تشخيص وظيفه در هر زمان
مرحوم آیت الله آقای حاج آقا یحیی سجادی، عالم بزرگ تهران و امام جماعت مسجد سیدعزیز الله بازار، به آقای آقاشیخ مرتضی زاهد ارادت فراوان داشت. روزی بعد از نماز ظهر و عصر ایشان را ملاقات می کند، و به ایشان می گوید که من استخاره کرده ام، و خوب آمده که شما برای ناهار به منزل ما تشریف بیاورید. این استخاره را کرده بود، و می گفت که جناب شیخ امتناع نکند. بعد اضافه کرد برای اینکه تنها نباشید، آقای حاج سید مهدی خرازی را نیز دعوت کرده ام. جناب شیخ دعوت را پذیرفت، و بسوی خانه ی ایشان حرکت کردند. در راه با یکدیگر صحبت می کردند. حدیث بود، و خدا بود و پیغمبر و قیامت. منزل آقای سجادی در بازار بین الحرمین واقع شده بود. این فاصله با اینکه اندک بود، چون به صحبت خدا گذشت مدتی طول کشیدتا به در خانه رسیدند که درست در بر بازار قرار گرفته بود. البته یک هشتی بود که سه در خانه در آن قرار داشت و یکی از آنها خانه آیت الله آقای سجادی بود. تا آنجا در کنار هم حرکت کرده بودند. به کنار در که رسیدند، آقای آقاشیخ مرتضی تندتر حرکت کرد، و جلوی در ایستاد؛ گویی مانع ورود صاحب خانه به خانه است، و رو به آقای سجادی کرده و فرمود: شما چرا در نماز میت شمس العرفاء(که در فاصله بسیاری نزدیکی از خانه آیت الله سجادی منزل داشت،واز مشایخ صوفیه بود.) شرکت کردید؟ در واقع می خواستند بگویند: این کار شایسته ی شما با آن خدا ترسی و تقواواعتبار اجتماعی نبود، و تأیید پیر صوفیان محسوب می شد. آقای حاج آقا یحیی در جواب گفتند: چاره نداشتم. او وصیت کرده بود که من بر جنازه اش نماز بخوانم، و عمل به وصیت واجب است.
جناب شیخ جواب قانع کننده شنیده بود. از جلوی در کنار رفت، و همراه آیت الله سجادی به داخل منزل رفتند.