ام البنین؛ نامی استوار (با همه داغهای متراکم ) در اوج آسمان ایستاده است
زمان، هیچگاه با یادهای غبارگرفته دمساز نمیشود. بسیارند نامهایی که زیر این آسمان پهناور گم شدهاند، اما نامی استوار ـ با همه داغهای متراکم ـ در اوج آسمان ایستاده است.
و چه مادری؛ اگر چه در کربلا نبودی، ولی دلت تا ابد در کربلا ماند و نگاهت بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟ دلت برای همیشه در کنار «نهر علقمه»، سوگ نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت! دلت در میدان «قتلگاه» بود و نگاهت بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!تو یک عمر، دست از «حسین حسین» گفتن بر نداشتی و تمام غریبانه هایت را، حتی سوگ عزیزانت را با نام حسین علیه السلام همراهی کردی!«ام البنین علیهاالسلام » بودی، ولی آیینه ی نگاهت از آسمان کربلا، تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزه ها روایت می کرد!حتی کوچه های «مدینه»، مرثیه سرای اندوه سترگ تو شدند و به استقامت و صبر تو ایمان آوردند!«وفا»، اولین درس زندگی و «شجاعت»، عالی ترین سرشت همسری ات بود و «صحبت»، بالاترین باور مهر پروری ات. برای همیشه، با ناله های نینوایی، به یاد پسرانت، لالایی سرود و سروده هایت را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا می کند!بعد از شهادت عیباس(علیه السلام)، دیگر به ماه نگاه نکرد و آسمان مدینه، نعمت نورافشانی اش را از دست داد! درود خداوند و سلام پاکان، بر روح بلند و وفاداری بی نظیرت باد! روح آسمانی ات، در سایه سار کوثر، شاد، و شفاعت با شکوهت، دستگیرمان باد. الهه احمدی.پایه 5
تاریخ، تمامی نسبنامهها را ورق میزند و میگوید: شانههای تحمل اندوه، از نام ام البنین، خجلند. تاریخ، گزافه نمیگوید و واقعیت را آنچنانکه هست، مینماید.
زنی با استقامتی ستودنى، روبهروی نغمههایی از رنج و روح خشن اندوه قرار گرفته است و نغمه پیروزی او از لابهلای برگهای زمان به گوش میرسد. نوای سپید سرفرازی به همراه نام جاویدش، در بادهای پیغامرسان منتشر است. همه با این لحن و نوا آشنایند، همه او را میشناسند؛ همسر على و مادر عباس.
چقدر زیبا شهامت خاندان خود را کنار اقیانوس بیپایان حیدر(علیه السلام) آورد و چقدر شیوا اقتداگر ایین مهربانی بود و توانست وجود خود را در الفت به مولا خلاصه کند. ام البنین(سلام الله علیها)، فاطمه ی دوم و همسری دیگر برای علی بود؛ و این یک قاعده کلی است که هرکس همسر على شود، رنگ مظلومیتِ ریشهدار و سرودههای فراوان زخم، به خود میگیرد.
و تو ای بانوی اندوه و رضایت. نمیدانم چه سرّی در نام خورشیدی توست که هنگام سرودنت، آواز باران از دلهای ما عبور میکند و نور بر روی نور چیده میشود.
کاش میشد از همه آنانی که به نیازهایشان دست تبرک کشیدهاى، آمار گرفت. کاش میشد همه از خاطرات روشن دخیل بستن به نامت میگفتند. به راستی چه کردهای بانو با قلبهایی که به تو چشم دوختهاند.
من چه بگویم که کربلا ، عجیب تو را ستوده است. کربلا پشت سر هم از مصیبتهای جانگداز عباس و دیگر فرزندانت گفت و تو با یک مشت خاطرات سوخته، تنها کلمات شیرین تسلیم بر زبان جاری کردى. کربلا باعث شد تو بهتر و بیشتر شناخته شوی و صبورى، بر خود ببالد که الگویی چون تو دارد.