده بود که ما فرزندان و به خصوص شهید دیالمه که اولین فرزند خانواده بود، از همان ابتدا با مشکلات جامعه آشنا شویم. از طرف دیگر نیز روح معنوی که در شخص خود پدر حاکم بود و التزامی که به تقیّدات دینی داشتند، باعث شکل گیری نقش غالب فضای خانه ما شده بود.
برادرم از سنین کودکی و سپس نوجوانی اولین جلسات مذهبی را از طریق همراهی با پدر تجربه کرد. که شاید بتوان گفت یکی از اصلی ترین این جلسات، همان جلسات مشهور به انجمن اسلامی پزشکان بود. همه پزشکان متدین آن زمان در این جلسات شرکت می کردند از شخصیتهای بارزی که در آن جلسات حضور داشتند، شهید مطهری بود که بحث های سلسله واری در آن جلسات ایراد می نمودند. همینطورشهید بهشتی وبرخی دیگر .
این جلسات فرصت خوبی بود تا شهید دیالمه با بسیاری از علما و بزرگان و اندیشمندان مذهبی آن زمان آشنا بشوند. همین امر یکی از اصلی ترین عواملی بود که موجب شده بود تا هدفی متعالی برای شهید ترسیم شده و با تلاش و پیگیری هایی که ایشان داشت، و پشتکاری که از پدر به ارث برده بودند، راهی را انتخاب کند که در آینده بتواند تأثیرات بسیار زیادی در جامعه داشته باشد.
البته یکی از این تأثیرات، نقش ایشان در مسائل سیاسی بود که از ابعاد دینی ایشان نشأت می گرفت. اما برخی این شبهه را مطرح می کنند که هر چند که ایشان حرف های درستی هم زده باشد، ولی نمی توان ایشان را یک عالم اسلام شناس دانست، به همین دلیل این سوال مهم است که جدای از اینکه تحصیلات آکادمیک ایشان چگونه بوده است، بحث های دینی را چطور پیگیری می کردند و آیا اگر تحصیلات حوزوی داشتند به چه شکلی و تا چه حد بوده است؟
رشته دانشگاهی ایشان پزشکی بود،البته دانشگاه مشهد از معدود دانشگاه های کشور بود که دانشجویان باید پس از یک سال امتحان می دادند. شهید دیالمه با اینکه انتخابش پزشکی بود و در پزشکی قبول شده بود ولی به دلیل فعالیت های سیاسی ای که داشت، پس از امتحان سال اول، ساواک ایشان را از ادامه تحصیل در این رشته منع کرد و ایشان ناچار شدند که رشته داروسازی را ادامه دهند. البته او از رشته داروسازی هم ابراز رضایت داشت، چون هدفش اساسا چیز دیگری بود گویا راه دیگری را برای خودش ترسیم کرده بود.
علاقه شهید دیالمه و حرکت ایشان در شناخت مبانی دینی و اهمیتی که به این مسئله می دادند خیلی بیشتر از توجهی بود که به رشته آکادمیک دانشگاهی داشتند. البته پشتکار، استعداد و هوش سرشاری که ایشان داشتند باعث شد که خیلی خوب بتوانند این دو را با هم جمع کنند. گاهی اوقات که خانواده کتابخانه ایشان را می دیدند این سوال را می پرسیدند که شما درس حوزه می خوانید یا پزشکی؟ ایشان با خنده پاسخ می دادند که شما یک دکترا می خواهید و من این را می گیرم و به شما می دهم، دیگر به بقیه کاری نداشته باشید. این سیمای اتاق ایشان و حتی نحوه ی چینش کتابخانه توسط ایشان، این ذهنیت را برای هر بیننده ای ایجاد می کرد که او فردی است که در حوزه علمیه درس می خواند، در حالیکه به طور رسمی این گونه نبود.
شاید اولین آشنایی ایشان با روحانیت اصیل شیعه در همان دوران نوجوانی و بواسطه ی شهید مطهری وجلسات درس آیه الله مکارم شیرازی بود که درحسینیه بنی فاطمه برگزار میشد. بیشترین کتاب هایی که در منزل ما رواج داشت و از ما خواسته می شد که در سنین نوجوانی این ها را بخوانیم و خود ایشان تأکید ویژه ای داشتند، کتاب های وزین اعتقادی آیه الله مکارم از انتشارات ” نسل جوان” بود. و یا مجله مکتب اسلام که شاید تنها مجله ای بود که در زمینه علمی - اسلامی در آن زمان وجود داشت و همه شماره های آن هم به خانه ما می آمد. از این رو شهید دیالمه جزء نوجوانانی بودند که از ابتدا از محضر علما استفاده کرده و کتاب های ایشان را مطالعه می کرد. فکر نمی کنم کتابی از شهید مطهری، آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی و یا علامه عسگری در آن زمان بوده باشد که ایشان نخوانده باشند.
من به یاد دارم که در دوران راهنمایی بودم که مدیر مدرسه کتاب"150 صحابی ساختگی” از علامه عسکری را به من هدیه داد به محض اینکه این کتاب را آوردم به منزل، شهید دیالمه گفتند که مدیرتان انسان عمیقی نسبت به اسلام بوده و یا اینکه گمان کرده که شما این گونه هستید؟. گفتم: چطور؟ گفت: این کتاب یک تحقیق بسیار عمیق در زمینه ی یکی از ادّعاهای دروغین در حق تشیع است و نویسنده نیز یک شخصیت تاریخی بسیار تأثیرگذاردر جهان اسلام . شهید دیالمه وقتی این حرف را می زد که شاید 23 سال و یا کمتر از آن داشت وخیلی ها اصلا علامه رانمیشناختند.
بعدها به خاطرهمین تاکیدشهید من سعی کردم که این کتاب را درهمان سن 13یا14سالگی بخوانم اما عمق کتاب را نمی فهمیدم .این توجه ایشان به مطالعه این نوع کتابها از طرفی نشان همت والای اودر یافتن حقایق اسلام وتشیع از منابع اصیل واز طرف دیگر حاکی از توانمندی های بسیار بالا هوش واستعداد خاص اوبود.
سخن از یک عالم حوزوی نیست سخن ازیک جوانی است که درفضای دانشگاهی آن روز که شناخت عمیق دینی نادربود، همت کرد تا اسلام ناب رااز سرچشمه های اصیل آن یعنی قرآن واهل بیت بشناسد باورکردوعمل کرد و کوشید تابه نسل جوان منتقل کرده ودربسیاری تحول ایجادکند . در آن زمان جوانان دانشگاهی چندان با علما آشنا نبودند. بنظرم به کسانیکه نگران این هستند که شهید دیالمه بعنوان اسلام شناس مطرح بشود باید گفت بهتر است بجای این سخنان نشان بدهید که کجای سخنان شهید با مبانی اسلام تعارض داشته ؟
واقعیت آن است که آنچه گفت وعمل کرد اسلام ناب بود وچیزی بود که سبب شد حتی علمای بزرگی چون آیت الله میرزا علی آقا فلسفی و آیت الله مروارید و آیت الله نوغانی و آیت الله میرزا جوادآقا تهرانی که ارکان حوزه علمیه مشهد محسوب می شدند در آستانه ی انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، شهید را که در آن زمان یک جوان 25ساله بود، به عنوان یکی از پنج کاندیدای مورد حمایت قرار دهند و این خود نشان بینش صحیح اوست ، حساسیت هایی که علمای بزرگ داشتند، این اجازه را به آن ها نمی داد که هر جوانی را به خصوص از دانشگاهیان آن روز، با این جدیت تأیید کنند. این به دلیل همان رابطه ی عمیقی بود که شهید دیالمه با علما داشت و آنان نیز از سطح بالای توانایی های علمی و عملی او خبر داشتند.
مرحوم علامه عسگری من از خود ایشان شنیدم که می گفتند: ” اولین باری که با این شهید برخورد کردم یک مقدار که ایشان صحبت کرد و من صحبت کردم، با توجه به شناختی که نسبت به فضای دانشگاهی داشتم به ایشان گفتم که من ارتجاع هزار و چهارصد ساله هستم و شهید در پاسخ من گفتند که من دو هزار ساله هستم. خندیدم گرچه دوهزار ساله معنا نداشت ولی من فهمیدم که ایشان دنبال اسلام ناب و اصیل و خالص است.” نگاه علما و شخصیت های حوزه به ایشان این گونه بود .بهرحال شهید دیالمه بیش از آن که یک شخصیت سیاسی باشد، یک شخصیت فکری و اعتقادی بود. اگر چه توانست نقش بسیار مهمی در جریانات سیاسی آن روز داشته باشد بنظرم اگر درمیان شخصیتهای دانشگاهی آن روز یک مصداقی برای این جمله بخواهیم بیابیم که” سیاست ماعین دیانت ماست “.مصداقش شهید دیالمه بود.
همانطور که فرمودید، یکی از ویژگی های ایشان این بوده است که در زمینه علوم دینی خیلی مطالعه می کردند. افراد منحرفی هم هستند که مطالعات زیادی دارند و اتفاقاً این انحراف به خاطر این است که خیلی مطالعه می کنند و خودشان هم خیال می کنند که خیلی عمیق خوانده اند. به نظر شما فرق اساسی شهید دیالمه با اینگونه افراد در چیست؟
یکی از اساسی ترین فرق های شهید دیالمه با اینگونه افراد،این بود که هدفش از مطالعه فراوان یافتن مبانی دین بوداونمیخواست دنبال خواسته هاوبرداشتهای خودش دردین بگردد بهمین خاطر هم میبینیم که یک کلمه به اسلام اضافه نکرد. درحالیکه بواسطه ی اطلاعات و هوش سرشار وخلاقیتی که داشت، توانایی این را هم داشت که حرفی را از خودش به اسلام اضافه کند، ولی نمیخواست. اگر تشکیلاتی به عنوان “مجمع احیاء تفکرات شیعی” هم تشکیل شد، ایشان به دنبال ایجاد تفکر شیعی نبود، بلکه به دنبال احیا آن بود و معتقد بودآنچه که علما زحمت کشیده و از متن قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السّلام) بیرون آوردند باید درجامعه احیا شود.
توجه به کلید واژه هایی که شهید بکار میبرد مانند ثقلین، صراط مستقیم، امام ضابطه حرکت و … نشان از یک زیربنای عمیق فکری است . اومعتقد بودکه بسیاری از اصطلاحات اسلامی از مفهوم اصیل خودش یعنی از مفهوم قرآنی وروایی خود فاصله گرفته وباید احیاشود مفاهیمی چون توکل / زهد/انتظار/صبر که همگی در سلسله مباحث ضوابط حرکت برصراط مستقیم توسط شهید مطرح شد.توجه کنید که اینها درفضایی بود که هرروز صاحبان افکار التقاطی یک اصطلاحی را بنام اسلام باب میکردند وبعد هم خودشان تعریف میکردند مانند خودسازی انقلابی یا جامعه بی طبقه توحیدی ومانند آن وشهید باتوجه به حساسیت خاصی که نسبت به انحرافات داشته درمقابل همه این انحرافات یک تنه ایستاد زاویه های آن را با اسلام روشن کرد .
ایشان تا چه حد معتقد به مطالعه ی افکار انحرافی و غیر دینی بودند؟
اتفاقاً یکی از خصوصیات ایشان که خیلی بارز بود، مطالعات عمیق در افکار غیردینی است. اومصمم بود که بیشتر مطالبی را که علیه دین به نگارش درآمده مطالعه کند وقت زیادی را صرف می کرد تامیزان زاویه ای را که هرمطلبی با حقیقت اسلا م دارد روشن کند. همین امر باعث می شد که با افکار مخالف آشنا شود و از این رهگذر با ظرافت های خاص دین هم آشنا گردد. بحث هایی مانند مذهب در بوته تاریخ که شهید نقش مذهب و دین در حیات انسان را مطرح می کند، نشان باورعمیق اوبه دین بود که میکوشید این باور رادردیگران توسعه دهد. این باورواین همت را شما می توانستید در کلاس ها حس کنید. وقتی که از دین سخن می گفت، از پیامبر وامام سخن میگفت باهمه وجودش حرف میزد وهمین تاثیرگذار بود.
آیا شما بصیرت بالای شهید دیالمه را هم نشأت گرفته از همین باور و دیدگاه مکتبی او می دانید؟
قطعا همین طوراست اصلا بصیرت چیزی جز این نیست که انسان حق رادرست بشناسد باطل راهم بشناسد وتفاوتهای آنها را درک کند .البته اینهمه مرهون معرفتی دیگر نیز درشهید بود وآن اینکه او درک درست وعمیقی نسبت به جایگاه وحی/ جایگاه پیامبر/وجایگاه امام معصوم داشت قران کریم در آیه ای خطاب به پیامبر میفرماید “ای پیامبر هر چه این ها را نصیحت کنی، این ها گوش نمی دهند، می بینی که به تو توجه می کنند ولی این ها بصیرت ندارند.
ینظرون الیک ولاتبصرون ” به تو نگاه می کنند ولی بصیرت ندارند، یعنی چه؟ در این زمینه آیت الله جوادی آملی تعبیر ظریفی دارند. ایشان می گویند یعنی اینکه درکی از جایگاه پیامبر نداشتند. پیامبررایک کسی مثل خودشان میپنداشتند!! اگر چه برخی جزء صحابه هم بودند، اما درکی از جایگاه پیامبر و وحی و اتصال ایشان با عالم غیب نداشتند. من این را می خواهم بگویم که این درک نسبت به امامت و وحی و نسبت به جایگاه اهل بیت(علیهم السّلام) به عنوان یک باور جدی در وجود شهید دیالمه بود.
دانشجوی آن روز که اهل مبارزه بود نهایتاً دو تا امام را می شناخت ، یکی حضرت امیر (ع) ودیگر امام حسین (ع) اما شهید دیالمه در آن زمان به گونه ای از امام سجاد و امام صادق(علیهما السلام) صحبت می کرد که امروز راجع به این ها صحبت می کنند. خوب است که عناوین سخنرانی برخی شخصیت های روشنفکر دانشگاهی آن روز را با عناوین سخنرانی ایشان مقایسه کنید، در اینجاست که تفاوت ها ظاهر می شود.
مثلاً عنوان “رساله حقوقیه امام سجاد(ع)” اصلا در بین دانشجویان ان روز مطرح نبود حتی امروز هم خیلی مطرح نیست چیزی که اگر به عمق آن پی میبردیم همه مسایل مربوط به حقوق بشر وامثال آن حل میشد . چون ایشان این مسئله را باور داشت که اهل بیت عصمت و طهارت همگی باید در جامعه مطرح و احیا شوند، در این خصوص تلاش ویژه ای کرد وبنظرم همین معرفت و باور تأثیر بسزایی در جامعه آن روز داشت.
خیلی از اوقات از ما می پرسند که چنین بصیرتی برای شهید چگونه حاصل شد؟ حتی برخی فکر میکردند حرفهای اوغیب گویی است ؟ در حالیکه این گونه نبود. آنچه که باعث می شد ایشان به راحتی متوجه افکار افرادی مانند سروش یا بنی صدر یاموسوی یا …… شوند، همان مبانی دینی بود. لذا شهید زمینه ها و گرایش ها و قرائت های مختلف ازدین را در همان سال های اول انقلاب در افکار سروش می دید.
لطفاً در مورد آشنایی و برخورد شهید دیالمه با سروش و نکات انحرافیش بیشتر توضیح دهید.
من تا آنجایی که اطلاع دارم در یک جلسه شخصا با ایشان بحث کرده بودند. وبه خودایشان اشکالات فکری را مطرح کرده بود . بخصوص اشکالات این بحث که دین، مبانی ثابت و اصیلی ندارد و در واقع متکی به برداشت ها و باورهای آدمهاست که به عنوان قرائت های مختلف بعدها منقح شد. این چیزی بود که شهید دیالمه نسبت به آن حساسیت نشان داد و این جمله را من از ایشان به یاد دارم که یک وقتی در مورد برخی از مسایل از ایشان سوال کردم؟ ایشان گفتند: “پیچیدگی صحبت های سروش و فاصله ای که از مبانی اسلامی دارد، به شکلی نیست که به این زودی ها برای مردم آشکار شود.” این سخن را در ابتدای دوران نمایندگیشان عنوان کردند. گرچه سروش در آن زمان خیلی در سطح عموم مطرح نبود. وجوانان با کتاب های شریعتی بیشترآشنا بودند.
در مورد دکتر شریعتی، شهید دیالمه در یکی از سخنرانی هایشان با عنوان “بنی صدر و لیبرالیسم” نکاتی در مورد اسلام شناسی او بیان می کنند و بدون اینکه اسمی ببرند، این مسایل را نقل می کنند که این فرد این تعابیر را در دهان ها انداخته است و اینکه چه ضایعاتی از این حرف ایجاد می شود، مطرح می کنند. نظر شهید دیالمه مشخصاً در مورد دکتر شریعتی چه بود؟
به غیر از نوار لیبرالیسم که گریزی به این مسئله است، دو سخنرانی از شهید در مورد شریعتی وجود دارد که دیدگاهش را آشکار می کند. یکی نوار “الیناسیون یا ازخود بیگانگی جامعه ” است. ایشان در آنجا این جمله را می گوید که “جامعه ایرانی در برابر اولین کسی که الیناسیون را مطرح کرد، الینه شد.” یعنی فضا به گونه ای است که ما اصلا نمی توانیم بگوییم که بالای چشمش ابروست. به دلیل آنکه در فضای دانشگاهی آن روزنقد شریعتی بسیار سخت بود، ایشان با ظرافت خاصی اینکارراانجام داد.
دوم در مورد کتاب معروف شریعتی که “انتظار مذهب اعتراض"است، سخنرانی شهید دیالمه با عنوان “انتظار ضابطه حرکت بر صراط مستقیم” بود. ایشان با توجه به مباحث دینی و بحثی که در مورد جامعه ظهور وجود دارد، نشان می دهد که انتظار مذهب اعتراض نیست بلکه مذهب اعراض است. یعنی حتی اگر ما یک جامعه دینی هم داشته باشیم، به دلیل نیاز جامعه به وجود امام معصوم، باز هم از آن اعراض خواهیم کرد و مرتبه بالاتری را طلب می کنیم.مبحثی را که شریعتی عنوان می کند که انتظار فقط مقوله اعتراض است، اعتراض به ظلم و جور است، و این شبهه مطرح است که اگر ما خودمان بتوانیم حکومت ظلم و ستم را برچینیم، دیگر نیازی به امام نیست که این شبهه در آن سخنرانی به خوبی پاسخ داده شده.
البته ایشان نواری هم دارند، که در جمع خصوصی بوده و آن خط استشراق است. که در آنجا به نقشه هایی که از طرف فراماسونری و صهیونیسم، در پشت پرده ی ایجاد اسلام شناس ها برای جوامع شرقی وجود دارد، اشاره می کند. ویژگی هایی مانند اینکه افرادی باشند که در فضای ضد آخوند و روحانیت رشد کرده باشند، تعصب زیادی نسبت به مبانی دینی شیعی نداشته باشند، به نوعی تسنن زده باشند و ویژگی های دیگری که مطرح می کنند. یک بار در یکی از جلسات عمومی که برای خانم ها تشکیل شده بود، یکی از خانم ها سئوال کرد که بالاخره نظر نهایی شما نسبت به کتب شریعتی چیست؟ ایشان در پاسخ این مثال را به کار بردند که من فکر می کنم که کتاب های ایشان مثل آن بخاری می ماند که روشن است اما دارد دود می زند.
ممکن است که ما یک گرمایی از آن حس بکنیم، ولی نهایتاً در دراز مدت تمام مجاری تنفسی شما از این دود پر می شود. من فکر می کنم این مثال بسیار زیبا و دقیقی است که نشان می دهد در کلمه کلمه ی آن کتاب ها دقت شده و ضمن اشاره به تأثیری که این کتب در ایجاد انگیزه مذهبی و شور دینی در برخی می کرد اما به دلیل برخی اشکالات مبنایی جلو تنفس سالم را می گیرد. قشر جوان دانشجوی آن روز و حتی برخی روحانیون از این کتب متأثر بودند. حتی کسانی بودند که به وسیله ی این کتاب ها دیندار شده بودند. لذا طرح این موضوع که این کتب اشکالات مبنایی دارد، کار سختی بود. ولی من فکر می کنم که ایشان خیلی خوب توانست این موضوع را روشن کند.
آیا شهید دیالمه قائل به این بود که اگر کسی با این کتاب ها دیندار شود، در آینده با یک کتاب قشنگ دیگر بی دین شود؟
بله، مثلاً ایشان می گفتند اگر دقت کنید یک گروهی مثل گروه فرقان، این ها کتاب شهید مطهری را که نخوانده اند. این ها کتب شریعتی را خواندند. یعنی از این طریق با اسلام آشنا شدند. به همین خاطر هم زمینه های انحراف توانسته در آن ها رشد کند. ایشان در زندان اوین برای گروه فرقان کلاس داشتند. من یادم هست در روز ختم شهید دیالمه در منزل ما، یک خانمی آمده بود که به شدت گریه می کرد. به من گفت که من عضو گروه فرقان بوده ام و آزاد شدم. او گفت شهید دیالمه در زندان، ساختار فکری من را دگرگون کرد. البته من الآن هم آن خانم را نمی شناسم.
چه کسی گزینه ی شهید دیالمه را برای این کلاس ها انتخاب کرده بود؟
نمی دانم،شاید شهید لاجوردی. اما از آنجایی که شهید دیالمه یک نیروی توانمندی در طرح مبانی اسلام بود، گزینه ی دور از دسترسی نبود که ما بگوییم چگونه به فکرشان رسیده که او را انتخاب کنند. تقریباً همه از درخشش سخنرانی های شهید آگاه بودند. هر جا صحبت می کرد، او غالب بود. من به عنوان خواهر ایشان این حرف را نمی زنم بلکه اگر شما این حرف را به همه ی شاگردان و دوستان ایشان بگویید، من مطمئنم که آن را تأیید می کنند. هر جا صحبت می کرد، غالب بود و فرق نمی کرد که طرف مقابل در کدام جبهه و یا جهت فکری باشد.
شیوه ی طرح اسلام، آگاهیش از زوایای فکری انسان ها، مخاطب شناسی دقیقی که داشت و همتی که در این مسائل داشت، باعث چنین توانایی شده بود. او از فکرش و از عمرش و از مادیاتش هزینه کرد تا اسلام را دقیق بفهمد و به نسل جوان آن روز منتقل کند. برای کسانی که دستگیر شده و در زندان بودند، کلاس مبانی اعتقادی گذاشتن آن هم به این شکل تأثیرگذار، مسئله ای است که هرکسی نمی تواند از عهده ی آن بربیاید.
امروزه بعضی معتقدند که برخی از افرادی که انحرافات فکری دارند، رگه های تفکر دکتر پیمان در آن ها هست، هم شخصیت های معروف سیاسی و هم شخصیت های معروف فکری. دکتر پیمان در ابتدای انقلاب شخصیتی بود که تفکرات چپ و از سویی اسلامی خاص خودش را داشت. شهید دیالمه نظرشان راجع به دکتر پیمان چه بود؟
دکتر پیمان برعکس این که امروز مطرح نیست، در آن زمان خیلی مطرح بود. گروه خاص خودش را هم داشت. هر چند که اشخاصی همچون پیمان و بازرگان و سامی، تفاوت هایی با هم داشتند، اما تعبیر شهید دیالمه درباره ی اینگونه افراد این بود که افکار آن ها با مبانی اصیل شیعی فاصله زیادی دارد و در واقع یک اسلام لیبرالیستی است.
امثال بازرگان و پیمان در آن زمان از افراد دانشگاهی متدیّن محسوب می شدند. اما کتاب های مثلاً بازرگان که در کتابخانه ی شهید دیالمه بود، یک بخش هایی از آن خط کشیده شده بود.و مورد نقد قرار گرفته بود. آن روزها برخی از این آقایان دنبال این بودند که برای جذب افراد اسلام را به گونه ای متفاوت طرح کنند اما شما خود شهید دیالمه را در یک حرکتی عکس این می بینید. یعنی می خواست انسان ها را متحول کند تا دیندار شوند، نه دین را برای جذب افراد تغییر دهد.
ومن اگر بخواهم یک تفاوتی بین شهید دیالمه با روشنفکران دانشگاهی و حتی برخی روحانیون آن روز بگویم، همین مسئله است. ایشان در یکی از نوارهایشان این تعبیر را دارند که ما یک طناب انداختیم گردن اسلام و داریم آن را دنبال خود می کشیم. به جای این که ما دنبال اسلام برویم، اسلام را دنبال خود می کشیم.
به تفاوت فکری ایشان با برخی روحانیون اشاره فرمودید. با توجه به شخصیتی که آن روز از آقای منتظری در اذهان بود و به یک معنا شخصیت شماره دو انقلاب فرض می شد، کلیت نظر شهید دیالمه در مورد آقای منتظری چه بود؟ چرا که ظاهراً شهید دیالمه در جلسات پرسش و پاسخ آن زمان، صریحاً انتقاداتی را در عین حفظ احترام به ایشان وارد می کردند.
آقای منتظری نسبت به برخی مباحث مربوط به تشیع نظرات خاصی داشت، مثل سندیت مسئله ی فدک. البته چاپ این نظرات آقای منتظری در روزنامه ی اطلاعات پس از شهادت شهید دیالمه بود. اما بنا به ارتباطاتی که ایشان داشت از این افکار آقای منتظری مطلع بود. البته در آن زمان فقط ایشان نبود که چنین تفکراتی داشت. شهید دیالمه معتقد بود حساسیت یک عالم شیعه نسبت به چنین مسائلی باید بیش از این ها باشد. من فکر می کنم همین مسئله، اساسی ترین علّتی بود که باعث شده بود تا آنچنان که دیگران آقای منتظری را می پذیرفتند، ایشان نپذیرد.
این موضوعی که گویا قرار بوده تا شهید دیالمه داماد آقای منتظری و یا به نقلی دیگر داماد آقای مشکینی شوند، تا چه حد صحت دارد؟
ایشان قصد ازدواج نداشت و اصلاً این بحث ها مطرح نشد. من تعجب می کنم که این حرف ها از کجا گفته می شود؟ من فقط این یادم هست که یک یا دوبار پدرم بحث اساس ازدواج ایشان را با مادرم مطرح کردند و وقتی ایشان هم متوجه شد، گفت که من فعلاً قصد ازدواج ندارم. لذا ما اصلاً به مرحله ی تعیین شخص نرسیدیم. البته این به آن معنا نیست که ایشان با ازدواج مخالف بودند چرا که خودشان سبب ازدواج چند نفر از دوستانشان شدند.
در بعد مسائل سیاسی، هر چند که مبارزات ایشان علیه رژیم پهلوی و به خصوص شیوه آن، جای بحث فراوان دارد، اما اگر اجازه بدهید یک جهشی داشته باشیم و بحث را جلوتر ببریم. لطفاً بفرمایید پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان در چه سمت هایی فعالیت داشتند؟
اجازه بدهید قبل از این نکته ای را بگویم شهید دیالمه مبارزه اش با شاه بر اساس یک تکلیف دینی بود یعنی میارزه را برای خود یک تکلیف می دید اما معتقد بود نباید به بهانه مبارزه اصول را زیر پا بگذاریم مثلا نباید به اسم مبارزه به اموال مردمی آسیب بزنیم او به طور جدی پایبند به یک مبارزه با حفظ تقیدات شرعی بود و همین امر او را از بسیاری مبارزین دانشگاهی آن روز جدا می کرد. به دلیل مبارزاتی که ایشان در زمان شاه و نقشی که در بیدار سازی جوانان داشتند، طبیعی است که با پیروزی انقلاب، یکی از افرادی بود که می توانست نقشی جدی در بسیاری از ارگان ها داشته باشد.
یکی از این ارگان ها سپاه بود. شهید دیالمه در مدتی که در سپاه مشهد فعالیت می کرد، علاوه بر این که مسئولیت گزینش سپاه مشهد را بر عهده داشت، در بسیاری از کارهای فکری که در سپاه صورت می گرفت هم نقش داشت. علاوه بر این در تأسیس حزب جمهوری اسلامی مشهد هم نقش مؤثری ایفا نمود.
ارتباط ایشان با دیگر اعضای موسس، برای تأسیس حزب جمهوری اسلامی مشهد بیشتر از طریق چه کسانی بود؟
ایشان با شخصیت آیت الله خامنه ای از قدیم آشنایی داشتند. به یاد دارم که در دوران جوانی، از ایشان با نام “سید علی” یاد می کرد و با ایشان ارتباط نزدیک داشت. شاید این سابقه آشنایی و به خصوص ارتباطات مبارزاتی شهید دیالمه با مقام معظم رهبری در مشهد، سبب ارائه ی این پیشنهاد شده بود. ایشان هم عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی مشهد را پذیرفت.
گویا مدت حضورشان در حزب جمهوری مشهد کم بوده است و بعد از مدت کوتاهی جدا می شوند، علل این جدایی چه بود؟
شهید دیالمه بر اساس افکار و عقایدی که از مبانی دینی دریافته بود و به آن معتقد بود و در واقع جزئی از وجودش شده بود، افراد را مورد مداقه قرار می دادند و به اندازه ای که یک فرد به مبانی دینی نزدیک بود، او را قبول داشته و می پذیرفت. مبارزه فکری شهید با بسیاری از شخصیت هایی که در طول انقلاب مطرح شدند، بر اساس همین مبنا بوده است. در خصوص حزب هم باید بگویم که در آن زمان آقای هادی خامنه ای در آن جا بودند و مسئله آقای احمدزاده و استانداری مشهد مطرح شده بود و ایشان به این دلیل که احمدزاده را برای این مسئولیت مناسب نمی دانستند و عدم تفاهم با برخی افراد به جهت ضرورت التزام به مبانی شرعی در رفتارها، از حزب کنار کشیدند.
در همین راستا باید بگویم که ایشان طالب دنیا و قدرت نبود. شما زندگی شهید دیالمه را خالی از رقابت های سیاسی و حسادت ها می بینید. یک نمونه از این خصوصیت ایشان را می توان در آن سخنرانی معروف ایشان در جلسه تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس دید. کسی که قبل از ریاست جمهوری، مهمترین جمله را در مورد عدم کفایت بنی صدر گفته بود و در طول زمان، آن همه مدارک را جمع کرد که بسیاری از شخصیت ها آن مدارک را دیده بودند و می دانستند که شهید دیالمه ناگفته های زیادی علیه بنی صدر دارد، طبیعی بود که ایشان بیشترین وقت را برای سخنرانی داشته باشند.
یعنی حتی همین الان نیز باید محل سوال باشد. اما او کمترین وقت را برای سخنرانی داشت، که آن هم بر سر یک دقیقه و یا دو دقیقه اش بحث بود. در حالیکه شخصی مانند آقای موسوی خوئینی ها که خود تا چندی قبل جزء طرفداران بنی صدر بود، یک ساعت در مورد عدم کفایت وی صحبت می کند. هیچ وقت یادم نمی رود که ما در منزل مذاکرات مجلس را به صورت مستقیم گوش می دادیم و وقتی که ایشان از مجلس برگشتند و وارد خانه شدند، من به قدری عصبانی بودم که به ایشان گفتم که برای چی به شما وقت ندادند؟
ایشان با آرامش گفتند که “مهم نیست، من برای تاریخ حرف زدم. اصرار من برای این چند دقیقه صحبت کردن برای این بود که من می ترسیدم که آیندگان مذاکرات مجلس را بخوانند و بگویند که مجلس شورای اسلامی اولین رییس جمهوری خودش را زیر سوال برد و عزل کرد، در حالیکه هیچ دلیل جدی نداشت. من آن چند دقیقه را برای این سخنرانی کردم. یعنی دیدم، برخی افراد دیگری که صحبت کردند، دلایل جدی را مطرح نکردند، بنابراین من نگران این بودم.”
حال اگر شما مشروح مذاکرات را بخوانید و بدانید، برخی از این افراد کسانی بودند که یک دفعه 180 درجه با مواضع گذشته شان نسبت به بنی صدر زاویه گرفتند. این گونه نبود که از ابتدا مخالف باشند، تا چند روز قبل به نفع بنی صدر شعار می دادند و یک مرتبه وقتی بحث عدم کفایت سیاسی مطرح شد، وقت گرفتند که علیه بنی صدر صحبت کنند.
می توانید به صورت مصداقی نام ببرید؟
یکی خود آقای خلخالی بود.
می خواهم فضای منزل را بگویم، که وقتی ایشان برگشت ، اعتراضی مطرح نکرد جز اینکه نگران آینده انقلاب بود، . اگر ذره ای درانسان حب جاه ومقام باشد این رفتارها ساده نیست . لذا مسئولیت هایی را هم که بر عهده داشت، اگر احساس می کرد که نمی تواند تأثیرگذار باشد، یا به تکلیفش عمل کند آن مسئولیت را به راحتی کنار می گذاشت.
حتی یکبار درجلسه کلاسهای مجمع که ایشان خود موسس آن بود به شاگردان گفته بود هرزمانی که احساس کنم شما به این حرفها عامل نیستید خودم این تابلورا پایین می آورم .!!ماکلاس تشکیل داده ایم ومبانی را مطرح میکنیم تابدان عمل کنیم وواقعا خود او آنچه می گفت عمل میکرد یعنی راهی را که برای دیگران ترسیم میکرد راهی نرفته نبود راهی بود که خود اول عمل کرده بود .اوبه حق مصداق معلمی بود که قبل از آنکه معلم دیگران باشد معلم خودش بود به تعبیر حضرت امیر” معلم بنفسه” که حضرت میفرمایند چنین کسانی سزاوارتر به تکریم وتجلیل هستند تاکسانیکه فقط به دیگران تعلیم میدهند اما خودشان درعمل لنگ میزنند.
اوچون روی خودش ونفسش باجدیت تمام کار کرده بود ویک مبارزه طولانی بانفس راتجربه کرده بود میتوانست در لحظات خاص بر نفسش چیره گردد.ومن رمز موفقیت شهید دیالمه را درخلوصی میبینم که جاه ومقام وهمه دنیارا برای او بی ارزش نشان میداد جز انجاکه میتوانست از اسلام دفاع کند ویا خط انحراف والتقاط رانشان دهد .خودش میگفت جرم من آن است که حرفهایم رازودتر اززمان میزنم !
گویا دشمنان عنود و به ظاهر دوستان حسود هم این جرم شهید دیالمه برایشان قابل تحمل نبود. لذا به ایشان تهمت انجمن حجتیه ای بودن می زنند و متأسفانه این تهمت تا به امروز نیز ادامه دارد. به نظر شما چرا برای تهمت این گزینه را انتخاب نمودند؟
بهتر است از همه کسانی که آن روزوامروز برا ی حذف یاحداقل کم رنگ کردن درخشش اودر آسمان انقلاب اسلامی این حرف رامطرح میکنند بپرسیم شما کدام انجمنی قبل انقلاب را دیدید که اهل مبارزه باشاه باشد؟ آخر کدام حرکت شهید دیالمه شبیه به انجمنی ها بود؟ دستگیریهایش توسط ساواک وسابقه مبارزاتی اش بارژیم منحوس پهلوی ؟ تقلیدش از امام خمینی؟ یا دفاعش از ولایت فقیه ورهبری امام در نظر وعمل؟ یاحمایت همه جانبه اش از انقلاب وتشکیل حکومت اسلامی ؟کدامیک ؟!!!
من فکر می کنم که شاید تنها چیزی که می توانستند برای حذف ایشان بگویند همین بود . البته اوبه دلیل آن توانمندی هایی که در مناظره و بحث داشت، وارد فضای مناظره با بهاییان در زمان قبل از انقلاب شده بود.حتی یک طبقه از کتابخانه او مربوط به کتاب های مربوط به بهاییان بود، از ایقان بهاءالله که منبع اصلی آن ها بود تا سایر منابع .اما واقعیت این است که اودر همه جبهه های جنگ بااسلام واردشد منتهی چون انجمن حجتیه به عنوان یک گروه مبارزاتی با بهاییت آن زمان مطرح بود، تنها چیزی که شاید می توانستند از آن علیه شهید استفاده کنند، همین بود .
اوخود بارها و بارها در سخنرانی ها که این سوال را از ایشان می کردند که آیا شما انجمنی هستید؟ اواین پاسخ را می داد که : “اگر کسی از شما تا به امروز بتواند یک مدرک بیاورد که من حجتیه ای هستم، اسمم را عوض می کنم.” حجتیه یک تشکیلات مشخص بود که آدم ها در آن پرونده داشتند و استاد از مرتبه ای به مرتبه دیگر نمی توانست جابجا شود، مگر با گذر از سلسله مراتب. یک جلسه خانگی نبود که هر کسی داخل آن برود و کاری را بر عهده بگیرد، کسانی که با سیستمشان آشنا بودند، می دانند که این ها در تشکیلاتشان رده بندی داشتند. این مسئله به جایی رسید که بنظرم در آخرین سخنرانی های ایشان بود که گفت ” احساس میکنم این مسئله یک توطئه است برای اینکه من رااز زدن حرف های اساسی که می خواهم بزنم منصرف کنند .”
چون بالاخره وقت جلسه به این پاسخها میگذشت .وایشان خیلی نگران این مساله بود.اومیگفت اگر بخواهیم به طرح مبانی اسلام بپردازیم من برا ی بیست سال حرف دارم .!
بعلاوه درزمان تحصن شهید دیالمه باهمراهانش ازمجمع احیاءتفکرات شیعی که دردفتر روزنامه انقلاب اسلامی بعنوان اعتراض به کاندیداتوری بنی صدر صورت گرفت انجمن رسما در روزنامه اطلاعیه داد واعلام کرد که این گروه جزء مانیستند !!!گرچه پس از شهادت دکتردیالمه انجمن کوشید که ایشان را به خودش منتسب کند وحتی یک اطلاعیه ای هم بعنوان تسلیت درروزنامه داد که ما وبرخی دوستان شهید که حقیقت مثل روز برایمان روشن بود همان زمان هم بسیار ناراحت شده و مخالفت خود را به آنان اعلام کردیم .
لطفا کمی در مورد روزهای پایانی عمر پربرکت شهید دیالمه و شب حادثه ی هفتم تیر صحبت بفرمایید.
همانطور که می دانید پس از بررسی عدم کفایت سیاسی بنی صدر و عزل او، یک دیدگاه این بود که باید این مسئله پیگیری و بنی صدر دستگیر شود.علاوه برآن تأکید شهید این بود که باید ابعاد فکری بنی صدر باز شود و معیارها به جامعه داده شود. و من فکر می کنم ما این کار را نکردیم. اگر ما در همان زمان مبانی فکری بنی صدر را باز کرده بودیم، سروش مطرح نمی شد و همین طور اگر مبانی فکری سروش را باز کرده بودیم، موسوی این طور مطرح نمی شد.
اعتقاد ایشان این بود که ما باید به جامعه معیار دهیم چرا که هر روز یک نفر مطرح می شود و ما نمی توانیم دائماً راجع به اشخاص صحبت کنیم. خود اوهم واقعا درکلاسها این مساله را عملی کرد وسعی میکرد مباحث اسلامی را چه در حیطه قرآن وچه سیره اهلبیت وچه تاریخ سیاسی معیارها رابه شاگردانش انتقال دهد . در مورد دستگیری بنی صدر بنظرم کوتاهی هایی شد چون بعضی ها معتقد بودند که شاید این مسئله به نفع انقلاب نباشد و به نوعی سیاست تسامح وتساهل را داشتند. بهرحال ایشان به دلیل اهمیت چنین بحثهایی که مربوط به آینده انقلاب بود وبخصوص به دلیل بحث وزیر امور خارجه شدن موسوی که ایشان در آخرین نوارشان به صراحت مخالفت خویش را بیان می کنند و می گویند من کاری نمی توانم بکنم الا یک رأی منفی، در جلسه حزب شرکت کردند.
گرچه این حرف ها آن موقع خیلی خریدار نداشت. حتی کسانی به شدت با این مسئله مخالف بودند و ایشان در آخرین سخنرانی خودبه مناسبت شهیدچمران می گوید که موارد دیگری هم هست اما من به جهت حفظ مصالح انقلاب آن ها را مطرح نمی کنم. ایشان خیلی مقید به این مطلب بود که انسان در عین این که روشنگری میکند،باید مواظب باشد که این موضوع لطمه به اصل انقلاب و نظام نزند و دیگران نتوانند از این مطالب به راحتی سوءاستفاده بکنند.
از ویژگی های اخلاقی شهید برایمان بگویید.
رفتارهای ایشان در نشر مبانی اسلامی خیلی تأثیرگذار بود. مثلا اگر شما دقت کنید، آدم هایی که جذب ایشان می شدند از تیپ های مختلفی بودند. این گونه نبود که آدم هایی از یک شهر خاص جذب ایشان شوند و یا مثلا همه اش آدم های پولدار باشند یا فقط طبقات محروم ویا….. افرادی را که شما در کلاس های ایشان می دیدید، همه جوروهمه تیپ آدم بودند. بنظرم دلیلش این بود که نگاهش به جامعه یک نگاه طبقاتی نبود، فراتر از این ها می دید. اگر در مجلسی حضور داشت به گونه ای نبود که کسی که قدیمی تر است از آن کسی که جدیدتر است نزدش محترم تر باشد، قدیم و جدید درکناراو خودشان را یکسان می دیدند.
در ارتباط با آدم ها به قدری صمیمی بود که هر کسی فکر می کرد که نزدیکترین آدم به او است، و شاید این ها را در برخی از مصاحبه هایی که انجام دهید بشنوید. در حالیکه افرادی که به عمق افکار وی پی برده بودند، من فکر می کنم که از انگشتان دست هم تجاوز نکنند، ولی رفتار ایشان به گونه ای بود که در همه علاقه و جنبه های صمیمی بودن را ایجاد می کرد. متواضع ومودب بود و به وضع ظاهری اش خیلی اهمیت می داد. فضای منزل ما با وجود او واقعاً قرآنی بود. یعنی هنوز هم فراموش نمی کنم، همیشه باید این ضبط روشن می بود.
حتی در انتخاب صوت های خاص و سوره های خاص و هنوز سوره طه را که ایشان به شدت به آن علاقمند بود،وباآن زمزمه میکرد بیاد دارم . اهل دعا مناجات وعبادت بود، بسیار مهم بود. اولین دعایی که من با آن آشنا شدم، دعای کمیل و به واسطه ی ایشان بود. سوم دبستان بودم. در یک شب جمعه که میهمان داشتیم و در منزل رفت و آمد زیاد بود، ایشان من و خواهرم را صدا کرد و به اتاق کوچکی که به آن صندوقخانه می گفتیم، رفتیم. چراغ ها را خاموش کرد و گفت بیایید دعا بخوانیم. او جلو نشست و ما هم پشت سرش. سپس یک نوار دعای کمیل که خیلی حزین می خواند، روشن کرد.
به شدت گریه می کرد متحیر بودم و نمی دانستم که چرا این قدر گریه می کند. فقط با گریه او گریه می کردم. من آن زمان حدود 9 سال سن داشتم و ایشان 20 یا21 سال چون دوازده سال با هم اختلاف سنی داشتیم. بعد به دلیل رابطه عمیق عاطفی که بین ما وجود داشت، هر چیزی را که اهمیت می داد، ما احساس می کردیم که خیلی مهم باشد لذا برای اولین بار بود که من در مفاهیم دعا دقت کردم. شنیده اید که ایشان دعای کمیل را در دانشگاه راه انداخته بود. کسی عظمت کار را میتواندبفهمد که با فضای دانشگاه آن روز آشنا باشد که چقدر از این مفاهیم دوربود .
فکر می کنید چرا در طول این سی سال به شخصیت شهید دیالمه پرداخته نشد و تلاشی برای معرفی ایشان به نسل جوان صورت نگرفت؟
ببنید جریان اسلام ناب درطول تاریخ همواره مورد هجوم بوده است حتی درزمان حیات خود امامان شیعه. هرکسی هم که ازاین خط دفاع کرده همواره مورد تهاجم بوده حتی اگر نتوانستند به اواتهامی بزنند کوشیده اند اورا به انزوا بکشند تاصدای حق به گوشها نرسد چون منفعت طلبان روزگاروصاحبان زروزور طرح این افکاررا به ضررخود میدیدند. لذا مدافعان مکتب اهل بیت همه درد غربت را چشیده اند ویکی ازآنان هم دراین جریان بزرگ تاریخ شهید دیالمه بود.. او نقش بسیار تأثیرگذاری درتربیت نسل جوان آن روز و افشاگری خطوط انحرافی داشت به گونه ای که وحشتی که دشمنان از زبان او داشتند شاید از گلوله ها نداشتند.
مطالبش را نیز با شجاعت و صراحت کلامی که داشتند، مطرح می کرد. مثلاً بحث اش درباره جایگاه زن، آن روز شجاعت می خواست و حتی امروز هم شجاعت می خواهد چون خیلی ها از این مطالب خوششان نمی آید. نکته جالب توجه این است که ایشان این حرف ها را قبل از نمایندگی مجلس زد. من همیشه می گویم که دو قشر است که کسانی که می خواهند رای بیاورند، سعی می کنند موافق این ها حرف بزند. یکی قشر زن است و یکی جوان. صحبت های شهید درباره ی جایگاه زن که خیلی هم خریداری نداشت و در جوّ دانشگاهی بود، قبل از انتخابات بود و همیشه این تعبیر را داشت که من کیسه برای رای ندوخته ام .
فکر می کنم که به دلیل این جایگاه ویژه ای که ایشان پیدا کرده بود و آن افکاری که با شجاعت و صراحت مطرح می شد، باعث گردید، که خیلی ها نخواستند و نمی خواهند که ایشان مطرح شود. اگر کسانی هم ناآگاهانه این کار را انجام دادند، جای تأسف دارد و واقعا متأسفم که چرا باید یک شخصیت تأثیر گذار از قشر جوان دانشگاهی آن روز که تقریبا بسیاری از بزرگان ما به تأثیر او اذعان دارند، این قدر باید غریب باشد که در جریان فتنه برای اولین بار مطرح شود. من نمی خواهم بگویم که چرا این مطرح شد، شاید خداوند تبارک و تعالی می خواست که ایشان در این مقطع مطرح شود. ولی این غفلت ها برای خود انقلاب هم آسیب دارد. شهید دیالمه به راحتی درباره مبانی فکری موسوی و مانند اوصحبت کرده بود، چرا نباید این ها قبلاً مطرح شود؟ به تاریخ انقلاب بنگرید غیر از یازده تا نوار تبیین جهان مجاهدین خلق از شهید دیالمه شما چند تا از بحث های جدی اندیشمندان را می توانید پیدا کنید که مبانی فکری مجاهدین خلق را آن روز برای جامعه شرح داده باشند؟
مجاهدین خلق وقتی زیر سوال رفتند که دست به کشتار زدند. بعد ما از مردم توقع داریم که بتوانند توطئه های بعدی را درک کنند و طبیعی است که این مشکل است. مبارزه ایشان با پیمان و موسوی و ابطحی و و منتظری، هیچ فرقی با هم نمی کرد. ایشان محکی داشت که افکار و اندیشه ها را با آن محک می زد. هر کسی که حرف هایش با معیار اسلام تطابق داشت، به همان اندازه تأیید می کرد وگرنه به همان میزان رد می نمود. آیا ما نباید این معیارهای را به جامعه بدهیم؟ هر یک از جوانان ما امروز می توانند یک شهید دیالمه باشند به شرط آنکه در آن ها معرفت دینی ایجاد کنیم و الگوهای خوب به آنان نشان دهیم .
در همین راستا شما نمی خواهید که زندگی و سخنان ایشان را به صورت کتاب، یا جزوه و یا سایت خاصی ایجاد کنید؟ چون جایی که به صورت مدون بتواند این صحبت ها را بیان کند و به کلیه ی آثار دسترسی داشته باشد، خود شمایید.
تا کنون کارهای زیادی انجام شده تمام نوارهای شهید دیالمه یک شناسنامه ای دارد، مثلاً اگر شما بگویید که نام سروش در کدام نوار آمده است من به شما می گویم و در واقع همه این ها را جمع آوری کردیم و بر اساس آن، نوارها را موضوع بندی کردیم و به نرم افزار تبدیل کردیم که تا کنون 5 شماره با نام رایت بیداری که مشتمل بر سخنرانی های شهید است تولید و توزیع گردیده و یک نرم افزار جامع نیز درباره سیره و اندیشه شهید با نام جوانی فراتر از زمان تولید کرده ایم و موارد دیگر نیز در دست تهیه است.
ما این ها را به این جهت مکتوب نکردیم که اندیشه و نظر خود شهید نیز بر این بوده است. چون در زمان حیات ایشان به وی پیشنهاد می شد که این نوارها را به صورت مکتوب در بیاوریم، که ایشان قبول نمی کردند و می گفتند ما چهار پنج ساعت بحث می کنیم و این ها سئوالاتشان را مطرح می کنند. من این همه توضیح می دهم، آخر هم می روند حرف دیگری می زنند. وای به حال آن که یک جمله بنویسیم و به دستشان بدهیم. ایشان به شدت به گفتگوهای متقابل معتقد بود.
شاید این عامل باعث شد که ما این کار را نکنیم البته ما نیز باور داریم که شنیدن مستقیم کلام شهید آثار خودش را دارد گرچه در حد گزینش برخی جملات و جزوات کوچک این کار را کرده ایم و برای آینده نیز طرح هایی داریم. اما من فکر می کنم مسئولین فرهنگی جامعه در طول این سی سال باید پاسخگو باشند که این قصور چرا صورت گرفته است؟
حتی در هفتم تیر در حد یک نام از ایشان یاد نمی شد. بارها مطرح کردیم که شما از جملات خود شهید هم استفاده کنید. این همه تبلیغات در تلویزیون است. این همه حرف های مختلف از اشخاص گوناگون زده می شود، ایشان هم بالاخره یک شخصیت تأثیرگذاری بوده دو تا جمله که حداقل مبانی دینی را مطرح کند پخش کنید، اما اقدامی نشد.البته ما هم چون با روحیات ایشان تربیت شدیم، هیچ وقت نخواستیم از شخصیت ایشان برای طرح خودمان استفاده کنیم.
ایشان یک کاری برای خدا کرده وخداوند هم ایشان را به مصداق إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قرار داده است. کم نیستند آدم هایی که می شنویم که به ما می گویند شهید دیالمه راه و زندگی و هدف من را تغییر داد و ممکن نیست کاری انجام دهم و یاد دکتر دیالمه نباشم. به هرحال چون او خود به دنبال مطرح شدن نبود ما این قصور را برای خودمان توجیه کردیم اما من باز هم فکر می کنم همه مسئولان فرهنگی جامعه در برابر این شهید مسئولند.
او راهی را برای ما ترسیم کرد که همه ما مدیون او هستیم مدیون خلوص، شجاعت ها و شهامت های او، و این همه پاداشی جز شهادت در راه خدا نداشت.ان شاء الله که ما بتوانیم راه او را ادامه دهیم.
خاطرات جنگ به روایت تصویر/در فرمان امام چه رازی نهفته بود؟
مرحله اول و دوم عملیات کربلای یک انجام شده بود. بچهها از دل شب اول یکریز جنگیده بودند تا بالاخره دشمن را از شهر مهران بیرون تاراندند. دو شب و یک روز از عملیات گذشته بود، بچهها در دل شهر جا خوش کرده بودند و خستگی در میکردند. نزدیکیهای غروب بود که به برو بچههای مشهد (تیپ 21 امام رضا«ع») ملحق شدم.
آنزمان رژیم صدام پس از ناکامی در بازپسگیری فاو و برای جلوگیری از حملات گسترده ایران، در یک استراتژی جدید اقدام به انجام چند حمله کرده بود که در این میان شهر مهران را به تصرف درآورد تا با هیاهو آن را به رخ جهانیان بکشد. عملیات در مرحله اول آنچنان سهمگین و غافلگیرکننده انجام شد، که شايد بتوان گفت عمليات كربلاي 1 با توجه به محدوديت زمان در طراحي و تصميمگيري و وضعيت خاص منطقه در طول جنگ از بهترين و موفقترين عملیاتها بود. برای اجراي اين طرح عمليات به بيش از 30 گردان نيروي زميني نياز داشت اما اين توان آماده نبود، اما امام فرموده بود: «قضيه مهران باید بسرعت حل شود.»
برای بچهها باور اینکه با کمترین تلفات توانسته بودند، دشمن را با وجود استحکامات زیاد شهر تقریباً متلاشی کنند، کمی عجیب به نظر میرسید.
در عکس، برادر رزمندهای که در اثر اصابت ترکش مجروح شده است، بعد از بستن زخمش توسط امدادگر، حاضر نشد به عقب برود و از این بابت بسیار خوشحال بود. دوربینم را که در آوردم، زیر رگبارِ تکههای بامزه بچههای گروه با لهجه شیرین مشهدی قرار گرفتم. دوربینم را به طرف دوست نوجوانی که ترکش خورده بود گرفتم. صورتش از خجالت گل انداخت و توانستم شیرینی این لحظه را با لبخند زیبایش در دوربینم ثبت کنم. گفتم : زخم دستت؟…خندید. خندهای فارغ از تمام زخمها و دردهای زمینی… و یک دم فکر کردم که این دستهای کوچک، سالهاست که حیثیت مرگ را به بازی گرفتهاند… قبضه آرپیجیاش را به درخت تکیه داده بود، دم به دم هم نیم نگاهی به آن میانداخت، انگار با این نگاهها میخواست بگوید، حالا حالاها اسیر منی، و افقهای دوردست در انتظار ماست… آتش اشتیاق در کنار بچهها بودن و به رزم و عزم اندیشیدن در نگاهش زبانه میکشید، چه کسی جرئت داشت، به واسطه این جراحت او را به عقب بخواند. امام فرموده بود بیایید، پس آمده بودند تا نه از شهر مهران، نه از یک کشور، که از حیثیت عشق دفاع کنند.
پانوشتها:
1ـ وضعیت عراق: عراق پس از تصرف مهران، یگانهای بیشتری در منطقه مستقر کرد. شهر مهران و اطراف آن تحت مسئولیت لشکر 17 زرهی از سپاه دوم عراق بود که با تیپهای 443،705 و 425 پیاده از آن دفاع می کرد. علاوه براین ، تیپهای 70 زرهی ، 59 مختلط و 501 پیاده در احتیاط نزدیک و تیپ 1 کماندویی کمی عقبتر در احتیاط قرار داشتند. در مجموع دشمن تا قبل از عملیات کربلای 1 دارای 42 گردان پیاده و 6 گردان زرهی در این منطقه بود. اما در همان مرحله اول در کمتر از بیست و چهار ساعت، دیگر عراقیی در شهر دیده نمیشد!
2ـ وضعیت ایران: به دليل كمبود نيرو و وجود استحكامات دشمن، محور باغ كشاورزي حذف و از محور قلاويزان و يالهاي آن تا رودخانه گاوي تلاش قويتري انجام شد. سه مرحله براي تحقق اهداف عمليات در نظر گرفته شد: مرحله اول، تأمين ارتفاعات قلاويزان تا روستاي امامزاده سيدحسن به عنوان مهمترين فلش حمله كه مورد تأكيد فرماندهي كل بود. مرحله دوم، تأمين انتهاي جبل حمرين تا شيار ميگ سوخته و در امتداد آن تأمين روستاي بهين بهروزان و هرمز آباد. مرحله سوم تصرف خاكريز والفجر3 كه از روستاي فرخآباد تا زير ارتفاعات 223 قلاويزان امتداد داشت. اما در همان مرحله اول بچهها شهر مهران را به طور کامل به تصرف درآوردند.
3ـ زخم دست! گاهی زخم، موهبتی است که میتوان در سایه آن به آرامشی دلانگیز رسید. اینجا زخم مرهم است؛ نشانه روشنی که عاشقان سرافراز را در چشم معشوق، جلوه بیشتری میبخشد.
4ـ اکنون مرحلهای از عملیات تمام شده بود، عاشقان بزمی را از سر گذرانده بودند و اکنون با یاد حلاوت دوشین، به بزمی دیگر میاندیشیدند.
5ـ چرا با توجه به گزارش فرماندهان، امام فرمودند: «قضيه مهران باید بسرعت حل شود»، هنوز دریاها راز آرامش تو را درک نکردهاند… هنوز کوهها از درک استواریت عاجز ماندهاند… و پژواک این سؤال، هنوز در قلههای دوردست تکرار میشود: در کشاکش جنگی سخت و سهمگین، راز این سؤال و تحقق اهداف امام در چیست؟!
روز پاسدار گرامي باد
شهسواران میدان رزم
سلام بر پاسدار! سلام بر شهیدان پاسدار! سلام بر مقتدای پاسدار، سلام بر آن لاله های بوستان محمدی صلی الله علیه و آله و بر آن شکوفه های وصال و چشمه ساران حیات! سخن از پاسدار است ؛ یعنی همه عشق. سخن از کرامت و ایمان و شجاعت و ایثار است، یعنی همه کرامت، همه ایمان، همه شجاعت و همه ایثار. مگر می توان این همه را به زنجیر قلم کشید و در حصار واژه ها گنجاند. مگر می توان همه ی دلاورمردان پاسدار را از اولین تا آخرین، وصف کرد. چگونه می توان به وصف شکوفه هایی پرداخت که بوی وصال می دهند.
این جا محفل شیرمردان روز و زاهدان شب، شهسواران میدان رزم، دیدگان بیدار شهامت، عاشقان کوی دوست، ساقیان باده ی کوثر، وارثان رسول و حیدر، کعبه ی دلدادگان، صفا و مروه ی دل باختگان و زمزم دل سوختگان است.
یادگاران سال های خون و شرف
پاسدار، سرباز امام زمان(عج) و منتظر فرج آن مولا و پیرو فرمان نایب بر حقش، حضرت آیت اللّه خامنه ای است. پاسدار، نامش عزیز و یادش، سفابخش جان هاست. پاسدار همان است که امام مینای عشق، حضرت روح اللّه (ره) همواره زیباترین و رساترین واژه ها را نثارش می کرد و بر حالش غبطه می خورد و می فرمود: «ای کاش! من هم یک پاسدار بودم». به راستی، مگر امام، این سرسلسله ی پاسداران، در عالم ملکوت چه دیده بود که این گونه به حال پاسداران دریا دل و بی باک، غبطه می خورد؟ آیا زمزمه های شب های حمله را شنیده بود یا ناله های جان سوز واپسین وداع ها را؟ آیا آخرین لحظه های خونین پاسدار را دیده بود یا تن غرقه به خونش را؟ آیا مناجات های شب های جمعه را شنیده بود یا ندبه های هستی سوز و شعله آفرین سحرگاهان جمعه را؟ آری، پاسداران، سبک بالان عاشق و خدا مردان صحنه های ایثار و شهادت اند. یادگاران سال های خون و شرف، وفاداران به خط امام و آرمان های مقدس شهدایند. آنان، پاسداران خلوص و صفا و دین داری و وفایند. اینک، سلام خدا و فرشتگان و سلام صالحان و نیکان، بر این حامیان فرهنگ ایثار و شهادت باد!
تقویت پاسدار
بی تردید، آن چه تاکنون در جبهه ها و پشت جبهه ها و در عرصه های گوناگون از کارآمدی پاسدار دیده ایم؛ فقط بخشی از دریای قدرتی است که این نیروی عظیم در اختیار دارد. بنابراین، برای تحقق همه ی آرمان های انقلاب اسلامی، نیازمند تقویت همه جانبه ی پاسداران مخلص و وفادار به دین و انقلاب هستیم.
حماسه سازان گم نام
سلام بر ارواح طیبه ی شهیدان، به ویژه شهدای گران قدر و پاسدار که با ایثار خون خویش، شجره ی طیبه ی اسلام را آبیاری کردند. درود بر حماسه سازان گم نامی که سند آزادی و آزادگی خویش را با قلم سرخ امضا کردند. سلام بر حامیان و سالکان راه نور، که به ندای الست پروردگارشان بلی گفتند؛ افتخارآفرینانی که تار و پود بردگی و استضعاف را از هم گسستند و از پیرایه های مادی تهی گشتند. قفس تنگ خودپرستی را شکستند و سبک بال به میهمانی عرشیان شتافتند. پاسدار، مجاهدی صدیق است که حدیث صداقتش را قطره قطره ی خون و پیکر پاره پاره اش واگویه می کند. پاسدار، عاشقی بی باک و بی پروا است و عشق، ارمغان آسمانی است که تنها به دام پاسداران حقیقت پرست می افتد. پاسدار، به مرگ نمی اندیشد، به مرگ لبخند می زند. شهادت، چند قدم دورتر منتظر است تاقدم های استوار پاسدار را ببوسد. پاسدار، ذاکر است. جز ذکر و یاد خدا یادی ندارد و با ذکر اوست که آرام می گیرد؛ زیرا: الا بذکر اللّه تطمئن القلوب.
یادگار امام
بی تردید، یکی از یادگارهای فراوانی که امام سپید سیرت ما، برای ملت ایران و برای همه ی حق جویان در گستره ی گیتی، به ودیعت نهاد، درخت تنومند «پاسدار» است. رویش این نهال مقدس، ابتکار ویژه ی آن فرزانه بود و از هوش مندی فکری ـ سیاسی آن یگانه ی دوران حکایت دارد. کسانی که تار و پود این شجره مقدس را می شناسند و عوامل پدید آورنده و اهداف و انگیزه های آن را به خوبی درک می کنند، اقرار دارند که پیشنهاد تشکیل این نهاد مقدس، نشان دهنده ی ژرف نگری و استواری امام و فرزندان دلاور انقلاب، برای رهایی از ستم و سلطه بیگانگان و رسیدن به خودباوری، خودکفایی، استقلال و عدالت واقعی است. بنابراین، پاسدار، رسالت ها و مأموریت های سنگینی بر عهده دارد که هیچ گاه نباید از آن ها غفلت ورزید.
دشمنان پاسدار
شناخت مخالفان و دشمنان پاسدار، کاری دشوار نیست. کافی است بر اهداف و مأموریت های پاسدار، مروری داشته باشیم. هر فرد، گروه، حزب و جبهه ای که اهداف خود را در برابر آرمان پاسدار می بیند و آن را سدّی آهنین در برابر زیاده طلبی و اهداف تجاوزگرانه ی خود می پندارد، مخالف پاسدار است. هم چنین، هر صاحب سخن و اهل قلمی که به گونه ای در مقام تضعیف این نهاد مقدس برآید، آگاهانه یا ناآگاهانه، در جبهه ی دشمنان پاسدار و استبکار جهانی قرار دارد. این دسته چه بخواهد، چه نخواهد، در مسیر خیانت به منافع ملی و آرمان های بلند انقلاب اسلامی قرار دارد و راه را برای سلطه ی تجاوزگران بین المللی و زیاده خواهان جهانی هموار می کند.
پاسدار؛ مصداق کامل ایثار
ملت بزرگوار و رشید ایران همواره شاهد درخشش شعاع پرفروغ پاسدار، در دوران دفاع مقدس و پس از آن بوده اند و ثمره ی شیرین این نهال شکوفا را در عرصه های جهاد و مبارزه با استکبار جهانی، به خوبی دریافته اند. هرچند نهادهای گوناگون در حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند: خنثی کردن توطئه های دشمن، پس راندن گروه های ضد انقلاب و منحرف و پایداری در برابر متجاوزان به مرزهای میهن اسلامی، سهیم بوده اند، ولی برای معرفی مصداق کامل ایثار، خلوص و عشق به اسلام و میهن، کسی سزاوارتر از سبزپوشان پاسدار نیست. بنابراین، پاسداران، بزرگ مردانی هستند که در کسب فضایل، گوی سبقت را از دیگران ربوده و در رشادت و جهاد از دیگران پیشی گرفته اند. پاسدار، به درستی پاسدار انقلاب اسلامی است. او، وارث حماسه آفرینان شهید و… یادگار چمران ها، کلاه دوزها، جهان آراها، بروجردی ها، علم الهدیها، حاج همت ها، زین الدین ها، باکری ها و… است. یاد همه ی شهیدان انقلاب اسلامی به ویژه شهدای پاسدار گرامی باد.
مردم، پاسدار را دوست دارند
پاسدار، در دفتری نام نوشته است که متعلق به سیدالشهدا است. پاسدار، در نهادی خدمت می کند که نام اسلام را بر خود دارد. پاسدار، لباسی پوشیده است که گرچه سبز است، اما تار و پودش، رنگ خون و شهادت دارد. همه ی مردم، پاسدار را دوست دارند؛ زیرا او را پاک و خالص شناخته اند و می خواهند همیشه این گونه ببینند. مردم، پاسدار را دوست دارند؛ زیرا او را بزرگوار و خدمت گزار دیده اند. مردم، به پاسدار عشق می ورزند؛ زیرا او را مسلمان، متعهد و پرهیزگار و فروتن یافته اند. از این رو، همواره دین داری و تعهد، پرهیزگاری و فروتنی را از او انتظار دارند.
طلوع خورشید
سلام بر پاسدار، جلوه ی روشن صداقت و ایثار. هم او که عشقش به کمال هاست و راهش، رو به سوی خدا و کربلا. هم او که پیامش، پیغام ایثار و فدا کردن جان در راه دین و بذل همه ی امکانات، در مسیر رضایت پروردگار است. سلام بر پیشوای پاسدار؛ سالار قافله ی جان؛ میزبان کاروان شهیدان؛ الهام بخش آزادی، شرف و بزرگواری، حضرت حسین بن علی علیه السلام . حسین عزیز! سال های سال است که ملت ما، سوم شعبان را جشن می گیرند، چراغانی می کنند و طلوع خورشید جمالت را از افق خانه ی فاطمه علیهاالسلام به یکدیگر شادباش می گویند. اینک، ای مولا! ای حسین بزرگ! میلادت، روز پاسدار است. ما را لیاقتی عطا کن، که شایسته ی این عنوان باشیم. ما دوست داریم هم چون تو، زندگی را وقف هدف و عقیده کنیم. دوست داریم بسان تو غم خوار مردم، دل سوز اسلام، مدافع حق، مرزبان عدالت و احیاگر قرآن باشیم.
پاسدار…
پاسدار، درس آموز مکتب آل محمد و علی علیه السلام است. پاسدار، سرمشقی را که از سالار شهیدان و پیشوای پاسداران؛ حسین بن علی علیه السلام گرفته، به قلم سرخ و مُرکّب خون خویش نگاشته است. پاسدار، عارف است. او ره عشق را یافته و خود را جلوه ای از یار دیده است. از این رو، چون پروانه به سویش پر کشیده و در عشق او، سوخته و فانی شده است. پاسدار، در غوغای روزمره گی ها، هرگز صراط مستقیم خویش را فراموش نمی کند. پاسدار، در هیاهوی زندگی، هیچ گاه مسیر رو به کمال خویش را گم نمی کند. پاسدار می داند که پاسداری به ایمان و عمل، ولایت و تبعیت و تعهد و تقواست. پاسدار، سخن نغز امام را که فرمود: «کوشش کنید برادرها! که خودتان را اصلاح کنید و پاسداری از خودتان بکنید»، بردیده می نهد و از فرمان آن پیر روشن ضمیر، پیروی می کند.
روز پاسدار
روز پاسدار، فصل پاشیدن دوباره ی بذرهای محبت و یکدلی و برادری، در مزرع زندگی ها و قلب ها و دست ها و برخوردهاست. روز پاسدار، روز یاد کرد حقیقتی است که سال ها از زبان خون و بر دفتر حماسه ثبت می شد. روز پاسدار، روز حسین بن علی علیه السلام است؛ روز حسین علیه السلام به روز مهدی(عج) می پیوندد و نیمه ی شعبان، برگ دیگری از سوم شعبان است. امام آخرین و موعود مستضعفان، انتقام گیرنده ی خون ثاراللّه است و روز ظهورش، روز اتصال کعبه و کربلا.
فرزندان دردمند روح خدا
پاسداران، ای فرزندان دردمند خمینی! سلام بر حماسه های عاشورایی تان. سلام بر عاشورا آفرینی های سال های دفاع مقدس تان. و سلام بر آن همه شهیدان پاکدل و بلند همت، که هم رزم شما دلیر مردان و سبزقامتان بودند و میدان های نبرد هشت سال دفاع مقدس را با عطر خون و شهادت شان، عطرآگین ساختند.
یاد شهدای دفاع مقدس، گرامی؛ راه شان پر رهرو و رحمت بی منتهای حق، ارزانی روح پاک شان باد.