جنگ به روایت تصویر/شهید امیر حاج امینی/احسان رجبی/کربلای 5
شهدا ما را خوانده اند، نوایشان طنین انداز جانمان است که در پی فراق به خاموشی نمی نشیند، شاید عقل از فهمش در بماند، اما احساس تا عمق دل آن را می کاود تا قاعده ی عشق را دریابد.خاطرات شهدا ندای مستمری است که در دلهای جان، بشارت بهشت را نوید می دهد، گرچه روزگار بر ما می گذرد، ایام می رود و سرنوشتمان در پس روزمرگی گرفتار شده است ، اما آینه ی سرخ شهادت به وسعت کهکشان بر ما رخ می نمایاند، برق ستاره ها وسعت آسمان را در می نوردد، اما من تشنه آخرین نگاهم…انتظار بی قرار به سینه ام فشار می آورد و من گدای بودن در روز وداع حسین ام، آخر عهدی با امام امامان بسته ایم، و ماندن جز عذاب نیست…
قافله عشق رفت و من ماندم ، ناله کنان مسیر عشق را می دوم و هروله سر می دهم، بارها در خون می نشینم و برمی خیزیم، اما جنونم رنگ قرار به خود نمی گیرد، من به عقوبت کدامین گناه گرفتار شده ام، من که تلاش داشتم تا به قامت سفر با خوبان قد بکشم اکنون چرا خموده ام، چرا مرکب عقل موجب غفلتم شد، چرا خواب مرا در ربود، چرا نشانه ها را نشناختم، همچون غبار از “من” می گویم، وقتی هیچ از “من” نمانده است، از مرکب عقل بیزارم که در وقت مصاف ، سوار دل را بر زمین می زند،آتش فراق میان جگرم زبانه می کشد، احساس می کنم نوای آن تا بیکران عالم اوج می گیرد، ای روزگار غریب، اف بر تو باد که تو را رسم قناعت نیست و هر صبح وشام، یار از یار و دلدار از معشوق جدا می کنی، و فراق می آفرینی و هجران می آوری، تنها می توانم چشمانم را در انتظار وصل به امید فرا بخوانم ، چه زیباست لحظه زیبای وصال عاشقان، اسلم بن عمرو از یاران امام در عاشورا- که پس از جهادی دلیرانه بر زمین افتاد- هنگامی که امام حسین علیه السلام او را در آغوش کشید و صورت بر صورت او نهاد. با دیدن این صحنه لبخندی زد و گفت: “چه کسی مثل من از این افتخار برخوردار است که پسر پیغمبر صورت بر صورتش بگذارد؟” این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پ.ن.
1-دو عکس بالا از شهید امیر حاج امینی بیسیم چی گردان انصار از لشگر27 محمد رسول الله (ص)است، احسان رجبی این عکس ها را در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ ودر كربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفت. متاسفانه کمتر از اسم عکاس در طی سالها نام برده شده است، هر چند با روحیه ای که از عکاس بزرگوار احسان رجبی می شناسم، خود او نیز دوست دارد گمنام بماند، اما وظیفه خود دانستم تا قدردان همکار خوبم در جنگ باشم، عکس نزدیک ازچهره شهید خیلی شهرت گرفت، به طوریکه هر جا نامی از شهید و شهادت باشد ، غالبا این عكس زیبا كه تمام و كمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشكار می گوید ، را دیده ایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا می گیرد.اما آن غربتی كه ما فكر می كنیم ، نه آن غربتی كه آنان فكر می كنند. آنان به قربت الهی فكر می كردند و دیگر هیچ… .برادر شهید نقل می کند:روزی سرمزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزب اللهی کنار من آمد و گفت:«شمابااین شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: «من برادرش هستم»،اوگفت:«حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی مسلمان شدم اما شاید قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما رادیدم،وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد انگاراین عکس با من حرف می زد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنج شنبه به اینجا می آیم.»-بهشت زهرا/قطعه29
2-این روزها باز غزه در آتش و خون است، امروز سکوت جایز نیست و نمی توان دلخوش به بیانیه های مجامع بین المللی نشست و نظاره کرد دست های به خون آلوده مدعیان دموکراسی را.امروز روز قیام است؛ روز خونخواهی از مظلومان غزه.از اینرو وبلاگنویسان فعال عرصه سایبر آمادگی خود را برای حضور در نوار غزه و مبارزه با نماد شیطان در جهان اعلام می دارند و از وزارت امور خارجه تقاضا دارند، شرایط حضور در این جبهه حق علیه باطل را فراهم آورند تا مبادا در روز رستاخیز در زمره کسانی قرار بگیریم که ناله مظلومی را شنیدیم و سکوت کردیم…
وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی و تمامی کسانی که به قیام حسین(ع) در روز عاشورا اعتقاد راسخ دارند می توانند با امضای این طومار به صف سربازان غزه بپیوندند.”