حوزه علميه النفيسه اصفهان
  • خانه 
  • درخت، نماد قدرت الهی 
  • تماس  

آقاي من

26 آذر 1393 توسط بدری

آقاي من

قرار نيست فقط غروبهاي پنجشنبه تا غروب جمعه

سراغت را بگيريم

قرار نيست فقط جمعه ها انتظار ظهورت را بکشيم

آري

شنبه هم ميشود از دوريت ناله سر داد

يکشنبه هم ميشود انتظارت را کشيد

دوشنبه هم ميشود دنبال گمشده گشت

سه شنبه هم ميشود با آقا درد دل کرد

چهارشنبه هم ميشود به خاطر آقا گناه نکرد

يا بن الحسن

دوريت درد بي درمان امان است…

 

 نظر دهید »

یـا ابــاصـالــح المهـــدی

20 آذر 1393 توسط بدری
75853722380146130350.jpg

یــا ابــاصـالــح المهـــدی ♡❤

آسمان دستان شما آبی فیروزه ای است …
امروز روز دعاست،
و من در خیالم ایستاده ام رو به روی گنبدی که با آسمان یکی شده است.
قلبم را می گذارم پیش شما،..
میان همه ی این فیروزه ای ها، برسانیدش دست خدا

┘◄ التماس دعا امام خوب من …
┘◄ امروز دعای فرج فراموش نشود.
 نظر دهید »

کربلا

20 آذر 1393 توسط بدری
دوستانم راهي #کربلا هستن و من .. همچنان دارم فقط #قافيه سرهم #مي کنم..

23l6hv602z8zeafcsu5a.gif?w=400&h=110

axj95gfz0tyr37p3efto.jpg?w=535&h=356

23l6hv602z8zeafcsu5a.gif?w=400&h=110
 1 نظر

مهدی جان

14 آذر 1393 توسط بدری

مــهــدے جــآن ؛♡❤

آلــودگے هــوا که سهـل اسـت .. !
آلودگے دلـهـایمان نیز از 【 حــد هـشـدار 】 گـذشـتـه ،

نــفــس‌هـایـمـان به شــمــاره افــتــاده .. !
ســال ‌هـاست زنـدگے‌مـان ::: تــعــطــیــل رســمــے ::: ‌ســت …

هوآے بــآریــدن نــدآرے مــولآ ؟!

 1 نظر

دلتنگی

13 آذر 1393 توسط بدری

 نظر دهید »

راه کربلا

16 آبان 1393 توسط بدری

باز کربــلا دلـربائی میکنــی!

تـــو چــه کــرده ای کــه حتـی پــرواز دل کـربلا نـدیده هـا در آسـمانت مــوج میـــــزند؟

 


 1 نظر

غدیر ...

21 مهر 1393 توسط بدری

 

یارب به حق غدیر و مولای غدیر / با دست علی ومرتضی دستم گیر

تا همره قدسیان فرستم صلوات / فریاد زنم ز فرط شادی تکبیر



 نظر دهید »

ولادت هادی امت

18 مهر 1393 توسط بدری

 1 نظر

گل سرخ و سپیدم کی میایی

18 مهر 1393 توسط بدری

هر کجا سلطان بود دورش سپاه و لشگر است

پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است ؟!

با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور

سلطان عالم از همه تنهاتر است

 


 1 نظر

امام رضا(علیه السلام)

15 شهریور 1393 توسط بدری

 نظر دهید »

عاشورا

21 آبان 1392 توسط بدری

قال الحسين (عليه السلام):

إِن لَم يَکُن  لَکُم دِينٌ وَ کُنتُم لا تَخَافُونَ المَعَادَ فَکُونُوا أَحرَاراً فِی دُنياکُم

اگر دين نداريد ، و از روز جزا نمی هراسيد ، در دنيای خود آزاده باشيد.

(بحار الانوار/45/51)


فرمود:حسين(ع):ياور ما باشيد         امروز در انديشه فردا باشيد

ايمان به آخرت نداريد اگر           چون مردم آزاده به دنيا باشيد

بر گرفته از کتاب مصباح الهدی ،انتشارات آستان فدس رضوی



یا ابالفضل

 

 

يا حسين!

 

ای زخمی مظلوم جهالت ها در تمامی تاريخ ، از کربلا تا ابد

ما بر کرانه ی غربتيم ؛اگر از تو نياموزيم و در دل، تو را نيندوزيم .

ما بر کرانه ی غربتيم اگر هر روز به شوق عزت پايدار، تو را تلاوت نکنيم

و لذت و حلاوت ياد تو را به دل نسپاريم.

ما بر کرانه ی غربتيم؛ اگر حقيقت عاشورای تو را در نيابيم و کمال امت جد تو را نخواهيم .

ما بر کرانه ی غربتيم …

ای مصباح هدايت !دست بگشا و دست ما را در غربت بگير تا به صلابت

دست های علقمه دست بگشاييم و ادراک کرانه های تو را به اشتياق ،

تجربه ای شايسته کنيم .

بر گرفته از کتاب بر کرانه ی غربت از نوروز اکبری زادگان


 


 



 نظر دهید »

ولادت نهمین اختر تابناک امامت وولایت

31 اردیبهشت 1392 توسط بدری

 

امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدينه ولادت يافت . نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب ديگری مانند : رضی و متقی نيز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر مي باشد . مادر گرامي اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگی آن حضرت ثبت است.

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال يافت . مأمون خليفه عباسی که همچون ساير خلفای بنی عباس از پيشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد . از اينجا بود که مأمون نخستين کاری که کرد ، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دايمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد.

کرامات امام جواد(ع)

شفای چشم

به همراه امام رضا (ع) در مکه بودم. به حضرت عرض کردم می خواهم به مدینه بروم، نامه ای برای ابی جعفر بنگار تا با خود ببرم.

امام رضا (ع) تبسمی کرد و نامه ای نوشت. به مدینه رفتم در حالی که چشم هایم به دردی مبتلا بود. به در خانه امام جواد(ع) رفتم، نامه را تحویل دادم. «موفق» غلام امام گفت: سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده. این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد(ع) فرمود: ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟ عرض کردم یابن رسول الله، همان گونه که مشاهده می فرمایید بیمار است و نورش رفته است. حضرت جواد(ع) دستش را دراز کرد، بر چشمم کشید، بینایی ام چون سالم ترین زمانش گشت. دست ها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بینایی ام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود.

آزادی از زندان

اباصلت می گوید: پس از دفن حضرت رضا (ع) ، به دستور مأمون یک سال زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان به محمد و آل محمد(ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به برکت آل محمد(ص) در کار من گشایشی انجام دهد. هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود: ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شده ای.عرض کردم: به خدا سوگند سخت بی تابم. فرمود: برخیز، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی که مرا نظاره می کردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا که هرگز نه دست مأمون به تو می رسد و نه دست تو به مأمون. اباصلت می گوید: همان گونه که حضرت فرمود تا حال مأمون را ندیده ام.

خشک شدن دست نوازنده

مأمون برای رسیدن به هدفش [بد نام کردن حضرت امام جواد(ع) ] همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت. به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد(ع) ، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مأمون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند. کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ اعتنایی به آنها نکرد.

مخارق عودنواز دربار به مأمون گفت من توان آن را دارم که نقشه ات را (وادار کردن حضرت به لهو و لعب) عملی سازم. او که دارای ریشی بلند و صوتی خوش بود در مقابل امام جواد(ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند، گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی که مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد(ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: «اتق الله یا ذالعثنون؛ از خدا بترس ای ریش بلند». دست مخارق از حرکت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.

شهادت عصا بر امامت

روزی برای زیارت قبر رسول خد(ص) رفته بودم که امام جواد(ع) را دیدم، با او درباره مسائل گوناگونی مناظره کردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش. امام فرمودند: بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آن را می دهم. تو می خواهی بپرسی امام کیست؟ گفتم: آری به خدا سوگند. فرمود: منم. گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟ در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت: همانا او مولای من، حجت خدا و امام این زمان است.

 

 

 

 

 

گرد آوری:ن.قربانی

 6 نظر

از گفتار امام کاظم (ع) با هارون الرشید

24 اردیبهشت 1392 توسط بدری

امام کاظمبر هارون الرشید وارد شد در حالی که به سبب چیزهایی که به دروغ بر علیه امام نسبت داده شده بود،قصد دستگیری ایشان را داشت ،پس طوماری بلند به امام داد که در آن عقایدی زشت به شیعیان امام نسبت داده شده بود. امام آن را خواند،آنگاه به هارون فرمود:ای امیر مومنان ما خاندانی هستیم که دچار دروغگویی دیگران بر خویش هستیم و پروردگار ما بخشنده وپرده پوش است،خوش ندارد که اسرار بندگانش را جز هنگام حسابرسی اش آشکارسازد.«روزی که هیچ مال وفرزندی سودنمی دهد * مگر کسی که دلی پاک بسوی خدا بیاورد»1.پس آنگاه فرمود:پدرم از پدرش،از علی،از پیامبرﷺ روایت فرموده است که:((خویشاوند (در صورت اختلاف)چون با خویشاوندش برخورد کند خونش به جوش آید پس آنگاه آرام گیرد))پس اگر امیر مومنان بخواهد که خویشاوندانه با من برخورد نماید و با من دست بدهد همانگونه کند،پس در این هنگام هارون از تختش به زیرآیدو دست راستش را به سوی امام موسی دراز کردودست راست آن حضرت را گرفت،سپس او را به سینه اش فشرد ودر آغوش گرفت و در طرف راست خویش نشاند وگفت :شهادت می دهم که بی گمان توراست گفتاری و پدرت راست گفتار وجدّت راست گفتار و پیامبر خداﷺ راست گفتارند،تو وارد شدی ومن به خاطر آنچه به دروغ در باره ات به من رسیده بود کینه دارترین و خشمناک ترین مردم نسبت به تو بودم ولی به خاطر آنچه گفتی وبا من دست دادی خشمم برطرف شد و به خوشنودی از تو مبدل گشت واندکی سکوت کرد،آنگاه به امامگفت :می خواهم درباره عباس وعلی از تو پرسشی کنم.چرا علی برای میراث پیامبرﷺ از عباس برتر است در حالی که عباس ،عموی پیامبر خداﷺ وبرادر تنی پدرش بود؟پس امام موسی به او فرمود:از (پاسخگویی)من در گذر.هارون گفت:به خدا که در نمی گذرم.جوابم ده.امام فرمود:اگراز پاسخگویی من در نمی گذری پس مرا امان ده.هارون گفت:به تو امان دادم.امام فرمود:به درستی که پیامبرﷺ برای آن کس که توان هجرت را داشت ولی هجرت نکرد،ارث نگذاشت،براستی عباس ایمان آورد ولی هجرت نکردوعلیایمان آورد وهجرت کردو خداوند فرمود: «و کسانی که ایمان آوردند ولی مهاجرت نکردند هیچگونه خویشاوندی (دینی)باشما ندارند مگر آنکه (در راه خدا)هجرت کنند »2. رنگ از خسار هارون پرید ودگرگون شد و گفت :چرا شما خود را به علی که پدرتان است نسبت نمی دهید و به پیامبر خداﷺ که جد (مادری)شماست نسبت می دهید؟امام موسی فرمود :به درستی که خداوند مسیح ،عیسی پسر مریم را به واسطه مادرش ،مریم که دوشیزه بود وازدواج نکرده بود-وهیچ بشری او را لمس نموده بود-به خلیل خویش ابراهیم نسبت داد ،در آن سخن که،«و از نسل او داود و سلیمان وایوب ویوسف وموسی وهارون را (هدایت کردیم)و اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم*وذکریا ویحیی و عیسی والیاس را که همه از شایستگان بودند»3 خداوند عیسی را فقط از طریق مادرش به خلیل خویش ابراهیم نسبت داد،همانطور که داود و سلیمان وایوب وموسی وهارون را به وسیله پدران ومادرانشان نسبت داد.به سبب اینکه فضیلت وجایگاه بلند حضرت عیسیتنها به وسیله مادش بودواین (همان سخن خداوند در داستان مریم علیها السلام است که «براستی خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برتری داده است»4 به واسطه (به دنیا آوردن )مسیح بدون (وساطت)هیچ بشری وهمین طور پروردگار ما فاطمه علیها السلام را برگزید وپاک ساخت به وسیله حسن وحسین،دو سرور جوانان اهل بهشت ،بر زنان جهانیان برتری داد.


1)شعرا(26)،آیه 88،89. 2)انفال(8)،آیه72. 3)انعام(6)،آیه84و85. 4)آل عمران(3)،آیه 42.
تهیه کننده فاطمه زمانی

 1 نظر

غدير خم و اهميت آن

07 آبان 1391 توسط بدری

 


واقعه غدیر خم و اهمیت آن(1)

سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)و لحظه به لحظه آن در نزد مسلمانان دارای اهمیتی بس شگرف و والاست؛ چراکه نه تنها کلام رسول‌ اکرم به نص صریح آیات قرآن، عاری از هرگونه هوا و هوس و متصل به سرچشمه وحی است(2)، بلکه عمل و فعل آن بزرگوار نیز بر تک تک مسلمانان حجت است و صراط مستقیم را به عالمیان می‌نمایاند.(3) اما در این میان، مقاطعی خاص از زندگی آن بزرگوار، به جهات گوناگون از اهمیتی ویژه برخوردار می‌باشد که یکی از بارزترین آنها، واقعه غدیر خم است. واقعه غدیر از ابعاد مختلف و از جهات متفاوت، دارای درخشندگی و تلألؤ خاصی در تاریخ اسلام است. کمتر مقطع تاریخی را می‌توان در جهان اسلام یافت که از لحاظ سند، اطمینان از اصل وقوع، کثرت راویان و اعتماد بزرگان و علمای مسلمین، قوت و استحکامی نظیر این رویداد مهم داشته باشد.

هنگامی که به راویان حدیث غدیر می‌نگریم، در مرتبه نخست نام اهل‌ بیت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)یعنی امام ‌علی (علیه السلام)،فاطمه زهرا (سلام الله علیها)،امام حسن (علیه السلام)و امام حسین (علیه السلام)دیده می‌شود و در مرتبه بعدی نام حدود 110تناز صحابه پیامبر اسلام(4) به چشم می‌خورد که در این میان، نام افرادی شاخص از میان صحابه همچون:

1- ابوبکر بن ابی­‌قحافه

2- عمر بن ‌الخطاب

3- عثمان بن عفان

4- عایشه بنت ابی‌بکر

5- سلمان فارسی

6- ابوذر غفاری

7- عمار یاسر

8- زبیر بن‌ عوام

9- عباس بن عبدالمطلب

10-ام سلمه

11-زید بن ‌ارقم

12-جابر بن عبدالله‌ انصاری

13-ابوهریره

14-عبدالله ‌بن ‌عمر بن ‌الخطاب

 

و… توجه آدمی را به خود جلب می‌کند که تمامی آنان در محل غدیر حاضر بوده‌اند و حدیث غدیر را بدون واسطه نقل نموده‌اند. سپس در میان تابعین(5)، حدیث غدیر از 83تناز تابعین نقل شده است که از جمله آنان می‌توان به:

1- اصبغ بن‌ نباته

2- سالم‌ بن ‌عبدالله ‌بن عمر بن الخطاب

3- سعید بن‌ جبیر

4- سلیم‌ بن قیس

5- عمر بن عبدالعزیز(خلیفه اموی)

و… اشاره نمود.

پس از تابعین، در میان علمای اهل تسنن از قرن دوم تا قرن سیزدهم،360تن، حدیث غدیر را در آثار خویش نقل نموده‌اند که 3 تن از صاحبان صحاح سته (صحاح ششگانه)(6)ودو تن از پیشوایان فقهی اهل تسنن(7)نیز در شمار این بزرگان جای دارند.(8)

در بین محدثین و علمای شیعه نیز افراد فراوانی حدیث غدیر را در کتب مختلف، روایت نموده‌اند، که تعداد دقیق آنان مشخص نیست. از این اندیشمندان می‌توان به:

1- شیخ کلینی

2- شیخ صدوق

3- شیخ مفید

4- سید مرتضی

و… اشاره نمود.(9)

بنا بر آنچه که ذکر گردید، در میان بزرگان و محدثین اهل سنت و به دنبال دقت آنان بر روی راویان و طرق متفاوت نقل حدیث غدیر، اندیشمندان بسیاری، حدیث غدیر را حدیثی حسن(10)(11)و عده کثیری روایت غدیر را روایتی صحیح(12)دانسته‌اند(13) و حتی نزد عده‌ای از بزرگترین صاحبنظران اهل تسنن، با توجه به شمار فراوان راویان و طرق متعدد نقل حدیث، که روایت غدیر دارد،آنرا حدیثی متواتر(14)ذکر نموده‌اند.(15) علما، بزرگان و محدثین شیعه نیز بالاتفاق، غدیر را حدیثی متواتر می‌دانند. (16)(17)

بر این اساس و بر طبق آنچه که گذشت، به خوبی آشکار می‌گردد یکی از مهمترین وقایع تاریخ پرفراز و نشیب اسلام که در بین عامه مسلمانان، واقعه‌ای مسلم، پذیرفته شده و قطعی تلقی می‌گردد، واقعه غدیر خم است.

از منظری دیگر، آنچه که بر گونه غدیر، رنگ جاودانگی می‌زند؛ و اهمیت این واقعه را مضاعف می‌گرداند، نزول 2آیه از قرآن‌کریم، یکی آیه 67 سوره مائده(18) و دیگری آیه 3 سوره مائده،(19) در ارتباط با این رویداد بزرگ است که بر طبق نظر مفسران نام‌آور شیعه و سنی، شأن نزول این آیات، مربوط به واقعه غدیر خم می‌باشد.(20)(21) هنگامی که کمی بیشتر در مقایسه مفاد این آیات و لحن آنها با سایر آیات قرآن کریم می‌اندیشیم، درمی‌یابیم اگر نگوییم چنین آهنگ کلامی در میان سایر آیات بی‌نظیر است، لااقل کمتر آیه‌ای را می‌توان یافت که مضامین و لحنی شبیه به این دو آیه داشته باشد. طبیعی است هر مسلمان هنگامی که در تلاوت قرآن بدین دو آیه می‌رسد، شگفت زده از خویش بپرسد این چه امر خطیری است که عدم ابلاغ آن توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ‌زحمات 23 ساله آن حضرت را تباه می­‌گرداند و در این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)هرگز رسالت خویش را به مردم نرسانده و وظیفه پیامبری را بجای نیاورده است؟ واقعاً این چه پیامی است که خداوند متعال به پیامبر خویش وعده داده است تا او را در زمینه ابلاغ آن، حافظ و نگهدار باشد؟ به علاوه، مگر این موضوع چه اهمیتی دارد که ابلاغ این پیام به امت و پیروی مردم از آن، سبب کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت پروردگار می­‌گردد؟

پس دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمی­ماند که روز نزول و ابلاغ این امر مهم و خطیر که بدین واسطه، روز اکمال دین و رضایت پروردگار محسوب می‌گردد، دارای اهمیت بسزایی در میان مسلمین خواهد بود.(22)

از آنچه که گذشت، مشخص می­گردد علاوه بر مورخان که به تناسب فن خویش (و البته به دلیل اثرات و نتایجی که بر پایه این مطالعه بنا می‌گردد)، به واقعه غدیر نگاهی موشکافانه دارند،(23) غدیر از آن جهت که حدیثی قطعی و متواتر است و کار یک محدث، شناسایی احادیث معتبر و دقت بر روی مفاهیم آنهاست، مورد توجه محدثین است(24) و دارای جایگاهی ویژه در کتب مختلف حدیث می‌باشد. به خاطر نزول 2 آیه ویژه از قرآن کریم درباره این واقعه که القاکننده مفهومی منحصر بفرد و دارای لحنی کم‌نظیر در میان سایر آیات است، غدیر منشأ بحثهای گوناگونی در کتب تفسیری می‌باشد.(25) با تکیه بر مفاهیم این آیات و اثرات شگرف اعتقادی مترتب بر آن، این واقعه منظور نظر مخصوص متکلمان واقع گشته است.(26) حتی لغویین نیز توجه خاص خویش را به این رویداد مهم معطوف داشته‌اند و به هنگام شرح و توضیح کلمه غدیر خم (که نام محلی است)، به اصل این رویداد اشاره نموده‌اند.(27) ادیبان و شعرای بسیاری در میان امت اسلامی در طول 14 قرن، از همان لحظه وقوع و در همان صحنه گرفته تا روزگار معاصر، همواره این واقعه بزرگ را در آثار و اشعار خویش، توصیف و تشریح نموده‌اند.(28)

آنچه که تاکنون ذکر شد، گوشه‌ای از اهمیت رویداد غدیر خم بود که در حد گنجایش این مقاله، به آن اشاره گردید. ما در این مجال به دنبال جستجو و تحقیق درباره این رویداد بزرگ اسلامی و این بُرهه از حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشیم تا هرچه بیشتر و البته با رعایت اختصار، بتوانیم زوایای گوناگون آن را بررسی نماییم. لذا در ادامه،‌ ابتدا اصل واقعه را به گونه‌ای که در بین مسلمین مشهور و مورد اتفاق است، نقل نموده، سپس به بررسی مفاد حدیث غدیر می‌پردازیم و بر روی مفاهیم آن،‌ هرچه بیشتر تأمل می‌نماییم و در انتها نیز نتایجی را که به دنبال واقعه غدیر جلوه‌گر می‌گردد و مستلزم توجه ویژه مسلمانان می‌باشد، بر می­شماریم.

 

واقعه غدیر خم

پیامبر اکرم بنا بر امر الهی، در سال دهم هجرت تصمیم به زیارت خانه خدا و بجاآوردن حج نمودند؛ لذا مردم را از این امر مطلع کردند(29) و حتی برای آگاه‌ نمودن اهالی مناطق مختلف، قاصدانی را به آن شهرها گسیل داشتند. فرستادگان حضرت نیز همانگونه که وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)خود اعلام نموده بودند، این پیام را به مردم رساندند که این آخرین حج رسول خداست و این سفر دارای اهمیت فراوانی است. هر کس که توانایی و استطاعت آن را دارد، بر او لازم است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این سفر همراهی نماید. گرچه رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با همراهی عده‌ای از اصحاب خویش پیش از این، اعمال عمره مفرده را انجام داده بودند،(30) اما این نخستین بار و تنها مرتبه‌ای در طول حیات طیبه پیامبر اسلام بود که بنا بر امر الهی، حضرت تصمیم به بجای­آوردن و تعلیم مناسک حج گرفتند. پس از این اعلام، جمعیت کثیری در مدینه جهت همراهی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و بجای آوردن اعمال حج، مجتمع گشتند. مورخان و صاحب‌نظران از این سفر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با عنوانحجة‌الوداع(31)،حجةالاسلام، حجة‌البلاغ(32)، حجة الکمالوحجة التمام(33)یاد می­نمایند.

رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با پای پیاده و در حالی‌که غسل نموده بودند، در روز شنبه 24 یا 25 ذیقعده به همراه همراهان خود و اهل‌بیت گرامیشان و عامه مهاجرین و انصار و جمعیت کثیری که گرداگرد حضرت اجتماع کرده بودند، به قصد بجای آوردن مناسک حج از مدینه خارج گشتند. تعداد جمعیتی که به همراه حضرت از مدینه خارج شده بودند را بین 70000تا 120000(و حتی برخی بیشتر از 120000)نقل نموده‌اند؛(34) اما افراد بسیاری به غیر از این عده، نظیر اشخاصی که در مکه مقیم بودند و یا اشخاصی که از شهرهای دیگر خود به مکه آمده و در آنجا به حضرت ملحق شدند، به همراه پیامبر و با اقتدای به ایشان مناسک حج را در این سفر بجای آورده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی نمودند. امام علی، پیش از تصمیم پیامبر برای بجای آوردن مناسک حج، از طرف ایشان برای تبلیغ اسلام و نشر معارف الهی به یمن فرستاده شده بودند؛ اما هنگامی که از تصمیم پیامبر برای سفر حج و لزوم همراهی سایر مسلمین با آن حضرت در این سفر، آگاه گشتند، به همراه عده‌ای از یمن به سمت مکه حرکت نمودند و در آنجا پیش از آغاز مناسک، به رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ملحق شدند.(35)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همراهیان آن حضرت، در میقات مسجد شجره مُحرم گشتند و بدین ترتیب اعمال حج را آغاز نمودند. گرچه اصول و کلیات مناسک حج قبلاً و به هنگام نزول آیات مربوطه، توسط رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)توضیح داده شده بود، اما در این سفر، پیامبر این اعمال را به طور عَملی برای مردم آموزش داده و جزئیات را برای آنان تبین نمودند و در مواقف گوناگون، با ایراد خطابه، مردم را نسبت به سایر تکالیف الهی و وظایف شرعیشان آگاهی بخشیدند.

سرانجام اعمال حج، پایان یافت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه جمعیت کثیری که ایشان را همراهی می‌نمودند، شهر مکه را ترک نمودند و رهسپار مدینه شدند که در بین راه به محل غدیر خم رسیدند.

غدیر در لغت به معنای آبریز و مسیل،(36) و غدیر خم در جغرافیا، نام محلی است که به خاطر وجود برکه‌ای در این محل، که در آن آب باران جمع می­‌شده است، به این نام (غدیر خم) شهرت یافته است. غدیر در 3 - 4 کیلومتری جُحفه واقع شده و جحفه در 64کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقاتهای پنجگانه می‌باشد. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود.(37) غدیر خم به علت وجود مقداری آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان واقع می‌شد اما دارای گرمایی طاقت ‌فرسا و شدید بود.(38)

هنگامی که رسول‌ اکرم در روز 5‌شنبه 18ذی‌الحجهبه وادی غدیر خم رسیدند و پیش از جدایی اهالی شام، مصر و عراق از میان جمعیت، جبرئیل امین از جانب خداوند بر ایشان نازل گردید و آیه: «یا أیها الرّسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس »(39) را نازل نمود و از جانب حق تعالی، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر نمود تا حکم آنچه را که در قبل بر پیامبر درباره امام علی نازل گشته بود، به مردم ابلاغ نمایند. در این هنگام، پیشتازان کاروان و افرادی که جلوتر حرکت می‌نمودند، حوالی جحفه رسیده بودند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول آیه، دستور توقف کاروانیان را صادر نمودند و امر فرمودند تا آنانی که پیشاپیش حرکت می‌نمودند، به محل غدیر بازگردند و افرادی که در پس قافله، عقب مانده بودند، سریعتر به کاروان در این وادی، ملحق شوند.(40) همچنین به چند تن از صحابه دستور دادند تا فضای زیر چند درخت کهنسال را که در آن محل قرار داشتند، آماده نمایند؛ خارها را از زمین برکنند و سنگهای ناهموار موجود در زیر آن درختان را جمع‌آوری نمایند. در این هنگام، زمان به جای آوردن نماز ظهر فرارسید و رسول‌ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فریضه ظهر را در گرمای شدید،(41)(42) به همراه جمعیت کثیر حاضر، ادا نمودند. شدت گرما در وادی غدیر به حدی بود که اشخاص، گوشه‌ای از ردا و لباس خویش را برای در امان بودن از شدت تابش آفتاب، بر سر می‌افکندند و مقداری از آنرا برای کاستن از شدت گرمای شنها و سنگها، در زیر پای خویش می‌گستردند.(43) برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پارچه‌ای بر روی شاخسار آن درختان کهن افکندند تا مانعی در برابر حرارت موجود و تابش خورشید، ایجاد نمایند. هنگامی که حضرت از نماز فارغ گشت، از جهاز شتران، در همان محلی که به فرمان رسول خدا توسط صحابه آماده شده بود، منبری ساختند و وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)بر فراز آن در آمدند و شروع به ایراد خطبه، با صدایی بلند و رسا نمودند؛ در حالی‌که جمعیت فراوان همراه پیامبر، بر گرداگرد حضرت جمع گشته بودند و به سخنان نبی‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)گوش فرا می‌دادند و برخی از افراد نیز برای آنکه همگان از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)مطلع گردند، سخنان آن حضرت را با صدایی بلند برای افرادی که دورتر قرار داشتند، تکرار می‌نمودند.

خطابه حضرت در میان جمعیت بدین گونه ایراد گردید:

« حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری می‌خواهیم و به او ایمان داریم و از شرور نفسهایمان و زشتیهای کردارمان، به او پناه می­بریم؛ خداوندی که هدایتگری وجود ندارد برای کسانی که گمراهشان نماید و گمراه کننده‌ای وجود ندارد برای اشخاصی که او هدایتشان نماید و شهادت می‌دهم که جز خدا، معبودی نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بنده و فرستاده اوست و اما بعد؛ ای مردم، خداوند لطیف و خبیر (دارای لطف فراوان و بسیار آگاه) مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده می‌شوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود.(44) من مسئول هستم و شما نیز مسئولید. پس (درباره دعوت و مسئولیت من) چه می‌گویید؟ »

حاضران در پاسخ گفتند: « شهادت می‌دهیم که دعوت خویش را ابلاغ نمودی و نصیحت کردی و کوشش نمودی، پس خداوند شما را جزای خیر دهد.»(45)

سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: « آیا شهادت نمی‌دهید که معبودی جز خدا نیست و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بنده و فرستاده اوست؟ و (آیا شهادت نمی‌دهید که) بهشت و دوزخ خداوند، حق است و مرگ، حق است و قیامت می‌آید و در آن شکی نیست و خداوند کسانی را که در قبرها هستند مبعوث می‌گرداند؟»

حاضران گفتند: « بله ای رسول خدا، شهادت می‌دهیم.»

سپس در ادامه، رسول اکرم خداوند را بر این امر شاهد گرفتند و از مردم پرسیدند: « آیا (کلام مرا) می‌شنوید؟»

حاضرین گفتند: « بله یا رسول‌الله.»(46)

پس حضرت فرمودند: « من پیش از شما در کنار حوض (کوثر) حاضر می‌گردم و شما در کنار آن بر من وارد می‌گردید و عرض آن به اندازه فاصله مابین بُصری (شهری در حوالی شام) و صَنعا (شهری در یمن) می­باشد. در آن قدحهایی به تعداد ستارگان، از جنس نقره است؛ پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین (دو شئ گرانبها) رفتار می‌نمایید.»

در این هنگام فردی ندا داد که « ثقلین چه هستند ای رسول‌ خدا؟»

رسول اکرم فرمودند: « ثقل اکبر کتاب خداست. جانبی از آن به‌دست خداوند و جانب دیگر آن در دستان شماست. پس به آن متمسک شوید. (آنرا گرفته و از هدایت آن بهره‌ برید.) که اگر به آن تمسک جویید، گمراه نمی‌شوید و ثقل دیگر و کوچکتر، عترت من هستند. خداوند لطیف خبیر مرا خبر داد که این دو ثقل تا هنگامی که در کنار حوض بر من وارد شوند، از یکدیگر جدا نمی‌گردند(47) و من این را از پروردگارم مسئلت نموده‌ام. پس، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌گردید و از این دو، باز نمانید که هلاک می‌شوید.(48)»

سپس رسول خدا، دست امام علی را بلند نمود تا همه مردم، ایشان را در کنار رسول خدا مشاهده نمودند.(49) در این هنگام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)از حاضرین پرسیدند: « ای مردم، آیا من از خود شما، بر شما اولی و مقدم­تر نیستم؟»(50)(51)

مردم پاسخ دادند: « بله، ای رسول خدا.»(52)

حضرت در ادامه فرمودند: «خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولی و مقدم‌ می‌باشم.»(53)

آنگاه فرمودند: « پس هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.»(54)، رسول خدا 3(صلی الله علیه و آله و سلم)بار این جمله را تکرار نمودند(55) و فرمودند: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن، هر کسی که علی را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر کسی که او را دشمن می‌دارد(56) و یاری نما هر کسی که او را یاری می­‌نماید و به حال خود رها کن، هر کس که او را وا می­گذارد.(57)»

سپس خطاب به مردم فرمودند: «ای مردم، حاضرین به غایبین (این پیام را) برسانند.»(58)

هنوز جمعیت متفرق نگشته بودند که بار دیگر جبرائیل نازل شد و از جانب خداوند، آیه: « ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً»(59) را بر پیامبر فرو فرستاد. هنگامی که این آیه نازل گردید، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «الله‌اکبر بر کامل ‌شدن دین و تمام گشتن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی پس از من.»(60)

در این موقع، مردم به امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام)تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند. عمر پیوسته خطاب به امیر مؤمنان می‌گفت: « بر تو گوارا باد ای پسر ابیطالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.»(61)

در این هنگام، حسّان بن ثابت که از شعرای زبردست بود از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)اجازه خواست تا آنچه را که در این موقف درباره امام علی (علیه السلام)از رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)شنیده است، در ضمن ابیاتی بسراید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «به برکت الهی، بگو.» حسّان، خطاب به بزرگان قریش گفت: « ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید.» و این چنین سرود:

«در روز غدیر پیامبرشان با بانگ بلند ندایشان در داد، غدیری که در سرزمین خم قرار داشت و ای کاش مردم جهان بودند و رسول خدا را در حال ندا می‌دیدند که می‌فرمود: آیا من سرپرست و ولی شما نیستم؟

مردم در پاسخ او بدون هیچ پرده‌ پوشی گفتند: معبود تو، مولای ما و تو ولی ما هستی؛ و تو ای خواننده شعر، اگر در آنجا بودی، حتی یک نفر هم مخالف نمی­‌یافتی.

در این هنگام رو به علی‌بن‌ابیطالب کرد و فرمود: یا علی، برخیز که من تو را برای امامت و هدایت خلق بعد از خود (و از جانب خداوند) شایسته دیدم.»(62)(63)

آنچه ذکر شد، خلاصه جریان غدیر بود و همانگونه که در پاورقی­ها، با تفصیل ذکر گردید، علمای بزرگ اهل تسنن و تشیع، آنرا نقل نموده‌اند. به یاری و توفیق الهی در ادامه و در مقاله­ای مجزا، به بررسی مفاد حدیث غدیر و دقت هرچه بیشتر در آن خواهیم پرداخت.

پانوشتها:

1- با توجه به کثرت منابعی که حدیث غدیر را ذکر نموده­اند و طرق متعدد نقل آن، توجه شما خواننده گرامی را به این نکته جلب می­نماییم که نام آن تعداد از مسانید، منابع و اشخاصی را که در شماره­های مختلف پاورقی­ها مشاهده می­نمایید، تنها بخش اندکی از مستندات، مراجع و اشخاصی است که نقل آن قسمت، مستند به آنهاست و به جهت رعایت اختصار، نام تمامی منابع در هر قسمت ذکر نگردیده است.

2- خداوند در آیه 3 و 4 سوره نجم، این امر را ذکر می­نماید و می­فرماید: “و ما ینطق عن الهوی(3) ان هو الا وحی یوحی(4)” - “هرگز از روی هوای نفس سخن نمی­گوید(3) آنچه می­گوید، چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.(4)”

3- یکی از طرقی که مسلمانان بدان وسیله می­توانند به حکم الهی دست یابند، مطالعه و بررسی سنت نبوی و سیره رسول خداست؛ که از جایگاه ویژه­ای در بین تمامی مسلمانان جهت دستیابی به اوامر الهی برخوردار است. این مطلب، از آیات مختلف قرآن استفاده می­گردد. به عنوان مثال، خداوند در آیه 21 سوره احزاب می­فرماید:

“لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله ذکراً کثیراً “

“مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.”

در این آیه، مسأله اسوه بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور مطلق و بدون قید و شرط، از جانب پروردگار، مطرح شده است؛ لذا کلیه شئون رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اعم از گفتار و رفتار آن بزرگوار را شامل می­گردد و رفتار و گفتار ایشان در تمامی موارد، برای پیروان آن حضرت، اسوه می­باشد و باید در آن امور به حضرت تأسی نمایند. (مگر آن دسته از اموری که از جانب خداوند معین گردیده است که عمل به آنها از مختصات شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می­باشد و تبعیت در آن امور، بر سایرین لازم نیست؛ نظیر وجوب نماز شب بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).)

4- لفظ “صحابه” یا “صحابی” به عده­ای اطلاق می­گردد که لااقل در طول عمر خویش، یک بار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملاقات نموده و از محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، استفاده کرده باشند.

5- “تابعین” کسانی هستند که محضر رسول خدا را درک ننموده­اند، اما مصاحب و همنشین صحابه بوده­اند.

6- این سه تن عبارتند از:

الف) ابو عیسی، محمد بن عیسی ترمذی در صحیح ترمذی

ب) ابو عبدالرحمن، احمد بن شعیب نَسائی در سنن نَسائی

ج) ابو عبدالله، محمد بن یزید قزوینی (مشهور به ابن ماجه) در سنن ابن ماجه

7- این دو تن عبارتند از:

الف) ابوعبدالله، احمد بن حنبل شیبانی (پیشوای حنابله)

ب) ابو عبدالله، محمد بن ادریس شافعی (پیشوای شافعیه)

8- ما در این مقاله جهت رعایت اختصار، به ذکر همین مقدار بسنده می­کنیم. برای مطالعه تفصیلی در خصوص راویان حدیث غدیر در میان صحابه، تابعین و علمای اهل تسنن، به همراه مدارک و جزئیات بیشتر، می­توانید به کتاب گرانقدر الغدیر، تألیف علامه امینی، جلد اول، صفحه 159- 14 مراجعه نمایید.

مرحوم علامه امینی پس از نقل راویان حدیث غدیر، در قسمتهای بعدی الغدیر، نام کتبی را که در میان اهل تسنن به طور مجزا در خصوص واقعه غدیر خم تألیف شده است، برمی­شمرد و احتجاجات مختلفی را که در طول تاریخ بر اساس رویداد غدیر صورت گرفته (از جانب بزرگان صحابه و یا حتی برخی خلفای اموی و عباسی و…) نقل می­نماید و سپس بحث دقیقی را در زمینه مفاد حدیث غدیر و سند آن، طرح می­کند. در فصول و مجلدات بعدی این کتاب ارزشمند نیز علامه امینی، نام شعرای فراوانی را که در میان امت اسلامی از هنگام وقوع رویداد غدیر تا کنون، این رویداد را در ضمن اشعار خویش نقل نموده­اند (به همراه ذکر آثارشان) بر می­شمرد، تا هرچه بیشتر این حقیقت تبیین گردد که غدیر در میان امت اسلامی، فراموش­ناشدنی است.

به غیر از کتاب گرانقدر الغدیر، کتب بی­شمار دیگری نیز نظیر کتاب شریف عبقات الأنوار، تألیف میر حامد حسین هندی (که دارای تفصیل بیشتری نسبت به کتاب الغدیر در باره بحثهای مطرح شده در زمینه سند حدیث غدیر است) و فضائل الخمسة فی صحاح الستة، تألیف علامه فیروز آبادی و… موجود می­باشد که به بررسی سند و دلالت این حدیث شریف در میان مسلمین پرداخته­اند.

9- این بزرگان در آثار متعدد خویش حدیث غدیر را نقل نموده­اند که برای رعایت اختصار، تنها به ذکر یک اثر از هر کدام، که در آن اثر حدیث غدیر روایت شده است، بسنده می­شود:

الف) شیخ کلینی در کافی

ب) شیخ صدوق در امالی

ج) شیخ مفید در ارشاد

د) سید مرتضی در شافی

10- حدیث حسن، از لحاظ رتبه، در مرتبه بعد از حدیث صحیح قرار دارد و حدیثی است که رجال سند آن، ناشناخته و یا اهل غفلت، کثیر الخطا، متهم به کذب و یا فسق نباشند. (مقدمه ابن صلاح، صفحه 175)

11- از جمله این بزرگان می­توان به ابو عبدالله گنجی در کتاب کفایة الطالب و… اشاره نمود همچنین عده­ای دیگر از علمای اهل تسنن برخی از طرق نقل حدیث غدیر را “حسن” دانسته­اند و برخی از طرق دیگر را صحیح ذکر نموده­اند، نظیر ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب و…

12- حدیث صحیح از دیدگاه اهل سنت، حدیثی است که دارای سندی متصل و بدون انقطاع تا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (و یا شخص دیگری که حدیث از او نقل می­گردد)، باشد و تک تک راویان آن عادل محسوب شوند و همچنین حدیث دیگری نتوان یافت که دارای مفهومی بر خلاف آن باشد و به طور کلی هیچ‌گونه عیب و نقصی در آن یافت نشود. (مقدمه ابن صلاح)

13- در این میان می­توان به بزرگانی همچون ابوعیسی ترمذی در صحیح ترمذی (جلد 5، باب 20 (باب مناقب علی بن ابیطالب)، ذیل حدیث 3713) - ابوعبدالله حاکم نیشابوری در مستدرک صحیحین، طبری (بر طبق نقل ذهبی در تذکرة الحفاظ، جلد 2، صفحه 713، شماره 728) - شمس الدین ذهبی در کتابی که به طور مجزا درباره حدیث غدیر تألیف نموده است (و همچنین بنا بر نقل ابن کثیر در البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 229-228 که درباره یکی از طرق نقل حدیث غدیر می­گوید: قال شیخنا ابوعبدالله ذهبی و هذا حدیث صحیح - شیخ ما ابوعبدالله ذهبی گوید که این حدیث، حدیثی صحیح است.) - ابوالحسن مغازلی در کتاب مناقب به نقل از استادش - ابن حجر هیثمی در صواعق المحرقه (صفحه 43) - ابن عبد البر در الاستیعاب و… اشاره نمود که همگی حدیث غدیر را حدیثی “صحیح” برشمرده­اند.

14- حدیث متواتر از دیدگاه علم حدیث، به حدیثی گفته می­شود که به علت کثرت نقل و طرق متعددی که روایت شده است، احتمال خدشه­دار بودن آن و تبانی بین راویان مختلف بر سر جعل حدیث، از نظر عادی محال باشد. بنابراین حدیث متواتر حدیثی است که قطعاً از جانب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا سایرین، صادر شده است. (تهانوی در قواعد فی علوم الحدیث، صفحه 32 و 33)

15- در میان قدما و علمای سلف اهل تسنن، بزرگانی همچون ذهبی (بر طبق نقل ابن کثیر در البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 233، ذیل یکی دیگر از طرق نقل حدیث غدیر) - جلال الدین سیوطی - شمس الدین جرزی شافعی در کتاب اَسنی المطالب و…، و در میان معاصرین، اشخاصی همچون ضیاء الدین مُقبلی در کتاب الابحاث المسددة فی الفنون المتعددة، شهاب الدین ابوالفیض حَضرَمی در کتاب تشنیف الآذان و…، حدیث غدیر را حدیثی “متواتر” دانسته­اند.

16- از این میان می­توان به عنوان نمونه به بزرگانی نظیر: خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید الإعتقاد (مقصد خامس، فی الإمامة، صفحه 226) - شیخ طوسی در تلخیص الشافی (جلد 2، صفحه 168)- علامه حلّی در مناهج الیقین (صفحه 475) اشاره نمود. به عنوان مثال، عبارت شیخ طوسی در کتاب تلخیص الشافی اینگونه است: “فإن الشیعة قاطبة تنقله و تواتر به - شیعیان همگی، آن را نقل کرده و متواتر برشمرده­اند.”

17- باید توجه داشت که طرق متعدد و راویان مختلفی که هم اکنون برای حدیث غدیر در کتب گوناگون مسلمین موجود می­باشد با وجود کثرت کم نظیر آن، تمامی طرقنقل حدیث غدیر نمی­باشند و شواهد مختلف تاریخی بیانگر این مطلب است که بسیاری از طرق نقل حدیث غدیر و همچنین نام برخی دیگر از راویان آن در طول تاریخ، خواسته یا ناخواسته از بین رفته است و ما هم اکنون به آنها دسترسی نداریم. به عنوان مثال، سلیمان حنفی از علمای اهل تسنن در کتاب ینابیع الموده (جلد 1، صفحه 34) از ابی المعالی جوینی (ملقب به امام الحرمین و استاد ابو حامد غزالی) نقل می­کند که او می­گفت: در بغداد، کتابی را در دست صحافی مشاهده نمودم که در آن طرق مختلف نقل حدیث غدیر ذکر شده بود و بر روی آن نوشته شده بود که جلد 28 از طرق نقل این گفتار رسول اکرم (ص): “من کنت مولاه فعلیّ مولاه"، و در پس آن مجلد 29 آن نیز موجود بود. و یا ابن کثیر (از علمای اهل تسنن در قرن 8)، در البدایة و النهایة (جلد 5، صفحه 227) نقل می­کند که طبری (از علمای بزرگ قرن 4، مورخ صاحب نام اهل تسنن و صاحب تاریخ و تفسیر طبری) نسبت به این حدیث توجه داشت و 2 جلد کتاب مجزا در زمینه طرق نقل حدیث غدیر و الفاظ آن تألیف نمود. (که در حال حاضر به هیچ یک از این دو کتاب، دسترسی نیست).

18- “یا أیّها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس”

“ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن (و برسان) و اگر انجام ندهی (نرسانی)، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه می­دارد.”

19- “… الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً…”

“… امروزست که دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم…”

20- در بین مفسرین و علمای اهل تسنن به عنوان نمونه، می­توان به افرادی نظیر: محمد بن جریر طبری در کتاب الولایة، ابوالحسن واحدی نیشابوری در اسباب النزول، حاکم حَسکانی در شواهد التنزیل و…، و در بین مفسرین شیعه می­توان به عنوان نمونه به بزرگانی همچون شیخ طوسی در تبیان، ثقة الإسلام طبرسی در مجمع البیان، علامه طباطبائی در المیزان و… اشاره نمود که شأن نزول آیه 67سوره مائده (آیه تبلیغ) را درباره واقعه غدیر ذکر نموده­اند.

21- در میان مفسرین شیعی، می­توان به عنوان نمونه به بزرگانی همچون شیخ طوسی در تبیان، ثقة الاسلام طبرسی در مجمع البیان، علامه طباطبائی در المیزان و… و در بین علمای اهل تسنن، می­توان به عنوان نمونه به افرادی نظیر: محمد بن جریر طبری در کتاب الولایة- حاکم حسکانی در شواهد التنزیل - خطیب بغدادی در تاریخش (جلد 8، صفحه 290) - حموینی در فرائد السمطین و… اشاره نمود که شأن نزول این فراز از آیه 3سوره مائده (آیه اکمال) را درباره واقعه غدیر ذکر نموده اند.

22- بحث و بررسی بیشتر بر روی مفاهیم این دو آیه به طور مجزا در قسمت امامت در قرآن، طرح خواهد شد.

23- در میان این مورخان و از بین مورخان صاحب نام اهل تسنن می­توان به: مسعودی در مُروج الذهب - بلاذُری در انساب الأشراف - ابن عساکر در تاریخش - خطیب بغدادی در تاریخش - ذهبی در تذکرة الحفاظ -ابن اثیر در أسد الغابة - سیوطی در تاریخ الخلفاء - شهرستانی در ملل و نحل و… اشاره نمود. در بین مورخان شیعه نیز می­توان به عنوان نمونه به اشخاصی همچون یعقوبی در تاریخش، شیخ مفید در ارشاد، طبرسی در إعلام الوری و… اشاره نمود.

24- در بین محدثان فراوانی که حدیث غدیر را در آثار خویش نقل نموده­اند و در میان اهل تسنن می­توان به عنوان نمونه به محدثینی نظیر: ابن ماجه در سنن خویش - ترمذی در صحیحش - نسائی در سنن الکبری - امام شافعیه ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی (بر طبق نقل ابن اثیر در کتاب نهایة، جلد 5، صفحه 228) - امام حنابله احمد بن حنبل در مسند و همچنین در کتاب مناقب، اشاره نمود. در بین عده فراوان محدثین شیعه که این حدیث را در کتب روایی خویش نقل نموده­اند نیز نام بزرگانی همچون شیخ صدوق در کتاب امالی - شیخ کلینی در کتاب کافی - شیخ طوسی در أمالی و… به چشم می­خورد.

25- در میان مفسرین متعدد اهل تسنن که به تناسب آیات قرآن کریم (اعم از شأن نزول آیات و یا به هنگام تفسیر آنها) به بررسی واقعه غدیر پرداخته­اند، می­توان به بزرگانی نظیر طبری- واحدی در اسباب النزول - فخر رازی در التفسیر الکبیر - قرطبی - سیوطی در الدرالمنثور و… اشاره نمود و در بین خیل فراوان مفسرین شیعه نیز که غدیر را در کتب تفسیری خویش نقل نموده­اند، می­توان از شیخ طوسی در تبیان - طبرسی در مجمع البیان- علامه طباطبائی در المیزان و… یاد نمود.

26- در میان متکلمین اهل تسنن که به تناسب مباحث مطرح شده در علم کلام، ناگزیر، به بررسی واقعه غدیر پرداخته­اند، می­توان به سید شریف جرجانی در شرح مواقف - سیوطی در کتاب اربعینش - آلوسی در نثر اللئالی - تفتازانی در شرح مقاصد - قوشجی در شرح تجرید و… اشاره نمود. متکلمین شیعه نیز نظیر خواجه نصیر الدین طوسی در متن تجرید الإعتقاد - علامه حلّی در شرح تجرید الإعتقاد - سید مرتضی در الشافی - شیخ طوسی در تلخیص الشافی و… در کتب کلامی ذکر شده به بررسی این واقعه مهم پرداخته­اند.

27- در میان لغویین و علمای لغت که در کتب خویش متذکر واقعه غدیر شده­اند، می­توان به ابن اثیر در نهایة، حموی در معجم البلدان، زبیدی حنفی در تاج العروس و… اشاره نمود.

28- شعرای بسیار فراوانی در طول 14قرن گذشته در میان سایر فرق اسلامی، واقعه غدیر را در اشعار خویش، متضمن شده­اند و کمتر رویدادی در میان شعرا این چنین بازتاب گسترده­ای داشته است. در این بین می­توان به افرادی همچون حسّان بن ثابت، عمرو عاص، کمیت بن زید اسدی، سید حمیری، دعبل بن علی خزاعی و… اشاره کرد.

29- مدارک اهل تسنن: تاریخ اسلام ذهبی، بخش مغازی، صفحه 701 - المنتظم، جلد 4، صفحه 5 - سیره حلبیه، جلد 3، صفحه 308.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 91 - إعلام الوری، صفحه 137.

30- یکی از این سفرها، یک سال پس از صلح حدیبیه - که میان مسلمین و مشرکان مکه روی داد - واقع شد.

31- نامگذاری این سفر به حجة الوداع، از آن جهت است که این سفر حج، آخرین سفر حج رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول عمر پربرکتشان بوده است و همان‌گونه که پیامبر خود نیز اعلام نموده بودند، پس از این سفر (حدود 2 ماه و نیم بعد)، روح والای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جسم خاکی مفارقت نمود و در اعلی علیین مأوا گرفت.

32- ظاهراً این نامگذاری به علت نزول آیه تبلیغ (آیه 67سوره مائده) در پایان این سفر و در جریان واقعه غدیر خم بوده است.

33- اینگونه به نظر می­آید که تناسب این نامگذاری به جهت مفاد آن فراز از آیه 3 سوره مائده می­باشد که در انتهای این سفر و در محل غدیر خم، بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردید.

34- مدارک اهل تسنن:تذکرة خواص الأمّة، صفحه 30 - سیره حلبیه، جلد 3، صفحه 308 - سیره احمد زینی دحلان، جلد 3، صفحه 3.

مدارک شیعه: احتجاج طبرسی، جلد 1، صفحه 56 (طبرسی تعداد همراهان رسول خدا را 000′70 یا بیشتر ذکر می­نماید).

35- مدارک اهل تسنن: صحیح بخاری، جلد 2، باب 81، حدیث 2، صفحه 159 و جلد 3، کتاب العمرة، باب عمرة التنعیم، صفحه 4 - صحیح مسلم، جلد 4، باب اهلال النبی و هدیه، حدیث اول، صفحه 59 - البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 227 - سیره حلبیه، جلد 3، صفحات 318 و 319 و 336.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 92 - إعلام الوری، صفحه 138.

36- لسان العرب، ریشه غدر، ذیل کلمه الغدیر.

37- معجم البلدان، ذیل کلمه جحفه.

38- ابن خلکان در وفیات الاعیان (جلد 5، صفحه 231) از حازمی نقل می­نماید: “و هذا الوادی موصوف بکثرة الوخامة و شدة الحر”

“این وادی، به هیچ وجه قابل سکونت نبوده و هوای آن شدیدا گرم می­باشد.”

39- “ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن (و برسان) و اگر انجام ندهی (نرسانی) اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه می­دارد.”

40- خصائص نسائی، صفحه 25 (رد من تبعه و لحقه من تخلف).

41- مدارک اهل تسنن: مسند احمد، جلد 4، صفحه 372 - معجم الکبیر جلد 5، صفحه 202 و 203، حدیث 5092 - البدایة و النهایة، جلد 4، صفحه 385.

42- در لفظ عربی حدیث این گونه ذکر گردیده است که: “فصلاها بهجیر". کلمه هجیر بر طبق نقل ابن اثیر در کتاب “النهایة” (جلد 5، صفحه 246)، به معنای شدت یافتن گرما در هنگام ظهر است (الهجیر و الهجارة: اشتداد الحر نصف النهار)، در نتیجه معنای این سخن آن می­گردد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی به همراه سایر مسلمانان نماز جماعت بجای آوردند که هوا به شدت گرم بود؛ همچنین حاکم نیشابوری در “مستدرک صحیحین” (جلد 3، صفحه 533) و طبرانی در “معجم الکبیر” (جلد 5، صفحه 171، حدیث 4986)، از قول یکی از راویان حدیث غدیر نقل می­نمایند که هیچ روزی از لحاظ گرما، شدیدتر از روز غدیر بر ما نگذشته بود (ما أتی علینا یوماً کان اشدّ حراً منه). همان‌طور که مشخص گشت، گرمای هوا در سرزمین غدیر و به هنگام توقف مسلمین به امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار طاقت فرسا و شدید بوده است، بنا بر این یقیناً توقف کاروانیان در چنان شرایط جوی نامناسب، به فرمان الهی و ابلاغ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای ابلاغ امری بسیار حیاتی، حساس و خطیر به مردم صورت گرفته است.

43- مدارک اهل تسنن: ابن مغازلی در مناقب، صفحه 17 - شرح مقاصد تفتازانی، جلد 5، صفحه 273.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 94 و 93 - اعلام الوری، صفحه 139 (و کان یوماً قائظاً شدید الحرّ…، ان اکثرهم لیلفّ ردائه تحت قدمیه من شدّة الرمضاء) - کشف الغمة، جلد 1، صفحه 48 - کشف الیقین، صفحه 241 (و کان اکثرهم یشدّ الرداء علی قدمیه من شدّة الحرّ).

44- مدارک اهل تسنن: مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 533 - خصائص نسائی، صفحه 28 (با اندکی اختلاف در لفظ) - کنز العمال، جلد 1، صفحه 187، حدیث 953 و… (کانی قد دعیت فاجبت).

مدارک شیعه: خصال، جلد 1، صفحه 66 - ارشاد، صفحه 94 (با اندکی اختلاف در عبارت) (انّی قد دعیت و یوشک أن أجیب) - إعلام الوری، صفحه 139.

45- مدارک اهل تسنن: صواعق المحرقة، صفحه 43 - سیره حلبیه، جلد 3، صفحه 336 - کنزالعمال، جلد 5، صفحه 289، حدیث 12911.

مدارک شیعه: خصال، جلد 1، صفحه 66 - کشف الغمّة، جلد 1، صفحه 49 و 48 (با اندکی اضافات در عبارت).

46- مدارک اهل تسنن: مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 104 و 163 - ابن طلحه شافعی در مطالب السئول، صفحه 16.

47- مدارک اهل تسنن: مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 109 (با اندکی اختلاف در لفظ) - خصائص نسائی، صفحه 21 (نقل با اختصار) - صحیح مسلم، جلد 7، باب فضائل علی بن ابیطالب، صفحه 123 و 122 (با اندکی اختلاف در لفظ) - معجم الکبیر، جلد 5، صفحه 167 و 166 (حدیث شماره 4971) - کنزالعمال، جلد 1، صفحه 189 و 188، حدیث 958.

مدارک شیعه: خصال، جلد 1، صفحه67 و 66 (با اندکی اختلاف در عبارت) - کشف الغمّة، جلد 1، صفحه 50 و 49 (با اندکی اختلاف در عبارت)

48- مدارک اهل تسنن: مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 162 و 163 - معجم الکبیر جلد 5، صفحه 167 (حدیث شماره 4971).

49- مدارک اهل تسنن: شواهد التنزیل، جلد 1، صفحه 190 (حتی رئی بیاض ابطیه) - خصائص نسائی، صفحه 21 (انه ما کان فی الدوحات احد الّا رآه بعینه و سمعه باذنه) - معجم الکبیر، جلد 5، صفحه 166 (حدیث شماره 4969)، (ما کان فی الدوحات احد الّا قد رآه بعینه و سمعه باذنه) - کنز العمال، جلد 13، صفحه 104، حدیث 36340: (ما کان فی الدوحات احد الا قد رآه بعینه و سمعه باذنه).

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 94 (پیامبر دو دست امیر المؤمنین را بلند نمود) - إعلام الوری، صفحه 139 - امالی شیخ طوسی، صفحه 247 - خصال، جلد 1، صفحه 311.

50- مفهوم این گفتار نبوی اشاره به آیه 6 سوره احزاب دارد که در آن خداوند می­فرماید:

“النّبی أولی بالمؤمنین من انفسهم…”

“پیامبر نسبت به مؤمنین، از خودشان سزاوارتر و مقدم­تر است.” معنای اولویت پیامبر بر مؤمنین نسبت به جانهای آنان را می­توان بر اساس قرآن کریم و تعالیم معصومین به خوبی دریافت. پروردگار متعال در قرآن مجید آیه 36 سوره احزاب می­فرماید:

“ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله أمرا ان یکون لهم الخیرة…”

“هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد.” بنابراین، چون اوامر الهی و احکام و دستورات نبوی، مبری از هرگونه انحراف و نادرستی است (به علت کمال محض ذات خداوند و مقام عصمت رسول خدا)، و حق محض می­باشد، لذا نه تنها مؤمنین مأمور به اطاعت همه جانبه از آن می­باشند، بلکه در برابر آن حتی نباید فکر مخالفت بکنند و یا از حکم خدا و رسول احساس ناخشنودی نمایند؛ بدان معنا که وقتی خداوند و رسول اکرم درباره چیزی، حکمی نمودند، دیگر در آن زمینه، اراده مؤمنین، خواسته­ها، علائق و تمایلات نفسانی آنان جایی برای بروز و ظهور نخواهد داشت و حکم الهی و فرامین نبوی، نسبت به اراده، خواسته­ها و تمایلات درونی آدمی، مقدم‌تر و برای اجرا گشتن، سزاوارتر می­باشد؛ چرا که قطعاً و به طور یقین آدمی را به صراط مستقیم و حق مطلق راهنمایی می­سازد و از پیمودن مسیر باطل باز می­دارد. مفهوم اولویت خداوند و رسول او بر مؤمنین نسبت به جانهایشان نیز همین است.

51- مدارک اهل تسنن: صحیح ابن ماجه، باب فضائل اصحاب رسول خدا، باب فضائل علی بن ابیطالب، جلد 1، صفحه 43، حدیث 116 - مسند احمد، جلد 4، صفحه 281 (ألستم تعلمون أّنی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) -مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 110 - ذهبی در تاریخ الاسلام، قسمت عهد خلفا، صفحات 628 و 631 و 632 (با اندکی اختلاف در لفظ) - البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 386 - مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 104.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 94 (با اندکی اختلاف در عبارت) (ألست أولی بکم منکم بأنفسکم) - إعلام الوری، صفحه 139 (با اندکی اختلاف در عبارت) - خصال، جلد 1، صفحه 311 - تلخیص الشافی، جلد 2، صفحه 167 (ألست أولی بکم منکم بأنفسکم) - أمالی شیخ طوسی، صفحه 247 (ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم).

52- مدارک اهل تسنن: صحیح ابن ماجه، باب فضائل اصحاب رسول خدا، باب فضائل علی بن ابیطالب، جلد 1، صفحه 43، (حدیث شماره 116) - مسند احمد، جلد 4، صفحه 281 و… - تاریخ اسلام ذهبی، قسمت عهد خلفا، صفحه 632 - البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 386 - فرائد السمطین، باب 13 - خطیب بغدادی در تاریخش، جلد 8، صفحه 290 (ألست ولیّ المؤمنین؟ قالوا بلی) - مناقب خوارزمی، صفحه 94.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 94 - خصال، جلد 1، صفحه 311 - تلخیص الشافی، جلد 2، صفحه 167 - امالی شیخ طوسی، صفحه 247.

53- مدارک اهل تسنن: مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 109 (إنّ الله عزّوجلّ مولای و أنا مولی کلّ مؤمن) - البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 386.

مدارک شیعه: کمال الدین، جلد 1، صفحه 276 (با اندکی اختلاف در سیاق عبارت) - غیبة نعمانی، صفحه 69 - کشف الغمه، جلد 1، صفحه 318 (أن الله مولای و أنا مولی المؤمنین).

54- مدارک اهل تسنن: صحیح ترمذی جلد 5، باب 20 (باب مناقب علی بن ابیطالب)، صفحه 633، حدیث شماره 3713 - صحیح ابن ماجه، باب فضائل اصحاب رسول خدا، باب فضائل علی بن ابیطالب، جلد 1، صفحه 43، (حدیث شماره 116) (فهذا ولیّ من أنا مولاه) و جلد 1 صفحه 45 (حدیث شماره 121) - مسند احمد، جلد 4، صفحه 372 و 281 و… - مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 110 و 109 - خصائص نسائی، صفحه 22 - ابن اثیر در کتاب نهایه، جلد 5، صفحه 228 - تاریخ ابن کثیر، جلد 12، صفحه 219 - صواعق المحرقه، باب 9، حدیث 4، صفحه 122 - بخاری در تاریخ الکبیر، جلد 1، قسم 1، صفحه 375 - التنبیه و الإشراف، صفحه 221 (با این اختلاف که مسعودی واقعه غدیر را پس از بازگشت از صلح حدیبیه نقل می­کند.)

مدارک شیعه: اصول کافی، جلد 1، صفحه 295 و 294 و جلد 8، صفحه 27 - ارشاد، صفحه 94 - وسائل الشیعه، جلد 5، صفحه 58 - إعلام الوری، صفحه 139 - تلخیص الشافی، جلد 2، صفحه 167- أمالی شیخ طوسی، صفحه 227 و 247 و…

55- مدارک اهل تسنن: تاریخ مدینة دمشق، جلد 42، صفحه 229 و 228 - تذکرة خواص الامة، صفحه 29.

مدارک شیعه: اصول کافی، جلد 1 صفحه 295 و 294 - أمالی شیخ طوسی، صفحه 247 - کشف الغمّه، جلد 1، صفحه 50.

56- مدارک اهل تسنن: صحیح ابن ماجه، باب فضائل اصحاب رسول خدا، باب فضائل علی بن ابیطالب، جلد 1، صفحه 43، (حدیث شماره 116) - مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 109 - مسند احمد، جلد 1، صفحه 148و 149 - مسند احمد، جلد 4، صفحه 281 و 372 و 373 و… - البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 386، صواعق المحرقة، باب 9، صفحه 122 (حدیث شماره 4) - خصائص نسائی، صفحه 21 و 23 و…

مدارک شیعه: اصول کافی، جلد 1، صفحه 295 و 294 - ارشاد، صفحه 94 - أمالی شیخ طوسی، صفحه 254 و 332 - تلخیص الشافی، جلد 2، صفحه 167.

57- مدارک اهل تسنن: مسند احمد، جلد 1، صفحه 118 و 119 - شواهد التنزیل، جلد 1، صفحه 157 - مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 105.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 94 - خصال، جلد 1، صفحه 66 و جلد 2، صفحه 479 - تلخیص الشافی، جلد 2، صفحه 167.

58- مدارک شیعه: اصول کافی، جلد 1، صفحه 289 - کشف الغمّه، جلد 1، صفحه 50.

59- قسمتی از آیه 3 سوره مائده: “… امروزست که دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم…"، به غیر از مفسّرینی که نام برخی از آنان در پاورقی شماره 21 ذکر شد و شأن نزول این فراز از آیه را واقعه غدیر دانسته­اند، مورخین و محدثین گوناگونی نیز شأن نزول این فراز آیه 3 سوره مائده را واقعه غدیر برشمرده­اند که به عنوان نمونه در میان مورخین و محدثین اهل سنت می‌‌توان به ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق اشاره نمود. تاریخ مدینه دمشق، جلد 42، صفحه 234 و 233(3 حدیث از ابوهریره) و صفحه 237 (1حدیث از ابو سعید خدری).

60- مدارک اهل تسنن: شواهد التنزیل، جلد 1، صفحه 158 و 157 - مناقب خوارزمی، صفحه 80.

مدارک شیعه: کمال الدین، جلد 1، صفحه 277 (الله اکبر بتمام النّعمة و کمال نبوّتی و دین الله عزّ و جلّ و ولایة علی بعدی).

61- مدارک اهل تسنن: مسند احمد، جلد 4، صفحه 281 - تاریخ اسلام ذهبی، قسمت عهد خلفا، صفحه 633 (أصبحت و أمسیت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة) - ابن اثیر در نهایة، جلد 5، صفحه 228 - تاریخ بغداد، جلد 8، صفحه 290 (بخ بخ یا بن ابیطالب، أصبحت مولای و مولا کلّ مسلم) - البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 386 (هنیئاً لک یابن ابیطالب، أصبحت الیوم ولیّ کلّ مؤمن) - خطیب خوارزمی در مناقب، صفحه 94 - کنزالعمال، جلد 13، صفحه 134 (هنیئاً لک یابن ابیطالب، أصبحت و أمسیت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة).

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 94 - إعلام الوری، صفحه 139 - کشف الیقین، صفحه 250.

62- ینادیهم یـوم الغدیـر نبیّهم بـخـم فأسـمـع بالـرسول منادیـاً

و قال من مولاکم و ولیّکم؟ فقالوا و لم یبدوا هناک الـتعادیـا

إلهـک مـولانـا و انـت ولیّنا و لن تجدنّ منا لک الیوم عاصیاً

فقال له قم یا علی فإنّنی رضیتک من بعدی اماماً و هادیا

63- مدارک اهل تسنن: تذکرة خواص الامة، صفحه 33 - مناقب خوارزمی صفحه 81 و 80 - فرائد السمطین، جلد 1، سمط 1، باب 12، حدیث 40 و 39، صفحه 75 و 74 و 73 - کفایة الطالب، صفحه 64.

مدارک شیعه: ارشاد، صفحه 95 و 94 - إعلام الوری، صفحه 140 و 139 - أمالی صدوق، صفحه 460 (مجلس 84) - خصائص الائمة، صفحه 42.

منبع : سایت رشد به تصحیح حجت الاسلام و المسلمین جاودان

 

 نظر دهید »

حيات احمد

10 مهر 1391 توسط بدری

رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم:

بايد بيش ترين هم تو نماز باشد؛زيرا نماز،بعد از پذيرفتن دين در راس اسلام است.

حديث 10539،ميزان الحكمه جلد 7


درباره فرمانده شهيد مهدي باكري:

به مان گفت:«من تندتر ميرم شما پشت سرم بياين.»

تعجب كرده بوديم. سابقه نداشت بيش تر از صد كيلومتر سرعت بگيرد. غروب نشده رسيديم گيلانغرب.جلوي مسجدي ايستاد. ما هم پشت سرش.

نماز كه خوانديم،سريع آمديم بيرون. داشتيم تند تند پوتين هامان را مي بستيم كه زود راه بيفتيم گفت«كجا با اين عجله؟ مي خواستيم به نماز جماعت برسيم كه رسيديم.»

جلد 3 يادگاران، خاطره 30.

 

 نظر دهید »

استاد رحیم پور ازغدی در اجتماع طلاب حوزه های علمیه

10 مهر 1391 توسط بدری

 

امروز اسلام برای غربی ها و کرسی های فکری آنان یک موضوع نیست بلکه یک مدعی در عرصه معرفت اخلاقی، اجتماعی، نظریه پردازی و نظام سازی است که ترکیب قدرت، ثروت و معرفت در جهان مادی را زیر سوال برده است.

حوزه های علمیه وظیفه دارند با شناخت کافی و جامع از اسلام اصیل که با عدالت، اخلاق، آزادی، رحمت و منطق و عقلانیت همراه است و همچنین پیامبر(ص) آن را به همگان درست و کامل معرفی کنند.

وی گفت: جهان اسلام از اینگونه توهین های سبک سرانه نگران نیست بلکه آنچه موجب نگرانی است گم کردن معیارهای اسلام واقعی و مخلوط شدن اسلام ناب با اسلام آمریکایی است.

رحیم پور ازغدی تصریح کرد: اگر اسلام کامل و مطلوب را شناسایی نکرده و آن را برای حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی جوامع بکار نگیریم اسلام، ناکارآمد جلوه کرده و این بزرگترین ضربه به اسلام است و در واقع اسلام قلابی بزرگترین ضربه را به اسلام اصیل خواهد زد.

وی در پایان با تمجید از شخصیت پیامبر اسلام(ص) ایشان را فردی کامل و انسانی والا معرفی کرد که با بعثت خود کینه ها و جنگ های فردی، طایفه ای و قومی را از بین برد و آن را به محبت تبدیل و با جهل مقابله کرد و تاکید کرد که این موضوع را همه مستشرقین اذعان کرده اند.

این پژوهشگر حوزه دین با اشاره به اجتناب‌ناپذیر بودن تفاوت‌های مذهبی در میان مسلمانان گفت: دشمنان سعی می‌کنند به وسیله این‌گونه اقدامات بیداری اسلامی را به چالش بکشند و در این به راه اندازی جنگ‌های قومیتی و مذهبی یا حتی جنگ بین ادیان روی آورده‌اند.

وی با تاکید بر وحدت میان مسلمانان به منظور مقابله صحیح با دشمنان اسلام تصریح کرد: پیامبر اکرم (ص) منشأ تمام تحولات مثبت صورت گرفته است و به همین دلیل مورد توهین و تهاجم قرار می‌گیرد.

رحیم‌پور ازغدی عنوان داشت: در میان تمام فرق اسلامی برخی افراد جزئی نگر وجود دارند که اصل موضوع و کلیات را فراموش کرده، به جزئیات می‌پردازند و نمونه این اشخاص در بین شیعیان ایران نیز در زمان رژیم شاه حضور داشتند که تقیه کامل در مقابله با حکومت را رعایت می‌کردند اما پس از انقلاب خود را متشرعان واقعی نشان دادند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه جنگ قومیتی، نژادی، قبیله‌ای و مذهبی و نیز جنگ دینی بین مسلمانان و مسیحیان تنها نقطه آسیب‌پذیر بیداری اسلامی محسوب می‌شود ابراز کرد: اسلام هیچ گاه به وسیله کفر حذف نشده بلکه زمانی که دین الهی به صورتی زشت و زننده معرفی شود آنگاه نه تنها مشکلات مسلمانان را حل نمی‌کند بلکه در مقابل دشمنان نیز شکست خواهد خورد.

وی با اشاره به بیانات بنیان گذار کبیر انقلاب افزود: امام خمینی (ره) عقیده داشتند که مسلمانان نباید از اهانت‌ها بترسند بلکه باید از جانب خود بیشتر در هراس باشند.

رحیم‌پور ازغدی خاطرنشان کرد: اسلام از همان آغاز به وسیله نفوذ منافقانی چون ابوسفیان‌ها و معاویه‌ها تضعیف شد و آنها شکست بدر را در صفین جبران کردند و در عاشورا این مسئله را به شکل عریان‌تری نمایان ساختند.

این محقق مسائل دینی با بیان اینکه اسلام امروز بیشترین ضربه را از نفاق خواهد خورد گفت: توهین به پیامبر (ص) نشانه جهانی‌تر شدن ایشان است.

وی با تاکید بر نقش ویژه حوزه‌های علمیه در دفاع از نبی مکرم اسلام (ص) و مقدسات مسلمانان بیان داشت: مردم عادی تظاهرات و راهپیمایی‌‌های خود را برگزار می‌کنند اما وظیفه اساسی حوزه‌ها و روحانیون در این زمینه تازه شروع شده است.

رحیم‌پور ازغدی گفت: ضروری است که دین به صورت یک مجموعه و با نگاه اجتهادی مورد بررسی قرار گیرد و در این میان باید مراقب جریان نو اخباری‌گری نیز باشیم که تنها بر روایات خاصی آن هم در حوزه‌ای محدود تکیه دارد.

 

 2 نظر

لبخندهاي پشت خاكريز

03 مهر 1391 توسط بدری

كي با حسين كار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 نظر دهید »

صاحب عکسی که ماندگار شد

03 مهر 1391 توسط بدری

«سید رضا موسوی فر»، بریده بریده صحبت می‌کند دستهایش می‌لرزد و برای ادای هر جمله ای مکثی طولانی می‌کند. او مهربان و با محبت است همه را می‌نشاند و خودش پایین تر از همه می‌نشیند. اول به شوخی درصد هایش را می‌شمارد و می‌گوید: 15در صد اعصاب و روان دارم. برای حواس پرتی و شیمیایی درصدی ندارم. درصدی هم برای ترکش های خمپاره برایم زدند می‌گویند، مدرک بیاورید که حواس پرتی شما در اثر موج انفجار است و سپس از ته دل می‌خندد و ادامه می‌دهد؛ این خنده دار نیست که مدرک می‌خواهند؟
می‌گویم بابا! من هواپیمای عراقی را که زدم انفجار هواپیما مرا به این روز انداخته است. خلاصه، شیمیایی هستم، اعصاب و روان هستم و با خوردن روزی 16 قرص صحبت کردن برایم بسیار سخت شده است نمازم را شک می‌کنم، حتی در نماز جماعت هم دچار اشکال می‌شوم.
می‌پرسم: مگر شما هواپیمای عراقی را زدید؟
می‌گوید: بله!
می‌پرسم: با چی زدید؟
می‌گوید: نامه تأییدیه‌اش هست با دوشکا ! من 14 یا 15 ساله بودم. همان عکسی که رو جلد کتابها و دفترچه‌ها هست، با همان سن بودم.
می‌ پرسم: امروز که به این عکس نگاه می‌کنید باورتان می‌شود که با این سن و سال یک رزمنده دفاع مقدس بودید ؟
با تحکم می‌گوید: بله
از پسر آقای موسوی می‌پرسم: شما باورت می‌شود پدرت در 15 سالگی بتواند در مقابل دشمنی بجنگد که هر سربازش 5 برابر این رزمنده بوده است؟
می‌گوید: نه وا… ! من ساعتها به این موضوع فکر کردم، هرچه خواستم باور کنم بیهوده بوده و من نتوانستم باور کنم که بابا در 15 سالگی که شاید تفنگش قد خودش بوده، می‌جنگیده!

عکاس این عکس ماندگار

می‌پرسم: یادتان هست این عکس را کجا از شما گرفتند؟
می‌گوید: در منطقه ایلام برای یک عملیات آماده بودیم دو تا لوله بزرگ در آنجا بود، نیروها داخل لوله پناه گرفته بودند منتظر دستور حمله بودند من بیرون از لوله ایستاده بودم هنگام غروب آفتاب بود که خبرنگاری که عینک هم داشت به سمت من آمد و کمی‌چهره ام را این ور و آن ور کرد و یک عکس از من گرفت.
می‌پرسم: چطوری این عکس به دستتان رسید؟
می‌گوید: زینبیه اهواز بودیم برای گرفتن ناهار به صف ایستاده بودیم که بچه ها یک بسته آوردند باز کردم و دیدم عکس من روی جلد مجله «امید انقلاب» چاپ شده است.
می‌گویم: خوشحال شدید؟
می‌گوید: بله هر کس باشد خوشحال می‌شود (از ته دل می‌خندد).
می‌گویم: در یکی از کتابهای درسی هم عکستان چاپ شده بود، درسته؟
آقای موسوی که یک کیف پر از مدارک و عکس و اثر از جبهه دارد کیفش را باز می‌کند اول آلبوم عکس را بیرون می‌آورد عکسها را می‌بینیم، چند عکس انتخاب می‌کنم و آقای موسوی زمان و مکان و نام رزمنده های هر عکس را معرفی می‌کند می‌گوید: این عکسها، از بچه هایم برای من عزیز ترند. اینها یادگار دفاع مقدس هستند که با هر بار دیدنشان آرامش پیدا می‌کنم.
سپس یک کتاب و دو دفتر از کیف بیرون می‌آورد. کتاب قرآن دوم راهنمایی را باز می‌کند، عکس معروف آقای موسوی در آن کتاب چاپ شده است. روی جلد دفتر ها هم از عکس آقای موسوی استفاده شده است چند مجله و روزنامه هم که عکس ایشان را چاپ کرده است و مدرکی از سپاه که سرنگونی هواپیما به وسیله او را تأیید کرده است.
عکسی از خودش با دوشکا در قایق نشان می‌دهد، می‌گوید: این عکس را همان روز گرفتند اما هر چه تلاش می‌کند نام عکاس را به یاد نمی‌آورد.

عراقی ها از روبه‌رو می‌آمدند

می‌گویم: روز اول که به خط مقدم رفتید از سر و صدا وحشت نکردید ؟
می‌گوید: شب اول در میمک خیلی ترسیدم شب مرا گذاشتند نگهبانی بدهم که عراقی ها از خاکریز به این طرف نیایند پشت خاکریز بودم به چشمم آمد که عراقی ها از روبه‌رو می‌آیند آقای ملائکه از بچه های نیشابور آنجا بود.
گفتم آقای ملائکه! عراقی ها دارند می‌آیند گفت: چند تا نارنجک بینداز. چند تا نارنجک انداختم دیدم نه بابا! عراقی نیست باز چند دقیقه بعد دیدم عراقی ها می‌آیند این توهم آن قدر قوی بود که قشنگ عراقی ها را می‌دیدم، وقتی دوباره گفتم که آقای ملائکه عراقی ها دارند می‌آیند، گفت: تو برو سنگر یکی دیگه از بچه ها بیاید . من به سنگر رفتم و حیدری فرخنده که بچه قوچان بود رفت او سرباز بود از بس که شب ظلمانی بود او هم توهم می‌زد! حیدری هم به سنگر آمد آقای ملائکه آمد و از من پرسید: موسوی! می‌توانی نگهبانی بدهی؟
گفتم: نه!
گفت: خط را چکار کنم.
گفتم: اگر عراقی ها بیایند من نمی‌توانم جلوی عراقی ها را بگیرم. گفت: پس آمدی جبهه چکار کنی !
گفتم: من آمدم بجنگم، اما نمی‌دانستم عراقی ها از روبه‌رو می‌آیند.
خنده اش گرفته بود، گفت: خیلی خب، امشب برو، فردا صبح باید یا برگردی و 90 روز در اهواز بمانی یا نگهبانی بدهی! دو سه روز با ترس نگهبانی دادم، اما بعد دیگر عادت کردم .
موسوی سپس توضیح می‌دهد که حیدری یک سرباز 17 ماهه بود و سه چهار ماه از سربازی اش مانده بود که در عملیات میمک به شهادت رسید.
این جانباز 45 درصد مکث طولانی می‌کند، شدت لرزش دستهایش بیشتر شده است من می‌گویم: حاج آقا! اگر اذیت هستید ادامه ندهیم!
می‌گوید: اینکه می‌بینید من در بین صحبتهایم مکث می‌کنم به خاطر قرصهاست . 27 سال است قرصها مرا خورده اند .
می‌پرسم: تا آخر جنگ در جبهه بودید؟
می‌گویم: آقای موسوی! چه انگیزه ای سبب می‌شد شما پس از زخمی‌شدن و آن همه صدمه هنوز خوب نشده به جبهه برگردید؟
می‌گوید: اول وفاداری به فرمان حضرت امام(ره) و سپس دفاع از میهن.
می‌گویم: آخه این چیزی که شما می‌گویید برای یک بچه 15 ساله خیلی بزرگ است !
می‌گوید: وقتی دشمن به خاک میهن اسلامی‌تجاوز کند این حرفها نیست 15 سال یا 70 سال، اگر می‌توانی باید بروی . افتخار جوانان در زمان دفاع مقدس این بود که وفادار به امامشان بودند و حاضر شدند همه با هم خود را با اشتیاق در تنور جنگ بیندازند، فقط چون فرمان امام بود و آنها یار امام بودند.

شگفتی‌های جنگ

از رزمنده موسوی در باره شگفتی‌های جنگ می‌پرسم؟
می‌گوید:آنچه برای خودم جالب و باور نکردنی بود هواپیمایی بود که من توانستم آن را با دوشکا بزنم و شمار فراوانی از بچه ها نجات پیدا کردند .
می‌گویم: می‌شود ماجرایش را برای ما روایت کنید؟
می‌گوید: عملیات بدر در لشگر 5 نصر گردان «نازعات» در «هورالهویزه» بودیم «محمود علیزاده» فرمانده مان بود. من روی قایق پشت «دوشکا» بودم که یک هواپیمای عراقی از سمت نیزارها دیده شد که به سمت ما می‌آمد ما هم با سه چهار تا قایق پر از نیرو که هر قایق بیست نفررزمنده می‌برد، روبه‌رو با هواپیما در حرکت بودیم. قایق اولی ما بودیم. فرمانده داد زد سید هواپیما را بزن اگر یک قایق را هم بزند بیست نفر از بچه ها شهید می‌شوند. من آیه « و ما رمیت اذ رمیت و لکن ا… رما…» را خواندم و شروع به تیر اندازی با دوشکا کردم ناگهان دیدیم بال راست هواپیما همین طور که به طرف ما می‌آید آتش گرفته و در یک آن، همه نیروها صدای تکبیرشان بلند شد. ا… اکبر و … هواپیما آتش گرفت و در هور افتاد و ما هم با اشتیاق از این پیروزی به سمت منطقه عملیاتی پیش رفتیم و در آن عملیات پیروز شدیم.

درد دل‌ها و حرفهای پایانی گفت و گو

می‌پرسم: یک انگشتتان کجا رفته ؟
می‌گوید: یادم نمی‌آید ترکش کجا برد، فقط دیدم نصفش مانده و می‌خندد.
خانم موسوی که تا اینجای مصاحبه ساکت بود، می‌گوید: بدنش ترکش زیاد دارد مکه که بودیم هوا گرم بود یکی از ترکشها نوکش بیرون زده بود خود آقای موسوی با چاقوی داغ، ترکش را بیرون کشید.
از خانم موسوی می‌پرسم: کی ازدواج کردید؟
می‌گوید: سال 65 آقای موسوی 18 سال داشت.
از خانم موسوی می‌پرسم شما چطور حاضر شدید با کسی ازدواج کنید که یک ساعت بعد زنده بودنش نامعلوم بود؟
می‌گوید: پدرم چون با خانواده آقای موسوی آشنایی داشت موافقت کرد و من خودم هم دوست داشتم ما وقتی ازدواج با یک رزمنده را می‌پذیرفتیم یعنی همه اتفاقهای بعدی را هم می‌پذیرفتیم چنانچه امروز که ایشان جانباز هستند من حتی یک لحظه دوست ندارم از کنارشان دور شوم و یا بدون ایشان به مسافرت بروم. همه اش فکر می‌کنم مأموریت من در کنار آقای موسوی بودن است و من به عهدی که هنگام ازدواج با ایشان بستم لحظه ای بی وفایی نباید کنم. مراقبت از جانباز بسیار سخت است، جانبازی که هم اعصاب و روان دارد، هم شیمیایی و ناراحتی ریه و هم ناراحتی های بسیار دیگر خودشان گفتند که روزی 16 تا قرص می‌خورند.
آقای موسوی می‌گوید: دوست ندارم اینها را بگویم، ولی اگر پدر خانمم کمک حال ما نبود ما نمی‌توانستیم زندگی را با 600 هزار تومان اداره کنیم من از اول به خاطر لرزش زیاد دست، طرح اشتغال هستم و جزو جانبازهای شاغل هستم بچه‌هایم نتوانستند از سهمیه در تحصیلات استفاده کنند چون 5 درصد کم داشتم تا 50 در صد. اوایل مدتی در کنار پدر همسرم کشاورزی می‌کردم، اما وقتی به خانه می‌رسیدم آن قدر حالم بد می‌شد که کارم به بیمارستان می‌کشید. پس از مدتی همسر و دخترم اعتراض کردند و دیگر نرفتم.
خدا شاهد است من نمی‌توانم کار کنم وگرنه یک ریال هم از بنیاد حقوق نمی‌گرفتم. تازه تا چند سال هم سراغ بنیاد نرفتم، اما وقتی دیدم نمی‌توانم، مجبور شدم برای در صد بروم. از مسؤولان گلایه داریم به خاطر اینکه فراموش کردند و فقط هفته دفاع مقدس می‌آیند و سر می‌زنند و می‌روند.
موسوی ادامه می‌دهد: خدا شاهد است، هر کس مرا می‌بیند می‌گوید چه آدم شیک و پیک و سر حالی! اما نمی‌دانند زیر این آدم سرحال چه درد بی درمانی نهفته است، نه خواب شب دارد و نه آسایش روز . ناگهان حالم به هم می‌ریزد خدا به پدر همسرم خیر بدهد که اگر نبود معلوم نبود چه بلایی سر زن و بچه ام می‌آمد.
آقای موسوی برای حرف آخر می‌گوید: خاطره زیاد دارم، اما جزئیات و زمان و مکان را درست به یاد ندارم. فقط دوست دارم بگویم در این موقعیت حساس که دشمنان انقلاب با نقشه های جدید به ما حمله ور شده‌اند، همگان باید پشتیبان ولایت فقیه باشند تا به کشور آسیبی نرسد.

 1 نظر

حيات احمد

13 شهریور 1391 توسط بدری

رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم :

نشانه كمال ايمان مرد آنست كه در همه سخن خود استثنايي بياورد و بگويد اگر خدا بخواهد.

حديث 911 نهج الفصاحه

درباره فرمانده شهيد حسن باقري:

ده روز پيش گفته بود جزيره را شناسايي كنند، ولي خبري نبود. همش مي گفتند «جريان آب تنده نمي شه رد شد. گرداب كه بشه همه چيز رو مي كشه تو خودش.»

- خب چه بكنيم؟ مي خوايد بريم سراغ خدا بگيم خدايا آب رو نگهدار؟

شايد خدا روز قيامت جلوت را گرفت. پرسيد تو اومدي؟ اگه مي اومدي،كمكت مي كرديم. اون وقت چي جواب مي دي؟

- آخه گرداب كه بشه…

-همش عقلي بحث مي كنه. بابا تو بفرست، شايد خدا كمك كرد.

جلد 4 يادگاران، خاطره 62

 

 نظر دهید »

8 شوال سالروز تخريب بقيع / يوم الهدم

04 شهریور 1391 توسط بدری

تا به حال نام يوم الهدم را شنيده ايد ؟ يوم الهدم يعني روز ويران کردن … در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مکه ، وهابيان به سرکردگي عبدالعزيزبن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورين عثماني را بيرون کردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اکرم – صلي الله عليه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس – عليه السلام – و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق – عليه السلام – و بسياري قبور ديگرپرداختند. ضريح فولادي ائمه بقيع را که در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – عليهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود . آنان در سال 1221 هجري نيز يک بار ديگر به مدينه هجوم برده ، پس از يک سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند . طبق نقل تاريخي آن ها در اين حمله چهر صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها و حدود يکصد قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و تزيين شده به الماس و ياقوت و … به يغما بردند . و اين نيز نخستين حمله آنان به مقدسات اسلامي نبود . صلاح الدين مختار نويسنده و مورخ وهابي در کتاب “تاريخ امملکه العربيه السعوديه کما عرفت” بخشي از افتخارات وهابيت در حمله به کربلاي معلي را چينن شرح مي دهد : در سال 1216 اميرسعود در رأس نيروهاي بسياري از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحي ديگر به قصد عراق حرکت نمود و در ماه ذي القعده به شهر کربلا رسيد و آن را محاصره کرد . سپاه مذکور باروي شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند . بيشترمردم را در کوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانيدند و نزديک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند ، سپس در محلي به نام ابيض گرد آمدند . خمس اموالرا خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد .(چون به نظر آنها جنگ با کفار بود) عثمان بن بشر از ديگر مورخان وهابي درباره حمله به كربلا چنين مي نويسد: “… گنبد روي قبر (يعني قبر امام حسين عليه السلام) را ويران ساختند و صندوق روي قبر را كه زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن هاي نفيس و جز آن‌ها يافتند، غارت كردند و نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند در حالي كه قريب به 2000 تن از اهالي كربلا را كشته بودند.” جالب اين جاست كه مورخ مزبور نام كتاب خود را “عنوان المجد في تاريخ نجد” گذاشته و از اين وقايع به عنوان نشانه‌هاي مجد و شكوه و عظكت وهابيت ياد كرده است! اما اين فقط شيعيان و اماكن مقدسه آن‌ها نبودند كه وهابيان آثار مجد و شكوه خود را در آن به نمايش گذاشته‌اند، مكه مكرمه و طائف نيز از حملات آنان در امام نماند. “جميل صدقي زهاوي” در خصوص فتح طائف مي نويسد: “طفل شيرخواره را بر روي سينه مادرس سر بريدند، جمعي را كه مشغول فراگيري قرآن بودند كشتند، چون در خانه‌ها كسي باقي نماند، به دكان‌ها و مساجد رفتند و هر كس بود، حتي گروهي را كه در حال ركوع و سجود بودند، كشتند. كتاب‌ها را كه در ميان آن‌ها تعدادي مصحف شريف و نسخه‌هايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب فقه و حديث بود، در كوچه و بازارافكندند و آنها را پيمال كردند.” سرزدن اين قبيل امور از پيروان محمد بن عبدالوهاب شگفت نيست! تابعان كسي كه همه مسلمانان را كافر و مشرك مي دانست و مكه و مدينه را قبل از آنكه به دست وهابيان بيافتد، دارالحرب و دارالكفر!مي دانست. در كتاب “الدررالسنيه” مي خوانيم: “وي - محمد بن عبدالوهاب – از صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و اله نهي مي‌كرد و از شنيدن آن ناراحت مي‌شد. صلوات فرستنده را اذيت مي‌كرد و به سخت‌ترين وجه مجازات مي نمود. حتي او دستور داد مرد نابيناي متديني را كه مؤذن بود و صوت خوشي داشت، چون به حرف او گوش نداده، بر پيامبر صلوات فرستاده بود، به قتل رسانند. بسياري از كتب مربوط به صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله را به آتش كشيد و به هريك از پيروانش اجازه مي داد قرآن را مطابق فهم خود تفسير كند.” محمد بن عبدالوهاب به نوبه‌ي خود در اعتقادات پيرو"ابن تيميه حنبلي” است، كه در قرن هشتم هجري مي‌زيسته است، از ابن تيميه عقايد جالبي نقل شده است. از جمله اينكه او خدا را جسم مي‌دانست! براي ذات مقدس خداوند دست و پا و چشم و زبان و دهان قائل بود! ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه‌ي حود مي گويد: “ابن تيميه را بر منبر مسجد جامع دمشق ديدم كه مردم را موعظه مي‌كرد و مي‌گفت: خداوند به آسمان دنيا مي‌آيد، همان گونه كه من اكنون فرود مي‌آيم! سپس يك پله از منبر پائين مي‌آمد!” عقايد او آنچنان سخيف و بي‌مقدار بود كه خود اهل سنت وي را به زندان افكندند و در رد او كتب متعددي را به رشته تحرير درآوردند. اين قطره‌اي كوچك از مرداب اعتقادات و عملكرد وهابيان در طول اين ساليان است. در طول اين دوران دانشمندان زيادي چه شيعه و چه سني به نقد عقايد وهابيت دست زده‌اند و به شبهات گوناگون آنان پاسخ داده‌اند. يكي از شبهات آنان مسأله‌ي بناء بر قبور است. آن‌ها ساختن بنا اعم از مسجد يا غير آن را بر قبر حرام مي‌دانند. در اين نوشتار سعي مي كنيم پاسخي مناسب به شبهه‌ي مذكور بدهيم. نخست آنكه: اين شبهه‌ي آنان را صريح آيه‌ي 21 سوره كهف دفع مي‌نمايد، كه در خصوص ماجراي اصحاب كهف از قول مومناني كه مي‌خواستند ياد اصحاب كهف را گرامي دارند مي فرمايد: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا (بي ترديد بر روي قبور آنان مسجدي بنا مي كنيم) دوم آنكه: هنگام ظهور اسلام و در دوران فتوحان اسلامي بناهايي بر قبور انبياء گذشته وجود داشت. از جمله مي‌توان به قبر حضرت داوود و حضرت موسي در بيت المقدس اشاره نمود. جالب اينجاست كه خليفه دوم كه طبق نظر اين آقايان از صحابه است و معصوم، خود براي انعقاد پيمان صلح به بيت المقدس رفت و پس از تسلط بر آن شهر، اقدامي در راستاي از بين بردن اين قبور به عمل نياورد… اما به راستي قومي كه در تاريخ نه چندان طولاني خود، چنان كه از زبان مورخين خودشان شنيديم قرآن‌ها را در خيابان‌ها لگد مال ساختند و در قتل عام پيروان علي عليه السلام و ساير خلفا فرقي نگذاشتند و مجد خود را در غارت و قتل جستجو مي كردند، شايستگي اين را دارند كه مخاطب يك استدلال قرآني و يا حتي تاريخي قرار گيرند؟!

 نظر دهید »

خاطرات جنگ به روایت تصویر / عملیات مرصاد

04 شهریور 1391 توسط بدری

بعضی از عملیات ها برای بچه ها خاطرات عجیب و ماندگاری را رقم می زنند، اما عملیات مرصاد، جور دیگری بود. در واقع می شد گفت آخرین عملیاتی بود که شقایق های زخمی را به دیار عشق برد. مثل همیشه خبر آمد که عملیات دیگری در حال وقوع است. فرصت کم بود. منافقین کوردل با استفاده از موقعیت به دست آمده ناشی از پذیرفتن قطعنامه 598 و با این تصور که فتح ایران کار چندان مشکلی نیست، وارد کارزار شده بودند. اینبار بلافاصله بعد از اعلام حرکت، آماده شدم و با بچه های روایت فتح راهی جبهه های شمال غرب شدیم. گویا منافقین با کمک ارتش بعثی صدام اسلام آباد را گرفته بودند و قصد داشتند به کرمانشاه بیایند. بلافاصله راهی خط مقدم شدیم. منافقین بعد از فتح اسلام آباد به گمان اینکه تا تهران پیش خواهند آمد، گلوله کرده بودند و در مسیر جاده آسفالت، با ادوات کامل و نیروهایشان پیش می آمدند. در یکی از گردنه ها بچه ها راه را سد کرده بودند و باید منتظر می ماندیم تا منافقین برسند. مثل همیشه نزدیک بچه های ستاد بودیم. یکی از بچه های رزمنده که به دل منافقین نفوذ کرده بود، با خود اطلاعات باارزشی، از جمله یک دفترچه خاطرات را آورده بود. برایم جالب بود و می خواستم بدانم در دل آن دفترچه چه خبر است. با کلی پارتی جور کردن، سرانجام دفترچه به دستم افتاد. دفترچه خاطرات فردی به نام امیر، بدون نام فامیل، ولی پر از عکس بود: عکس هایی در حال رژه، دست بوسی امرای منافقین و … نوشته ها نیز جالب بود. آنقدر به او شستشوی مغزی داده بودند که فکر می کرد فرمانده تیپ است. تیپی که نفرات آن باید در طول عملیات از طرف مردم به آنها می پیوستند، نه گردانی، نه دسته ای، نه هیچ چیز دیگری، تنها عنوان تیپ با اسم خود او، در دفترچه نوشته شده بود: «امروز تیپ ام را تحویل گرفتم، قرار شد در مسیر، فرماندهان گردان ها و دسته ها به ما بپیوندند. می ایست با نفرات مردمی، تیپ کامل شود!» فرصت زیادی برای مطالعه نداشتم و در همان لحظات اول، دفترچه تحویل بچه های اطلاعات عملیات سپاه شد. هوا گرگ و میش بود که به گردنه اصلی یا خط مقدم رسیدیم. از دور صدای نفربرها، تانک ها و … می آمد از اینکه همه به یک ستون در جاده حرکت می کردند، واقعا تعجب می کردیم. استراتژی جنگی به این مسخرگی تا به حال ندیده بودم. ظاهرا شهید صیاد شیرازی هم باور نکرده و در وهله اول تقاضا کرده بود تا کاملا بررسی شود و بعد بچه های هوانیروز عملیات کنند. همینطور هم شد و راکت های هلیکوپترهای ایرانی، به ردیف از اول تا آخر ستون را منهدم کرد. در جلوی ستون یک تویوتای آخرین مدل بود که یادم هست با برادر جهانبخش از بچه های ستاد لشگر حضرت رسول (ص) راجع به آن صحبت کردیم. هیچکس دلش نمی آمد این تویوتا منهدم شود. بچه ها با سلاح های سبک به سراغش رفتند، دیوانه وار به مانع می زد، دوبار دورخیز می کرد و باز به مانع می زد. شاید تصور می کرد می تواند مانع را از سر راه بردارد. خلاصه بچه ها امانشان ندادند، راننده و همراهش را که بعدا فهمیدیم یکی از همان فرماندهان تیپ های الکی است، به هلاکت رساندند. بچه های لشگر هم بلافاصله با شابلون نقش آرم لشگر حضرت رسول (ص) و اسپری به سراغش رفتند تا غنیمتی نونوار را از آن خود کنند. در واقع بیشتر ادواتی که سالم به دست بچه ها می افتاد، هر کسی زودتر اقدام می کرد، از آن لشگرش می شد. خلاصه بروبیایی بود نگفتنی! بعد از حمله جانانه رزمندگان و هوانیروز، منافقین به اطراف پراکنده و بچه های هر لشگر، تیپ و گردانی موظف به شناسایی و دستگیری آنان شدند. تدابیر امنیتی آنقدر بالا بود که محال بود آنها بتوانند از دست بچه ها جان سالم به در ببرند یا دستگیر نشوند. یادم هست تو هر سوراخی چند منافق اعم از زن و مرد قایم شده بودند. حضور زنان برای همه بسیار عجیب بود و تازگی داشت. هنگامیکه از کنار ادوات سوخته یا سالم آنها می گذشتیم تا به اسلام آباد برسیم یادم هست بچه ها قرص های ضدبارداری آنها را نشان می دادند. از جهنم دنیا یکراست به جهنم آخرت رفته بودند. به اسلام آباد رسیدیم، دیدن صحنه های فجیع به دار کشیدن بچه های زخمی بسیجی، ارتشی و سپاهی در جلوی بیمارستان اصلی شهر، حسابی منقلبمان کرد همینطور پیکر پاک شهدای مردمی این شهر که حاضر به همراهی نشده بودند، واقعا فضای دلخراشی را ایجاد کرده بود… پ.ن. - مدتی بود که دستم به قلم نمی رفت، عجیب دلتنگ شده ام، دلتنگ بچه هایی که ستاره شدند.یادم است در آخرین غروب عملیات، وقتی خبر شهادت چند نفر از بچه ها رسید، قلبم همچون خورشید در آن غروب ذوب شد. خیلی سخت است از قافله جا بمانی و اسیر روزمرگی شوی، تنها گریه مرهم دل داغدار من است، کاش شانه های کهکشانی دوستانم هنوز بودند تا سر بر آن ها بگذارم و سخت بگریم….خدایا تو مرهم دلم باش…اوضاعم زیاد مساعد نیست…دعایم کنید…ممنونم


منبع : http://www.shojait.blogfa.com/

 نظر دهید »

روز قدس

25 مرداد 1391 توسط بدری

امام خميني(ره) در پيامي به شرح زير آخرين جمعه ماه رمضان را روز قدس نامگذاري نمودند :‌ بسم اللّه الرحمن الرحيم؛ مسلمين ايران و جهان من در طى ساليان دراز، خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم، که اکنون اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطينى شدت بخشيده است، و بويژه در جنوب لبنان به قصد نابودى مبارزان فلسطينى، پياپى خانه و کاشانه ايشان را بمباران مى کند.

من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاى اسلامى مى خواهم که براى کوتاه کردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن به هم بپيوندند. و جميع مسلمانان جهان را دعوت مى کنم آخرين جمعه ماه مبارک رمضان را که از ايام قدر است، و مى تواند تعيين کننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب، و طى مراسمى همبستگى بينالمللى مسلمانان را در حمايت از حقوق قانونى مردم مسلمان اعلام نمايند. از خداوند متعال پيروزى مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم. والسلام عليکم و رحمةاللّه و برکاته .

ايشان همچنين در پيامي ويژگي هاي روز قدس را تعريف نمودند : ملت مسلمان ايران ؛‌ روز قدس، روز مقابله مستضعفين با مستکبرين روز قدس يک روز جهانى است.

روزى نيست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد.

روز مقابله مستضعفين با مستکبرين است. روز مقابله ملتهايى است که در زير فشار ظلم امريکا و غير امريکا بودند، در مقابل ابرقدرتهاست.

روزى است که بايد مستضعفين مجهز بشوند در مقابل مستکبرين، و دماغ مستکبرين را به خاک بمالند. روزى است که بين منافقين و متعهدين امتياز خواهد شد. متعهدين اين روز را روز قدس مى دانند، و عمل مى کنند به آنچه بايد بکنند. و منافقين - آنهايى که با ابرقدرتها در زير پرده آشنايى دارند و با اسرائيل دوستى - در اين روز بى تفاوت هستند، يا ملتها را نمى گذارند که تظاهر کنند.

روز قدس روزى است که بايد سرنوشت ملتهاى مستضعف معلوم شود، بايد ملتهاى مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرين. بايد همانطور که ايران قيام کرد و دماغ مستکبرين را به خاک ماليد و خواهد ماليد، تمام ملتها قيام کنند و اين جرثومه هاى فساد را به زباله دانها بريزند.

روز قدس روزى است که بايد اين دنباله روهاى رژيم سابق در ايران، و آن توطئه چينهاى رژيم فاسد و ابرقدرتها در ساير جاها خصوصا در لبنان، تکليف خودشان را بدانند.

روزى است که بايد همت کنيد و همت کنيم که قدس را نجات بدهيم، و برادران لبنانى را از اين فشارها نجات بدهيم. روزى است که بايد تمام مستضعفين را از چنگال مستکبرين بيرون بياوريم.

روزى است که بايد جامعه مسلمين همه اظهار وجود بکنند و هشدار بدهند به ابرقدرتها و به اين تفاله هايى که مانده است از آنها - چه در ايران و چه در ساير جاها.

هشدار به روشنفکران امريکايى مسلک روز قدس، روزى است که بايد به اين روشنفکرانى که در زير پرده با امريکا و عمال امريکا روابط دارند هشدار داد. هشدار به اينکه اگر از فضولى دست برنداريد، سرکوب خواهيد شد! ما به آنها مهلت داديم و با آنها با ملايمت رفتار کرديم که شايد دست از شيطنت بردارند و اگر دست برندارند، کلمه آخر را خواهيم گفت و خواهيم به آنها فهماند که ديگر رژيم سابق قابل برگشتن نيست و ديگر امريکا نمى تواند به اينجا حکومت کند، و ديگر ساير ابرقدرتها نمى توانند در اين مملکت حکومت کنند.

روز قدس روزى است که بايد به همه ابرقدرتها هشدار داد که بايد دست خود را از روى مستضعفين برداريد و سر جاى خود بنشينيد.

روز قدس، روز احياى اسلام اسرائيل، دشمن بشريت، دشمن انسان، که هر روز غائله ايجاد مى کند و برادرهاى ما را در جنوب لبنان به آتش مى کشد، بايد بداند که ديگر اربابهاى او رنگى ندارند در دنيا، و بايد انزوا اختيار کنند، طمعها را از ايران بايد قطع کنند، دستهاى آنها بايد از همه ممالک اسلامى قطع شود، عمال آن در همه ممالک اسلامى بايد کنار بروند.

روز قدس روز اعلام يک چنين مطلبى است. اعلام اين است به شياطينى که ملتهاى اسلام را مى خواهند کنار بگذارند، و ابرقدرتها را به ميدان بياورند.

روز قدس روزى است که قطع آمال آنها را بکند، و به آنها هشدار بدهد که گذشت آن زمانها. روز قدس روز اسلام است.

روز قدس روزى است که اسلام را بايد احيا کرد و احيا بکنيم، و قوانين اسلام در ممالک اسلامى اجرا بشود. روز قدس روزى است که بايد به همه ابرقدرتها هشدار بدهيم که اسلام ديگر تحت سيطره شما، به واسطه عمال خبيث شما، واقع نخواهد شد.

روز قدس، روز حيات اسلام است. بايد مسلمين بهوش بيايند، بايد بفهمند قدرتى را که مسلمين دارند، قدرتهاى مادى، قدرتهاى معنوى. مسلمين که يک ميليارد جمعيت هستند و پشتوانه خدايى دارند و اسلام پشتوانه آنهاست و ايمان پشتوانه آنهاست از چه بايد بترسند? ما با يک جمعيت کمى در مقابل دشمنهاى زياد، دشمنهاى بسيار، قيام کرديم و ابرقدرتها را شکست داديم. و کسى گمان نکند که ديگر بعضى از اين قشرهاى فاسد، بعضى از اين چپروهاى امريکايى يا غير امريکايى ، بتوانند در اين مملکت اظهار وجود کنند. آن روز که ما بخواهيم و ملت ما بخواهند، در ظرف چند ساعت تمام آنها به زباله دانهاى فنا خواهند ريخته شد. ملت بزرگ ما ديگر از اين حرکات مذبوحانه نخواهد ترسيد. و حرکات اسرائيل در جنوب لبنان و نسبت به فلسطين همين حرکات مذبوحانه است. حرکاتى است که اواخر عمر اشخاص فاسد مى کنند -چنانچه شاه ما، شاه مخلوع ايران اين حرکات را کرد، و منتهى به فنا شد. شکستناپذيرى اسلام دولتهاى عالم بدانند که اسلام شکست بردار نيست. اسلام و تعاليم قرآن بر همه ممالک بايد غلبه کند. دين بايد دين الهى باشد، اسلام دين خداست، و بايد در همه اقطار اسلام پيشروى کند.

روز قدس، اعلام يک چنين مطلبى است، اعلام به اين است که مسلمين به پيش! براى پيشرفت در همه اقطار عالم. روز قدس فقط روز فلسطين نيست، روز اسلام است، روز حکومت اسلامى است. ر

وزى است که بايد جمهورى اسلامى در سراسر کشورها بيرق آن برافراشته شود. روزى است که بايد به ابرقدرتها فهماند که ديگر آنها نمى توانند در ممالک اسلامى پيشروى کنند. من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اکرم مى دانم، و روزى است که بايد ما تمام قواى خودمان را مجهز کنيم، و مسلمين از آن انزوايى که آنها را کشانده بودند خارج شوند، و با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بايستند و ما در مقابل اجانب با تمام قوا ايستاده ايم، و نخواهيم اجازه داد کسان ديگر در مملکت ما دخالت کنند، و مسلمين نبايد اجازه بدهند که کسان ديگر در ممالکشان دخالت کنند. در روز قدس، ملتها بايد به حکومتهايى که خائن هستند هشدار دهند.

روز قدس روزى است که ما خواهيم فهميد چه اشخاصى و چه رژيمهايى با توطئه گرهاى بينالمللى موافقت دارند و با اسلام مخالفت. آنهايى که شرکت ندارند مخالف با اسلام هستند، و موافق با اسرائيل. و آنهايى که شرکت کردند، متعهد هستند و موافق با اسلام و مخالف با دشمنان اسلام - که در راس آنها امريکا و اسرائيل است. روز امتياز حق از باطل است، روز جدايى حق و باطل است. من از خداوند تبارک و تعالى خواهانم که غلبه بدهد اسلام را بر همه قشرهاى عالم، بر همه مستکبرين، مستضعفين را غلبه بدهد. و از خداى تبارک و تعالى خواهانم که برادرهاى ما را در فلسطين، در جنوب لبنان و در لبنان، و در هر جايى از عالم که هستند، از دست مستکبرين و از دست چپاولگران نجات بدهد.

منبع : صجيفه نور

 1 نظر

بمناسبت فرارسیدن شهادت جانسوز امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب (ع)

20 مرداد 1391 توسط بدری

امام على (ع) نه تنها قهرمان میدان جنگ وسیاست وروحانیت بود،بلكه درمقام«انسان كامل» بالاترازهرافسانه وگمان قرار داشت.اودنیا راباهمه عشوه‏ ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ راتحقیر كرد…

ابو الحسن، على بن ابى طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب، نخستین امام از ائمه اثنى عشر، دومین معصوم از چهارده معصوم (ع) و در نظر اهل سنت خلیفه چهارم از خلفاى راشدین است.

آن حضرت دومین شخص عالم اسلام(پس از رسول اكرم (ص) و وصى و ولى مطلق هستند و اعتقاد به امامت و وصایت و ولایت آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش یكى از اصول مذهب امامیه است. اما عده ‏اى از پیروان و معتقدان آن حضرت به ملاحظه كثرت فضایل و كرامات ایشان از جاده اعتدال منحرف شده و اعتقاداتى فوق اعتقادات شیعه امامیه درباره ایشان پیدا كرده ‏اند. این عده به غلات یعنى غلو كنندگان معروف شده ‏اند و هم در نظر اهل سنت و هم در نظر شیعه از جاده هدایت به دور افتاده ‏اند و از اهل بدعت و ضلال محسوب مى‏گردند.

ابو طالب نام پدر ایشان بود و این كنیه‏اى بود به جهت پسر بزرگترش كه طالب نام داشت و این كنیه بر نام واقعى او كه عبد مناف بود غالب آمد و در تاریخ اسلام هیچگاه او را عبد مناف نخوانده ‏اند و فقط با ابو طالب از او یاد كرده ‏اند.

حضرت على (ع) به جز كنیه ابو الحسن به ابو تراب نیز معروف بود و این كنیه را حضرت رسول (ص) به او داده بود و آن هنگامى بود كه او را بر روى خاك خوابیده دیده بود و او را بیدار كرده و گرد و خاك از پشت او برافشانده و فرموده بود تو ابو تراب هستى. آن حضرت این كنیه را چون از جانب رسول اكرم (ص) به او داده شده بود بسیار دوست مى‏داشت و آن را بر كنیه ‏ها و القاب دیگر ترجیح مى‏داد. اما بنى امیه و دشمنان حضرت در این كنیه نوعى تحقیر و توهین مى‏دیدند و به كسان خود دستور داده بودند كه آن را همچون دشنام و ناسزایى درباره او بكار برند. زیاد بن ابیه و پسرش عبید اللّه بن زیاد و حجاج بن یوسف ثقفى این كنیه را درباره او بسیار بكار مى‏بردند.

مى‏گویند مادرش او را حیدره نام نهاده بود، اما پدرش ابو طالب نام او را به على تغییر داد. در رجزى كه به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خیبر در برابر مرحب خیبرى خوانده است تصریح به این معنى است، زیرا حضرت در این رجز فرموده است: أنا الذی سمتنی أمی حیدرة (من كسى هستم كه مادرم مرا حیدره نامید).

مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصى است و بنا به گفته علماى انساب نخستین زن هاشمى است كه به ازدواج یك مرد هاشمى (ابو طالب) درآمده است و صاحب فرزند شده است. این بانو را یازدهمین كسى گفته ‏اند كه اسلام آورده و حضرت رسول (ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود كه پس از ابو طالب هیچكس درباره من بیشتر از او نیكى نكرده است.
تولد امام على (ع)

تولد امام على (ع) روز سیزدهم ماه رجب سال سى ‏ام عام الفیل، در خانه كعبه اتفاق افتاده است. مى‏گویند كسى پیش از آن حضرت و پس از ایشان در خانه كعبه متولد نشده است. اگر تولد حضرت رسول (ص) در عام الفیل اتفاق افتاده باشد و عام الفیل بنا بر بعضى محاسبات با سال 570 م. منطبق باشد، باید تولد حضرت امام على (ع) در حدود سال 600 م. اتفاق افتاده باشد، یعنى 21 سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و میلادى این تاریخها تقریبى است) .

اسلام آورنده نخستین

از جمله نعمتهاى الهى در حق على ابن ابى‏طالب (ع) یكى آن بود كه وقتى قریش در قحطى بزرگى افتادند و ابو طالب را فرزند و عیال زیاد و توانایى مالى كم بود، حضرت رسول (ص) به عموى خود عباس كه مردى توانگر بود گفت برویم و از بار زندگى ابو طالب بكاهیم و هر كدام یكى از پسران او را برگیریم و پیش خود نگاه داریم. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و هر دو پیش ابو طالب رفتند و گفتند ما مى‏خواهیم هر كدام یكى از پسران ترا نزد خود نگاه داریم تا این مصیبت قحطى از میان ما برداشته شود. ابو طالب كه از میان فرزندان خود عقیل را از همه بیشتر دوست داشت گفت اگر عقیل را نزد من بگذارید هر یك از پسران دیگر مرا كه مى‏خواهید مى‏توانید ببرید. پس عباس جعفر را همراه خود به خانه برد و حضرت رسول (ص) امام على (ع) را و امام على (ع) نزد رسول خدا (ص) بزرگ شد تا آنكه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و امام على (ع) به او ایمان آورد.

بسیارى از سیره نویسان و محدثان اهل سنت امام على (ع) را نخستین كسى مى‏دانند كه اسلام آورد و آنها كه خدیجه را نخستین اسلام آورنده مى‏دانند امام على (ع) را نخستین اسلام آورنده از مردان مى‏شمارند.

اینكه حضرت امیر (ع) اسلام آورنده نخستین، دست كم از میان مردان، باشد امرى طبیعى به نظر مى‏رسد، زیرا بنا بر روایت سیره ‏نویسان، حضرت رسول (ص) بعثت خود را نخست به خدیجه اعلام فرمود و خدیجه قول او را تصدیق و تأیید كرد. دومین شخصى كه از اسلام و بعثت حضرت رسول (ص) مى‏بایست آگاه مى‏شد على بن ابیطالب (ع) بود كه در خانه آن حضرت زندگى مى‏كرد و در آن هنگام به اختلاف روایات میان ده تا پانزده سال داشت. پس از او زید بن حارثه بود كه پسر خوانده و آزاد كرده پیامبر (ص) بود و در همان خانه زندگى مى‏كرده است .

روایاتى هست كه در آغاز فقط حضرت رسول (ص) و خدیجه و امام على (ع) را در حال نماز گزاردن دیده‏اند و روایات دیگرى هست كه به موجب آن حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با امام على (ع) و پنهان از نظر دیگران به شكاف كوهها و دره‏هاى مكه مى‏رفتند و در آنجا نماز مى‏خواندند.

بعضى از متعصبان و محدثان اهل سنت خرده گرفته ‏اند كه بر فرض آنكه امام على (ع) نخستین مسلم باشد چندان فضیلتى را براى او ثابت نخواهد كرد، زیرا آن حضرت در آن زمان در سالهاى كودكى بوده است و ایمان و اسلام از سالهاى بلوغ معتبر است. در پاسخ باید گفت كه این فضیلت مهمترى بر فضایل امام على (ع) مى‏افزاید و آن اینكه آن حضرت در میان مهاجرانِ نخستین و در میان جنگجویان بدر كه سمت فضیلت و برترى بر اصحاب دیگر حضرت رسول (ص) را دارند، تنها كسى است كه هرگز بت پرستى نكرده است و از آن هنگام كه خود را شناخته است خداى واحد را پرستیده و با رسول خدا (ص) نماز گزارده است.

بنا بر روایتى دیگر چون آیه: و أنذر عشیرتك الأقربین (به خویشاوندان نزدیك خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول (ص) بنا بر این دستور الهى فرزندان و نبیرگان عبد المطلب را كه نزدیكترین خویشان او بودند دعوت كرد و فرمود هر كس از شما پیشتر از دیگران با من بیعت كند برادر و دوست و وارث من خواهد بود و این سخن را سه بار تكرار فرمود و در هر بار فقط امام على (ع) برخاست و آن حضرت را تأیید و تصدیق كرد و حضرت رسول (ص) فرمود: این مرد، برادر من و وصى من و خلیفه من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت كنید.
خوابیدن در جای پیامبر (ص)

بنابر روایات سیره‏ نویسان، در شبى كه قریش قصد داشتند به خانه حضرت رسول (ص) بریزند و او را به قتل برسانند، پیامبر (ص) آن شب به تعلیم جبرئیل در بستر خود نخوابید و به على(ع) گفت در بستر من بخواب و این پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان كه آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند. آن شب حضرت رسول (ص) با ابو بكر از مكه بیرون رفت و امام على (ع) در رختخواب او خوابید. كفار قریش بر در خانه آن حضرت گرد آمده بودند و مراقب او بودند و مى‏پنداشتند كه آنكه خوابیده است خود حضرت رسول (ص) است. نزدیك بامداد امام على آن پارچه را به یكسو افكند و قریش به اشتباه خود پى‏ بردند. اما دیر شده بود زیرا حضرت رسول (ص) از مكه بیرون رفته بود. على سه شبانه روز در مكه ماند تا اماناتى را كه مردم پیش رسول اكرم (ص) داشتند مسترد كند و پس از به پایان رساندن این مأموریت از مكه بیرون رفت و به حضرت رسول (ص) پیوست.
ازدواج با فاطمه (س)

در سال اول یا دوم یا سوم هجرى، حضرت رسول (ص) فاطمه (س) را به امام على (ع) تزویج كرد. بنا بر بعضى روایات مَهر آن حضرت پانصد درهم بود كه مطابق با وزن دوازده اوقیه و نیم نقره است (هر اوقیه چهل درهم است) و گفته ‏اند كه مهر دختران دیگر حضرت رسول (ص) نیز به همین مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه (س) اقوال دیگرى هم ذكر شده است كه باید به كتب مفصل رجوع كرد.

بنا بر بعضى از روایات ابتدا ابوبكر و عمر از حضرت فاطمه (س) خواستگارى كرده بودند، ولى حضرت رسول (ص) پاسخ رد به ایشان داده بود. در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرى حسن بن على (ع) از این ازدواج بوجود آمد و در سوم شعبان سال چهارم هجرت تولد حسین بن على (ع) اتفاق افتاد.
غزوات

بنا به روایات، حضرت امیر (ع) در همه غزوات بجز غزوه تبوك حضور داشته است و عَلَم حضرت رسول (ص) همواره به دست امام على (ع) بوده است. در غزوه تبوك خود حضرت رسول (ص) امام على (ع) را به جاى خویش در مدینه گذاشت و این امر موجب بروز این شایعه شد كه حضرت رسول (ص) از مصاحبت امام على (ع) خوشدل نیست. امام على (ع) این شایعه را با آن حضرت در میان نهاد و آن حضرت سخن بسیار معروف خود را«أ ما ترضى أن تكون منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی» (آیا نمى‏خواهى كه پایگاه تو نزد من مانند پایگاه هارون در برابر موسى باشد، جز آنكه پیامبرى پس از من نخواهد بود) ادا فرمود.

اگر در احوال موسى (ع) و هارون (ع) مطالعه شود معلوم خواهد شد كه هارون (ع) برادر و نزدیكترین شخص به موسى (ع) بوده است، پس با این مقایسه كه حضرت رسول (ص) فرمودند، شكى نمى‏ماند كه او امام على (ع) را نزدیكترین شخص به خود و حتى مقام او را با خود برابر دانسته و فقط نبوت را كه اختصاص به خودش داشته است استثنا فرموده است.

شجاعت و رشادت آن حضرت در همه غزوات معروف است و كتب سیره و حدیث اهل سنت مشحون از شرح دلاوریهاى آن حضرت است. اگر به فهرست كشته شدگان مشركان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‏گردد كه در این جنگ هشت تن از هفتاد تن مشرك مقتول بطور مسلم به دست حضرت على (ع) كشته شده ‏اند و این عده بجز كسانى هستند كه در قتلشان اختلاف است كه آیا به دست امام على (ع) كشته شده‏ اند یا كسان دیگر و بجز كسانى هستند كه امام على (ع) در قتل ایشان، با دیگران مشاركت داشته‏ اند.

در جنگ احد هنگامى كه عده زیادى از اصحاب حضرت رسول (ص) از دور ایشان گریختند، امام على (ع) از جمله اشخاص معدودى بود كه پاى فشرد و خود را سپر آن حضرت كرد. در این جنگ نیز عده‏اى از سران قریش به دست آن حضرت به قتل رسیدند. از آن جمله عبد الله بن عبد العزى بن عثمان بن عبد الدار معروف به طلحة بن ابى طلحة از طایفه بنى عبد الدار بود كه لواى قریش به دست او بود. عبد اللّه بن حمید بن زهیر از طایفه بنى اسد و ابو امیة بن ابى حذیفة بن المغیرة از طایفه بنى مخزوم نیز از جمله كسانى بودند كه در احد به دست حضرت امیر (ع) كشته شدند.

قتل عمرو بن عبدود، در غزوه خندق، به دست آن حضرت سخت مشهور است. در جنگ خیبر حضرت رسول (ص) علم سفید خود را به ابو بكر داد و او را براى گرفتن یكى از قلاع خیبر فرستاد. ابو بكر بى ‏آنكه كارى انجام دهد بازگشت. حضرت فرداى آن روز عمر بن خطاب را مأمور آن مهم كرد و او نیز نتوانست كارى انجام دهد. آنگاه حضرت فرمود كه من فردا علم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و گریز پا نیست و خداوند این قلعه را به دست او خواهد گشود. آنگاه امام على (ع) را فرا خواند و علم را به دست او داد و فرمود این علم را پیش ببر تا خداوند فتح این قلعه را به دست تو ممكن گرداند.

امام على (ع) علم را بگرفت و به نزدیك قلعه رفت و با مدافعین قلعه به جنگ پرداخت. یكى از ایشان ضربه‏اى بر او زد كه سپر را از دست مبارك او بینداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى بركند و بجاى سپر بكار برد و چندان جنگید كه خداوند فتح را نصیب او كرد.

در غزوه حنین كه افراد قبایل هوازن از شكافها و گردنه‏ هاى كوه بناگاه بر مسلمانان حمله كردند و مسلمانان روى به گریز نهادند از جمله كسانى كه پاى فشرد و حضرت رسول (ص) را ترك نكرد امام على (ع) بود.
سوره برائت

حضرت رسول (ص) در سال نهم هجرت ابو بكر را مأمور فرمودند كه آیات برائت را بر مشركان مكه اعلام كند. در این سال مشركان نیز بنا به معاهداتى كه با حضرت رسول (ص) داشتند، بطور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حركت ابو بكر جبرئیل به دستور خداوند از پیغمبر خواست تا امام على (ع) را مأمور ابلاغ كند. بنابر آن سوره، مشركانى كه بنا به عهد عام مى‏توانستند به حج بروند پس از انقضاى ماههاى حرام دیگر حق نزدیك شدن به كعبه و اداى حج نداشتند و به ایشان اعلام جنگ شده بود و نیز كسانى از مشركین كه معاهده خاص با مسلمانان داشتند فقط تا پایان مدت مذكور در معاهده مى‏توانستند به حج بروند. در سوره مذكور به منافقان و تخلف كنندگان از جنگ تبوك نیز اشاره شده بود.

چون این سوره نازل شد، كسانى به آن حضرت گفتند كه این سوره را توسط ابو بكر بفرست تا آن را در روز حج به همه اعلام كند و حضرت در پاسخ ایشان فرمود كه به من امر شده كه این سوره را یا خود یا به توسط یكى از اهل بیتم اعلام كنم، بعد امام على (ع) را مأمور كرد كه این سوره را در ایام حج براى مردم بخواند.
غدیر خم

حضرت رسول (ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجة الوداع، در ناحیه رابغ در نزدیكى جحفه در موضعى به نام غدیر خم، مردم را پیش از آنكه پراكنده شوند و به دیار خود روند جمع فرمود و خطبه‏اى خواند و در آن خطبه این كلمات بسیار مشهور را درباره حضرت امیر (ع) بر زبان راند: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» (هر كه من مولایش بوده ‏ام على مولاى اوست، خداوندا دوست بدار آنكه او را دوست بدارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن بدارد و یارى ده آنكه او را یارى دهد و خوار كن آنرا كه او را خوار دارد).
سقیفه بنى ساعده و بیعت با ابوبكر

پس از رحلت حضرت رسول (ص) پیش از آنكه آن حضرت به خاك سپرده شود، بزرگان قریش و انصار در مدینه گرد آمدند و پس از مشاجره لفظى كوتاهى، با ابو بكر بیعت كردند.

در این موضوع میان اهل سنت و شیعه سخن بسیار گفته شده است. اما دو امر در اینجا قطعى است: یكى آنكه با ابو بكر بیعت كردند و او به جانشینى پیغمبر اسلام (ص) برگزیده شد و دیگر آنكه شیعه از همان آغاز این بیعت را درست ندانسته و جانشینى بلافصل حضرت رسول (ص) را حق حضرت على (ع) مى‏دانند. پس نزاع میان شیعه و سنى در واقعیت تاریخى كه خلافت ابو بكر پس از حضرت رسول باشد نیست، نزاع در مسأله تعیین حق است كه در اینجا یك مسأله اعتقادى دینى است.

آنچه از خطب و سخنان حضرت امیر (ع) برمى‏آید این است كه ایشان همواره خلافت را حق خود مى‏دانسته‏اند و هیچكس را براى اینكار سزاوارتر از خود نمى ‏دانسته ‏اند. البته ایشان ناگزیر با ابوبكر و عمر و عثمان بیعت كرده‏اند و این براى حفظ مصالح مسلمین یعنى پرهیز از ایجاد خلاف و نفاق میان مسلمانان بوده است. اما مسأله تعیین حق مسأله دیگرى است.

علماى اسلام در اینكه آیا امامت امرى الهى است و تعیین آن باید از جانب خدا و از راه نص باشد و یا اینكه امرى سیاسى و دنیوى است و منوط به انتخاب و تعیین اهل حل و عقد است، اختلاف كرده‏اند. علماى شیعه رهبرى امت را مانند نبوت امرى مى‏دانند كه باید به تعیین الهى باشد و این تعیین از راه نص پیغمبر یا امام معصوم صورت مى‏گیرد.

پس از فراغ از اصل مسأله و اثبات لزوم نصب امام از جانب خدا یا از جانب مردم بدنبال مصداق آن مى‏روند و مى‏گویند كه این برگزیده الهى یا منتخب مردم، باید چه كسى باشد و چه صفاتى را حائز باشد و دارنده آن شرایط چه كسى یا كسانى بوده‏ اند.

مسأله از هر جنبه كه نگریسته شود این امر محرز و قطعى است كه امام على (ع) در نظر كافه مسلمین از جمله اشخاص ممتاز و برجسته‏اى بود كه از همان آغاز، نامزدى و شایستگى ایشان براى خلافت مطرح بوده است. اما چرا ایشان را در همان آغاز انتخاب نكردند، مسأله ‏اى است كه از لحاظ تاریخى قابل طرح و بحث است.

علت اصلى جریان سقیفه بنى ساعده و توافق بر انتخاب ابو بكر را باید در تعصبات قومى و قبیله ‏اى كه عامل و محرك اصلى و انگیزه پشت پرده بسیارى از جریانهاى سیاسى تاریخ اسلام بوده است جستجو كرد.

از شرح كوتاهى كه از واقعه سقیفه بنى ساعده در دست است برمى‏آید كه از مدتها پیش رقابتى نهانى میان مهاجران و انصار در كار بوده است. مهاجران خود را از هر جهت بر انصار كه مردم مدینه بودند مقدم مى‏دانستند، زیرا فضل تقدم در اسلام و خویشى نسبى با حضرت رسول (ص) را منحصر به خود مى‏دانستند و خویشاوندى در نسب مهمترین عامل در مناسبات انسانى در میان قبایل است. انصار مدعى بودند كه پیغمبر (ص) و مهاجران را پناه داده‏اند و اگر آنها اینكار را نمى‏كردند معلوم نبود كه مردم مكه چه بر سر جامعه ضعیف و اقلیت ناتوان اسلامى مى ‏آورد. مذاكرات سقیفه این رقابتها و امیال درونى را آشكار مى ‏سازد.

اما بجز رقابت شدید میان انصار و مهاجران مكه، در میان هر یك از این دو گروه نیز رقابت شدید طایفگى و قبیله ‏اى وجود داشت. هنوز جراحات جنگهاى میان اوس و خزرج در مدینه پیش از هجرت حضرت رسول (ص) كاملا التیام نیافته بود و هر جا فرصتى پیش مى‏آمد اثر كینه‏ هاى قدیم ظاهر مى‏شد. رقابت میان طوایف مختلف قریش نیز همچنان برقرار بود و طوایف ضعیفتر قریش مانند تیم و عدى و فهر نفوذ و قدرت طوایف نیرومند بنى امیه و بنى هاشم و بنى مخزوم را برنمى‏تافتند.

در این میان بزرگان قریش به جهت اقامت در مكه كه از مراكز مهم عربستان بود و به جهت تجارتهاى عمده با خارج عربستان و سفرهاى بازرگانى به خارج، شم سیاسى قویتر و اطلاعات و تجارب سیاسى بیشترى از افراد اوس و خزرج كه به كشاورزى مشغول بودند داشتند خود را براى حوادث سیاسى آینده بهتر آماده ساخته بودند.

سه تن از افراد قریش كه از قبایل ضعیفتر قریش ولى شخصیت‏هاى برجسته و ممتازى بودند و به واسطه همین شخصیت ممتاز خود نفوذ فراوانى در میان یاران حضرت رسول (ص) داشتند در این بازى قدرت برنده شدند: ابو بكر از طایفه تیم و عمر از بنى عدى و ابو عبیده جراح از طایفه فهر (از قریش ظواهر) .

ما از لحاظ تاریخى از اتحاد این سه شخصیت خبر نداریم، اما داستان سقیفه از این اتحاد پرده برمى‏دارد. این سه تن با مهارت و توانایى سیاسى خود توانستند از دو امر استفاده كنند: اولا از رقابت میان اوس و خزرج حداكثر استفاده را ببرند و ثانیا زمان را - به جهت غیبت امام على (ع) و عباس كه مشغول امر تغسیل و تجهیز و كفن و دفن پیكر رسول الله(ص) بودند - غنیمت شمارند زیرا استدلال عمده ابو بكر و عمر بر این پایه بود كه مهاجران چون خویشان و نزدیكان حضرت رسول(ص)هستند پس خلافت حق ایشان است.اگر حضرت على(ع)در این مذاكرات حضور داشتند، فرد برجسته موضوع این استدلال ایشان بودند و نظرها پیش از آنكه متوجه ابو بكر و عمر شود متوجه امام على(ع)مى‏شد كه هم سابقه فداكاریش در اسلام بیشتر بود و هم نزدیكترین فرد به رسول خدا(ص)بود.ابو بكر و عمر مسأله فداكارى در راه اسلام و خویشاوندى با حضرت رسول(ص) را پیش كشیدند و در آن مجلس همه متوجه خود ایشان گردیدند.مسأله خویشاوندى سببى و نسبت قبیله‏اى در نظام قبیله ‏اى اهمیتى شگرف دارد.

در میان مشاجره و بحث، ابو بكر گفت اینك عمر و ابو عبیده با هر كدام كه خواستید بیعت كنید.آن دو تن گفتند ما هرگز بر تو سبقت نمى‏ گیریم دست دراز كن تا بیعت كنیم! چون آن دو خواستند بیعت كنند، بشیر بن سعد خزرجى سبقت گرفت و بیعت كرد، زیرا مى‏ترسید سعد بن عباده كه او نیز از خزرج بود به خلافت برسد.

بدین ترتیب رقابتهاى میان طایفه ‏اى و قبیله‏ اى كار خود را كرد و كسانى كه توانستند جریان حوادث را به نفع خود برگردانند به مقصود رسیدند.

این اتحاد سه‏ گانه نیرومند همچنان برقرار ماند. ابو بكر در حین وفات بى آنكه با كسى مشورت كند و یا بزرگان قریش را مدخلیتى دهد، وصیتى نوشت و عمر را به خلافت برگزید.عمر نیز به هنگام مرگ در حالى كه گریه مى‏كرد گفت اگر ابو عبیده جراح زنده بود این كار خلافت را به عهده او مى‏گذاشتم!
قصه شورى

عمر پس از ضربه خوردن و احساس مرگ، امر خلافت را میان شش تن از اصحاب رسول خدا (ص) كه به قول خودش حضرت از ایشان راضى بود به شورى گذاشت و ابو طلحه انصارى را با پنجاه تن بر ایشان بگماشت و سه روز به ایشان مهلت داد تا یكى را از میان خود برگزینند و اگر پنج تن یكى را برگزیدند و ششمى رأى ایشان را نپذیرفت كشته شود و اگر چهار تن بر یكى اتفاق كردند و دو تن مخالفت كردند آن دو تن كشته شوند و اگر سه تن بر یكى و سه تن بر دیگرى اتفاق كردند عبد اللّه بن عمر یكى را از آن دو برگزیند و اگر به سخن او راضى نشوند آن سه تن كه در میانشان عبد الرحمن بن عوف باشد قولشان ترجیح دارد و اگر آن سه تن دیگر نپذیرفتند كشته شوند.

این تركیب و ترتیب به نحوى بود كه انتخاب عثمان را مسلّم مى‏ساخت و حضرت امیر (ع) از همان آغاز، این امر را پیش‏بینى كرده و آن را به عم خود عباس گفته بود زیرا عبد الرحمن بن عوف شوهر خواهر ناتنى عثمان بود و قطعا جانب او را مى‏گرفت و سعد بن ابى وقاص مانند عبد الرحمن از قبیله بنى زهره بود و در هر جانب كه عبد الرحمن بن عوف بود مى ‏ایستاد و چون عمر گفته بود كه عبد الرحمن در هر جانب كه باشد آراء آن جانب ترجیح دارد، یقین بود كه آراء این سه تن به نفع عثمان خواهد بود و حضرت به عباس گفته بود كه موافقت آن دو تن دیگر (یعنى طلحه و زبیر) براى او فایده ‏اى نخواهد داشت.

اكنون باید دید كه اگر عمر این شش تن را به یك چشم مى‏نگریست چرا رأى عبد الرحمن بن عوف را بر آراء دیگران ترجیح داده بود و چرا این مقام را به دیگران نداده بود.

پاسخ شاید این باشد كه او مى‏دانست رقابت واقعى میان امام على (ع) و عثمان خواهد بود، پس امام على (ع) در یك سوى و عثمان در سوى دیگر واقع مى‏شوند و اگر طلحه در شورى شركت كند در جانب امام على (ع) نخواهد بود، زیرا طلحه از طایفه تیم بود كه ابو بكر از آن طایفه بود و امام على (ع) از همان آغاز خلافت را حق خود مى‏دانست و به همین جهت طایفه تیم، طایفه بنى هاشم را دوست نداشتند و نیز عبد الرحمن بن عوف در هر جانب كه باشد سعد بن ابى وقاص، هم قبیله او، با او خواهد بود و عبد الرحمن جانب خویشاوند خود را كه عثمان باشد رها نخواهد كرد. پس عمر با سیاست و تدبیر خود تركیب و ترتیب شورى را چنان كرد كه هم انتخاب عثمان قطعى باشد و هم به ظاهر مسئولیت خلافت عثمان و پیامدهاى آن را از خود سلب كند.

بدین ترتیب بار دیگر رعایت مصالح سیاسى و سیاست قبیله ‏اى و عشیره ‏اى، بر رعایت جانب حق غالب آمد و با این همه این عمل در زیر پوشش ظریف دین و حمایت از دین انجام گرفت.
خلافت امام على (ع) و ترجیح حق بر سیاست

عثمان در آخر سال بیست و سوم یا آغاز سال بیست و چهارم هجرى بر حسب ترتیبى كه عمر در شورى داده بود به خلافت رسید و پس از دوازده سال خلافت در ذى الحجه سال سى و پنجم هجرى به قتل رسید.

داستان قتل او و علت شورش مردم بر او در كتب تاریخ مذكور است، آنچه مسلم است این كه امام على (ع) نه در قتل او شركت داشت و نه به این امر رضایت داشت. اما به محض اینكه به خلافت رسید، خون عثمان مسأله مهم سیاسى علیه او گردید. از آنجا كه در مدینه و اساسا در میان مسلمانان كسى شاخص‏تر و سزاوارتر از امام على (ع) براى خلافت نبود، به همین جهت مردم مدینه او را به خلافت برداشتند، ولى بسیارى از بزرگان مدینه او را دوست نمى‏داشتند و مى‏دانستند كه على پیش از آنكه اهل سیاست و بند و بست باشد اهل حق و احقاق حق است و قول حضرت رسول«أقضاكم علی» (على در داورى بر همه شما برترى دارد) درباره او صد در صد صادق است. به همین جهت بیشتر بزرگان و اشراف به هراس افتادند. این عده ایام عمر و سختگیریهاى مالى او را فراموش نكرده بودند و به اسراف و تبذیرهاى عثمان و دست و دل بازى او در بیت المال خو كرده بودند.

سخاوت و گشاده ‏دستى از صفات بارز امام على(ع) بود، اما در اموال شخصى خود، نه در اموال عمومى. او در اموال عمومى ممسك بود و به دقت در این اموال عدل و احكام اسلامى را رعایت مى‏كرد. این امر نمى‏توانست مایه پسند خاطر كسانى باشد كه در زمان عثمان صدها هزار درهم و دینار بى‏استحقاق از او مى‏گرفتند و از این راه ثروتهاى بیكرانى اندوخته بودند. آنچه طلحه و زبیر و معاویه و عمرو بن عاص و دیگران مى‏خواستند، در حقیقت خونخواهى عثمان نبود. مردم كوفه و مصر از مدتها پیش زمزمه مخالفت با عمال عثمان و تعدى و تجاوز ایشان را به اموال عمومى سر داده بودند.

معاویه كه با حكومت چندین ساله خود در دمشق موقعیت مستحكمى به دست آورده بود و از مدتها پیش خود را براى رسیدن به خلافت از راه جلب قلوب با اموال و وعده‏ها آماده مى‏ساخت پیوسته از وضع عثمان و احوال مدینه به وسیله نمایندگان خود آگاهى داشت و مى‏دانست كه شورشیان و ناراضیان از هر سو روى به مدینه نهاده ‏اند. او مى‏توانست به یارى خویشاوند خود عثمان بشتابد و او را نجات دهد. طلحه و زبیر كه در مدینه بودند و نفوذ و اعتبار داشتند مى‏توانستند، دست كم به زبان، مردم را به سكوت و آرامش دعوت كنند. ولى از هیچكدام كوچكترین حركتى در یارى عثمان و دفاع از او مشهود نگردید و فقط پس از قتل عثمان و در خلافت امام على (ع) فریاد برآوردند كه عثمان مظلوم كشته شده است و باید انتقام خون او را بگیریم.

پس آنچه این اشخاص را به مخالفت با امام على (ع) برانگیخت بیم و هراسى بود كه از خلافت و رفتار عادلانه او داشتند. امام على (ع) به جهت همین رفتار عادلانه و پیروى دقیق از حق از همان روز اول سیاست نرمش و انعطاف را كنار گذاشت و نخواست به مصلحت روز و با سیاست سازش، فكر مخالفان و رقیبان را چند روزى مشغول كند و پس از آنكه موقعیت را محكم ساخت بر ایشان بتازد. مغیرة بن شعبه و عبد اللّه بن عباس این نصیحت را روزهاى نخست به او دادند و توصیه كردند كه دست به تركیب حكومت و عمال و كارداران عثمان نزند و به طلحه و زبیر و امثال ایشان شغلى واگذار كند تا به اصطلاح آبها از آسیا بیفتد و آنگاه هر آنچه دلش از عزل و نصب عمال مى‏خواهد انجام دهد. اما امام على (ع) در پاسخ ایشان گفت كه او هرگز معاویه و امثال او را بر مسلمانان و اموال ایشان مسلط نخواهد كرد، زیرا معاویه و امثال او، اهل دنیا و سیاست و نیرنگ هستند نه اهل دین و تقوا و عدل.

پس حكومت امام على (ع) حكومتى بود بر پایه عدل و تقوا و فضیلت و رعایت حق و ترجیح جانب مستمندان و ضعفا، نه بر پایه سیاست و رعایت مصالح دنیوى و به همین دلیل با طبع بیشتر بزرگان و اشراف عرب كه در پشت پرده حمایت از اسلام، حمایت از اموال و قبیله و قوم خود را مى‏دیدند، سازگار نبود و به همین دلیل دیرى نپایید و خلافت او اندكى بیش از پنج سال یا كمتر طول نكشید و در طول این مدت هم او را راحت نگذاشتند و او پیوسته با علمداران قدرت طلبى و مال اندوزى در كشمكش و نزاع بود.
جنگ جمل

طلحه و زبیر كه هر دو طمع در خلافت داشتند از بیعت با امام على (ع) ناراضى بودند و به بهانه عمره به مكه رفتند. عایشه كه از مخالفان سرسخت امام على (ع) بود در مكه بود و با آنكه در حیات عثمان حمایتى از او نكرده بود چون خبر خلافت امام على (ع) را شنید سخت ناراحت شد و فریاد برآورد كه عثمان مظلوم كشته شده است. طلحه و زبیر در مكه محیط مناسبى براى خود یافتند و مخالفت عایشه را كه نفوذ زیادى در میان مسلمانان داشت مغتنم شمردند و خواستند در پناه او مخالفت با امام على (ع) را علنى سازند و خون عثمان را دستاویز كنند و پس از چیره شدن بر امام على (ع) امر خلافت را میان خود فیصله دهند.

آنها پس از مشورت تصمیم گرفتند كه به بصره روند و با تصرف بیت المال آنجا كه محل جمع و ذخیره قسمت مهمى از درآمد ایران بود و با تحریك و اغواى قبایل و اشراف عرب مقیم آنجا، نیروى عظیمى گرد آورند و امام على (ع) را از میان بردارند. پس عایشه را بر هودجى نشانده سوار شترى كردند و با عده ‏اى از مدینه راه افتاده به بصره رفتند.

در بصره عثمان بن حنیف كه نماینده امام على (ع) بود مانع ایشان شد و بعد آشتى گونه‏ اى میان ایشان حاصل گردید. اما شبى بر سر او ریختند و او را اسیر كردند و موى ریشش را كندند و مى‏خواستند او را بكشند، اما چون برادرش سهل بن حنیف در مدینه بود ترسیدند كه او با یارى دیگر انصار به خونخواهى عثمان بن حنیف برخیزد و خویشان ایشان را در مدینه بكشد. پس او را رها كردند و به سراغ بیت المال رفتند و هفتاد تن از خازنان و موكلان بیت المال را كشتند و اموال آن را تصرف كردند. پس از آن طلحه و زبیر بر سر امامت در نماز به نزاع برخاستند و سرانجام قرار بر آن شد كه یك روز پسر زبیر و یك روز پسر طلحه امامت كنند.

امام على (ع) با شنیدن این اخبار روى به بصره نهاد و چون به شهر رسید نخست كس فرستاد و ایشان را به صلح دعوت فرمود، ولى طلحه و زبیر نپذیرفتند. پس از آن شخصى را با قرآن بسوى ایشان فرستاد و به راه حق و پیروى از حكم الهى خواند، ولى این فرستاده را با تیر زدند و كشتند. پس به یاران خود فرمود كه آغاز به جنگ نكنند مگر آنكه آنان ابتدا حمله كنند.

چون حمله از جانب طلحه و زبیر آغاز شد حضرت به ناچار دستور قتال صادر فرمود. در این جنگ طلحه به تیرى كه از كمین گشاده شده بود كشته شد و زبیر از میدان جنگ بیرون رفت اما به دست شخصى به نام عمرو بن جرموز كشته شد. پس از جنگى كه در گرفت شكست بر سپاه بصره افتاد، اما عده ‏اى دور شتر عایشه را گرفتند و به سختى جنگیدند تا آنكه شتر از پاى درآمد و مدافعان آن پراكنده شدند و حضرت فرمود تا عایشه را با احترام در خانه ‏اى جاى دادند و مقدمات سفر او را به مدینه آماده كردند.

امام على (ع) بازماندگان سپاه بصره را امان داد كه از جمله عبد اللّه بن زبیر و مروان بن الحكم و فرزندان عثمان و دیگر بنى امیه بودند و فرمود كه به اموال ایشان دست نزنند و فقط اسلحه‏ شان را بگیرند.
جنگ صفین

جنگ جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى سال 36 ه.ق. اتفاق افتاد. پس از جنگ جمل امام على (ع) عبد اللّه بن عباس را بر بصره بگماشت و خود روى به كوفه نهاد و در دوازدهم رجب سال 36 وارد كوفه شد و نامه ‏اى به معاویه نوشت و او را به اطاعت خود فراخواند. معاویه كه از سالها پیش طرح حكومت خود را ریخته و موقعیت خود را در شام استوار ساخته بود به بهانه اینكه عثمان مظلوم كشته شده است و او ولى خون عثمان است و مى‏خواهد قاتلان عثمان را كه دور و بر امام على (ع) هستند به قصاص برساند از اطاعت حضرت سر باز زد و بدینگونه امر میان امام على (ع) و معاویه به جنگ منتهى شد. معاویه براى اینكه از پشت سر خود مطمئن باشد با امپراطور بیزانس آشتى كرد و این آشتى را با پرداخت مبلغى به او تأمین نمود.

امام على (ع) در پنجم شوال سال 36 از كوفه خارج شد و روى به شام نهاد. سپاه او را در این سفر نود هزار تن گفته‏ اند. او از كوفه از راه مداین به انبار رفت و از آنجا به رقه در كنار رود فرات رسید و فرمود تا پلى بر روى رود فرات بستند و از روى آن گذشتند و به بلاد شام رسیدند. معاویه نیز با لشكریان خود كه در حدود هشتاد و پنج هزار تن بودند به حركت درآمد و به صفین واقع در كنار فرات رسید و محلى را كه براى ورود به آب و برداشتن آب براى چهارپایان بود اشغال كرد و سپاهیان امام على (ع) را از آب باز داشت.

سپاهیان امام على (ع) به فرموده او لشكریان معاویه را از كنار آب دور كردند اما فرمود تا مانع ایشان از آب نشوند. چون ماه ذى الحجه بود و جنگ در آن ماه و ماه محرم در شرع اسلام ممنوع و حرام است هر دو طرف موافقت كردند كه تا آخر محرم سال 37 جنگ نكنند.

پس از انقضاى محرم جنگ سختى درگرفت كه روزها طول كشید و در آن عده ‏اى از بزرگان طرفین كشته شدند. مشهورترین شخصى كه از سپاه امام على (ع) به شهادت رسید عمار یاسر بود كه از بزرگان اصحاب حضرت رسول (ص) نیز بود. قتل او سبب وهنى براى معاویه گردید، زیرا مشهور بود كه حضرت رسول (ص) درباره عمار فرموده بود: تقتلك الفئة الباغیة (ترا گروهى سركش و ستمكار خواهند كشت) . ولى معاویه با تدبیر و زرنگى از نادانى و اطاعت كوركورانه سپاهیان خود استفاده كرد و گفت او را ما نكشتیم بلكه آن كسى كشت كه او را به جنگ ما آورد. و امام على (ع) پاسخ داد: پس حمزه را نیز پیامبر (ص) كشته چون او حمزه را به میدان نبرد آورده بود.

پس از چند روز جنگهاى سخت و خونین كه نزدیك بود شكست را نصیب سپاه معاویه سازد، معاویه با ابتكار عمرو بن عاص تدبیرى اندیشید و تفرقه و نفاق در میان سپاهیان امام على (ع) افكند. او گفت تا قرآنها بر بالاى نیزه كردند و یاران امام على (ع) را به پیروى از قرآن و حَكَم قرار دادن آن خواندند. این تدبیر سخت مؤثر افتاد و عده ‏اى از اصحاب حضرت امیر (ع) كه در رأس ایشان اشعث بن قیس كندى بود آن حضرت را ناگزیر به ترك مخاصمه و آغاز مذاكره ساختند.

علت اتحاد و یكپارچگى سپاه معاویه و پراكندگى و اختلاف سپاه امام على (ع) را باید در این نكته دانست كه سپاهیان معاویه سالیان دراز از مدینه و مراكز سیاسى و محل اجتماع اصحاب رسول خدا (ص) دور بودند و براى خود سردار و رهبرى جز معاویه نمى‏شناختند. معاویه با بذل و بخشش و با شكیبایى كه خاص او و خلق ذاتى او بود توانسته بود در میان سپاهیان خود رهبرى بلامنازع شناخته شود.

شام یكى از مراكز بزرگ تجمع سپاهیان اسلام بود، زیرا در برابر دولت بیزانس قرار داشت و خلفا ناگزیر بودند كه در شام براى دفاع در برابر آن همواره نیروى مهم و ورزیده داشته باشند. اما شهرهاى كوفه و بصره كه به مركز خلافت اسلامى یعنى مدینه نزدیك بودند در زمان عمر و عثمان محل اقامت اصحاب بزرگ حضرت رسول (ص) بودند و این اصحاب مرجع خاص و عام و مورد احترام بودند. بنابر این در این دو شهر اشخاص گوناگون با آرا و عقاید و سلیقه ‏هاى مختلف وجود داشتند كه هر یك خود را از دیگرى كمتر نمى‏دید و مدعى بود كه احكام اسلام را بهتر مى‏داند و به اصطلاح خود را مجتهد و صاحب رأى و نظر مى‏شناخت .

اگر چه شخصیت ممتاز امام على (ع) بالاتر از ایشان بود و این افراد موقتا تحت راهبرى ایشان درآمده بودند، اما این اتحاد و اتفاق ظاهرى، شكننده بود و با اندك تحریك و دسیسه‏ اى مى‏توانست بر هم بخورد.

معاویه این را مى‏دانست و عزم ایشان را در همراهى با امام على (ع) با تطمیع و وعده ‏هاى دنیوى و هدایاى مالى سست كرده بود و به همین جهت توانست با طرحى ماهرانه در بحبوحه جنگ نیت خود را عملى سازد. چون قرآنها بر سر نیزه رفت، عده زیادى حضرت را وادار به ترك مخاصمه كردند و قرار شد كه حضرت على (ع) و معاویه هر كدام یك تن را براى حكمیت و حل و فصل نزاع برگزینند.

آنكه از سوى معاویه انتخاب شد از داهیان روزگار بود. او عمرو بن عاص بن وائل سهمى، از بزرگان قریش و هوش و درایت و فتنه ‏انگیزى او معروف بود و بلند كردن قرآنها نیز به تدبیر او انجام شد. اما امام على (ع) را در انتخاب نماینده آزاد نگذاشتند. او مى‏خواست عبد اللّه بن عباس را كه به بصیرت و هوشیارى و دانایى معروف بود نماینده خود و حكم از سوى خود معرفى كند، ولى اطرافیان خودش مانع شدند. حضرت، مالك اشتر را كه از یاران وفادار و پایدار خود بود پیشنهاد كرد، ولى او را نیز نپذیرفتند و گفتند فقط ابو موسى اشعرى مى‏تواند نماینده ما باشد.

ابو موسى اشعرى بر خلاف عمرو بن عاص، كه در جانب معاویه و مشاور او بود، در جنگ بیطرفى گزیده و به جانبى رفته بود. او به هنگام رسیدن حضرت امیر (ع) به خلافت والى كوفه بود و مى‏دانست كه حضرت او را در كوفه نخواهد گذاشت و به همین جهت مردم را از رفتن به جانب ایشان منع مى‏كرد. در ایام حكومت او در بصره و كوفه، رأى و تدبیر و كفایتى از او ظاهر نشده بود و مردى سست و ضعیف بود. اما بودن او از اصحاب حضرت رسول (ص) احترامى براى او جلب كرده بود و چون بیشتر سپاهیان حضرت از قبایل یمانى و قحطانى بودند سران سپاه مى‏خواستند او را نماینده خود سازند، زیرا«اشعر» قبیله ابو موسى نیز از قبایل یمانى و قحطانى بود.

سرانجام حضرت بر خلاف میل خود مجبور شد كه او را به نمایندگى خویش در حكمیت برگزیند. نامه‏ اى درباره حكمیت و تعیین حكمین به امضا رسید و قرار شد كه حكمین در ماه رمضان آن سال در موضعى میان كوفه و شام ملاقات كنند. داستان حكمین و ملاقات ایشان در دومة الجندل واقع در «اذرح» معروف و در كتب تاریخ مذكور است. در این حكمیت عمرو بن عاص آشكارا نیرنگ ساخت و بدون در نظر گرفتن موافقت نامه حكمیت و احكام دین اسلام ابو موسى اشعرى را بفریفت و او را وادار كرد كه ابتدا سخن بگوید و على و معاویه هر دو را از خلافت خلع كند. آنگاه خود آغاز سخن كرد و گفت دیدید كه این شخص از طرف خود امام على (ع) را از خلافت خلع كرد. من نیز او را خلع مى‏كنم و معاویه را به خلافت برمى‏دارم.

این رفتار عمرو بن عاص چنانكه گفتیم بر خلاف نص موافقت نامه درباره حكمیت بود، زیرا در آنجا نوشته شده بود كه«ما وجد الحكمان فی كتاب اللّه عز و جل عملا به و ما لم یجدا فی كتاب اللّه فالسنة العادلة الجامعة غیر المفرقة…» (طبرى، 3336/1) .

اگر موافقت هر دو بر كتاب خدا و سنت عادله شرط شده بود، آن كدام آیه قرآنى و یا سنت عادله نبوى بود كه حكم به خلافت معاویه و نصب آن از جانب عمرو بن عاص مى‏كرد؟این عمل عمرو بن عاص نشان داد كه دیگر در میان مسلمانان، دوران پیروى از حق و حقیقت سپرى شده است و نیرنگ و خدعه جاى دین و وجدان را گرفته است و سیاست معاویه در وصول به قدرت از راه نیرنگ و فریب سیاست امام على (ع) را در سپردن راه حق و حقیقت به عقب زده است.
سیاست امام على (ع) و سیاست معاویه

جاحظ یكى از بزرگان معتزله است و كتابى درباره«عثمانیه» و ترجیح و طرفدارى از ایشان نوشته است كه معروف است. اما او با همه طرفدارى از عثمان مطالبى درباره سیاست امام على (ع) و سیاست معاویه نوشته است كه ابن ابى الحدید قسمتى از آن را در جلد دهم شرح نهج البلاغه (ص 238 به بعد) آورده است. در اینجا مختصرى از مقایسه‏اى را كه او میان سیاست امام على (ع) و سیاست معاویه كرده است نقل مى‏كنیم:

«بعضى از مدعیان عقل و تمییز مى‏پندارند كه معاویه ژرف‏ اندیش ‏تر و درست فكرتر و باریك ‏بین‏ تر از امام على (ع) بوده است، ولى چنین نیست. امام على (ع) در جنگها رفتارى جز عمل به كتاب و سنت نداشت اما معاویه بر خلاف آن رفتار مى‏كرد و هر گونه نیرنگى را از حلال و حرام در جنگ بكار مى‏برد. على(ع) مى‏گفت در پیكار با دشمن شما پیشگام مباشید تا آنكه او آغاز به جنگ كند. در جنگ به دنبال فراریان مروید و زخمیان را مكشید و درهاى بسته را مگشایید. اگر كسى در تدبیر به آنچه در كتاب خدا و سنت رسول (ص) آمده است بسنده كند خود را از تدبیر زیادى باز داشته است. على به جهت ورع و پرهیزگاریش جز از عمل و قول به چیزى كه رضاى خداوند در آن است ممنوع بود و به آنچه اهل نیرنگ و زرنگى دست مى‏زنند دست نمى‏زد».

پس سیاست معاویه سیاستى دنیوى بود كه بر پایه رسیدن به قدرت و ترجیح باطل بر حق و رعایت نكردن كتاب خدا و سنت رسول (ص) در مواردى كه با اراده و خواست او مخالف باشد قرار داشت. این سیاست مخصوص پیشبرد مقاصد و اغراض شخصى است و به توفیق هم مى‏انجامد، همچنانكه معاویه موفق شد. اما سیاست امام على (ع) سیاست الهى بود، بر پایه پیروى از محض حقیقت و كتاب خدا و سنت رسول (ص) و این در صورتى مى‏توانست موفق باشد كه اطرافیان و بزرگانى كه با او بیعت كرده بودند نیز از این سیاست پیروى كنند و نظر او را بى چون و چرا بپذیرند. اما چنین نشد و هوا و هوس یاران او و ضعف و سستى ایمانشان، با لجام گسیختگى معاویه در دین و اتفاق و اتحاد اصحاب او توأم گردید و دست امام على (ع) را در اجراى حق بست.
ظهور خوارج

خوارج كسانى بودند كه بر امام على (ع) به جهت موافقت او با تعیین حكم مخالفت كردند و گفتند خلافت على پس از بیعت مردم بااو امرى الهى بود و او حق نداشت در این كار تن به حكمیت بدهد. شعار معروف ایشان«لا حكم إلا لله» بیانگر این مقصود بود. این شعار بنا به قول حضرت امیر (ع) سخن حقى بود كه از آن امر باطلى را در نظر داشتند. لا حكم إلا لله یعنى وضع احكام شرعى امرى الهى است و هیچ بشرى حق وضع حكم مستقل جداگانه‏اى به عنوان حكم شرعى ندارد. اما حكمیت در موارد اختلاف و مخصوصا در جنگ امر دیگرى است.

حضرت در پاسخ احتجاج خوارج فرمود: ما بر حكمین شرط كردیم كه مطابق قرآن و احكام او رفتار كنند« شرطت علیهم أن یحییا ما أحیا القرآن و یمیتا ما أمات القرآن». پس اعتراض خوارج كاملا بى مورد بود و آنان تحت تأثیر این شعار فریبنده قرار گرفتند و چون مردمى جاهل و متعصب بودند كوركورانه آن را مستند خود قرار دادند. تعصب و جهل آنان به مرتبه ‏اى بود كه در سرتاسر اعتراضات و مخالفتها و جنگهاى ایشان هیچ استدلال معقول بر نظریه و اقدام خود به جز همین شعار از ایشان دیده و شنیده نشد. آنها در اعتراض خود به امام على (ع) نه به آیه‏ اى استدلال كردند و نه به حدیثى و نه دلیل عقلى آوردند بلكه در برابر هر استدلالى از طرف مقابل در آنجا كه وا مى ‏ماندند فریاد برمى ‏آوردند لا حكم إلا لله و این جمله ظاهر فریب كه اصل آن از قرآن است (إن الحكم إلا لله) و معنى و مورد آن چیز دیگرى است، دستاویز این طایفه گردید.

در اینجا باید به فرقى كه میان سپاه شام و سپاه كوفه از لحاظ انگیزه‏ ها و دواعى روحى و نفسانى وجود داشت اشاره كرد. سپاه شام چنانكه اشاره شد از مراكزى كه در آن اصحاب رسول خدا (ص) و تابعین به بیان احكام الهى اشتغال داشتند بدور بودند. در میان سپاه شام افراد برجسته ‏اى از اصحاب یا تابعین وجود نداشتند و اگر هم چند تن صحابى در میان ایشان دیده مى‏شد كسانى نبودند كه احساسات دینى عمیق داشته باشند. آنان فقط سپاهى بودند و با جیره و مواجب سرشارى كه معاویه به ایشان مى‏داد آماده بودند كه با هر كسى، و لو على بن ابى طالب (ع) بجنگند. در ایشان درد و تعصب دینى مشهود نبود و اگر تعصب شدیدى وجود داشت همان عصبیت طایفه ‏اى و قبیله ‏اى بود. بر خلاف مردم عراق یا كوفه و بصره كه خود را صاحب بصیرت در دین مى‏دانستند و مى‏پنداشتند كه اقداماتشان اساس و پایه ‏اى دینى دارد. اما این بصیرتِ ادعایى سطحى بود، زیرا خوارج با شعارى كه از معنى آن خبر نداشتند از عقیده خود برگشتند و عده زیادى از دیگران هم در جریانهاى سیاسى بعدى ثابت كردند كه زر و زور را بر دین و حق ترجیح مى‏دهند. رفتار بعدى آنها با امام على (ع) و فرزندانش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) شاهد این مدعا است.

خلاصه آنكه عده ‏اى از كسانى كه تحت تأثیر این شعار بودند دور هم جمع شدند و عبد اللّه بن وهب راسبى را بر خود امیر ساختند و قرار بر آن نهادند كه از كوفه بیرون روند و در كنار پل نهروان جمع شوند و به طرفداران خود در بصره بنویسند تا ایشان نیز به آنها در محل مذكور بپیوندند. عده كسانى را كه در نهروان جمع شدند و با حضرت امیر (ع) جنگیدند چهار هزار نفر گفته‏ اند.

در این هنگام امام على (ع) در نخیله لشكر زده بود و عازم جنگ مجدد با معاویه بود كه اخبار موحشى از اعمال فجیع خوارج به ایشان رسید از جمله اینكه آنها عبد الله بن خباب را كه مردى بى ‏آزار بود به جرم طرفدارى از امام على (ع) كشته بودند و به این اكتفا نكرده زن آبستن او را نیز به قتل رسانده بودند. اطرافیان امام على (ع) از او خواستند كه نخست به دفع ایشان بپردازد.

حضرت روى به ایشان نهاد و نخست قیس بن سعد بن عباده و ابو ایوب انصارى را براى پند و اندرز به سوى ایشان فرستاد ولى سودى نكرد. پس از رسیدن خوارج حضرت یك بار دیگر خواست ایشان را از راه مذاكره بر سر عقل و هدایت آورد و با عبد اللّه بن الكواء كه یكى از بزرگان ایشان بود محاجه ‏اى كرد كه تفصیل آن در كتب تاریخ مذكور است. عبد اللّه بن الكواء در این محاجه مغلوب شد ولى تسلیم حق نگردید. حضرت ناچار به جنگ با ایشان شدند و در این جنگ همه ایشان به جز عده معدودى كشته شدند. پس از آن حضرت امیر مى‏خواست كه به جنگ معاویه برود ولى یاران او به بهانه خستگى موافقت نكردند و به كوفه بازگشتند. واقعه نهروان در سال سى و هشتم هجرى اتفاق افتاد.
شهادت

امام على (ع) به جمع سپاه مشغول شد، ولى معاویه، او و اطرافیان او را آرام نمى ‏گذاشت و دسته ‏هایى براى غارت و ارعاب مردم عراق به اطراف كوفه مى‏فرستاد. حملات این دسته‏ ها كه در تاریخ بنام«الغارات» معروف شده است چنان مؤثر بود كه روزى امام على (ع) از غایت دلتنگى فرمود: «إن هی إلا الكوفة أقبضها و أبسطها» (دیگر چیزى جز كوفه براى من باقى نمانده است كه آن را مى‏گیرم و رها مى‏كنم، یا مى‏نوردم و پهن مى‏كنم) . خوارج نیز كه زخم خورده بودند به تبلیغات خود بر ضد حضرت در نهان ادامه مى‏دادند و این تبلیغات و كینه ‏جویى ‏ها سرانجام به توطئه ‏اى منتهى شد كه موجب شهادت آن حضرت گردید.

بنا بر روایات موجود چند ماه پس از واقعه نهروان سه تن از بزرگان خوارج با هم قرار گذاشتند كه امام على (ع) و معاویه و عبد اللّه بن عاص را یك شب بكشند. آنكه قتل امام على (ع) را به عهده گرفته بود عبد الرحمن بن ملجم مرادى بود. او به كوفه آمد و در آنجا زنى را به نام قطام از قبیله تیم الرباب كه پدر و برادرش در واقعه نهروان كشته شده بودند ملاقات كرد. چون زنى زیبا بود ابن ملجم از او خواستگارى كرد و او مهر خود را یك بنده و یك كنیز و سه هزار درهم و كشتن امام على (ع) تعیین كرد. ابن ملجم كه خود براى این كار آمده بود پذیرفت و دو تن دیگر به نام وردان و شبیب بن بجره با او همدست شدند و در شب نوزدهم رمضان سال 40 ه.ق هنگام نماز بر آن حضرت حمله كردند و ابن ملجم با شمشیر بر فرق ایشان زد. این شمشیر كه آلوده به سم بود كار خود را كرد و آن حضرت پس از دو روز بر اثر زخم آن به شهادت رسید. شهادت ایشان روز بیست و یكم ماه رمضان بود. آن حضرت وصیت فرموده بود كه قاتل او را بیش از یك ضربت نزنند و او را مثله نكنند و در مدتى كه زنده است از همان غذایى كه خودشان مى‏خورند، به او بدهند. قبر آن حضرت را در ابتدا از ترس مخالفان مخفى داشتند و جز خواص ایشان از آن محل كسى آگاه نبود و این قبر همان است كه در نجف در محلى به نام غرى است و اكنون زیارتگاه مسلمانان و مطاف شیعیان جهان است.
شخصیت و صفات

هر كه در تاریخ اسلام مطالعه كند و تاریخ نحله ‏ها و فرقه ‏هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات كلامى مسلمانان مخصوصا در مسأله مهم امامت بررسى نماید و كتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دینى و مذهبى را بخواند، بى هیچ تأملى درخواهد یافت كه هیچ شخصیتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابى ‏طالب (ع) مورد محبت و یا بغض واقع نشده است و هیچكس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداكار نداشته است. چه جانها كه در راه محبت او نثار شده است و چه جنگها كه میان مخالفان و موافقان او در گرفته است. سالیان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‏هاى نماز رسم بوده است كه او را سب و لعن كنند و بر عكس قرنها بر بالاى منابر ذكر فضایل او و خاندانش رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرین فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهیت بالا برده ‏اند و قوم دیگر از او و پیروان او تبرى جسته ‏اند. این خود مى‏تواند دلیل این مدعا باشد كه او پس از حضرت رسول (ص) بزرگترین و پر اهمیت‏ترین شخصیت عالم اسلام است و گر نه این همه هیاهو و غوغا براى چه كسى مى‏توانست باشد؟

ابن حجر عسقلانى در تهذیب التهذیب (339/7) مى‏گوید كه احمد بن حنبل، فقیه و محدث معروف و پیشواى مذهب حنبلى گفته است: «آن اندازه از فضایل كه درباره على (از حضرت رسول ص) روایت شده است درباره هیچیك از اصحاب روایت نشده است.»

امام على (ع) كسى است كه هرگز بت نپرستید و نخستین مسلمان و نخستین نمازگزار بود. از سوى پیغمبر (ص) به مقام ولایت و وصایت و خلافت برگزیده شد. پسر خوانده و پرورش یافته و تعلیم گرفته پیغمبر (ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبیر رسائل و مشاور و مأمور ویژه رسول الله (ص) بود. صاحب شریعت او را برادر خود و سید عرب و سید مسلمین و امیر مؤمنین و قاتل ناكثین و مارقین و قاسطین و یعسوب دین و خانه علم و دروازه شهر علم و خزانه علم و صدیق و فاروق و عبقرى و ولى اللّه و ید اللّه و حجة اللّه و بهترین انسانها و دادگرترین داوران معرفى نمود. خلیل بن احمد فراهیدى در مقایسه امام على (ع) با سایر صحابه گفته است«اسلامش بر همه مقدم و عملش از همه بیشتر و شرفش از همه والاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود… دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد فضایل او را كتمان كردند و با این همه شرق و غرب عالم پر از فضایل اوست».

در فضیلت على بن ابى طالب (ع) گفته ‏اند كه آیات بسیارى در شأن ایشان نازل گردیده است از آن جمله روایتى است مربوط به عبد اللّه بن عباس كه گفته است سیصد آیه از قرآن مجید در شأن امام على (ع) مى‏باشد.

علاوه بر این، فضایل و مناقب آن حضرت بطور كلى بر دو دسته است: دسته اول احادیث و روایاتى است كه از حضرت رسول (ص) درباره ایشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضیلت یك صحابى به همین معنى است كه حدیثى از رسول خدا (ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضایل امام على (ع) به این معنى اهل سنت و حدیث كتابهاى بسیارى تألیف كرده ‏اند.

معروفترین حدیثى كه در فضیلت آن حضرت نقل شده است حدیث بسیار مشهور غدیر خم است كه باید آن را یكى از نصوص بر خلافت و وصایت آن حضرت شمرد. این حدیث شریف از صدر اسلام تا كنون الهام بخش شیعیان و محور افكار و ادبیات و حماسه و شعر و هنر ایشان است.

حدیث مشهور دیگرى نیز هست كه در قصه تبوك به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا(ص) به امام على(ع) فرمود: «أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی». نیز حدیث مشهور مؤاخات و برادرخوانى است كه حضرت رسول (ص) در اوایل ورود به مدینه میان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادرى برقرار كرد و هر یك از ایشان را با یكى دیگر برادر خواند و خود را برادر امام على (ع) قرار داد و این امر در نظر هر مسلمان بالاترین شرف و فضیلت است. قصه مؤاخات در بیشتر كتب حدیث و سیره مذكور است، از جمله ابن هشام (150/2) و ابن سعد. (3، ق 14/1)

از روایات عمده حدیثى است كه بخارى در صحیح در باب مناقب على بن ابیطالب آورده است و آن اینكه رسول خدا (ص) به امام على (ع) فرمود: «أنت منی و أنا منك» و نیز حدیث اعطاى لواء در روز خیبر كه پیش از این مذكور شد. در اینجا باید گفت كه بخارى در صحیح در باب مناقب على بن ابیطالب (ع) این حدیث را نقل كرده است اما مقدمه آن را - كه رسول خدا (ص) ابتدا به ابو بكر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو كارى از پیش نبردند و بعد آن جمله را بیان فرمود و فرداى آن روز لوا را به امام على (ع) داد - نقل نكرده است. پیداست كه جمله تأكیدیه«لأعطین الرایة غدا… » بدون مقدمه و ابتدا به ساكن نمى‏تواند باشد و این مقدمه همان است كه مذكور شد.

در فضایل صفاتش احادیث فراوان دیگرى از فریقین نقل شده است كه مشهورترین آنها عبارتند از: حدیث بدء الدعوة یا حدیث دار، حدیث سبق اسلام، حدیث سبق صلاة، حدیث بت شكنى، حدیث طیر، حدیث عایشه، حدیث ام سلمه، حدیث دروازه شهر علم و حدیث خندق.

دسته دوم از فضایل و مناقب آن حضرت فضایل نفسانى و معنوى ایشان است كه در سرتاسر زندگانى ایشان معروف و مشهود بود و این صفات و خصال چنان برجسته و نمایان بود كه كسانى حتى در ایام حیات ایشان از جاده صواب منحرف شده و مقام ایشان را تا درجه خدایى بالا برده‏اند.

درباره سخاوت و ایثار آن حضرت داستانها گفته ‏اند. از صفات بارز ایشان شجاعت است كه در اشاره به غزوات حضرت رسول (ص) مختصرى از آن گفته آمد. اخبار شجاعت فوق بشرى و مهارت سربازى و قدرت فرماندهى و اعجاز ذوالفقار در تحكیم اساس اسلام شهرت جهانى دارد. نظارت سیاسى و نظامى و ادارى و اقتصادى و اجتماعى و اهتمامى كه به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نیز احاطه وى به همه علوم او را بزرگترین و دانشمندترین و دادگرترین زمامدار تاریخ معرفى نمود.

امام على (ع) بنیانگذار علم نحو بود و بدین طریق زبان عربى را از سقوط حفظ كرد و آنرا به صورت زبان بین المللى اسلام درآورد. بعلاوه، كلام او نمونه اعلاى فصاحت و درس بلاغت است. سخن شناسان كلام آن حضرت را فروتر از كلام الهى اما برتر از كلام انسانى تعریف كرده ‏اند. در قوت استدلال و آرایش كلام و ترسل و رسایى و ایجاز و جامعیت و پند و موعظه نظیر نداشت و در هر باب كه زبان مى‏گشود آنرا به كمال مى‏رسانید. براى تماشاى اعجاز بیان على باید به نهج البلاغه رجوع كرد و خطبه ‏هاى او را در خلقت عالم و مقام رسول اللّه و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشویق به جهاد و نامه‏هاى او را به معاویه و وصفى را كه از طاوس و خفاش و دنیا و خانه شریح قاضى و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه نمود. مخصوصا باید دستور العملهاى امام على (ع) را به مالك اشتر و محمد بن ابى بكر-استانداران مصر- و رهنمودهاى او را براى فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضیان و سپاهیان و سایر مأموران دولت كه در نهج البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت كلام على با دیگران معلوم شود و بدانند كه چرا رسول اللّه (ص) او را ولى اللّه و امیر المؤمنین معرفى كرد.

امام على (ع) نه تنها قهرمان میدان جنگ و سیاست و روحانیت بود، بلكه در مقام«انسان كامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنیا را با همه عشوه‏ ها و ترفندهایش شكست داد و مرگ را تحقیر كرد. او اسوه حسنه ایمان و اهرم اعلاى كلمه حق بود. سلسله‏هاى عرفان و اخوت و فتوت اسلامى به او مى‏پیوندند و درویشان و زحمتكشان مسلمان او را سرمشق و تكیه ‏گاه خود مى‏شناسند. هر جوان مسلمان كه پاى به ورزشگاه مى‏نهد، یا هر سرباز جهادگر كه در راه شرف و عقیده جانبازى مى‏كند نام امام على (ع) را بر زبان مى‏آورد.

ابن ابى الحدید گفته است نسبت علم كلام از راه اشاعره و معتزله به واصل بن عطا مى‏رسد و واصل شاگرد ابو هاشم عبد اللّه بن محمد بن حنفیه بود و ابوهاشم این علم را از پدرش محمد بن حنفیه و او از پدرش على فرا گرفته است. (مقدمه شرح نهج البلاغه)

ما این مطلب را به این ترتیب درست نمى‏دانیم و این مقام را براى بحث در این مطلب مناسب نمى‏یابیم. ولى مدعاى ابن ابى الحدید را از راه دیگرى به اینگونه تصحیح مى‏كنیم كه نخستین كسى كه بر بالاى منبر و در خطبات فصیح و بلیغ خود مسائل توحید بارى و صفات او را پیش كشید امام على (ع) بود و این مسائل است كه یكى از اسباب برانگیخته شدن اذهان جستجوگر و پایه‏اى براى ظهور مسائل و مباحث كلامى گردید.

ابن ابى الحدید نظیر این معنى را در فقه نیز به حضرت امیر (ع) نسبت مى‏دهد و آنچه به قطعیت مى‏توان گفت این است كه حضرت نخستین كسى است كه راه استدلال در احكام فقهى را به مردم نشان داد. مثلا هنگامى كه عثمان مى‏خواست زنى را كه پس از شش ماه ازدواج بچه‏اى به دنیا آورده بود حد بزند یا رجم كند، على(ع) مانع شد و به آیه« و حمله و فصاله ثلاثون شهرا»استدلال كرد. وجه استدلال این است كه خداوند مجموع مدت حمل و مدت شیرخوارگى انسان را سى ماه فرموده است و این را باید به حداقل معنى كرد زیرا دوران شیرخوارگى 2 سال یا بیست و چهار ماه است و این به دلیل آیه قرآن است«و الوالدات یرضعن أولادهن حولین كاملین» (بقره، 233) پس مى‏ماند شش ماه كه حداقل حمل است. نظیر این استدلال فقهى تا آنوقت از كسى دیده نشده بود.

احكامى كه آن حضرت در زمان عمر درباره بعضى از مسائل بیان فرموده است معروف است و به همین جهت است كه عمر گفته بود«لا یفتین أحد فى المجلس و علی حاضر» (كسى در مجلسى كه على حاضر باشد فتوا ندهد) اما اینكه ابن ابى الحدید (18/1) مى‏خواهد فقه اهل سنت را از راه ابو حنیفه به حضرت صادق (ع) و از آن طریق به حضرت على (ع) برساند در كلیت و اطلاق آن درست نیست. زیرا اگر چه ابو حنیفه از حضرت صادق (ع) فقه فرا گرفته است اما فقه او و فتواهاى او مورد تأیید آن حضرت نبود و مخصوصا در مسأله قیاس و رأى، فقه شیعه مباینت آشكارى با فقه ابو حنیفه دارد. اما فقه شیعه كه منبع اصلى آن ائمه اطهار (ع) است بى‏شك مأخوذ از حضرت امیر (ع) است.

حضرت على (ع) در دوران خلافت كوتاه خود مظهر كامل عدالت و بى‏طرفى در امر قضا بود. در سیره او آورده ‏اند كه اگر چیزى مى‏خواست بخرد نخست از فروشنده مى‏پرسید كه آیا او را مى‏شناسد یا نه و اگر مى‏دید كه او را مى‏شناسد از او چیزى نمى‏خرید مبادا جانب او را رعایت كند. او همه عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به یك چشم مى‏نگریست و تعصب قومى و قبیله ‏اى نداشت. به همین جهت مردم عادى كوفه یعنى كسانى كه از غیر عرب و اهل كار و پیشه و تجارت بودند او را دوست داشتند، بر خلاف بیشتر اشراف عرب كه به جهت همین امر در باطن چندان از او دلخوش نبودند و یكى از دلایل سستى ایشان در نصرت و حمایت از آن حضرت شاید همین امر بود.

درباره بیت المال بسیار سختگیر بود، رفتار او با دخترش زینب و برادرش عقیل معروف است. خلیفه پیش از او یعنى عثمان روش اشراف منشى داشت و قوم و قبیله خود را در درجه اول از هر حیث بر دیگران ترجیح مى‏داد. همین روش تعصب نژادى بود كه معاویه و خلفاى بنى امیه پس از او بسختى و شدت دنبال كردند و همه اقوام مغلوب غیر عرب را«موالى» و بندگان خود خواندند. كسى كه از متن اشرافیت عربى و از برگزیده‏ترین طوایف قریش باشد و در عین حال همه انسانها را از دیدگاه اسلام به یك چشم بنگرد كسى است كه شخصیتى والاتر و برتر از حدود نژادى و جغرافیایى خود دارد و در این شكى نتواند بود.

امام على (ع) در دوران شصت و نه ماهه خلافت خود در اجراى دقیق احكام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظه‏اى نیاسود و در این راه از بذل جان نیز مضایقه نكرد. در شهر كوفه پیوسته در بین مردم و در دسترس همه بود. دفتر كار و محل ملاقاتها و بطور كلى مركز همه فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى او مسجد كوفه بود. در بوته عدالت امام على (ع) همه نابرابریهاى طبقاتى و نژادى و رنگ و اقلیم ذوب مى‏شد. چون طعم ستم را در مكه و در شعب ابوطالب چشیده بود، راه نجات امت را در اصلاح دادگسترى و تأسیس محاكم شرع و تدوین قانون و استقلال قضات و تعلیم و تربیت ایشان تشخیص داد. براى حسن اداره دادگاهها و اجراى احكام، ضوابط بى‏سابقه وضع نمود. دستور داد احكام فقهى مدون شود و به صورت قانون درآید. قضات را مى‏آزمود و براى آموزش آنها سمینار تشكیل مى‏داد و دستور العملهاى روشن به طور انفرادى یا به صورت بخشنامه به ایشان مى‏فرستاد.

امام على (ع) تا وقتى فاطمه (ع) زنده بود زنى دیگر نگرفت و از او دو فرزند ذكور یعنى امام حسن (ع) و امام حسین (ع) داشت و پسر دیگرى از او به نام محسِّن داشت كه پیش از تولد از دنیا رفت. دو دختر نیز از حضرت فاطمه (ع) داشت كه یكى زینب كبرى و دیگرى ام كلثوم كبرى است.

پس از حضرت فاطمه (ع) زنى از طایفه بنى كلاب به نام ام البنین گرفت كه از او چند پسر به نامهاى عباس و جعفر و عبد اللّه و عثمان داشت و همه در واقعه كربلا شهید شدند. از خوله دختر جعفر بن قیس حنفى پسرى داشت به نام محمد بن حنفیه. آن حضرت فرزندان ذكور و اناث دیگرى از زوجات دیگر داشتند كه تفصیل آنها در كتب تاریخ مذكور است.
منابع

صحیح بخارى

صحیح مسلم

خصائص امیر المؤمنین، امام نسائى

تاریخ طبرى

الجامع الكبیر، ترمذى

صحیح، ابن ماجه (سنن)

روضات الجنات

السیرة النبویة، ابن هشام

مسند، ابو حنیفه

مسند، ابن حنبل

الریاض النضرة، محب طبرى، مصر، 1372ه.ق.

كنز العمال، متقى هندى

تاریخ بغداد

مناقب، ابن حنبل (نسخه عكس از كتابخانه مجلس)

المستدرك على الصحیحین، حاكم نیشابورى

استیعاب

اسدالغابة فى معرفة الصحابة

حلیة الاولیاء

فضائل الخمسة، فیروز آبادى

الغدیر، علامه امینى

شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید

 2 نظر

شب قدر در نگاه علامه طباطبایى و شهید مطهری

20 مرداد 1391 توسط بدری

مرحوم علامه طباطبایى ذیل تفسیر شریف المیزان در دو سوره « قدر» و «دخان‏» مطالبی را مطرح کرده اند که در ادامه از نظرتان می گذرد.

شب قدر یعنى چه؟
مراد از قدر، تقدیر و اندازه ‏گیرى است و شب قدر شب اندازه‏ گیرى است و خداوند متعال دراین شب حوادث یک سال را تقدیر مى‏کند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر مى‏گرداند.

شب قدر کدام شب است؟
در قرآن کریم آیه‏اى که به صراحت ‏بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمى‏شود. ولى از جمع‏بندى چند آیه از قرآن کریم مى‏توان فهمید که شب قدر یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو مى‏ فرماید: « انا انزلناه فى لیله مبارکه‏.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر مى‏فرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مى‏فرماید: «انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده مى‏شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مى‏توان آن شب را معین کرد.

در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.
پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.

تکرار شب قدر در هر سال
شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست ‏بلکه با تکرار سالها، آن شب نیز تکرار مى‏شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر مى‏شود. دلیل براین امر این است که:
اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‏ معنى است.

ثانیا: کلمه «یفرق‏» در آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم‏.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مى‏رساند و نیز کلمه «تنزل‏» درآیه کریمه «تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر» (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.

ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185 ) چنین برمى‏آید که مادامى که ماه رمضان تکرار مى‏شود آن شب نیز تکرار مى‏شود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست ‏بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار مى‏شود.
در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‏ شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر درآن شب تعطیل مى‏شده است؟ فرمود: « نه بلکه شب قدر تا قیامت هست.‏» (3)

عظمت‏ شب قدر
در سوره قدر مى‏خوانیم: «انا انزلناه فى لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت ‏شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: «وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این که مى‏توانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه «لیله القدر» ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه « لیله القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است) .
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» (4)

وقایع شب قدر
الف- نزول قرآن
ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیله القدر» این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.
قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یکباره در یک شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص) .

آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدریجى قرآن را بیان مى‏کند.
در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سوره‏ها و آیات است ‏یک دفعه نازل نشده است ‏بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمى‏آید مگر این که زمان و مکانش و واقعه‏اى که درباره‏اش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمان‏ها و مکان‏ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف مى‏شود و دیگر بر آنها تطبیق نمى‏کنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.

ب- تقدیر امور
خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‏یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و… تقدیر مى‏کند.
در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه «قدر» دلالت‏ بر تقدیر و اندازه‏گیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم.‏» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدیر دلالت مى‏کند. چون کلمه «فرق‏» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله‏اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه «فیها یفرق کل امر حکیم.‏» برمى‏آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون مى‏آیند.

ج- نزول ملائکه و روح
بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.»( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال درباره‏اش فرموده است « قل الروح من امر ربى‏.»( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث ‏به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست ‏بسنده مى‏شود.

1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائکه‏اى که ساکن در «سدره المنتهى‏» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل مى‏شوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‏هایى را به همراه دارند.
یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب مى‏کنند و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى دراین نقاط نمى‏ماند مگر آن که جبرئیل به او سلام مى‏کند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت ‏خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد. (5)
2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئکه والروح‏» پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائکه است. (6)

د- سلام و امنیت
قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر مى‏فرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) کلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى‏» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است‏ به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى مى‏آورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که دراین شب کید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرین گفته‏اند: مراد از کلمه «سلام‏» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مى‏دهند.

پى‏ نوشت‏ها:
1- مجمع البیان، ج 10، ص‏519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6 .
3- تفسیر البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .
4- فروع کافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .
5- مجمع البیان، ج‏10، ص‏520 .
6- تفسیر برهان، ج‏4، ص‏481، ح‏1.


******
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین …

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

حم × و الكتاب المبین × انا انزلناه فى لیلة مباركة انا كنا منذرین × فیها یفرق كل امر حكیم × امرا من عندنا انا كنا مرسلین × رحمة من ربك انه هو السمیع العلیم × رب السموات و الارض و ما بینهما ان كنتم موقنین × لا اله الا هو یحیى و یمیت ربكم و رب ابائكم الاولین. (1- دخان / 1 - 8)
راجع به سه چهار آیه اول این سوره مباركه در جلسه پیش بحث‏شد (1) . آیه اول كلمه «حم‏» بود، آیه دوم «و الكتاب المبین‏» ، آیه سوم و چهارم هم مربوط به نزول قرآن در لیلة القدر و درباره خود لیلة القدر بود. در آیه چهارم مى‏فرماید: «فیها یفرق كل امر حكیم‏» در این شب جدا مى‏شود (تعبیر «جدایى‏» دارد) هر امر حكیمى. نتیجه تدبرهاى مفسرین درباره این آیه مختلف بوده است. بعضى گفته‏اند مقصود این است كه چون در این شب - و در واقع در یكى از این شبهاى لیلة القدر - قرآن نازل شد و به وسیله قرآن كریم دستورها و احكام بیان شد و به طور كلى بیان كردن یك چیز یعنى واضح كردن و روشن كردن و تفصیل دادن آن و در واقع بیرون آوردن آن از حد اجمال و ابهام به مرحله تفصیل و روشنى، پس «در این شب جدا مى‏شود هر امر حكیمى‏» . مقصود از این «امر» یعنى دستورهاى الهى، معارف الهى: این چیزهایى كه به وسیله قرآ بیان شده است در این شب تفصیل داده شد. ولى البته این نظر، نظر صحیحى نیست، چون همین طور كه عرض كردم این نظرها نظر مفسرین است‏به حسب تدبرى كه در آیات كرده‏اند. و بعضى مفسرین دیگر كه این نظر را رد كرده‏اند - و درست هم رد كرده‏اند - گفته‏اند آیه مى‏فرماید د راین شب جدا مى‏شود، تفصیل داده مى‏شود (نه شد).

اگر مقصود همان نزول قرآن و بیان احكام و معارف به وسیله قرآن باشد، همین طور كه فرمود: «انا انزلناه فى لیلة مباركة‏» ما در شب پر بركتى قرآن را فرود آوردیم، بعد هم باید بفرماید: «و در آن شب كه قرآن فرود آمد هر امر حكیمى به وسیله قرآن بیان شد» همین طور كه در مورد نزول قرآن معنى ندارد گفته شود: «در هر شب قدر قرآن نازل مى‏شود» ; قرآن در یك شب قدر نازل شد. پس اگر مقصود از «فیها یفرق كل امر حكیم‏» تفصیل معارف و احكام به وسیله قرآن باشد، باید گفته مى‏شد كه «در آن شب بیان شد» یعنى به صیغه ماضى گفته مى‏شد: «فیها فرق كل امر حكیم‏» در صورتى كه به صیغه مضارع گفته شده است و این از نظر علماى ادب روشن است كه فعل مضارع دلالت‏بر استمرار مى‏كند، یعنى [دلالت مى‏كند بر] یك امر جارى و دائمى كه پیوستگى دارد و همیشه هست، نه یك امرى كه در گذشته بود و قطع شد; یك امرى كه وجود دارد. بنا بر این این آیه مى‏خواهد بفرماید كه در شب قدر چنین چیزى وجود دارد; و خود این آیه هم باز دلیل بر این است كه لیلة القدر همیشه هست، یعنى لیلة القدر مخصوص به یك شب نیست آن طور كه بعضى اهل تسنن گفته ‏اند كه لیلة القدر اختصاص داشت‏به زمان پیغمبر و با فوت رسول اكرم لیلة القدر منتفى شد. معلوم مى‏شود كه چنین چیزى نیست، چون وقتى كه مى‏گوید در این شب به طور استمرار همیشه جریان این است، دلیل بر این است كه خود لیلة القدر هم براى همیشه باقى است نه اینكه از بین رفته است، و بعلاوه معنى ندارد كه لیلة القدر از میان برود، تا زمان پیغمبر هر سال لیلة القدر وجود داشته باشد و بعد از پیغمبر لیلة القدر از بین برود. مثل این است كه بگوییم بعد از پیغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، دیگر زمان پیغمبر و غیر زمان پیغمبر ندارد. لیلة القدر شبى از شبهاى ماه رمضان است و همین طور كه ماه رمضان، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پیغمبر نیست لیلة القدر هم این گونه است.

پس مقصود از این كه «در این شب تفریق مى‏شود» چیست؟ كلمه «فرق‏» همین چیزى است كه ما مى‏گوییم «تفریق‏» ; یعنى دو چیز را كه اول با هم هستند وقتى از یكدیگر تجزیه كنند و تفصل بدهند، این را مى‏گویند «فرق‏» ; است. این، هم در امور عینى و هم در امور ذهنى و فكرى درست است. اگر شما یك مطلب علمى را كاملا تجزیه كنید و بشكافید این هم باز خودش «فرق‏» و «تفریق‏» و «تفصیل‏» است; و «تفصیل‏» در خود قرآن هم آمده. قرآن كریم مى‏فرماید: « و ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم‏» (2) هیچ چیزى نیست (این دیگر اختصاص به مساله وحى ندارد، شامل این سنگ و خاك و درخت هم هست، شامل همه چیز هست) هیچ چیزى نیست (با یك لحن قاطع استثنا ناپذیرى) مگر آنكه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معین و معلوم و حساب شده فرو مى‏فرستیم.

در این تعبیر قرآن همه چیز فرو آمده، از آسمان فرود آمده، حتى زمین هم از آسمان فرود آمده، حتى این آسمان هم از آسمان فرود آمده; نه فقط زمین فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان، خاكو آب و باد هوا و آتش و هر چه كه شما در نظر بگیرید امر فرود آمدنى است; یعنى هر چیزى در نزد پروردگار حقیقتى و بلكه حقایقى دارد و خلقتش در این عالم در واقع تنزل و نزول آن حقیقت است، یا به تعبیر دیگر مثل این است كه سایه آن حقیقت در این عالم اسمش مى‏شود «امر مادى‏» ، «امر زمانى‏» ، «امر مكانى‏» .

میرفندرسكى قصیده بسیار عالى حكیمانه عارفانه‏اى دارد كه از شاهكارهاى ادبیات فارسى است (ادبیات به معنى اعم را عرض مى‏كنم، یعنى ادبیاتى كه شامل معنى و معرفت است). این قصیده شرح شده است; قصیده‏اى است كه یك حكیم گفته نه یك شاعرى كه فقط مى‏توانسته الفاظ را سر هم كند; مى‏گوید:

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستى صورتى در زیر دارد آنچه در بالاستى

مقصود از «بالا» این آسمان نیست، خود آسمان هم در این منطق باز آن زیرین است; آن یك آسمان فوق آسمان است.

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود یكتاستى

این همان معنا و مفهوم «نزول‏» را بیان مى‏كند كه هر چیزى، حتى خود زمین، حتى آسمان از آسمان دیگر نازل شده; اما معنى این «نزول‏» این نیست كه این [شى‏ء] با همین شكل، با همین خصوصیت‏با همین قدر و با همین حد در یك جاى دیگر بوده، آن را از آنجا برداشته‏اند آورده‏اند اینجا; مثل اینكه این آدم در یك جایى بوده، او را از آنجا برداشته‏اند، به یك وسیله‏اى - مثلا با هواپیما - آورده‏اند اینجا گذاشته‏اند; نه، این «نزول‏» همین چیزى است كه در اینجا قرآن از آن تعبیر به «فرق‏» مى‏كند، تفصیل و تجزیه است، (فیها یفرق كل امر حكیم)، فرق و جدایى است.

این تشبیه، ضعیف است ولى باز نسبتا مى‏تواند چیزى را بفهماند: شما خودنویستان را جوهر مى‏كنید. در مخزن این خودنویس شما جوهر زیادى هست. بعد با این خودنویستان شروع مى‏كند به نوشتن، یك نامه مى‏نویسیدى: «حضور مبارك دوست عزیزم جناب آقاى الف …» اگر از شما بپرسند كه این كلمات چیست؟ مگر غیر از همین جوهرهاست كه روى صفحه كاغذ قرار گرفته؟ اصلا غیر از این جوهر كه چیزى نیست. آیا این جوهر الآن به وجود آمد؟ این جوهر نبود؟ [پاسخ مى‏دهید] چرا بود.

این جوهرها در مخزن كه بود حد نداشت، شكل نداشت، از یكدیگر جدا نبودند، این خصوصیات نبود; این بود كه در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس، ولى وقتى همان جوهر - نه چیز دیگرى - در اینجا مى‏آید حد و شكل و كیفیت مى‏پذیرد، این مى‏شود «حضور» آن مى‏شود «محترم‏» . در اینجا دیگر «محترم‏» غیر از «حضور» است. هیچ وقت انسان «حضور» را با «محترم‏» اشتباه نمى‏كند، چنانكه «الف‏» را با «ب‏» و «ب‏» را با «ج‏» اشتباه نمى‏كند. اینها كه در سابق متحد و یكى بودند و در آنجا اساسا جدایى و چندتایى نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن بر آن كثرت و فرق و جدایى حكمفرما شد. البته با همین مخزن هم مى‏شد شما بجاى «حضور محترم …»
چیز دیگرى بنویسید و شكل دیگرى به آن بدهید، ولى دست‏شما آمد این شكل را به آن داد.

پس این كلمات را شما در اینجا به وجود آوردید ولى كلمات به یك معنا قبلا وجود داشت اما نه به صورت كلمه و جدایى. این است كه در آنجا به تعبیر قرآن: «احكمت ایاته‏» ، به مرحله احكام وجود داشت، در اینجا به مرحله تفصیل: «كتاب احكمت ایاته ثم فصلت‏» (3) . این دو نزول قرآن بر پیغمبر این طور است. آن دفعه اول كه قرآن بر پیغمبر نازل مى‏شود كه كلمه و حرف و آیه و این حرفها نیست مثل این است كه این خود نویس پر بشود. خودنویس پر مى‏شود اما از حقیقتى پر مى‏شود كه در آن هیچ لفظ و كلمه‏اى نیست. مرحله دوم نزول قرآن آن وقتى است كه هما پرشده‏ها بعد به صورت كلمات و الفاظ در مى‏آید. مولوى یك شعر خیلى عالى در این زمینه دارد (هرچه در این زمنه گفته‏اند از این آیه قرآن بیرون نیست: «و ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم‏» ) مى‏گوید:

متحد بودیم و یك گوهر همه بى سر و بى پا بدیم آن سر همه

یك گهر بودیم همچون آفتاب بى گره بودیم و صافى همچو اب

چون به صورت آمد آن نور سره تا ابد چون سایه‏هاى كنگره

كنگره ویران كنید از منجنیق تا رود فرق از میان آن فریق

مقصود از «ویران كردن‏» این است كه وقتى شما از آن دید نگاه كنید مى‏بینید همه به یك اصل و یه یك وحدت بر مى‏گردند.

پس این «فیها یفرق كل امر حكیم‏» كه به صورت مضارع و مستقبل آمده و یك امر جارى را دارد بیان مى‏كند كه همیشه این امر جارى وجود دارد، نمى‏تواند اختصاص به نزول قرآن داشته باشد، بلكه [ناظر] به نزولى [است] كه همه چیز دارد. حال این چه رابطه‏اى است میان این نزول تدریجى همه اشیاء از آن اصل و مبدا خودشان با لیلة القدر؟ آن رابطه‏اى است كه عالم تكوین با انسان كامل دارد، كه در جلسه پیش این مطلب را بیان كردیم. پس «فیها یفرق كل امر حكیم‏» هر امر حكیم - كه در اینجا مقصود از «حكیم‏» همین چیزى است كه عرض كردیم، یعنى در حال احكام و وحدت و بساطت است - در این شب از یكدیگر جدا مى‏شوند، تنزل پیدا مى‏كنند و به صورت حدود و اشكال و خصوصیات در مى‏آیند.

«امرا من عندنا انا كنا مرسلین‏» باز [آن] دو احتمال در اینجا هم آمده است. یكى اینكه «فیها یفرق كل امر حكیم امرا من عندنا» این امر همان امر باشد: هر امر حكیم در حالى كه كارى است، امرى است، شانى است از نزد ما; یعنى همه اینها از ناحیه ماست. آن وقت «انا كنا مرسلین‏» هم قهرا شامل همه اشیاء مى‏شود. احتمال دیگرى اینجا داده‏اند و آن اینكه این «امرا من عندنا» به این آیه «فیها یفرق كل امر حكیم‏» نمى‏خورد، به «انا انزلناه فى لیلة مباركة‏» مى‏خورد كه آن وقت اختصاص به قرآن پیدا مى‏كند. «انا انزلناه فى لیلة مباركة … امرا من عندنا» در حالى كه قرآن امرى است از ناحیه ما.

بعد مى‏فرماید: «انا كنا مرسلین‏» . نظیر «انا كنا منذرین‏» در دو آیه قبل است. در «انا كنا منذرین‏» این مطلب را در جلسه پیش عرض كردیم; وقتى قرآن مى‏فرماید: «انا انزلناه فى لیلة مباركة انا كنا منذرین‏» ما چنین بوده‏ایم كه همیشه منذر بشر بوده‏ایم و همیشه بشر را هدایت مى‏كرده‏ایم، مى‏خواهد بگوید كه این دفعه اول ما نیست كه ما انذار خودمان و هدایت‏بشر را از قرآن شروع كرده باشیم، بلكه از روزى كه بشر به روى زمین آمده است‏خداوند شان انذار خودش را به وسیله پیغمبران داشته است. در «انا كنا مرسلین‏» هم مطلب همین است: ما همیشه چنین بوده‏ایم كه رسول مى‏ فرستاده ایم.

این كه قرآن [این مطلب را] ذكر مى‏كند - و در اختبار هم این مطلب خیلى توضیح داده شده و تفسیر شده - در مساله اصطلاح «دین شناسى‏» یا «تاریخ ادیان‏» نظر خاص قرآن را بیان مى‏كند و آن اینكه از نظر قرآن از لحظه اولى كه بشر عاقل متفكر بر روى زمین آمده است رسول الهى بر روى زمین بوده; یعنى این جور نبوده كه دوره‏ها بر بشر گذشته است و بشر همین طور در جهالتها و نادانیهاى خودش مى‏لولیده، پرستش هم از بت پرستى به معنى اعم مثلا از پدرپرستى به قول فروید شروع شده و بعد رئیس قبیله را بپرستند و بعد كم كم به بت و به ارباب انواع برسند، آن آخرین مرحله كه مى‏رسد پیغمبرانى م آیند ظهور مى‏كنند و مردم را به خداى یگانه دعوت مى‏كنند; نه، چنین چیزى نیست. اینها تاریخ هم نیست كه كسى بگوید تاریخ است. آنها هم كه مى‏گویند، منشا حرفشان حدس و تخمین است، چون اینها مربوط به ازمنه‏اى است كه خود آنها اینها را «ازمنه ما قبل تاریخ‏» مى‏ نامند.

پس اینها تاریخ نیست، فرضیات و حدسیات است، و واقعا عجیب هم هست! وقتى یك نفر دانشمند به بت‏بست مى‏رسد گاهى یك فرضیاتى مى‏گوید كه یك آدم عادى هم به او مى‏خندد. فرضیاتى را كه دانشمندان گفته‏اند در كتابها با آب و تاب مى‏نویسند در صورتى كه مطالبى كه به وسیله وحى و انبیاء رسیده اگر از نظر همان ظاهر منطق هم بخواهید [در نظر] بگیرید این عجیبتر از آن نیست، ولى این جلب نظرشان نمى‏كند. مثلا فروید وقتى مى‏خواهد ریشه پرستش را به دست‏بدهد كه چطور شد كه بشر به فكر پرستش افتاد - چون او مى‏خواهد به فطرت یا غریزه الهى اعتقادى نداشته باشد; اینها تاریخ هم كه عرض كردیم نیست كه بگوییم گوینده مدركى بر خورد كرده - آمده فرض كرده و گفته است‏شاید چنین چیزى بوده. او چون تكیه‏اش روى غریزه جنیسى است این جور فكر كرده كه در ادوار خیلى قدیم پدر خانواده - كه از همه قویتر بود - همه جنس اناث خانواده را به خودش اختصاص مى‏داد، یعنى غیر از آن زنهایى كه از آنها بچه مى‏آورد و به خودش اختصاص داشت دخترهایش را هم كه بزرگ مى‏شدند جزء حرم و حریم خودش قرار مى‏داد و پسرها را محروم مى‏كرد. پسرها دو احساس متناقض نسبت‏به این پدر داشتند، یك احساس محبت آمیز و یك احساس نفرت آمیز.

احساس محبت آمیز براى اینكه او قهرمان خانواده بود، بزرگ خانواده بود، حامى خانواده بود، نان آور خانواده بود و اینها را در مقابل دشمن حفظ مى‏كرد. از این جهت‏به او به نظر محبت و احترام نگاه مى‏كردند. ولى از طرف دیگر (او همه احساسات را متمركز در حس جنسى مى‏داند) چون همه جنس انثا را به خودش اختصاص داده و آنها را محروم كرده بود، یك حس كینه و حسادت عجیبى نسبت‏به او داشتند. این دو حس متناقض از آنجا پیدا شد. روزى بچه‏ها آمدند دور هم جمع شدند (عرض كردم اینها همه خیال است) گفتند این كه نمى‏شود كه تمام زنها را جمع كرده براى خودش و ما را محروم كرده است. ناگهان تحت تاثیر احساسات نفرت آمیزشان قرار گرفتند، گفتند پدرت را در مى‏آوریم، مى‏كشیمت; دسته جمعى ریختند او را كشتند. بعد كه كشتند آن احساس محبت‏آمیز و احترام قهرمانانه‏اى كه نسبت‏به او داشتند ظهور كرد، مثل هر موردى كه وقتى انسان روى یك احساس كینه‏توزى یك كارى مى‏كند بعد كه كارش را كرد دیگر كینه كارش تمام مى‏شود و تازه احساسات دیگرش مجال ظهور پیدا می ‏كند.

 نظر دهید »

شوق پرواز

15 مرداد 1391 توسط بدری

سرلشكر خلبان عباس بابايي
تولد : 14 آذر 1329 قزوين
تحصيلات : فارغ التحصيل دانشكده خلباني از آمريكا
مسئوليت : فرماندهي معاونت عمليات نيروي هوايي ارتش
شهادت : 15 مرداد 1366 مطابق با عيد قربا ن 1407 هـ . ق - آسمان منطقة عملياتي سردشت
گلزار : قزوين امام زاده حسين (ع)


در مسير زندگي
پزشكي يا پرواز

عباس بابايي در سال 1329 در شهرستان قزوين به دنيا آمد . دورة ابتدايي را در دبستان « دهخدا » و دورة متوسطه را در دبيرستان « نظام وفا » گذراند . سال 1348 ، در رشتة پزشكي پذيرفته شد ؛ ولي تحصيل در دانشكدة خلباني نيروي هوايي را ترجيح داد . پس از گذراندن دورة مقدماتي خلباني ، براي تكميل دوره ، به كشور آمريكا اعزام شد . پس از طي دورة آموزش خلباني هواپيماي شكاري ، به ايران بازگشت و در پايگاه هوايي دزفول مشغول به خدمت شد . با ورود هواپيماهاي پيشرفته (F14) به نیروی هوایی او برای پرواز با آن ، انتخاب شد و به پايگاه هوايي اصفهان انتقال يافت .

مافوق صوت تا ماوراء

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، سرپرستي انجمن اسلامي پايگاه هوايي اصفهان را بعهده گرفت . با شروع جنگ تحميلي ، در مدت كوتاهي توانست با بهره گيري از شور و استعدادش ، نقش ارزنده اي را در عمليات هاي برون مرزي ايفا نمايد . در سال 1360 به درجة سرهنگ دومي ارتقاءيافت و به فرماندهي پايگاه هشتم اصفهان برگزيده شد . در نهم آذرماه 1362 ، ضمن ترفيع به درجه سرهنگ تمامي ، به سِمت معاونت عمليات فرماندهي نيروي هوايي ، منصوب شد و به ستاد فرماندهي در تهران عزيمت كرد . از هشتم ارديبهشت ماه 1366 به درجة سرتيپي مفتخر شد . پانزدهم مرداد ماه همان سال در حاليكه به درخواست هاي پياپي دوستان و نزديكانش جهت شركت در مراسم حج پاسخ رد داده بود ، برابر روز عيد قربان در حين عمليات برون مرزي به شهادت رسيد .

 1 نظر

ويژگي بهشتيان

08 مرداد 1391 توسط بدری

کلیپی زیبا از سخنان آیت الله مجتهدی در مورد چهار ویژگی افرادی که اهل بهشت هستند:صورت گشاده،لسان فصیح،قلب رحیم و دست عطاکننده

دريافت فايل صوتي

 نظر دهید »

نشانه‌های دانشمند

08 مرداد 1391 توسط بدری

(امام علی (عليه ‌السلام
یا طالِبَ العِلْمِ إنَّ لِلْعالِمِ ثَلاثَ عَلاماتٍ, العِلْمُ وَالحِلْمُ وَالصَّمْتُ.
ای جویندۀ دانش! برای دانشمند سه نشانه است: دانش و بردباری و سکوت.
O seeker of knowledge, there are three signs for a scholar: knowledge, patience and silence.
غررالحكم و دررالكلم، ص 358

 نظر دهید »

بمناسبت فرارسيدن سالروز رحلت جانگداز حضرت خديجه سلام الله عليها

07 مرداد 1391 توسط بدری

یامبر (صلی الله علیه و آله )فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت : ای رسول خدا! این خدیجه است ، هرگاه نزد تو آمد، بر او از سوی پروردگارش و از طرف من ، سلام برسان…

الف: شناسنامه خدیجه

حضرت خدیجه پانزده سال قبل از عام الفیل وشصت وهشت سال قبل ازهجرت نبوی در شهر مکه دیده به جهان گشود وپس ازشصت وپنج سال زندگی با شرافت وفضیلت سرانجام در تاریخ دهم رمضان سال دهم بعثت و سه سال قبل ازهجرت رسول خدا به مدینه به لقاءالله پیوست .

نام او خدیجه ، و کنیه اش «ام هند» نام پدرش « خویلد ابن اسد » ونام مادرش « فاطمه دخترزائدة بن الاصم» می باشد.1

پدر ومادر خدیجه با چند واسطه به « لویّ بن غالب» می رسد که جدّ اعلای پیامبر خداست و مادرمادر خدیجه «هاله» دختر عبدمناف از اجداد پیامبر اسلام است. بنابراین خدیجه هم از طرف پدر وهم از سوی مادرش با پیامبر اسلام هم نسب می باشد.2

ب: ازدواج خدیجه

خدیجه به وسیله قرابت فامیلی با رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم ) از یک طرف و ملاحظه اخلاق حمیده او در بازرگانی ازطرف دیگر ، وشنیدن اخباررسالت از علمای یهود ونصاری ازسوی سوم ، عاشق دلباخته معنوی پیامبر بود و گاهی در این را ه گریه می کرد ! و در شب هایی خواب به چشم اوفرو نمی رفت . ولذا مشکل خود را با پسر عمویش که عالم برجسته نصارا بود در میان گذاشت، او دعایی نوشت ، وخدیجه آن را زیر بالشش گذاشت و شبانه در عالم خواب پیامبر را دید ، وآینده برایش روشن شد ، و چون چشم برگشود دیگربه خواب نرفت و سرانجام کنیزش نفیسه دختر ــــ وبه قولی خواهرش را به سراغ پیامبر فرستاد و رسماً در خواست ازدواج کرد.3

خدیجه با تلاش پیگیروتمهید مقدمات عاقلانه ، به ویژه با تدبیر پسر عمویش، ورقة بن نوفل ، سرانجام به مقصود خود رسید ، و فرزندان هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد ، آنان در حالی که رسول خدا را با تمام عزت واحترام در میان گرفته بودند ، برای اجرای عقد به حضور خدیجه رسیدند ، و خطبه عقد با یک برنامه جالب اجراشد وپس از مراسم ، یادگار عبدالله در کنار عمویش ابوطالب عازم خانه پیشین گشت ، ولی خدیجه همراه با مهرومحبت ویژه دامن محمد را گرفت و گفت « سیدی !إلی بیتک فبیتی بیتک و أنا جاریتک !؛ای مولایم ! بیا به خانه خودت ، خانه من خانه تواست ، و من نیز کنیز تو هستم .»4

خدیجه به این طریق زندگی مشترک خود را با آن حضرت شروع کرد .

ج : القاب خدیجه قبل از اسلام

القاب خدیجه (سلام الله علیها ) قبل از اسلام بسیار بوده است که کتابهای بسیاری در مورد آن سخن رانده اند و از جمله القاب عبارتند از :

1.حضرت خدیجه (سلام الله علیها )قبل از ولادت ، درکتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی نازل شد به عنوان ـ بانوی مبارکه و همدم مریم در بهشت » یاد شده است ، در آنجا که در توصیف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله ) خطاب به عیسی چنین آمده :

(نسله من مبارکة ، وهی مونس أمک فی الجنة)5

نسل اوازمبارکه (بانوی پربرکت) است که همدم مادرت مریم در بهشت می باشد »

2.درعصرجاهلیت که وجود زن پاکدامن بسیار کم بود، وبسیاری اززنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند، حضرت خدیجه به خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد ، به عنوان « طاهره» [پاک سرشت وپاک روش]خوانده می شد.

3 . ونیز شخصیت خدیجه در همان عصر آن چنان چشمگیر و مورد احترام خاص وعام بود که اورا با عنوان «سیده نسوان» [سرور زنان ] می خواندند.6

فصل دوم : فضایل خدیجه درقرآن و روایات

الف: ایمان و فداکاری خدیجه

خدیجه زنی با فضیلت ودارای کمالات علمی و معنوی بود ، ودر اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود وبه رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت. می دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.

خدیجه ازعلمای دیگر یهود ونصارا نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود، وازهمه مهم تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام ازطریق غلامش« میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده وبر عشق وایمانش افزوده بود. لذا با ورقة بن نوفل رازدل گشود وخواهان وصلت با پیامبر شد .

همه اینها حاکی ازایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سالها قبل ازبعثت آن حضرت اتفاق افتاده ، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.7

امیر مؤمنان در «خطبه قاصعه»می فرمایند : روزی که رسول خدا به پیامبری رسید،نور اسلام به هیچ خانه ای وارد نشد جز به خانه پیامبر وخدیجه که من سومین نفرآنان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوت را استشمام می کردم .8

خدیجه ازنظر ایمان وعقیده به جایی رسیده بودکه خدا وپیامبر و ملائکه اورا دوست داشتند ،وبر ایمان اومباهات می کردند ، واو را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می نمودند !

خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می گوید :ای خدیجه!خداوند متعال هر روز به وجود توچندین بار به ملائکه اش مباهات می کند .9

آری !خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به اوسلام رساند . اونه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد،بلکه تمام تلخی های سیاسی واجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) را مجروح می ساخت ترمیم نمود ، و وی رادر ادامه سیرالهی اش یاری داد، ومایه آرامش شوهر گشت!

ب:خدیجه در قرآن

حضرت خدیجه نخستین ام المؤمنین است که در قرآن مجید به عنوان یکی از زنان پیامبر مورد توجه است، وبه طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام واوصاف او اشاره گردیده است.

قبلا خاطر نشان گردید که حضرت خدیجه قبل ازازدواج با پیامبر ثروتمند ترین شخص جزیرة العرب بود، وحدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهای تجارتی اوشب و روز در طائف ویمن وشام ومصر وسایر بلاد در حرکت بودند، برده های بسیار داشت، که به تجارت اشتغال داشتند.

حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام وبعد از آن ، در اختیار پیامبر گذاشت ، تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند، به گونه ای که پیامبر که فقیربود بی نیاز شد ، وخداوند درمقام بیان نعمتهای خود به پیامبر اکرم از جمله می فرماید:10

«و وجدک عائلا فأغنی ؛ خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود»11

این که نام وی درآدرس مذکور درقرآن مجید مورد عنایت قرار گرفته ، در تفسیرهای عامه و خاصه ودر روایات اهل بیت آمده است، و تصریح کرده اند که مراد از « بی نیازساختن پیامبر » مال وبخشش خدیجه بود که همه را در طبق اخلاص گذاشته وبرای پیشرفت دین مبین اسلام دراختیار پیامبر قرار داد.12

ج:خدیجه در روایات

در روایت اسلامی از طریق شیعه واهل تسنن نقل شده، اززبان پیامبر وامامان معصوم در شأن ومقام ارجمند ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) سخن فراوان با تعبیرات گوناگون به میان آمده است .

دراینجا نظرشما را به نمونه هایی ازآن گفتار جلب می کنم .

1. پیامبر (صلی الله علیه و آله )فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت : ای رسول خدا!این خدیجه است ، هرگاه نزد تو آمد، براواز سوی پروردگارش واز طرف من ، سلام برسان:

«وبشرها ببیت فی الجنة من قصب لاصخب ولانصب »

«و او را به خانه ای از یک قطعه (اززبرجد ) در بهشت که در آن رنج ونا آرامی نیست ، مژده بده »13

2.پیامبر اکرم درتفسیر (آیه 27مطففین )«عیناً یشرب بها المقربون ؛ همان چشمه بهشتی که مقربان از آن می نوشند»

فرمود:

«المقربون السابقون؛رسول الله ، وعلی بن ابیطالب و الائمة، وفاطمه بنت محمد ؛»

«از مردان بسیاری به حد کمال رسیدند ، واز زنان به درجه آخر کمال نرسیدند مگر چهار زن که عبارتند از : آسیه ،مریم ، خدیجه ، فاطمه »14

3.امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

«سادات نساء العالمین اربع: خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد وآسیه بنت مزاحم ومریم بنت عمران ؛ »

« سرور بانوان دو جهان چهار بانو است که عبارتند از :خدیجه ، فاطمه ، آسیه و مریم »15

پیام این روایات این است که به رازهای عظمت مقام این بانوی ارجمند پی ببریم ، وشایستگی های اورا بشناسیم، واز او درمسیر تکامل به عنوان برترین الگو، پیروی کنیم .

د:خدیجه همسر رسول خدا در دنیا و آخرت

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود:

«اشتاقت الجنة إلی أربع من النساء : مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم زوجة فرعون وهی زوجة النبی ،فی الجنة »

«و خدیجه بنت خویلد زوجة النبی فی الدنیا وآلاخرة وفاطمه بنت محمد »16

بهشت مشتاق چهار زن است : 1ـ مریم دختر عمران 2ـ آسیه دختر مزاحم ـ همسر فرعون ، که همسر پیامبر در بهشت است . 3ـ خدیجه دختر خویلد همسر رسول خدا در دنیا وآخرت 4ـ فاطمه دختر محمد (صل الله علیه واله وسلم)

هـ :خدیجه درآئینه معراج پیامبر

طبق پاره ای ازنقل ها ، معراج پیامبر از خانه خدیجه (علیها سلام )آغاز شد و باز گشت آن نیز در خانه خدیجه روی داد.

روایت شده : امام باقر (علیه السلام ) فرمود: «جبرئیل مرکب براق را شبانه کنار درخانه خدیجه آورد و در آن خانه به محضر رسول خدا رسید ،آن حضرت را از خانه بیرون آورد و بر مرکب براق سوار نموده واز مکه به سوی بیت المقدس سیر داد…»

مطابق پاره ای از شواهد وقراین ، پیامبر هنگام مراجعت ازمعراج نیز در خانه خدیجه فرود آمد .17

برای اینکه به مقام درخشان حضرت خدیجه دررابطه با مسأله معراج پیامبر بیشترپی ببریم نظرشمارا به روایت زیر جلب می کنم .

سلام خدا بر خدیجه : ابوسعید خدری می گوید: رسول خدافرمود: وقتی که در شب معراج ، جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد،هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم : «آیا حاجتی داری؟» جبرئیل گفت: « حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرابه خدیجه برسانی »پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی که به زمین رسید ، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد. خدیجه گفت «ان الله هو السلام ، وفیه السلام ، الیه السلام ، وعلی جبرئیل السلام ؛همانا ذات پاک خدا سلام است، واز او است سلام ، وسلام به سوی او باز گردد و برجبرئیل سلام باد.»18

این مطلب بیانگر اوج مقام حضرت خدیجه در پیشگاه خدااست.

و:آوردن کفن از سوی خدابرای خدیجه

در کتاب «الخصائص الفاطمیه» نقل شده : طبق روایت مشهور هنگامی که حضرت خدیجه رحلت کرد، فرشتگان رحمت از جانب خداوند کفن مخصوصی برای خدیجه نزد رسول خدا آوردند واین علاوه بر اینکه مایه برکت برای خدیجه بود،مایه تسلی خاطررسول خدا گردید. وبه این عنوان تقدیر وتجلیل جالبی از طرف خداوند؟ حضرت خدیجه به عمل آمد.

پیامبر اکرم پیکر مطهرحضرت خدیجه را با آن کفن پوشانید.سپس جنازه او را با همراهان به سوی قبرستان معلی بردند تا در کنار مادرش حضرت آمنه به خاک بسپارند . درآنجا قبری برای حضرت خدیجه آماده کردند، رسول خدا درمیان آن قبر رفت و خوابید ، سپس بیرون آمد وآن گوهر پاک را در آنجا به خاک سپرد.19

خدایا!به عظمت مقام خدیجه (علیها السلام ) ما را ازشیوه زندگی سراسر درخشان اوبهره مند فرما ، و از شفاعتش در قیامت مسرور گردان .

پانوشتها:

1- علی اکبر ، بابا زاده ، سیمای زنان در قرآن ، قم ، انتشارات لوح محفوظ،چاپ دوم ،1378،ص23

2- ر.ک ،شیخ عباس ،قمی ،سفینه البحار ، ج1،ص379

3 - رک:محمد تقی ، مجلسی: بحار الانوار ، بیروت ، مؤسسه الوفاء ،1404هجری قمری ، ج16، ص23

4 - رک:عباس ، قمی : سفینة البحار ،ج1،ص379

5 - رک : محمدتقی ،مجلسی: همان، ص352،ج21(استفاده ازCDجامع الاحادیث)

6- رک:ذبیح الله ،محلاّتی: ریاحین الشریعه ، تهران،دارالکتب الاسالمیة ، ج2،ص207،بی نا

7 - علی اکبر ، بابا زاده : سیمای زنان درقرآ« ، ص27

8 - رک:نهج البلاغه فیض الاسلام ، ص811

9- رک :علی اکبر ،بابا زاده ، تحلیل سیده فاطمه زهرا ، قم ، انتشارات دانش وادب ، چاپ ششم، 1382،ص37

10 - رک:محمد، محمدی اشتهاردی ،ص171،همان

11 - سوره ضحی (93)، آیه 8

12 - علی اکبر، بابا زاده : سیمای زنان در قرآن ، ص23

13 - رک: محمدتقی ، مجلسی :همان ، ج16،ص8.(استفاده ازCDجامع الاحادیث)

14- محمد، محمدی اشتهاردی : ص189

15 - رک:عبدالحمید ، معتزلی: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدمعتزلی ، قم بی نا ، 1404،هجری قمری،ج10،ص266

16 - رک: محمدتقی ، مجلسی:همان، ج43،ص53،54،(استفاده از CDجامع الاحادیث)

17 - رک:محمدتقی مجلسی،همان،ج43،ص216،(استفاده ازCDجامع الاحادیث)

18 - رک: محمدتقی مجلسی ، همان ج16،ص7،(استفاده ازCDجامع الاحایث)

19- محمد، محمدی اشتهاردی ، 264


 1 نظر

کمال ایمان

07 مرداد 1391 توسط بدری

امام رضا (علیه السّلام):
لا یسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الإیمانِ حَتَّى تَكُونَ فیهِ خِصالٌ ثَلاثٌ: التَّفَقُّهُ فِي الدِّینِ وحُسْنُ التَّقْدیرِ فِي المَعیشَةِ، والصَّبرُ عَلَی الرَّزایا.
هیچ بنده‌‏اى حقیقت ایمان را به کمال نمی‌رساند مگر این كه در او سه خصلت باشد: دین‌شناسى، برنامه‌ریزی درست در زندگى، و شكیبایى در مصیبت‏ها.

A servant would not perfect the reality of faith at all except that he has three qualities: reflecting about religion, well planning in life, being patient with calamities.
بحار الأنوار، ج 78، ص 339، ح 1

 1 نظر

در فضيلت مبارك رمضان

01 مرداد 1391 توسط بدری

شيخ صدوق به سند معتبره روايت كرده از حضرت امام رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوار خود از حضرت اميرالمؤ منين (عليه و على اولاده السلام) كه فرمود : خطبه اى خواند براى ما روزى حضرت رسول خدا (صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله) پس فرمود : اَيُّها النّاس بدرستى كه رو كرده است به سوى شما ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش. ماهى است كه نزد خدا بهترين ماه ها است و روزهايش بهترين روزها است و شب هايش بهترين شب ها است و ساعت هايش بهترين ساعتها است و آن ماهي است كه خوانده اند شما را در آن بسوى ضيافت خدا و گرديده ايد در آن از اهل كرامت خدا . نَفَسهاى شما در آن ثواب تسبيح دارد و خواب شما ثواب عبادت دارد و عملهاى شما در آن مقبول است و دعاهاى شما در آن مستجاب است . پس سؤ ال كنيد از پروردگار خود به نيّت هاى درست و دل هاى پاكيزه از گناهان و صفات ذميمه كه توفيق دهد شما را براى روزه داشتن آن و تلاوت كردن قرآن در آن .

به درستى كه شقى و بد عاقبت كسى است كه محروم گردد از آمرزش خدا در اين ماه عظيم و ياد كنيد به گرسنگى و تشنگى شما در اين ماه تشنگى و گرسنگى روز قيامت را و تَصدّق كنيد بر فقيران و مسكينان خود و تعظيم نمائيد پيران خود را و رحم كنيد كودكان خود را و نوازش نمائيد خويشان خود را و نگاه داريد زبان هاى خود را از آنچه نبايد گفت و بپوشيد ديدهاى خود را از آنچه حلال نيست شما را در نظر كردن به سوى آن و بازداريد گوش هاى خود را از آنچه حلال نيست شما را شنيدن آن و مهربانى كنيد با يتيمان مردم تا مهربانى كنند بعد از شما با يتيمان شما و بازگشت كنيد به سوى خدا از گناهان خود و بلند كنيد دست هاى خود را به دعا در اوقات نمازهاى خود ، زيرا كه وقت نمازها بهترين ساعت ها است که نظر مى كند حق تعالى در اين اوقات به رحمت به سوى بندگان خود و جواب مى گويد ايشان را هرگاه او را مناجات كند و لبّيك مى گويد ايشان را هرگاه او را ندا كنند و مستجاب مى گرداند هرگاه او را بخوانند اى گروه مردمان . به درستى كه جان هاى شما در گروِ كرده هاى شما است ، پس از گرو به در آوريد به طلب آمرزش از خدا و پشت هاى شما گرانبار است از گناهان شما ، پس سبك گردانيد آنها را به طول دادن سجده ها و بدانيد كه حق تعالى سوگند ياد كرده است به عزّت و جلال خود كه عذاب نكند نمازگذارندگان و سجده كنندگان در اين ماه را و نترساند ايشان را به آتش جهنم در روز قيامت .

ايُّها النّاس هر كه از شما افطار دهد روزه دار مؤمنى را در اين ماه از براى او خواهد بود نزد خدا ثواب بنده آزاد كردن و آمرزش گناهان گذشته . پس ‍ بعضى از اصحاب گفتند : يا رسول الله همه ما قدرت بر آن نداريم . حضرت فرمود : بپرهيزيد از آتش جهنم به افطار فرمودن روزه داران اگرچه به نصف دانه خرما باشد و اگر چه به يك شربت آبى باشد ؛ به درستى كه خدا اين ثواب را مى دهد كسى را كه چنين كند اگر قادر بر زياده از اين نباشد .

اَيُّها النّاسُ هر كه خُلْق خود را در اين ماه نيكو گرداند بر صراط آسان بگذرد در روزى كه قدم ها بر آن لغزد و هر كه سبك گرداند در اين ماه خدمت غلام و كنيز خود را ، خدا در قيامت حساب او را آسان گرداند و هر كه در اين ماه شرّ خود را از مردم باز دارد ، حق تعالى غضب خود را در قيامت از او باز دارد و هر كه در اين ماه يتيم بى پدرى را ، گرامى دارد خدا او را در قيامت گرامى دارد و هر كه در اين ماه صله و احسان كند با خويشان خود خدا وَصل كند او را به رحمت خود در قيامت و هر كه در اين ماه قطع احسان از خويشان خود بكند ، خدا در قيامت قطع رحمت از او كند و هر كه نماز سنّتى در اين ماه بكند خدا براى او برات بيزارى از آتش جهنم بنويسد و هر كه در اين ماه نماز واجبى را ادا كند خدا عطا كند به او ثواب هفتاد نماز واجب كه در ماه هاى ديگر كرده شود و هر كه در اين ماه بسيار بر من صلوات فرستد خدا سنگين گرداند ترازوى عمل او را در روزى كه ترازوهاى اعمال سبك باشد و كسى كه يك آيه از قرآن در اين ماه بخواند ثواب كسى دارد كه در ماه هاى ديگر ختم قرآن كرده باشد .

اَيُّها النّاسُ بدرستى كه درهاى بهشت در اين ماه گشاده است پس سؤ ال كنيد از پروردگار كه آن را به روى شما نبندد ؛ و درهاى جهنّم در اين ماه بسته است . پس سؤ ال كنيد از پروردگار تبارك و تعالى به تلاوت كردن قرآن مجيد در شب ها و روزهاى اين ماه و به ايستادن به نماز و جِدّ و جَهد كردن در عبادت و بجا آوردن نمازها در اوقات فضيلت و كثرت استغفار و دعا .
فَعَنِ الصّادِقِ عليه السلام : اَنَّهُ مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فى شَهْرِ
امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه در ماه رمضان آمرزيده نشود
رَمَضانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ اِلى قابِلٍ اِلاّ اَنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ
تا سال آينده آمرزيده نشود مگر آنكه در عرفات حاضر شود
و نگاه دارد خود را از چيزهايى که خدا حرام كرده است و از افطار كردن بر چيزهاى حرام و رفتار كن به نحوى كه مولاى ما حضرت صادق (عليه السلام) وصيّت نموده و فرموده هرگاه روزه دارى ، مى بايد كه روزه داری گوش و چشم و مو و پوست و جميع اعضاى تو ، يعنى از محرّمات بلكه از مكروهات و فرمود بايد كه روزِ روزه داری تو مانند روزِ افطار تو نباشد و نيز فرموده كه روزه نه همين ترک از خوردن و آشاميدن است ؛ بلكه بايد در روز روزه نگاه داريد زبان خود را از دروغ و بپوشانيد ديده هاى خود را از حرام و با يكديگر نزاع مكنيد و حَسَد مبريد و غيبت مكنيد و مجادله مكنيد و سوگند دروغ مخوريد بلكه سوگند راست نيز و دشنام مدهيد و فحش مگوئيد و ستم مكنيد و بى خردى مكنيد و دلتنگ مشويد و غافل مشويد از ياد خدا و از نماز و خاموش باشيد از آنچه نبايد گفت و صبر كنيد و راستگو باشيد و دورى كنيد از اهل شرّ و اجتناب كنيد از گفتار بد و دروغ و افتراء و خصومت كردن با مردم و گمان بد بردن و غيبت كردن و سخن چينى كردن و خود را مُشْرِف به آخرت دانيد و منتظر فَرَج و ظُهور قائم آل محمّد (عليه السلام) باشيد و آرزومند ثوابهاى آخرت باشيد و توشه اعمال صالحه براى سفر آخرت برداريد .

بر شما باد به آرام دل و آرام تن و خضوع و خشوع و شكستگى و مذلّت مانند بنده اى كه از آقاى خود ترسد و ترسان باشيد از عذاب خدا و اميدوار باشيد رحمت او را و بايد پاك باشد اى روزه دار دل تو از عيبها و باطن تو از حيله ها و مكرها و پاكيزه باشد بدن تو از كثافتها و بيزارى بجوى به سوى خدا از آنچه غير اوست و در روزه ولايت خود را خالص گردانى از براى او و خاموش باشى از آنچه حق تعالى نهى كرده است تو را از آن در آشكارا و پنهان و بترسى از خداوند قهار آنچه سزاوار ترسيدن او است در پنهان و آشكار و ببخشى روح و بدن خود را به خداى عزّوجلّ در ايّام روزه خود و فارغ گردانى دل خود را از براى محبّت او و ياد او و بدن خود را به كارفرمائى در آنچه خدا تو را امر كرده است به آن و خوانده است به سوى آن اگر همه اينها را به عمل آورى آنچه سزاوار روزه داشتن است به عمل آورده اى و فرموده خدا را اطاعت كرده اى و آنچه كم كنى از آنها كه بيان كردم از براى تو به قدر آن از روزه تو كم مى شود از فضل آن و ثواب آن .

به درستى كه پدرم گفت : رسول خدا (صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله) شنيد كه زنى در روز روزه اى جاريه خود را دشنام داد . حضرت طعامى طلبيد . آن زن را گفت بخور زن . زن گفت من روزه ام . فرمود : چگونه روزه اى كه جاريه خود را دشنام دادى . روزه فقط همین نخوردن و نیاشاميدن تنها نيست . به درستى كه حق تعالى روزه را حجابى گردانيده است از ساير امور قبيحه . از كردار بد و گفتار بد . چه بسيار كمند روزه داران و چه بسيارند گرسنگى كشندگان و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام) فرمود كه چه بسيار روزه دارى كه بهره اى نيست او را از روزه به غير از تشنگى و گرسنگى و چه بسيار عبادت كننده اى كه نيست او را بهره اى از عبادت به غير تَعَب . اى خوشا خواب زيركان كه بهتر از بيدارى و عبادت احمقان است و خوشا افطار كردن زيركان كه بهتر از روزه داشتن بى خردان است .

و روايت شده از جابربن يزيد از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) كه حضرت رسول (صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله) به جابر بن عبدالله فرمود : اى جابر اين ماه رمضان است ، هر كه روزه بدارد روز آن را و بايستد به عبادت پاره اى از شبش را و باز دارد از حرام شكم و فَرْج خود را و نگاه دارد زبان خود را ، بيرون رود از گناهان خود مثل بيرون رفتن او از ماه . جابر گفت يا رسول اللّه چه نيكو است اين حديث كه فرمودى ، فرمود : اى جابر چقدر سخت است اين شرطهايى كه نمودم و بالجمله اعمال اين ماه شريف در دو مطلب و يك خاتمه ذكر مى شود.


در اعمال مشتركه ماه رمضان

اعمال مشتركه اين ماه چهار قسم است :

قسم اوّل : اعمالى است كه در هر شب و روز اين ماه بجا آورده مى شود.


دعا بعد از هر فريضه

سيّد بن طاوس روايت كرده از حضرت امام جعفر صادق و امام موسى كاظم (عَليهِما السَّلام) كه فرمودند مى گوئى در ماه رَمَضان از اوّل تا به آخر آن بعد از هر فريضه :
اَللّهُمَّ ارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى
خدايا روزيم گردان حج خانه كعبه را در
عامى هذا وَ فى كُلِّ عامٍ ما اَبْقَيْتَنى فى يُسْرٍ مِنْكَ وَ عافِيَةٍ وَ سَعَةِ
اين سال و در هر سال تا زنده هستم در آسايش و تندرستى از جانب تو و وسعت
رِزْقٍ وَ لا تُخْلِنى مِنْ تِلْكَ الْمواقِفِ الْكَريمَةِ وَالْمَشاهِدِ الشَّريفَةِ
روزى و دورم مكن از اين اماكن گرامى و مشاهد شريفه
وَ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ فى جَميعِ حَوائِجِ الدُّنْيا
و زيارت قبر پيامبرت كه درود تو بر او و آلش باد در همه حاجتهاى دنيا
وَالا خِرَةِ فَكُنْ لى اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ فيما تَقْضى وَ تُقَدِّرُ مِنَ الاَمْرِ
و آخرتم پشتيبان من باش خدايا از تو خواهم در آنچه بنا هست درباره اش حكم فرمائى و مقدر كنى در آن فرمان
الْمَحْتُومِ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضاَّءِ الَّذى لا يُرَدُّ وَ لا يُبَدَّلُ اَنْ
حتمى و مسلم در شب قدر از آن تقديرى كه برگشت ندارد و تغيير نپذيرد كه
تَكْتُبَنى مِنْ حُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ الْمَبْرُورِ حَجُّهُمُ الْمَشْكُورِ سَعْيُهُمُ
مرا از حاجيان خانه محترم كعبه ات ثبت فرمايى آن حاجيانى كه حجشان درست و سعيشان مورد تقدير و سپاس است
الْمَغْفُورِ ذُنُوبُهُمُ الْمُكَفَّرِ عَنْهُمْ سَيِّئاتُهُمْ وَاجْعَلْ فيما تَقْضى
و گناهانشان آمرزيده و كارهاى بدشان بخشيده شده است و قرار ده در همان قضا
وَ تُقَدِّرُ اَنْ تُطيلَ عُمْرى وَ تُوَسِّعَ عَلَىَّ رِزْقى وَ تُؤدِّى عَنّى اَمانَتى
و تقديراتت كه عمر مرا طولانى گردانى و روزيم را فراخ كنى و امانت و قرضم را
وَ دَيْنى آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ
ادا فرمائى ، اجابت فرما اى پروردگار جهانيان


دعا عقب نمازهاى فريضه

و مى خوانى عقب نمازهاى فريضه :
يا عَلِىُّ يا عَظيمُ يا غَفُورُ يا رَحيمُ اَنْتَ الرَّبُّ الْعَظيمُ الَّذى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ
اى والا اى بزرگ اى آمرزنده اى مهربان تويى پروردگار بزرگى كه نيست مانند او چيزى
وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ وَ هذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ
و او شنوا و بينا است و اين ماهى است كه آنرا بزرگ و گرامى داشته و او را شرافت و برترى داده اى
عَلَى الشُّهُورِ وَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذى فَرَضْتَ صِيامَهُ عَلَىَّ وَ هُوَ شَهْرُ
بر ماههاى ديگر و اين ماهى است كه روزه آن را بر من واجب كرده و اين ماه
رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى
رمضان است همان ماهى كه قرآن را در آن فرو فرستادى آن قرآنى كه راهنماى مردم و نشانه هاى روشنى از هدايت
وَالْفُرْقانِ وَ جَعَلْتَ فيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ جَعَلْتَها خَيْراً مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ فَيا
و جدا ساختن (ميان حق و باطل ) است و قراردادى در اين ماه شب قدر را و آن را بهتر از هزار ماه كردى پس اى
ذَالْمَنِّ وَ لا يُمَنُّ عَلَيْكَ مُنَّ عَلَىَّ بِفَكاكِ رَقَبَتى مِنَ النّارِ فيمَنْ تَمُنُّ
منت دارى كه كسى بر تو منت ندارد منت نه بر من به آزاد ساختنم از آتش در ميان آنانكه
عَلَيْهِ وَ اَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
بر آنها منت نهى و داخل بهشتم گردان برحمتت اى مهربانترين مهربانان


دعا بعد از هر نماز واجب

شيخ كفعمى درمصباح و بلد الامين و شيخ شهيد در مجموعه خود از حضرت رسول (صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله) نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود هركه اين دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبى بخواند حق تعالى بيامرزد گناهان او را تا روز قيامت و دعا اين است :
اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
خدايا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور
اَللّهُمَّ اَغْنِ كُلَّ فَقيرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ كُلَّ جايِعٍ اَللّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيانٍ
خدايا دارا كن هر ندارى را خدايا سير كن هر گرسنه اى را خدايا بپوشان هر برهنه را
اَللّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدينٍ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ
خدايا ادا كن قرض هر قرضدارى را خدايا بگشا اندوه هر غمزده را خدايا به وطن بازگردان هر
كُلَّ غَريبٍ اَللّهُمَّ فُكَّ كُلَّ اَسيرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ كُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ
دور از وطنى را خدايا آزاد كن هر اسيرى را خدايا اصلاح كن هر فسادى را از كار
الْمُسْلِمينَ اَللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَريضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناكَ اَللّهُمَّ
مسلمين خدايا درمان كن هر بيمارى را خدايا ببند رخنه فقر ما را به وسيله دارائى خود خدايا
غَيِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِكَ اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَاَغْنِنا مِنَ
بدى حال ما را بخوبى حال خودت مبدل كن خدايا ادا كن از ما قرض و بدهيمان را و بى نيازمان كن از
الْفَقْرِ اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىءٍ قَديرٌ
ندارى كه راستى تو بر هر چيز توانائى


دعاى حجّ

و شيخ كلينى در كافى روايت كرده از ابوبصير كه حضرت صادق (عليه السلام) در ماه رمضان اين دعا رامى خواند :
اَللّهُمَّ اِنّى بِكَ وَ مِنْكَ اَطْلُبُ
خدايا من بوسيله تو و از شخص تو مى جويم
حاجَتى وَ مَنْ طَلَبَ حاجَةً اِلىَ النّاسِ فَاِنّى لا اَطْلُبُ حاجَتى اِلاّ
حاجتم را و هر كه حاجت خويش از مردم مى جويد ولى من نجويم حاجتم را جز
مِنْكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَ اَسْئَلُكَ بِفَضْلِكَ وَ رِضْوانِكَ اَنْ تُصَلِّىَ
از تو تنها كه شريكى ندارى و از تو خواهم به حق فضل و خوشنوديت كه درود فرستى
عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَنْ تَجْعَلَ لى فى عامى هذا اِلى بَيْتِكَ
بر محمد و خاندان او و اينكه در اين سال براى رسيدن من به خانه
الْحَرامِ سَبيلاً حِجَّةً مَبْرُورَةً مُتَقبَّلَةً زاكِيَةً خالِصَةً لَكَ تَقَرُّ بِها عَيْنى
محترمت كعبه راهى قرار دهى كه حجى صحيح و پذيرفته و پاكيزه و خالص براى تو انجام دهم آن چنانكه ديده ام
وَ تَرْفَعُ بِها دَرَجَتى وَ تَرْزُقَنى اَنْ اَغُضَّ بَصَرى وَ اَنْ اَحْفَظَ فَرْجى
بدان روشن شود و درجه ام بدان بالا رود و روزيم كن كه ديده ام را بپوشانم و عورتم را (از گناه ) نگهدارم
وَ اَنْ اَكُفَّ بِها عَنْ جَميعِ مَحارِمِكَ حَتّى لايَكُونَ شَىءٌ آثَرَ عِنْدى
و خود را از همه كارهاى حرام تو باز دارم تا بدان حد كه هيچ چيزى در پيش من محبوبتر
مِنْ طاعَتِكَ وَ خَشْيَتِكَ وَالْعَمَلِ بِما اَحْبَبْتَ وَالتَّرْكِ لِما كَرِهْتَ
از اطاعت و ترس از تو و انجام آنچه دوست دارى و نكردن آنچه را ناخوش دارى
وَ نَهَيْتَ عَنْهُ وَاجْعَلْ ذلِكَ فى يُسْرٍ وَ يَسارٍ وَ عافِيَةٍ وَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ
و آنرا قدغن كرده اى نباشد و قرار ده همه اينها را در گشايش و آسودگى و تندرستى با هر چه نعمت كه
عَلَىَّ وَ اَسْئَلُكَ اَنْ تَجْعَلَ وَفاتى قَتْلاً فى سَبيلِكَ تَحْتَ رايَةِ نَبِيِّكَ
به من داده اى و از تو خواهم كه مرگ مرا كشته شدن در راهت قرار دهى كه در زير پرچم پيغمبرت
مَعَ اَوْلِياَّئِكَ وَ اَسْئَلُكَ اَنْ تَقْتُلَ بى اَعْداَّئَكَ وَ اَعْداَّءَ رَسُولِكَ وَ اَسْئَلُكَ
با دوستانت كشته شوم و از تو خواهم كه دشمنان خود و دشمنان پيامبرت را بدست من بكشى و از تو خواهم
اَنْ تُكْرِمَنى بِهَوانِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ لا تُهِنّى بِكَرامَةِ اَحَدٍ مِنْ
كه مرا گرامى دارى بخوار كردن هر يك از خلق خود كه خواهى ولى خوارم نكنى به گرامى داشتن هيچيك از
اَوْلِياَّئِكَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ لى مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً حَسْبِىَ اللّهُ ما شاَّءَ اللّهُ
دوستانت خدايا قرار ده براى من با پيامبرت راهى خدا مرا بس است و آنچه خواهد شود

مؤلف گويد: كه اين دعاء موسوم به دعاى حجّ است سيّد در اقبال از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده خواندن آن را در شبهاى ماه رمضان بعد از مغرب و كفعمى در بلدالا مين گفته كه مستحب است خواندن آن در هر روز از ماه رمضان و در شب اوّل نيز و شيخ مفيد در مقنعه براى خصوص شب اوّل نقل كرده بعد از نماز مغرب .

و بدانكه بهترين اعمال در شبها و روزهاى ماه مبارك رمضان خواندن قرآن است و بسيار بايد خواند چه آنكه قرآن در اين ماه نازل شده است و وارد شده كه هر چيزى را بهاريست و بهار قرآن ماه رمضان است و در ماه هاى ديگر هر ماهى يك ختم سنت است و اقلّش شش روز است و در ماه رمضان در هر سه روز يك ختم سنّت است و اگر روزى يك ختم تواند بكند خوب است .

علامه مجلسى (رَحَمهُ اللّهُ ) فرموده كه در حديث است كه بعضى از ائمّه (عَليهمُ السلام) در اين ماه چهل ختم قرآن و زياده مى كردند و اگر ثواب هر ختم قرآنى را به روح مقدّس ‍ يكى از چهارده معصوم (عَليهمُ السلام) هديّه كند ثوابش مضاعف گردد و از روايتى ظاهر مى شود كه اجر چنين كسى آن است كه با ايشان باشد در روز قيامت و دراين ماه دعا و صلوات و استغفار بسيار بايد نمود و لااِلهَ اِلا اللّهُ بسيار بايد گفت و روايت شده كه جناب امام زين العابدين (عليه السلام) چون ماه رمضان داخل مى شد تكلّم نمى كرد مگر به دعاء و تسبيح و استغفار و تكبير و بايد اهتمام بسيار نمود به عبادت و نافله هاى شب و روز .


آداب افطار و ساير اعمال در شبهاى ماه رمضان

قسم دوّم : اعمالى است كه در شب هاى ماه رمضان بايد بجا آورد و آن چند امر است :

اوّل افطار است و مستحب است كه بعد از نماز شام افطار كند مگر آنكه ضعف بر او غلبه كرده باشد يا جمعى منتظر او باشند.

دوّم آنكه افطار كند با چيز پاكيزه از حرام و شُبهات و بهتر آن است كه به خرماى حلال افطار كند تا ثواب نمازش چهارصد برابر گردد و به خرما و آب و به رطب و به لبن و به حلوا و به نبات و به آب گرم به هر كدام كه افطار كند نيز خوب است.

سوّم آنكه در وقت افطار دعاهاى وارده آن را بخواند از جمله آنكه بگويد:
اَللّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَعَلى رِزْقِكَ اَفْطَرْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ
خدايا براى تو روزه گرفتم و با روزى تو افطار كنم و بر تو توكل كنم
تا خدا عطا كند به او ثواب هر كسى را كه در اين روز روزه داشته و اگر دعاى اَللّهُمَّ رَبَّ النّورِ الْعَظيمِ را كه سيّد و كفعمى روايت كرده اند بخواند فضيلت بسيار يابد و روايت شده كه حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام) هرگاه مى خواست افطار كند مى گفت :
بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَكَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِكَ
خدايا براى تو روزه گرفتيم و با روزى تو
اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ
افطار كنيم پس از ما بپذير كه براستى تو شنوا و دانايى
چهارم در لقمه اوّل بگويد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرّحَيمِ يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ اِغْفِرْ لى تا خدا او را بيامرزد و در خبر است كه در آخر هر روز از روزهاى ماه رمضان خدا هزار هزار كس را از آتش جهنّم آزاد مى كند پس از حق تعالى بخواه كه تو را يكى از آنها قرار دهد .

پنجم در وقت افطار سوره قدر بخواند .

ششم در وقت افطار تصدّق كند و افطار دهد روزه داران را اگر چه به چند دانه خرما يا شربتى آب باشد و از حضرت رسول (صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله) مرويست كه كسى كه افطار دهد روزه دارى را از براى او خواهد بود مثل اجرِ آن روزه دار بدون آنكه از اجر او چيزى كم شود و هم از براى او خواهد بود مثل آن عمل نيكويى كه بجا آورد آن افطار كننده به قوه آن طعام و آية الله علامه حلّى در رساله سَعدِيَّه از حضرت صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود هر مؤمنى كه اطعام كند مؤمنى را لقمه اى در ماه رمضان بنويسد حق تعالى براى او اجر كسى كه سى بنده مؤمن آزاد كرده باشد و از براى او باشد نزد حق تعالى يك دعاى مستجاب .

هفتم در هر شب خواندن هزار مرتبه اِنّا اَنزَلْناهُ وارد است

هشتم در هر شب صد مرتبه حمَّ دُخان را بخواند اگر ميسّر شود

نهم سيّد روايت كرده كه هر كه اين دعا را بخواند در هر شب ماه رمضان آمرزيده شود گناهان چهل سال او :
اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على
خدايا اى پروردگار ماه رمضان كه در آن قرآن را فرستادى و بر
عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ
بندگان روزه را در اين ماه واجب كردى درود فرست بر محمد و آل محمد و روزيم گردان حج خانه
الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى كُلِّ عامٍ وَاغْفِرْ لى تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ
محترم خود كعبه را در اين سال و در هر سال و بيامرز برايم اين گناهان بزرگ را
فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلاّمُ
كه براستى نيامرزد آنها را جز تو اى بخشاينده و اى بسيار دانا
دهم در هر شب بخواند بعد از مغربدعاى حجّ را كه در قسم اوّل گذشت


دعاى افتتاح

يازدهم بخواند در هر شب از ماه رمضان :
اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِكَ وَ اَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِكَ وَ اَيْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ
خدايا من ستايش را به وسيله حمد تو مى گشايم و تويى كه به نعمت بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و يقين دارم كه براستى تو
اَرْحَمُ الرّاحِمينَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبينَ فى
مهربانترين مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سخت ترين كيفركننده اى در
مَوْضِعِ النَّكالِ وَالنَّقِمَةِ وَ اَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرينَ فى مَوْضِعِ الْكِبْريآءِ
جاى شكنجه و انتقام و بزرگترين جبارانى در جاى بزرگى و
وَالْعَظَمَةِ اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لى فى دُعآئِكَ وَ مَسْئَلَتِكَ فَاسْمَعْ يا سَميعُ
عظمت خدايا تو به من اجازه دادى در اين كه بخوانمت و از تو درخواست كنم پس اى خداى شنوا
مِدْحَتى وَ اَجِبْ يا رَحيمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ يا غَفُورُ عَثْرَتى فَكَمْ يا
مدح و ثنايم را بشنو و پاسخ ده اى مهربان خواسته ام را و ناديده گير اى آمرزنده لغزشم را اى
اِلهى مِنْ كُرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَها وَ هُمُومٍ قَدْ كَشَفْتَها وَ عَثْرَةٍ قَدْ اَقَلْتَها
معبود من چه بسيار گرفتارى كه برطرف كردى و چه بسيار اندوه كه زدودى و لغزشها كه چشم پوشيدى
وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَةِ بَلاَّءٍ قَدْ فَكَكْتَها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ
و مهر و رحمت كه گستردى و زنجير بلا كه از هم باز كردى ستايش خاص خدايى است كه نگيرد
صاحِبَةً وَ لا وَلَدا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىُّ
همسرى و نه فرزندى و نيست برايش شريكى در فرمانروايى و نيست برايش ياورى
مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَميعِ مَحامِدِهِ كُلِّهَا عَلى جَميعِ
از خوارى و به كمال بزرگى او را ياد كن ستايش خداى را به همه ستودگيهايش يكسر بر همه
نِعَمِهِ كُلِّها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا مُضآدَّ لَهُ فى مُلْكِهِ وَ لا مُنازِعَ لَهُ فى
نعمتهايش يكسر ستايش براى خدايى است كه ضد و دشمنى در پادشاهى او و ستيزه جويى در
اَمْرِهِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا شَريكَ لَهُ فى خَلْقِهِ وَ لا شَبيهَ لَهُ فى عَظَمَتِهِ
فرمانش نيست ستايش خدايى را است كه شريكى در خلقتش ندارد و شبيهى در عظمت او نيست
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْفاشى فِى الْخَلْقِ اَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظّاهِرِ بِالْكَرَمِ مَجْدُهُ
ستايش خاص خدايى است كه هويدا است در ميان خلق كارش و ستايشش و آشكار است به بزرگوارى شوكتش
الْباسِطِ بِالْجُودِ يَدَهُ الَّذى لا تَنْقُصُ خَزآئِنُهُ وَ لا تَزيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطآءِ
و گشاده است دستش آنكه نقصان نپذيرد خزينه هايش و نيفزايدش بسيارى عطا
اِلاّ جُوداً وَ كَرَماً اِنَّهُ هُوَ الْعَزيزُ الْوَهّابُ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ قَليلاً مِنْ
مگر جود و بزرگوارى براستى كه او عزيز و بسيار بخشنده است خدايا از تو خواهم اندكى از
كَثيرٍ مَعَ حاجَةٍ بى اِلَيْهِ عَظيمَةٍ وَ غِناكَ عَنْهُ قَديمٌ وَ هُوَ عِنْدى كَثيرٌ
بسيار با اينكه نيازمنديم بدان بزرگ است و بى نيازى تو از آن قديم و ازلى است و آن درخواست پيش من بسيار
وَ هُوَ عَلَيْكَ سَهْلٌ يَسيرٌ اَللّهُمَّ اِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبى وَ تَجاوُزَكَ عَنْ
ولى در نزد تو اندك و آسان است خدايا براستى گذشت تو از گناهم و چشم پوشيت از
خَطيَّئَتى وَ صَفْحَكَ عَنْ ظُلْمى وَ سَِتْرَكَ عَلى قَبيحِ عَمَلى وَ حِلْمَكَ
خطايم و ناديده گيريت از ستمم و پرده پوشيت بر كار زشتم و بردباريت
عَنْ كَثيرِ جُرْمى عِنْدَ ما كانَ مِنْ خَطایى وَ عَمْدى اَطْمَعَنى فى اَنْ
در برابر جنايت و جرم بسيارم كه به خطا يا از روى تعمد كردم مرا به طمع انداخت تا از تو
اَسْئَلَكَ ما لا اَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ الَّذى رَزَقْتَنى مِنْ رَحْمَتِكَ وَ اَرَيْتَنى
درخواست كنم چيزى را كه مستحق آن نيستم ، درخواست كنم آنچه را كه از رحمتت روزى من كردى


 1 نظر

قسمتي از دعاي ندبه

30 تیر 1391 توسط بدری

قسمتي از دعاي ندبه …. لَيْتَ شِعْرى أَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوى، بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرى، أَبِرَضْوى أَوْ غَيْرِها أَمْ ذى طُوى؛ عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، وَلا أَسْمَعُ لَكَ حَسيساً وَلا نَجْوى، عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحيطَ بِكَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَلا يَنالُكَ مِنّى ضَجيجٌ وَلا شَكْوى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا … كاش مى دانستم كجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد يافت؟ آيا به كدام سرزمين اقامت دارى؟ آيا به زمين رضوان يا غير آن؛ يا به ديار ذوطوى متمكن گرديده­اى؟بسيار سخت است بر من كه خلق را همه ببينم و ترا نبينم و هيچ از تو صدايى حتى آهسته هم بگوش من نرسد.بسيار سخت است بر من بواسطه فراق تو؛ و اينکه تو به تنهايي گرفتار باشي و نالة من نيز به حضرتت نرسد و شكوه به تو نتوانم. به جانم قسم كه تو آن حقيقت پنهانى كه دور از ما نيستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مايى، كه ابداً جدا نيستى …

 1 نظر

تاثير جلسات موعظه

30 تیر 1391 توسط بدری

طبق معمول هر هفته خانم نسبتاً مسنّ محلّه داشت از جلسه موعظه بر میگشت در همین حین نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت: «مامان بزرگ، تو مراسم امروز براتون چه موعظه ای کردند؟» مادر بزرگ مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت: «عزیز، اصلاً یه کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم » نوه پوزخندی زد و بهش گفت: “تو که چیزی یادت نمیاد، واسه چی هر هفته به جلسه موعظه میری ؟ ” مادر بزرگ لبخندی زد و خم شد، سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه اش و گفت: “جون دلم اگه ممکنه، ببری اینو از حوض، آب پر کنی و برام بیاری ” نوه با تعجّب پرسید: ” تو این سبد؟ غیر ممکنه، با این همه شکاف و درز داخل سبد! ” و مادر بزرگ اصرار کرد: ” لطفاً عزیزم ” نوه غرولند کنان، سبد رو برداشت و رفت، اما چند لحظه بعد، برگشت و با لحن پیروزمندانه ای گفت: ” من میدونستم که امکان پذیر نیست، ببین حتی یه قطره آب هم تو سبد نمونده! ” مادربزرگ سبد رو از دست نوه اش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد و گفت :” آره راست میگی اصلاً آبی توش نیست، اما بنظر میرسه سبد تمیزتر شده، یه نگاه بنداز ”

 نظر دهید »

شش توصیه رهبر انقلاب به بانوان مسلمان

29 تیر 1391 توسط بدری

برگرفته از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار شركت‌كنندگان در اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی.

هویت زن مسلمان را به او برگردانید
اگر شما بانوى نخبه‌ى اسلامى تلاش كنيد كه هويت اسلامی را به زن مسلمان برگردانيد، بزرگترين خدمت را به امت اسلامى و به بيدارى اسلامى و به عزت و كرامت اسلامى كرديد.

نقش زن از دیدگاه اسلام را برجسته كنید
امروز يكى از مهمترين مسئوليتهاتان اين است كه نقش زن را از ديدگاه اسلام برجسته و روشن كنيد. تربيت انسانى زن بزرگترين خدمت به جوامع انسانى و اسلامى است؛ اين حركت بايد راه بيفتد و راه افتاده است و شما در اين حركت، بدون ترديد پيروز خواهيد شد.

حضورتان را در صفوف مقدم انقلاب تقویت كنید
اگر زنها در صفوف مقدم حضور خودشان را تقويت كنند و ادامه بدهند، پيروزى‌ها يكى پس از ديگرى نصيب آنها خواهد شد. در اين هيچ ترديدى نيست.

متوجه توطئه آمریكا و صهیونیسم باشید
توجه كنيد كه غرب و در رأس آنها آمريكا و صهيونيسم با همه‌ى وجود به ميدان آمده‌اند و بيشتر به ميدان خواهند آمد تا بتوانند اين حركت را مهار كنند و بر اين امواج سوار بشوند؛ ملتها بايد بيدار باشند.

حضور همراه با ایمان و انگیزه خود را حفظ كنید

جوانان و مردان و زنان و نخبگان دنياى اسلام و بخصوص كشورهائى كه انقلاب كردند بايد بدانند كه اگر در صحنه بايستند و مقاومت كنند، پيروزى آنها بر همه ساز و برگ استكبار قطعى است. همه ابزارهاى اقتدار قدرتهاى استكبارى در مقابل حضور مردم، در مقابل ايمان ملتها ناكارآمد است.

به چند روز گفتگو اكتفا نكنید
به نشستن دور يكديگر و چند روز گفتگو كردن اكتفا نكنيد و اين ديدار را مقدمه‌ى يك حركت بزرگ و ماندگار قرار بدهيد. اين حركت بانوان مسلمان، اين آشنائى با يكديگر از سرتاسر دنياى اسلام را مغتنم بشمريد و اين را يك پايه‌اى قرار بدهيد براى يك حركت عظيم در ميان امت اسلامى كه ان‌شاءاللَّه به پيروزى‌هاى بزرگترى منتهى خواهد شد.


 1 نظر

شور شیرین؛ روایتی زیبا از تاریخ انقلاب اسلامی

29 تیر 1391 توسط بدری

این روزها و در این آشفته بازار سینمای ایران که پر است از آثار بی هویت و پوچ و سخیف، اگر توانستید از “پس کوچه های شمرون” عبور کنید و در “آزمایشگاه” گیر نیفتید و یا در “قفس طلایی” اسیر نشوید، می توانید به یک اثر ارزشمند در زمینه سینمای انقلاب و دفاع مقدس برسید با نام “شور شیرین". تازه باید خیلی خوش شانس باشید که 4-5 نفری مثل شما برای دیدن فیلم به سینما آمده باشند تا سر وقت اکران شود. والا به خاطر به حد نصاب نرسیدن تعداد تماشاگران، باید از خیر تماشای فیلم گذشت.

این چند سطر بالا تنها گوشه ای از واقعیت اوضاع نابسامان اکران فیلم های قابل توجه و ارزشی سینمای ماست. به طوریکه پس از اختصاص دادن یکی از بدترین زمان های اکران، یعنی درست زمان امتحانات مدارس و دانشگاه ها به بهترین فیلم جشنواره امسال یعنی “روزهای زندگی” این بار نوبت به فیلم دیگری در ژانر دفاع مقدس است تا دچار این بی تدبیری و سیاست های نادرست و سلیقه ای مدیریت سینمایی کشور شود و علاوه بر اختصاص دادن زمان نامناسب، با محدودیت اکران در سینماها نیز مواجه گردد. حال مقایسه تبلیغات تلویزیونی این فیلم با رپورتاژ تبلیغاتی سیما برای یک فیلم از سینمای سخیف به کنار …..



“شور شیرین” پنجمين فيلم بلند جواد اردکانی و دومین اثر سینمایی در کارنامه فیلمسازی وی بعد از “به کبودی یاس” می باشد که در مورد زندگی فرماندهان دفاع مقدس ساخته شده است. اردکانی پس از آنکه در فیلم قبلی خود زندگی یکی از فرماندهان مخلص و گمنام دفاع مقدس، یعنی “شهید عبدالحسین برونسی” را به تصویر کشید، این بار به سراغ گوشه هایی از زندگی فرمانده لشکر ویژه شهدا “شهید محمود کاوه” رفته است.

فيلمنامه «شور شيرين» در مدت يک سال تحقيقات گسترده جواد اردکاني به نگارش در آمده و توانسته به طور نسبتاًجامع، ويژگي هاي متفاوت کردستان در فاصله سال هاي 60-59 را که شهيد کاوه در آنجا حضور داشت به تصوير بکشد. کرمانشاه و مشهد مقدس از لوکيشن هاي اصلي اين اثر سينمايي در ژانر دفاع مقدس بودند.

تم اصلی و محوریت داستان فیلم در مورد برهه ای از اوایل تاریخ انقلاب اسلامی و حوادث اشغال کردستان و مخصوصا منطقه بوکان و سقز توسط ضد انقلاب و حزب منحله دموکرات و بازپس گیری آن توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی محمود کاوه می باشد. شاید بتوان “شور شیرین” را از اولین فیلم هایی دانست که به روایتگری این برهه از تاریخ انقلاب اسلامی پرداخته است. حوادث تلخ و دردناکی که پیش از این در زمینه آثار داستانی ما کم و بیش به آن پرداخته شده است و کتاب “نورالدین پسر ایران” یکی از بهترین آثار در این زمینه است.

اگر بخواهیم از لحاظ شخصیت پردازی و فیلمنامه این فیلم را مورد بررسی قرار دهیم، به همان مشکل اصلی سینمای ایران یعنی «ضعف فیلمنامه نویسی» می رسیم. اصلی ترین و بارز ترین ضعف هم مربوط به شخصیت پردازی نقش اول داستان یعنی شخصیت ” محمود کاوه” است. کارگردان سعی نموده با استفاده از فردی که بیشترین تشابه را به شهید کاوه دارد، زمینه های همزاد پنداری بیشتر با این کاراکتر را برای مخاطب فراهم کند. غافل از اینکه به دلیل عدم پرداخت دقیق و جزئی فیلمنامه، به ابعاد شخصیت حقیقی کاوه (همچون خصوصیات فردی و اجتماعی این شهید در موقعیت های مختلف و روابط او با دیگر شخصیت ها و کاراکترهای موجود در داستان فیلم) امکان برقراری ارتباط با این کاراکتر برای مخاطب به خوبی فراهم نمی شود. جدا از اینکه در بعضی از سکانس ها، بازی های بعضا مصنوعی و همچنین دیالوگ های پرتکلف این بازیگر، به عدم ایجاد این رابطه کمک کرده است.

فقط در چند سکانس محدود و آن هم به طور ضعیف شاهد حضور اثرگذار شهید کاوه در فیلم هستیم. از جمله صحنه فوتبال بازی کردن تعدادی از پاسداران یا سکانس به اسارت گرفتن یکی از سرکرده های حزب دموکرات و همچنین سکانس پایانی فیلم که مربوط به معاوضه یکی از سرکرده های ضد انقلاب با تعدادی از مردم اسیر شده می باشد. در دیگر صحنه های فیلم، جای فرمانده ای جوان و با درایت و تیزهوش و قدرت فرماندهی او خالی می باشد. به طوری که شاید بتوان گفت فیلم روایتگر برهه ای از زندگی یک فرمانده عادی در زمان ابتدای انقلاب است و نه روایتگر زندگی شهید کاوه با ویژگی های خاص خودش.

یکی دیگر از نکات فیلم که به نظر نگارنده به فیلم آسیب وارد نموده است، استفاده کارگردان از یک بازیگر معروف و با سابقه به نام «رضا رویگری» در کنار بازیگری می باشد که برای اولین بار و آن هم در نقش حساس شهید کاوه جلوی دوربین می رود. آسیب اصلی این کار در این است که بیشتر داستان اصلی فیلم حول شخصیت رضا رویگری در فیلم می گذرد و توجه بیش از حد به این شخصیت در فیلمنامه، باعث مغفول ماندن از شخصیت اصلی فیلم و عدم پرداخت صحیح به شخصیت پردازی وی در فیلم شده است.

با تمام نقایص موجود، سکانس های خوب و زیبایی در فیلم وجود دارد که برای خلق آنها باید به کارگردان تبریک گفت. سکانس تلخ به آتش کشیده شدن مسجد روستا و کشته شدن ماموستای روستا توسط ضد انقلاب، همچنین صحنه های به اسارت گرفتن خانواده های مردم کُرد که حکایتگر گوشه های تلخ، ولی حقیقی از تاریخ انقلاب می باشد، سکانس های مربوط به حمله شبانه ضد انقلاب به پایگاه سپاه پاسداران در منطقه و عدم فرستادن نیروهای کمکی از طرف مقامات بالا برای پاسداران که به طور مشخص با دستور بنی صدر انجام می گرفت و صحنه های دردناک بریدن سر پاسداران و همچنین قتل دست جمعی فرمانده آنان توسط حزب دموکرات، از دیگر صحنه هایی است که با هنرمندی و با فیلمبرداری خوب و تدوین زیبا توسط کارگردان به نمایش در آمده است.

 

منبع http://www.598.ir


 3 نظر

دعاي شب آخر ماه شعبان المعظم و شب اول ماه رمضان المبارك

27 تیر 1391 توسط بدری

شيخ از حارث بن مُغَيْرَه نَضْرى روايت كرده كه حضرت صادق (عليه السلام) در شب آخر شعبان و شب اوّل ماه رمضان اين دعا را مى خواند…

شيخ از حارث بن مُغَيْرَه نَضْرى روايت كرده كه:

حضرت صادق (عليه السلام) در شب آخر شعبان و شب اوّل ماه رمضان اين دعا را مى خواند:
اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَكَ الَّذى اُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ
خدايا اين ماه مباركى كه قرآن در آن نازل گشته آن قرآنى كه


وَ جُعِلَ هُدىً لِلنـّاسِ وَ بَيـّـناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفـُرقان قـَدْ حَضَرَ فـَسَـلـّمنا فيهِ
راهنماى مردم گرديده و نشانه هاى روشنى از راهبرى و جدا كردن ميان حق و باطل است فرا رسيده
پس ما را در اين ماهسالم بدار


وَ سَـلـّمْهُ لـَـنا وَ تـَسَـلـّمْهُ مِنّا فى يُسْرٍ مِنكَ وَ عافيَةٍ يا مَنْ اَخَذ الْقـَليلَ
و آن را در حال آسانى و تندرستى از ما بگير اى كه بگيرد اندك را


وَ شَكَرَ الكـَـثيرَ إقـْبَـلْ مِنـّى الْيَسيرَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ اَنْ تَجْعَلَ لى إلى
و بسيار قدردانى كند، اين طاعت اندك را از من بپذير خدايا از تو خواهم كه براى من بسوى هر


كـُلّ خـَيرٍ سَبيلاً وَ مِنْ كُلّ ما لا تُحِبُّ مانِعاً يا أرْحَمَ الرّاحمينَ يا مَنْ
كار خيرى راهى و از هر چه دوست ندارى سر را هم مانعى قرار دهى اى مهربانترين مهربانان اى كه


عـَفا عـَنـّى وَ عَمّا خـَـلوْتُ بهِ مِنَ السَّيّئاتِ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذنى
گذشتى از من و از آن كارهاى زشتى كه در پنهانى كردم اى كه مرا به سبب دست زدن


بارْتِكابِ الْمَعاصى عَفوَكَ عَفوَكَ عَفوَكَ ياكَريمُ اِلهى
به گناهان نگيرى گذشت ، گذشت ، گذشت تو را خواهانم اى بزرگوار خدايا


وَعَظـْتـَنى فـَلَمْ أتـّعِظ وَ زَجَرْتـَنى عَنْ مَحارِمِكَ فلَمْ أنـزَجـِرْ فـَما عُذرى
مرا پند دادى ولى من پند نگرفتم و از كارهاى حرام خود بازم داشتى ولى من بازنايستادم پس چه عذرى


فـَاعْـفُ عَنـّى يا كَريمُ عَفوَكَ عَفوَكَ اَللّهُمَّ اِنّى أسْئـَلـُكَ الرّاحَة عِنـدَ
به درگاهت دارم اى كريم از من گذشت كن كه عفوت و گذشتت را خواهانم خدايا از تو درخواست دارم آسودگى هنگام


الْمَوْتِ وَالْعَـفوَ عِندَ الحِسابِ عَظـُمَ الذنبُ مِنْ عَبدِكَ فـَلْيَحْسُن
مرگ و گذشت در وقت حساب را بزرگ است گناه از بنده ات پس بايد گذشت


التـّجاوُزُ مِنْ عِندِكَ يااَهْلَ التَّقْوى وَ يا اَهلَ المَغفِرَةِ عَفوَكَ عَفوَكَ
از جانب تو نيز نيكو باشد اى شايسته پرهيزگارى و اى شايسته آمرزش عفوت و گذشتت را خواهانم


اَللّهُمَّ اِنـّى عَبْدُكَ بْنُ عَبْدِكَ بْنُ اَمَتِكَ ضَعيفٌ فَقيرٌ اِلى رَحْمَتِكَ
خدايا من بنده و فرزند بنده و فرزند كنيز تواءم ناتوان و نيازمند مهر تو هستم


وَ اَنتَ مُنزِلُ الْغِنى والْبَرَكَةِ عَلَى العبادِ قاهِرٌ مُقتَدِرٌ اَحْصَيْتَ
و تويى كه دارايى و بركت بر بندگانت فرو فرستى و تو چيره و توانايى كارهاى بندگانت را


اَعمالَهُمْ وَ قسَمْتَ اَرْزاقَهُمْ وَ جَعَلتَهُمْ مُختـَلِفَة اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَلْوانُهُمْ
شماره دارى و روزيشان را قسمت كرده و زبانها و رنگهاشان را متفاوت كردى


خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ وَ لا يَعْلَمُ الْعِبادُ عِلْمَكَ وَ لا يَقْدِرُ الْعِبادُ قَدْرَكَ
آفرينشى پس از آفرينش ديگر و بندگانت دانش تو را ندارند و قدر تو را ندانند


وَكُلُّنا فَقيرٌ اِلى رَحْمَتِكَ فَلا تَصْرِفْ عَنّى وَجْهَكَ وَاجْعَلْنى مِنْ
و همه ما نيازمند رحمتت هستيم پس اى خدا رو از من مگردان و مرا در كردار


صالِحى خَلْقِكَ فِى الْعَمَلِ وَالاْمَلِ وَالْقَضاَّءِ وَالْقَدَرِ اَللّهُمَّ اَبْقِنى
و آرزو و امور مربوط به قضا و قدر از شايستگان خلق خويش قرارم ده خدايا زنده ام بدار


خَيْرَ الْبَقاَّءِ وَ اَفْنِنى خَيْرَ الْفَناَّءِ عَلى مُوالاةِ اَوْلِياَّئِكَ وَ مُعاداةِ اَعْداَّئِكَ
به بهترين وضع زندگى و بميرانم به بهترين مردن (يعنى ) با دوستى دوستانت و دشمنى با دشمنانت


وَ الرَّغْبَةِ اِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ وَالْخُشُوعِ وَالْوَفاءِ وَالتَّسْليمِ لَكَ
و رغبت به درگاهت و ترس و خشوع از تو و وفادارى و تسليم بودن در برابرت


وَالتَّصْديقِ بِكِتابِكَ وَاتِّباعِ سُنَّةِ رَسُولِكَ اَللّهُمَّ ما كانَ فى قَلْبى
و تصديق كردن كتاب تو (قرآن ) و پيروى از روش پيغمبرت خدايا آنچه در دل دارم


مِنْ شَكٍّ اَوْ رَيْبَةٍ اَوْ جُحُودٍ اَوْ قُنُوطٍ اَوْ فَرَحٍ اَوْ بَذَخٍ اَوْ بَطَرٍ اَوْ
از شك و ترديد يا انكار يا نااميدى يا خوشى يا گردن فرازى يا اسراف در خوشگذرانى يا


خُيَلاَّءَ اَوْ رِياَّءٍ اَوْ سُمْعَةٍ اَوْ شِقاقٍ اَوْ نِفاقٍ اَوْ كُفْرٍ اَوْ فُسُوقٍ اَوْ
خودبينى يا خودنمايى يا شهرت جويى يا ايجاد دو دستگى يا دورويى يا كفر يا فسق يا


عِصْيانٍ اَوْ عَظَمَةٍ اَوْ شَىءٍ لا تُحِبُّ فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ اَنْ تُبَدِّلَنى
گناه يا بزرگ طلبى يا چيزهاى ديگرى كه تو دوست ندارى پس اى پروردگارا از تو خواهم كه آنرا تبديل كنى


مَكانَهُ ايماناً بِوَعْدِكَ وَ وَفآءً بِعَهْدِكَ وَ رِضاً بِقَضاَّئِكَ وَ زُهْداً فِى
به ايمان به وعده ات و وفادارى به پيمانت و خوشنودى به قضاء و قَدرت و پارسايى در


الدُّنْيا وَ رَغْبَةً فيما عِنْدَكَ وَ اَثَرَةً وَ طُمَاْنينَةً وَ تَوْبَةً نَصُوحاً اَسْئَلُكَ
دنيا و اشتياق بدانچه نزد تو است و فضيلتى و آرامشى و توبه خالص ، اين را از تو خواهم


ذلِكَ يا رَبَّ الْعالَمينَ اِلهى اَنْتَ مِنْ حِلْمِكَ تُعْصى وَ مِنْ كَرَمِكَ
اى پروردگار جهانيان خدايا تو را بخاطر بردباريت نافرمانى كنند و به طمع جود و كرمت


وَ جُودِكَ تُطاعُ فَكَانَّكَ لَمْ تُعْصَ وَ اَنَا وَ مَنْ لَمْ يَعْصِكَ سُكّانُ اَرْضِكَ
اطاعت كنند پس گويا نافرمانيت نكرده اند و من با كسانى كه نافرمانيت نكردند همه ساكنان زمين توئيم


فَكُنْ عَلَيْنا بِالْفَضْلِ جَواداً وَ بِالْخَيْرِ عَوّاداً يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَ صَلَّى
تو بر ما به فضل خويش بخشنده باش و به نيكويى بازگردنده اى مهربانترين مهربانان و درود


اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ صَلوةً داَّئِمَةً لا تُحْصى وَ لا تُعَدُّ وَ لا يَقْدِرُ
خدا بر محمد و آل او درودى هميشگى كه به شماره و عدد درنيايد و اندازه اش


قَدْرَها غَيْرُكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
نتواند جز تو اى مهربانترين مهربانان


 1 نظر

اعلان رسمي ولايت و امامت دوازده امام عليهم السلام

26 تیر 1391 توسط بدری

مَعاشِرَ النَاس،فضلوهُ فقد فضَّلهُ الله، وَ اقبَلوهُ فقد نَصبَهُ الله.

مَعاشرالناس،اِنَّه اِمام مِنَ الله، و لَن يَتوبَ الله علي اَحَدٍ اَنكَرَ ولايته و لن يَغفِرَ له، حتما علي الله اَن يفعل ذلك بمَن خالَفَ امرَه و اَن يُعَذِّبَه عذابا نُكرَا اَبَدا الابادِ و دَهرَ الدُهور. فاحذرُوا ان نُخالِفوه. فتَصلوا نارَا وَقودُها الناسُ و الحجارَهُ اَعِدَّت لِلكافِرينَ.

هان مردمان! او را برتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده است.

هان مردمان! او از سوي خداامام استو هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزد. اين است روش قطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هر آينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كند. از مخالفت او بهراسيد و گرنه در آتشي در خواهيد شد كه آتش گيره آن مدمانند؛ و سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شده است.

 نظر دهید »

روزه‌داری در شعبان

26 تیر 1391 توسط بدری

امام صادق (علیه السلام):
صِیامُ شَعْبانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ یَومَ القِیامَةِ، وَما مِن عَبدٍ یُکثِرُ الصِّیامَ في شَعْبانَ إلّا أصْلَحَ اللهُ أمرَ مَعیشَتِهِ وکَفاهُ شَرَّ عَدُوِّهِ.
روزۀ ماه شعبان ذخیرۀ روز قیامت است، و هیچ بنده‌ای در شعبان زیاد روزه نگیرد، جز آن‌که خداوند امر زندگانی او را سامان بخشد و او را از شرّ دشمن در امان دارد.
Fasting in the month of Sha’bān is the servant’s provision, and so he who fasts during Sha’ban much, Allah would make his earning better and prevent him from the enemy’s mischief.
بحار الأنوار، ج 97، ح 68

 نظر دهید »

نوحه سرایی درموردبحرین

25 تیر 1391 توسط بدری

ماتم فزون شد بحر خون شد ساحل بحرین باران غم باریده بر آب و گل بحرین
دریافت فایل صوتی mp3 حجم:۲،۹۹۸مگابایت
سلامتی آقا امام زمان(عج) و امام خامنه ای صلوات

 1 نظر

مداحي-شهداي هسته اي

25 تیر 1391 توسط بدری

مداحی بسیار زیبای کربلایی مجتبی کرمی در حمایت از ولایت و شهدای انرژی هسته ای

دريافت فايل صوتي mp3

 

 نظر دهید »

امام خامنه ای -انتظار

25 تیر 1391 توسط بدری

سخنان امام خامنه ای در مورد انتظار و فرج :کارهای غیر عالمانه مردم را از انتظار حقیقی دور می کند…

دريافت فايل صوتي mp3

سلامتی آقا امام زمان(عج) و امام خامنه ای صلوات

 1 نظر

سالروز ولادت امام خامنه ای در 24 تیر مبارک باد.

25 تیر 1391 توسط بدری

لطف خدا به مردم دنیا ارائه شد
یکباره شوره زار زمین باغ لاله شد

پس کوچه های خاکی مشهد پر از شعف
خورشیدشهر خامنه 73ساله شد

center>

 نظر دهید »

بمناسبت فرارسيدن دهه ي پاياني ماه شعبان المعظم

19 تیر 1391 توسط بدری

قصیرهاوکوتاهی های گذشته رادربقيه ي این ماه جبران کن،و به آنچه برای توسودمنداست روی آور؛و هر دِین وامانتی برعهده داری، ادا کن و گناهانی راکه انجام می دادی ترک کن و ازخدا بترس…

۱ - از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

هر کس سه روز از آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به ماه مبارک رمضان متصل سازد،

خداوند متعال ثواب روزه ي دو ماه متوالی را برای او بنویسد.


۲ - اباالصلت هروی می گوید:

جمعه ي آخر ماه شعبان خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود:

ای اباصلت!

اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است،

پس تقصیرها و کوتاهی های گذشته را در بقيه ي این ماه جبران کن،

و به آنچه برای تو سودمند است روی آور؛

بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما،

تا وقتی که ماه رمضان داخل می شود خود را برای خدا خالص ساخته باشی

و هر دِین و امانتی بر عهده داری، ادا کن

و کینه ي هر کس که در دل داری بیرون نما

و گناهانی را که انجام می دادی ترک کن

و از خدا بترس

و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکل نما،

که هر کس بر خدا توکل کند،

خداوند امور او را کفایت می نماید،

و در بقيه این ماه این دعا را بسیار بخوان:

ألّـلهُمَّ إن لَم تـَکـُن غـَفـَرتَ لـَنا فیما مَضی من شَعبانَ ، فـَاغفـِر لـَنا فیما بـَقـِیَ مِنهُ.

امام علیه السلام در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان ،

بنده های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنم آزاد می گراند.


 1 نظر

راه حلی برای غلبه بر خواب سحر

19 تیر 1391 توسط بدری

سلام بنده به خواندن نماز شب خیلی علاقه مندم منتها خواب سنگینی دارم که اغلب متوجه زنگ ساعت نمیشوم واطرافیانم ساعت را خاموش میکنن واگر هم مرا صدا کنند اغلب اوقات متوجه نمیشوم اگر برای حل مشکل بنده راه حلی هست راهنمایی بفرمایید

حجت الاسلام و المسلمين جاودان فرمودند:
سلام علیکم و رحمة الله
شب بسیار کمتر غذا بخورید - شب زودتر بخوابید- روز خودتان را خیلی خسته نکنید- پای فیلم و تلویزیون ننشینید- با وضو بخوابید- قبل از خواب مقداری قرآن بخوانید و بدانید نه کم غذایی و نه زود خوابیدن و نه هیچ کار دیگری نمی تواند آدم را از خواب سحر بیدار کند و فقط باید خدای متعال بخواهد و انشاءالله مرحمت او شامل شما بشود.


 نظر دهید »

نیمه شعبان؛ شبی به فضیلت لیلةالقدر/ اعمال شب و روز نیمه شعبان

14 تیر 1391 توسط بدری

شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکى است. پیامبر گرامی اسلام (ص) در حدیثی فرمود: در نیمه شعبان اجل‌ها نوشته و ارزاق قسمت می شود و خدای عزّ وجلّ در این شب بیش از موهای بزهای قبیله بنی‌کلب، بندگانش را می‌آمرزد و فرشتگان را به آسمان دنیا و از آنجا به زمین نازل می‌کند و در این نزول ابتدا در مکه فرود می‌آیند.

از امام جعفر صادق (ع) روایت است که از امام محمدباقر(ع) در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شب‌ها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مى‌فرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مى‌آمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند.

امام صادق(ع) نیز درباره رابطه شب قدر و نیمه شعبان فرمود: «همان‌طور که خداوند به پیامبر(ص) شب قدر مرحمت فرمود، به ما اهل بیت نیز نیمه شعبان را عطا کرد».
اعمال شب نیمه شعبان

براى شب نیمه شعبان چند عمل وارد شده است:

1- غسل، که باعث تخفیف گناهان مى‌شود.

2- احیاء این شب به نماز و دعا و استغفار. و در روایت است که هر کس این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى که دل‌ها بمیرند.


3- زیارت امام حسین (ع) است که افضل اعمال این شب و باعث آمرزش گناهان است و هر کس بخواهد با او مصافحه کند روح 124هزار پیغمبر زیارت کند آن حضرت را در این شب، اَقَلِّ زیارت آن حضرت آن است که به بامى برآید و به جانب راست و چپ نظر کند پس سر به جانب آسمان بلند کند و زیارت کند آن حضرت را به این کلمات: “اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.” و هر کس در هر کجا باشد در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیت زیارت کند امید است که ثواب حجّ و عُمره براى او نوشته شود.

4- صلوات هر روز را که در وقت زوال وارد شده خوانده شود.

5- دعاى کمیل را که در این شب وارد شده است، خوانده شود.


6- هر یک از اذکار “سُبْحانَ اللّهِ” ، “الْحَمْدُلِلّهِ” ، “اللّهُ اَکْبَرُ” وَ “لا اِلهَ اِلا اللّهُ” صد مرتبه گفته شود، تا خداوند تعالى گناهان گذشته او را بیامرزد و برآورد حاجت‌هاى دنیا و آخرت او را.


7- نماز جناب جعفر به جا آورده شود.

8- شیخ در مصباح از ابویحیى در ضمن خبرى در فضیلت شب نیمه شعبان روایت کرده که از مولاى خودم حضرت صادق (ع) پرسیدم که بهترین دعاها در این شب چیست؟ فرمود: پس از آن که بجا آوردى نماز عشا را،2 رکعت نماز اقامه کن که در رکعت اول حمد و سُوره قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود و در رکعت دوم حمد و سوره توحید خوانده شود. پس از سلام، تسبیحات حضرت زهرا (س)گفته شود. پس از آن این دعا خوانده شود:

یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِ یا عالِمَ الْجَهْرِ وَالْخَفِیّاتِ وَ یا مَنْ لا تَخْفى عَلَیْهِ خَواطِرُ الاْوْهامِ وَ تَصَرُّفُ الْخَطَراتِ یا رَبَّ الْخَلایِقِ وَالْبَرِیّاتِ یا مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ الاْرَضینَ وَالسَّمواتِ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَمُتُّ اِلَیْکَ بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ فَیا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اجْعَلْنى فى هِذِهِ اللَّیْلَةِ مِمَّنْ نَظَرْتَ اِلَیْهِ فَرَحِمْتَهُ وَ سَمِعْتَ دُعاَّئَهُ فَاَجَبْتَهُ وَ عَلِمْتَ اسْتِقالَتَهُ فَاَقَلْتَهُ وَ تَجاوَزْتَ عَنْ سالِفِ خَطیئَتِهِ وَ عَظیمِ جَریرَتِهِ فَقَدِ اسْتَجَرْتُ بِکَ مِنْ ذُنُوبى وَ لَجَاْتُ اِلَیْکَ فى سَتْرِ عُیُوبى اَللّهُمَّ فَجُدْ عَلَىَّ بِکَرَمِکَ وَ فَضْلِکَ وَاحْطُطْ خَطایاىَ بِحِلْمِکَ وَ عَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْنى فى هذِه اللَّیْلَةِ بِسابِغِ کَرامَتِکَ وَاجْعَلْنى فیها مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ الَّذینَ اجْتَبَیْتَهُمْ لِطاعَتِکَ وَاخْتَرْتَهُمْ لِعِبادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خالِصَتَکَ وَ صِفْوَتَکَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ سَعَدَ جَدُّهُ وَ تَوَفَّرَ مِنَ الْخَیْراتِ حَظُّهُ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ سَلِمَ فَنَعِمَ وَ فازَ فَغَنِمَ وَاکْفِنى شَرَّ ما اَسْلَفْتُ وَاعْصِمْنى مِنَ الاِْزدِیادِ فى مَعْصِیَتکَ وَ حَبِّبْ اِلَىَّ طاعَتَکَ وَ ما یُقَرِّبُنى مِنْکَ وَ یُزْلِفُنى عِنْدَکَ سَیِّدى اِلَیْکَ یَلْجَاءُ الْهارِبُ وَ مِنْکَ یَلْتَمِسُ الطّالِبُ وَ عَلى کَرَمِکَ یُعَوِّلُ الْمُسْتَقیلُ التّائِبُ اَدَّبْتَ عِبادَکَ بالتَّکَرُّمِ وَ اَنْتَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ وَ اَمَرْتَ بِالْعَفْوِ عِبادَکَ وَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ اَللّهُمَّ فَلا تَحْرِمْنى ما رَجَوْتُ مِنْ کَرَمِکَ وَلا تُؤْیِسْنى مِنْ سابِغِ نِعَمِکَ وَلا تُخَیِّبْنى مِنْ جَزیلِ قِسَمِکَ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ لاِهْلِ طاعَتِکَ وَاجْعَلْنى فى جُنَّةٍ مِنْ شِرارِ بَرِیَّتِکَ رَبِّ اِنْ لَمْ اَکُنْ مِنْ اَهْلِ ذلِکَ فَاَنْتَ اَهْلُ الْکَرَمِ وَالْعَفْوِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ جُدْ عَلَىَّ بِما اَنْتَ اَهْلُهُ لا بِما اَسْتَحِقُّهُ فَقَدْ حَسُنَ ظَنّى بِکَ وَ تَحَقَّقَ رَجاَّئى لَکَ وَ عَلِقَتْ نَفْسى بِکَرَمِکَ فَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ وَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ اَللّهُمَّ وَاخْصُصْنى مِنْ کَرَمِکَ بِجَزیلِ قِسَمِکَ وَاَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَاغْفِر لِىَ الَّذنْبَ الَّذى یَحْبِسُ عَلَىَّ الْخُلُقَ وَ یُضَیِّقُ عَلىَّ الرِّزْقَ حَتّى اَقُومَ بِصالِحِ رِضاکَ وَ اَنْعَمَ بِجَزیلِ عَطاَّئِکَ وَاَسْعَدَ بِسابِغِ نَعْماَّئِکَ فَقَدْ لُذْتُ بِحَرَمِکَ وَ تَعَرَّضْتُ لِکَرَمِکَ وَاسْتَعَذْتُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ بِحِلْمِکَ مِنْ غَضَبِکَ فَجُدْ بِما سَئَلْتُکَ وَاَنِلْ مَا الْتَمَسْتُ مِنْکَ اَسْئَلُکَ بِکَ لابِشَىءٍهُوَ اَعْظَمُ مِنْکَ.


پس به سجده مى روى و 20 مرتبه یا رَبِّ ، 7 مرتبه یا اَللّهُ، 7 مرتبه لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ، 10 مرتبه ما شآءَ اللّهُ، 10 مرتبه لاقُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ، و 10 مرتبه صلوات مى فرستى بر پیغمبر و آل او (ع) و حاجت خود را از خدا بخواه. سوگند به خدا که اگر به سبب این عمل به عدد قطرات باران حاجت بخواهى هر آینه برساند به تو خداوند عزوجل آن حاجت‌ها را به کَرَم عَمیم و فَضْل جَسیمِ خود.


اعمال روز نیمه شعبان

عید مولود شریف امام دوازدهم مَوْلانا وَ اِمامُنا الْمَهْدِىُّ حضرت حجّة بن الحسن صاحبُ الزَّمان صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ است و مستحب است زیارت آن حضرت (عج) در هر زمان و مکان و در هر جا و دعا براى تعجیل ظهور آن حضرت در هنگام زیارت و به خصوص تاکید شده به زیارت آن حضرت در سرداب سامراء، و ظهور آن حضرت و فرمانروائیش مسلم است و او است که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر شده باشد از ستم و بیدادگری نتواند جز تو اى مهربان‌ترین مهربانان.


 1 نظر

بمناسبت فرارسيدن ايام فرخنده ولادت باسعادت حضرت بقية الله الأعظم (عج)

14 تیر 1391 توسط بدری

وقتی که قائم ما قیام کند، خداوند قدرت شنوایی و بینایی شیعیان ما را افزایش می دهد؛ به گونه ای که از فاصله دور او با شیعیانش سخن می گوید و آنان سخنش را می شنوند و حضرت را می بینند…
امام مهدی کیست؟

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام مهدی(عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

میلاد نور

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیمای مهدی(عج)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».

حجت خدا

روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…

دوران زندگی

دوران زندگی امام زمان(عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

1 ـ از تولد تا غیبت: حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

2 ـ غیبت صغری: پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره حضرت مهدی(عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

3 ـ دوره غیبت کبری: این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

4 ـ دوره حکومت: پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

القاب حضرت
مهدی

«مهدی» یکی از مشهورترین نام های حضرت است. امام باقر علیه السلام درباره دلیل نام گذاری آن حضرت به این اسم، می فرمایند: قائم آل محمد(عج) را به این دلیل، مهدی می نامند که او، مردم را به آن دسته از اموری که برایشان پوشیده است، هدایت خواهد کرد. وی، تورات اصلی و دیگر کتاب های پیامبران پیشین را از مخفی گاه آنها، بیرون خواهد ساخت. حضرت صادق نیز در این باره می فرمایند: به آن حضرت، مهدی گفته اند؛ زیرا او مردم را به امری که آن را گم کرده اند، هدایت می کند.

قائم

قائم، یکی از القاب حضرت مهدی(عج) است، امام رضا علیه السلام در تبیین دلیل این نام گذاری، می فرمایند: حضرت صاحب الامر(عج) را قائم نامیده اند، چون او، به حق، قیام خواهد کرد. شیخ صدوق نیز در کمال الدین نقل می کند که «صقر بن دلف» گفت: روزی از حضرت امام محمدتقی علیه السلام پرسیدم: یابن رسول اللّه، چرا فرزند امام عسکری علیه السلام را قائم نامیدند؟ آن حضرت فرمودند: برای این که او ،اصل امامت را پس از فراموش شدن و روی گرداندن بیشتر مردم از آن، دوباره مطرح خواهد ساخت.

منتَظَر

از امام جواد علیه السلام روایت شده است که حضرت مهدی(عج) را منتظَر می نامند؛ چون دوران غیبت برای وی، بسیار طولانی خواهد بود. مخلصان امت با وجود طولانی شدن این دوره، ظهور او را انتظار خواهند کشید، ولی شک کنندگان، دچار تردید خواهند شد و او را انکار خواهند کرد.

همچنین آن حضرت را منتظِر نیز نامیده اند؛ زیرا وجود مبارک امام زمان(عج) همواره در حال انتظار به سر می برند، تا اجازه قیام و ظهورشان از سوی خداوند متعال صادر شود. آنگاه ستم را از زمین بزدایند و آن را از عدل و داد پُر سازند.

حجت اللّه

در دسته ای از روایت ها و دعاها، امام عصر(عج) را حُجّت یا حجّة اللّه نامیده اند. درباره دلیل این نام گذاری، نظرهای گوناگونی بیان شده است. از جمله گفته اند: خداوند تبارک و تعالی به وسیله آن حضرت بر بندگانش، اتمام حجّت می کند و به همه پرسش ها و شبهه های آنان پاسخ می دهد. به گونه ای که در سرپیچی از حق، برای هیچ کس، بهانه ای باقی نخواهد ماند. برخی نیز گفته اند: امام زمان(عج) حجة اللّه است؛ به این معنی که حکومت الهی بر همه خلایق، به دست آن حضرت تحقق خواهد یافت.

صاحب الامر

امام مهدی(عج) را صاحب الامر نیز می نامند؛ زیرا آن حضرت، رهبر و پیشوایی است که خداوند تبارک و تعالی، پیروی از ایشان را بر همه بندگان خود، واجب دانسته است. از جمله در قرآن کریم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و پیامبرش و صاحبان امر، پیروی کنید».

روایت معتبری در تفسیر این آیه، تصریح دارد که مراد از «اولی الامر»، امامان معصوم و خاندان پیامبر اکرم(ص)اند که نخستین آنان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و واپسین آنان، حجت بن الحسن العسکری؛ امام زمان(عج) است.

خلف صالح

یکی دیگر از القاب امام زمان(عج)، خلف صالح است که این تعبیر در سخنان ائمه اطهار علیهم السلام بیشتر به چشم می خورد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: خلف صالح از فرزندان من است. مهدیِ این امّت اوست. نامش محمد و کنیه اش، ابوالقاسم است که در آخرالزمان، قیام خواهد کرد.

مراد از خلف، جانشین است. آن حضرت را خلف صالح می گویند؛ زیرا جانشین همه انبیا و اوصیای پیشین است و همه دانش، حالت ها و ویژگی های آنان را در خود گرد آورده است. در حدیث «لوح» حضرت صدیقه طاهره(س) در این باره آمده است: آن گاه پس از امام عسکری علیه السلام این سلسله (امامت) را با پسر و خلف او کامل می کنم. او که برای جهانیان رحمت است. برای اوست کمال صفوت آدم و رفعت ادریس و آرامش نوح و بردباری ابراهیم و شدّت و صلابت موسی و بهای عیسی و صبر ایوب…

بقیّة اللّه

از جمله لقب های امام زمان(عج)، بقیّة اللّه است. درباره نامیده شدن آن حضرت به این لقب، دیدگاه های گوناگون، مطرح شده است؛ برای مثال، گفته اند: این تعبیر، واژه ای جامع و کامل است که شخصیت و عظمت آن حضرت را بیان می کند؛ زیرا آن حضرت، وارث آدم و یادگار کسی است که ملایکه بر او سجده کردند و همه موجودات در برابر او سر تسلیم فرود آوردند.

همچنین گفته اند چون آن حضرت قیام کنند، به کعبه تکیه می دهند و نخستین آیه ای که به زبان جاری خواهند ساخت، این است: اگر مؤمن باشید، بقیّة اللّه برای شما از هرچیز دیگر، بهتر است. آن گاه خواهد فرمود: منم بقیة اللّه و حجت الهی و خلیفه او برای شما. از آن پس، هرکس که به ایشان سلام کند، از عبارت السّلام علیک یا بقیّة اللّه فی ارضه استفاده می کند.

منتقم

«منتقِم» از دیگر لقب های حضرت مهدی(عج) است. حضرت رسول اکرم(ص) در این باره فرمودند: از جمله اوصاف مهدی آل محمّد(عج) این است که انتقام مظلومان را از ستم گران خواهد گرفت. افزون بر این، خود امام عصر(عج) به احمد بن اسحاق نوشتند: من از دشمنان خداوند، انتقام خواهم گرفت.

وارث

در بعضی دعاها و سخنان ائمه علیهم السلام ، از حضرت مهدی(عج) با عنوان وارث یاد شده است. پیامبر اکرم(ص) در خطبه غدیریه می فرمایند: آن حضرت، وارث علوم، کمالات، مقامات و منزلت های همه انبیا و اوصیا و پدران بزرگوارش خواهد بود. به عبارت دیگر، همه آن چه انبیا و اوصیا داشته اند، او یک جا خواهد داشت.

موعود

موعود یکی از نام های مشهور آن حضرت است که تقریبا در همه ادیان آسمانی به آن معروف است. امام سجاد علیه السلام در تفسیر آیه وَ ما تُوعَدُون، دلیل این نام گذاری را چنین بیان می فرمایند: مقصود، قیام قائم آل محمد(ص) است که وعده ظهور او به همه پیامبران و امت های گذشته داده شده است. بنابراین، در زیارت آن حضرت آمده است: سلام بر آن مهدی که خداوند وعده داده است که به واسطه او بین همه مردم، وحدت و یکپارچگی ایجاد کند.

خاتم الاوصیاء

از جمله لقب های حضرت مهدی(عج)، خاتم الاوصیاست؛ زیرا آن حضرت، آخرین وصی پیامبر اکرم(ص) و آخرین امام معصومند که با ظهور خود، نظام عدل اسلامی را در سرتاسر جهان، حاکمیت خواهند بخشید. از خدمت گزار امام عسکری علیه السلام نقل شده است که وقتی به حضور حضرت مهدی(عج) رسیدم، حضرت، خود را با این تعبیرها به من معرفی کردند: منم خاتم الاوصیا که خداوند تبارک و تعالی به واسطه من، بلاها و فتنه ها را از خاندان و شیعیانم، برطرف خواهد ساخت.

داعی

در یکی از زیارت ها با تعبیر «داعِیَ اللّه» از امام مهدی(عج) یاد شده است: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه. درباره دلیل این نام گذاری نقل شده است که آن حضرت از جانب خداوند متعال مأموریت دارند تا مردم را به سوی پروردگارشان فرا خوانند. ایشان در این راه، به اندازه ای تلاش خواهند کرد تا آیین الهی در سرتاسر جهان حاکمیّت پیدا کند و جز دین خدا، هیچ مکتب و تفکری، ادعای جهان داری و راهنمایی بشر را نداشته باشد.

برای امام زمان(عج) بیش از سیصد لقب ذکر شده که هر یک بر بعد خاصی از شخصیت و ویژگی های اخلاقی و روحی آن حضرت دلالت دارد. از جمله آنهاست: مهدی، منصور، قائم، حجت الله، صاحب الامر، خلف صالح، بقیة الله، منتقم، موعود، خاتم الاوصیا، داعی، باسط، ثائر، صاحب الزمان، ولی اللّه، خلیفة الرحمان، برهان، سیّد و منتظر.

باسط

یکی از لقب های امام زمان(عج) باسط است. باسط یعنی کسی که نعمت و برکات را گسترده می سازد. در زمان حکومت آن حضرت داد در همه جا گسترده خواهد شد. همه مخلوقات در سایه عدالت آن بزرگوار به آرامش و آسایش دست می یابند و از نعمت های الهی بهره مند خواهند شد. همچنین احکام حیات بخش اسلام در سرتاسر عالم مورد توجه قرار گرفته، زمینه تشکیل حکومت واحد جهانی بر اساس قوانین الهی فراهم خواهد آمد. زمین و آسمان برکات خود را در زمان حضرت به مردم ارزانی خواهند داشت. اساس کفر و شرک از بین می رود و همه مردم در سایه آن حضرت تسلیم آیین الهی خواهند شد و حتی درندگان نیز خوی درندگی خویش را کنار خواهند گذاشت.

تمام

هر یک از لقب های حضرت مهدی(عج) بر گوشه ای از ویژگی های شخصیّت بی نظیر آن حضرت دلالت دارد. یکی از لقب های آن حضرت «تمام» است. امام مهدی(عج) را از آن جهت لقب تمام داده اند که آن حضرت در کمالات اخلاقی، سجایای انسانی، شرافت نسب و خاندان، شوکت و عظمت، رأفت و محبّت و قدرت و سلطنت تام و بی عیب است و احدی از انبیا و اولیا به آن حدّ دست نیافته اند و توفیقی که امام زمان(عج) در اجرای احکام الهی پیدا کرده هیچ یک از پیامبران و اوصیا پیدا نکرده است. همچنین می توان گفت: آن حضرت را تمام نامیده اند چون وی متمّم و کامل کننده خلافت و حکومت الهی و نیز علوم و کمالات در روی زمین است و از طریق رهنمودها و برنامه های تربیتی و اخلاقی آن حضرت است که بشر به بالاترین درجات کمال روحی و عرفانی دست خواهد یافت.

غائب

از جمله لقب هایی که برای مهدی موعود(عج) ذکر شده لقب غائب است. غائب یعنی غیرظاهر. آن گاه که ستم پیشه گان ظلمت پرست، نورانیّت دوازدهمین حجّت بر حقّ الهی را تاب نیاوردند و با یورش به منزل امام عسکری علیه السلام در صدد بر آمدند تا منجی عالم بشریت را به قتل برسانند، خداوند متعال به قدرت و حکمت لایزال خویش، زمینه غیبت آخرین حجتش را فراهم ساخت تا با حفظ جان باقی مانده سلسله امامت و سلاله نبوّت نعمت خود را بر انسان های ستمدیده کامل کند. از آن روز غیبت مصلح بزرگ بشر آغاز شد و امام دوازدهم هم از این رو به امام غائب معروف شد.

مأمول

مأمول یعنی آرزو شده و کسی که مردم به او امید بسته اند و چشم انتظار اویند. این تعبیر از جمله لقب های حضرت مهدی(عج) است. همه مردم دنیا چشم انتظار قیام آن منجی بزرگند تا با ظهور خویش ستم و تبعیض و تعدّی را از سرتاسر جهان برطرف ساخته، دنیا را پر از عدل و داد سازد. لقب مأمول به این حقیقت اشاره دارد که چون همه آرزوی ظهور آن حضرت را دارند به او امام مأمول می گویند. در قسمتی از زیارت گران قدر «سلام علی آل یس» آمده است: «سلام بر تو ای امام امین. درود بر تو ای مقدّم بر همه عالم که تمام مخلوقات در آرزوی تو به سر می برند».

ناطق

یکی از لقب های معروف امام زمان(عج) لقب «ناطق» است. در زیارت عاشورا آمده است: «ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام مهدی ناطق؛ از خداوند متعال درخواست می کنم که توفیق انتقام گرفتن از دشمنان شما را به همراه امام و راهنمای ناطق روزی ام کند». لقب ناطق را رسول خدا(ص) به حضرت مهدی(عج) دادند و در حدیثی در معرفی تک تک ائمه اطهار علیهم السلام ، بیان فرمودند. این لقب از آن رو به امام عصر(عج) داده شده است که ائمه قبلی بر اثر تسلط دشمنان، بسیاری از امور و اسرار را نمی توانستند بیان کنند؛ چون خطرهای فراوانی اساس اسلام را تهدید می کرد. اما حضرت مهدی(عج) وقتی ظهور کنند از چنان قدرت و عظمتی برخوردار خواهند بود که تمام طاغوت ها را سرکوب کرده، همه علوم و معارف را بدون هیچ گونه نگرانی بیان، و حکم خداوند را جاری می فرمایند.

نور آل محمد(ص)

«نور آل محمد» از لقب های حضرت مهدی(عج) است که ریشه قرآنی دارد. توضیح آنکه هرچند نام امام زمان(عج) در قرآن کریم ذکر نشده است ولی در روایات مربوط به تفسیر آیات، در موارد متعدد برخی از آیات به اعمال و ویژگی های آن حضرت تفسیر یا تأویل یا تطبیق شده است؛ به عنوان مثال آیاتی چون واللّه متمّ نوره (خدا نور خودش را کامل خواهد ساخت) یا اشرقت الارض بِنور ربّها (زمین به نور پروردگارش روشن می گردد) و یهدی اللّه بنوره من یشاء (خداوند هرکس را که بخواهد با نور خودش هدایت می کند) به ولایت حضرت قائم(عج) و ظهور و ارشادات آن حضرت تفسیر شده است.

فایده و سرّ غیبت

برای غیبت با توجه به مجموعه روایات و رهنمودهای معصومین علیهم السلام ، حکمت هایی ذکر شده است. از جمله اسرار غیبت آن است در دوره غیبت ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر آمادگی علمی و اخلاقی و عملی پیدا می کنند؛ زیرا ظهور آن حضرت چون ظهور انبیا و سایر حجت های الهی نیست که مبتنی بر علل عادی و ظاهری باشد. روش آن حضرت در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و واقعیت ها و ترک تقیه خواهد بود و این امر نیاز به تکامل علوم و معارف و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد؛ به طوری که استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانی شدن حکومت قرآن فراهم باشد.

آزمون مردم

غیبت امام عصر(عج) سبب می شود تا نفاق پنهان عده ای آشکار، و ایمان حقیقی مؤمنان واقعی معلوم شود و مردم در کوره حوادث این دوران آزموده و خوب و بد آنها مشخص گردد. لذا وقتی از امام باقر علیه السلام پرسیدند فرج شما اهل بیت کی فرا خواهد رسید، حضرت فرمودند: این امر واقع نخواهد شد، مگر زمانی که شما غربال شوید و افراد آلوده و پاکان و مخلصان از همدیگر به طور کامل جدا شوند.
ظهور امام زمان(عج) و شروط آن

ظهور امام زمان(عج) متوقف بر شرط هایی است که از جمله آنهاست: وجود یاران فداکار و با ایمان که با تمام وجود آماده فداکاری در راه حاکمیت بخشیدن احکام الهی باشند و لحظه ای از پیروی دستور حجت الهی غفلت نکنند. شرط دیگر آمادگی فکری و اعتقادی توده مردم است که با شنیدن دعوت رهایی بخش امام زمان(عج)، با جان و دل پذیرا باشند و زمینه را برای هرچه بهتر و بیشتر فراهم شدن حکومت عدل جهانی آماده سازند.

علایم ظهور

گرچه برای ظهور امام زمان(عج) وقت خاصّی ذکر نشده، اما در لابلای روایات اهل بیت علیهم السلام به وقایعی به عنوان نشانه های ظهور اشاره شده است که مقارن یا به دنبال آن، ظهور حضرت مهدی(عج) واقع خواهد شد. این نشانه ها را از جهات مختلفی طبقه بندی می کنند. از بخش مهمّی از این علایم به عنوان نشانه های غیرحتمی ظهور یاد می کنند که تعداد آنها بیش از صدها مورد است که از جمله در یکی از روایات امام صادق علیه السلام به حدود 108 مورد تصریح شده است که برخی از آنها عبارتند از: فراگیر شدن ستم، پیدایش بدعت ها، بی توجهی به حق، گرایش به باطل، رو برتافتن از قرآن، بی احترامی به بزرگان، حرام شدن حلال و حرام شدن حلال، ترک امر به معروف و نهی از منکر، علنی شدن گناهان بزرگ، زیاد شدن خونریزی، سبک شمردن نماز، رقابت بر سر کسب های حرام و روی آوردن مردم به رشوه و سوگند دروغ و لهو و لعب.

چگونگی ظهور مهدی(عج)

وقتی زمان ظهور فرا رسد به دنبال ندایی آسمانی که مردم را به پیروی از حقّ دعوت خواهد کرد، حضرت مهدی(عج) در کنار خانه خدا ـ در میان رکن و مقام ـ حاضر می شود و از پیروان خود که حدود 313 نفرند بیعت می گیرد. آنگاه اوّلین سخنرانی خود را در کنار خانه خدا خطاب به مردم ایراد می کند و از جمله می فرماید: هرکس می خواهد آدم و شیث را ببیند اینک منم آدم و شیث. هرکس بخواهد نوح و سام و… ابراهیم و اسماعیل و… موسی و یوشع و… عیسی و شمعون و… محمّد و علی علیه السلام را ببیند اینک منم نوح و سام و… محمد و علی… آنگاه از تک تک کتاب های آسمانی از جمله تورات و انجیل و قرآن آیاتی تلاوت کرده، مردم را به پیروی کامل از احکام الهی فرا می خواند. به دنبال آن لحظه به لحظه، مردم به یاران آن حضرت می پیوندند. سپس به کمک امدادهای پنهان و پیدای الهی و حمایت مردم و فداکاری یاران با ایمان و مخلص، بعد از مبارزه با دشمنان، حکومت عدل جهانی را در سرتاسر عالم حاکمیت می بخشند.

وظیفه منتظران

تا آمادگی های فردی و اجتماعی در مردم ایجاد نگردد، حضرت مهدی(عج) قیام نمی کنند. بنابراین مهم ترین پرسش برای هر فرد مؤمن در دوران غیبت آن حضرت، این است که با انجام دادن چه اعمالی و متخلق شدن به چه اخلاقی، می توان به ظهور آن حضرت کمک کرد و اصولاً یک مسلمان، در دوران غیبت، چه وظایفی بر عهده دارد؟ در مجموعه سخنان معصومین علیهم السلام پاسخ های فراوانی به این پرسش، داده شده که به برخی از آنها اشاره می شود.

شناخت امام عصر(عج)

بی شک، شناخت، نخستین و مهم ترین گام در هر کاری است. به همین دلیل، یکی از اساسی ترین وظایف افراد در دوران غیبت، شناخت امام زمان(عج) است. تا انسان، شناخت درستی از ویژگی های امام(عج) نداشته باشد، نمی تواند از وظایف و مسؤولیت هایی که در زمینه پیروی از امام(عج) برعهده اوست، درک درستی داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. امام حسن عسکری علیه السلام با معرفی حضرت مهدی(عج) به حضرت عبدالعظیم حسنی، فرمودند: فرزندم؛ محمد، امام و حجت خدا پس از من است. هرکس که بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

در انتظار ظهور

کسی که از بی عدالتی ها و نابسامانی ها ناراحت باشد، هرلحظه در انتظار ظهور منجی موعود جهانی خواهد بود؛ زیرا می داند تنها در صورت قیام شکوهمند آن حجت برحق الهی است که همه عوامل فساد و ظلم و تعدّی از بین خواهد رفت. امام صادق علیه السلام درباره فضیلت انتظار ظهور می فرمایند: منتظر امر ما همانند مجاهدی است که در راه خدا، در خون خود بغلتد.

امام علی علیه السلام نیز فرمودند: منتظر فرج باشید و از رحمت الهی هرگز ناامید نشوید. به راستی، بهترین اعمال در پیشگاه خداوند انتظار فرج است.

خودسازی و تهذیب نفس

چون دوران انتظار، دوره آمادگی است، فرد منتظر برای آنکه در شمار یاران آن حضرت در قلم آید، باید ازپیش، شایستگی های لازم را در خود فراهم آورد. با بی مبالاتی و آلودگی به گناهان نمی توان خود را شیعه نامید، تا چه رسد به اینکه خود را شیعه منتظر بنامیم. امام صادق علیه السلام فرمودند: شما جز با پرهیزگاری به ولایت ما نائل نمی شوید. همچنین می فرمایند: هرکس می خواهد از یاوران حضرت قائم(عج) شود، باید در حال انتظار، پرهیزگار باشد و به خصلت های نیکوی اخلاقی رفتار کند.

دعا برای تعجیل فرج

با توجه به نقش مهم دعا و جایگاه والای آن، پیروان واقعی امام زمان(عج) افزون بر تکلیف های دیگر، هر صبح و شام با تمام وجود، برای تعجیل فرج آن حضرت دعا می کنند. آنان از خداوند متعال درخواست می کنند که با ظهور هرچه سریع تر آن حضرت، دل های آنها را روشن سازد تا در سایه حکومت عدل جهانی آن حجت آخرین الهی، به سعادت واقعی دست یابند. وجود مبارک حضرت ولی عصر(عج) به شیعیان سفارش می کنند: «برای تعجیل در فرج و ظهور من، بسیار دعا کنید؛ زیرا فرج و گشایش کار شما در آن است».

پیروی از نایبان امام زمان علیه السلام

پیروی از فقهای جامع الشرایط، که کارشناسان احکام الهی در دوره غیبت اند، از وظایف مهم شیعیان است. این بزرگواران از سوی ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان رهبران فکری و اعتقادی، برگزیده شده اند. اسحاق بن یعقوب از امام زمان(عج) می پرسد: در زمان غیبت شما، احکام و مشکلاتی که برای ما پیش می آید، از چه کسانی بپرسیم؟ حضرت در جواب ایشان می نویسند: در حوادثی که پیش می آید، به راویان احادیث ما (مجتهدان جامع الشرایط) مراجعه کنید؛ زیرا آنان، حجّت و نماینده من و من، حجّت خدا بر آنانم. امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: شما موظف اید در زمانی که به ما دسترسی ندارید، به فقها رجوع و به گفته آنها عمل کنید. مبادا قول آنها را ردّ کنید؛ زیرا ردّ قول آنها، ردّ ما و ردّ ما، ردّ خدا به شمار می آید.

آمادگی برای یاری امام زمان(عج)

یاران فداکار حضرت افزون بر اخلاص، ایمان، استقامت و جان فشانی، از امدادهای غیبی نیز برخوردار خواهند شد. البته همه کارها با امدادهای غیبی انجام نخواهد شد. بنابراین، فراهم شدن همه زمینه های یاری آن حضرت به ویژه آمادگی های نظامی، از مهم ترین وظایف به شمار می آید. امام صادق علیه السلام می فرمایند: همه شما باید برای خروج حضرت قائم(عج) آماده باشید؛ گرچه این کار را با تهیه یک تیر انجام دهید.

راهنمایی مردم در مسایل اعتقادی

در دوران بسیار خطیر غیبت، به دلیل پیدایش شبهه ها و خطرهایی که باورهای دینی مردم را تهدید می کند، دینداری و پایبندی به احکام الهی، بسیار مشکل خواهد بود. از این رو یکی از مهم ترین وظایف قشر آگاه و اندیشمند جامعه، آن است که از مرزهای عقیدتی دفاع کنند و به پرسش ها و شبهه های فکری و اعتقادی، پاسخ های مناسبی بدهند. امام باقر علیه السلام در اشاره به اهمیت و فضیلت چنین عملی می فرمایند: کسانی که سرپرستی یتیمان آل محمد صلی الله علیه و آله را عهده دار شوند ـ یتیمانی که از امامشان جدا شده اند و در دست شیاطین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام گرفتارند ـ و آنها را نجات دهند و از سرگردانی رها سازند، در پیشگاه الهی از درجات بسیار بالایی برخوردار خواهند شد.

دوست داشتن امام عصر(عج)

یکی از تکالیف انسان ها در برابر وجود امام زمان(عج) لزوم تحصیل محبّت آن حضرت است؛ زیرا این تکلیف، مردم را به تلاش برای شناخت بیشتر وامی دارد. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: خداوند، تبارک و تعالی، در شب معراج به من وحی فرمود: ای محمّد، اگر هرکدام از بندگانم، مرا آن قدر عبادت کند که از شدّت عبادت در آستانه مرگ قرار گیرد، اما ولایت شما اهل بیت را نداشته باشد و در آن حال بمیرد، به جهنم خواهد رفت… آن گاه نور تک تک ائمه را به من نشان داد. هنگامی که نوبت به حضرت قائم(عج) رسید، فرمود: این قائم(عج) است… او را دوست بدار؛ زیرا من او و کسانی که او را دوست می دارند، دوست دارم.

محزون بودن در فراق امام زمان(عج)

یکی از ابعاد مسلم در سیره ائمه اطهار علیهم السلام ، ندبه و اظهار اندوه شدید در فراق حضرت مهدی(عج) است. این امر در نوع خود، نوعی آموزش به پیروان راستین مکتب اهل بیت علیهم السلام است. گروهی از یاران امام صادق علیه السلام ایشان را دیدند که مانند پدری فرزند مرده، با دلی سوزان در فراق عزیزی گریه می کند و می فرماید: ای آقای من، غیبت تو، خواب از چشمانم ربوده و زمین را بر من تنگ کرده است… چون دقت کردند، دریافتند که آن حضرت به یاد سختی فراق دوران غیبت فرزند خود؛ حضرت مهدی(عج)، چنین ناله و ندبه می کنند.

اقتدا به امام زمان علیه السلام

هنگامی که انسان، کسی را به عنوان امام معصوم، مقتدای خود قرار داد، باید در همه رفتارها و کردارها از او پیروی کند. یکی از ویژگی های حضرت مهدی(عج) بی اعتنایی به دنیا و ساده زیستی است. آیا فردی که غرق در لذت های دنیوی است، می تواند ادعا کند که من پیرو امام عصر(عج) هستم. بارزترین صفت امام زمان(عج)، عدالت و دادگستری است. آیا کسی که به بندگان خدا، ستم روا می دارد، می تواند ادعای شیعه بودن آن حضرت را داشته باشد؟ پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: خوشا به حال آن کس که قائم اهل بیت(عج) را درک کند، در حالی که در زمان غیبت آن حضرت به او تأسی داشته است.

استقامت و پایداری

در دوران غیبت، فتنه ها و گرفتاری های بسیار زیادی رخ می دهد. به گونه ای که به توصیف امام(عج)، دین داری و پاسداری از ایمان و اعتقاد همانند کندن خار با دست برهنه یا نگه داشتن سنگ گداخته از آتش در دست است. بنابراین، پایداری در ارزش های اعتقادی و آلوده نشدن به آلایش های زمانه، از وظایف مهمّ افراد منتظر است. پیامبر اکرم(ص) در تشویق به این امر مهم می فرمایند: خوشا به حال شکیباپیشه گان دوران غیبت مهدی(عج)! خوشا به حال آنانی که در چنین اوضاع سختی در راه اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم و استوار می مانند. حضرت سجاد علیه السلام نیز می فرمایند: کسی که در دوران غیبت بر ولایت ما ثابت قدم بماند، پاداش هزار شهید همچون شهدای بدر و احد را خواهد داشت.

تولی و تبرّی

دوست داشتن دوستان خدا و اهل بیت علیهم السلام و دشمن داشتن دشمنان و بدخواهان آنها، از تکلیف های عمومی مسلمانان است. اما رعایت این تکلیف در دوران غیبت، ضرورت بیشتری پیدا می کند؛ زیرا بدین ترتیب تا حدی، از رنج ها و گرفتاری های پیروان اهل بیت علیهم السلام کاسته می شود. امام باقر علیه السلام می فرمایند: پیامبر اکرم(ص) می فرمودند: خوشا به حال کسی که دوستان قائم اهل بیت را در دوران غیبت دوست بدارد و با دشمنان آن حضرت به مخالفت برخیزد. چنین کسی از دوستان و محبان من است و در روز قیامت از بهترین افراد امّت من به شمار خواهد آمد.

تلاش برای اصلاح جامعه

اهتمام به مسایل جامعه با امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهم ترین تکلیف های مردم در جامعه اسلامی است. کناره گیری از جمع و بی اعتنا بودن به مسائل اجتماعی و سرنوشت دیگران ناپذیرفتنی است. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هرکس که شب را به صبح برساند و به اصلاح امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست. یکی از اهداف قیام امام زمان(عج)، در آخرالزمان از بین بردن ستم و برقراری عدالت همگانی در سرتاسر جهان است. آیا می توان تصور کرد که انسانی که خود را پیرو آن حضرت می داند، برای اصلاح جامعه گامی برندارد؟

رعایت حقوق اختصاصی امام زمان(عج)

حقوق خاصی برای امام زمان(عج) در نظر گرفته شده که هر فرد مؤمنی در حد توان باید در دوره غیبت به آنها نظر داشته باشد. به برخی از آنها اشاره می شود:

الف ـ به پا خاستن هنگام ذکر نام یا القاب آن حضرت: سیره شیعیان در طول تاریخ، برخاستن به هنگام شنیدن نام مخصوص آن حضرت بوده است. درباره خاستگاه این سیره نقل می کنند: روزی در مجلس امام صادق علیه السلام ، یادی از امام زمان(عج) شد. امام صادق علیه السلام با تمام قد از جای خود برخاستند. همچنین روایت شده است که هرگاه در حضور امام رضا علیه السلام ، نامی از آن حضرت به میان می آمد، آن حضرت از جای خود بلند می شدند، دست های مبارکشان را بر سر می نهادند و می فرمودند: خدایا، در فرجش تعجیل بفرما و قیامش را آسان کن.

ب ـ دعا برای امام عصر(عج): دعا در فرهنگ اسلامی، از عوامل مهم توجه و عنایت خاص خداوند به انسان است. در قرآن آمده است: اگر دعای شما نبود، خداوند به شما توجّهی نمی کرد. این مسئله در زمان غیبت اهمیت بیشتری می یابد. به ویژه آنکه ائمه اطهار علیهم السلام همیشه مردم را به دعا برای سلامتی امام زمان(عج)، عزت، نصرت و تعجیل در ظهورش، فرا می خواندند. یونس بن عبدالرحمن می گوید: حضرت رضا علیه السلام همواره به دعا برای صاحب الامر(عج) توصیه می کردند.

ج ـ صدقه دادن به نیابت از امام زمان: یکی از نشانه های مهم مودّت و دوستی امام زمان(عج)، مقدم داشتن آن حضرت بر خود در همه کارهاست. سید بن طاوس در کتاب کشف المحجة در ضمن سفارش هایی به فرزند خود می نویسد: در پیروی و وفاداری و دلبستگی به امام زمان(عج) آن گونه باش که خداوند و رسول صلی الله علیه و آله و پدران آن حضرت و خود او، از تو می خواهند. هنگامی که نمازهای حاجت را به جای می آوری، حوایج آن بزرگوار را برخواسته های خود مقدم بدار. صدقه دادن از سوی آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوی خودت و عزیزانت قرار بده. دعا برای آن حضرت را بر دعا برای خودت مقدم بدار. خلاصه، در هرکار خیری که مایه وفای به حق آن حضرت است، آن بزرگوار را مقدم بدار؛ زیرا این کار سبب احسان و توجه بیشتر آن حضرت به تو می شود.

د ـ وسیله توسل و طلب شفاعت از خدا: ائمه اطهار علیهم السلام اسماء حسنایِ الهی اند. خداوند هم دستور داده است که بندگانش، او را با اسماء حسنایش بخوانند. در نتیجه، یکی از بهترین و کامل ترین راه های توسل و حاجت خواستن از خداوند، شفیع قراردادن اهل بیت عصمت علیهم السلام است. حضرت رضا علیه السلام در این زمینه فرموده اند: هرگاه گرفتاری و سختی ای بر شما وارد شد، با توسل به ما از خدای عزوجل، کمک بخواهید. در چگونگی توسل به امام عصر(عج) نیز چنین وارد شده است: بارخدایا، من از تو می خواهم به حق ولی و حجتت؛ امام زمان(عج)، که مرا در همه امور یاری کنی و به احترام او، همه بدی ها را از من دور سازی…

خواندن دعای توفیق شناخت حجت

زُراره می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم! اگر من، دوره ی غیبت را درک کردم، چه بکنم؟ حضرت فرمودند: ای زراره، اگر آن دوره را درک کردی، همیشه این دعا را بخوان: «خدایا، خودت را به من بشناسان؛ زیرا اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. خدایا، رسولت را به من بشناسان؛ زیرا اگر او را به من نشناسانی، حجت و ولیّت را نخواهم شناخت. خدایا، حجتت را به من بشناسان؛ زیرا اگر حجتت را به من نشناسانی، در دینم گم راه خواهم شد.

ویژگیهای حکومت امام مهدی علیه السلام
گسترش عدالت

برقراری عدالت در سرتاسر عالم و ریشه کن کردن بیداد و تبعیض و بی عدالتی از اهداف اصلی حکومت حضرت مهدی(عج) است. به این دست آورد مهم، در اغلب روایت هایی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده، تصریح شده است و حتی در این روایات بر دعوت به توحید و مبارزه با شرک و کفر به اندازه ایجاد عدالت و اجرای آن تأکید نشده است. در سخنی از امام رضا علیه السلام آمده است: خداوند متعال به دست حضرت مهدی(عج) زمین را از هر ستمی پاک می کند و احدی جرأت ستم کردن به دیگری را پیدا نخواهد کرد.

رفاه و آسایش

یکی از دست آوردهای حکومت امام زمان(عج) رفاه و آسایش عمومی است. این امر زمینه رشد و تعالی معنوی و فکری افراد را فراهم خواهد ساخت. پیامبر اکرم(ص) در اشاره به این امر می فرماید: «وقتی در امت من مهدی علیه السلام قیام کند… در زمان او مردم به نعمت هایی دست می یابند که در هیچ زمانی به آنها دست نیافته اند. آسمان باران خود را بر آنها فرو می فرستد و زمین برکاتش را آشکار می سازد».

اجرای اصل مساوات

یکی از برنامه های حکومت امام مهدی(عج) اجرای کامل اصل مساوات است که به برکت آن زمینه تعدیل ثروت ها فراهم می شود و کالاهای مورد نیاز مردم به صورت عادلانه در بین همه افراد تقسیم خواهد شد و از تراکم ثروت و احتکار جلوگیری می شود. در پی اجرای این برنامه هیچ فرد محتاج و تهیدستی باقی نخواهد ماند.

حکومت فراگیر

در زمان امام زمان(عج) حکومت واحد جهانی تحقق پیدا خواهد کرد. روشن است که این کار تنها از طریق برطرف شدن زمینه های اختلاف و کشمکش میسّر است. در آن دوره همه انسان ها همانند افراد یک خانواده بر اساس صفا و صمیمیّت با یکدیگر رفتار خواهند کرد. در اشاره به فراگیری حکومت امام زمان(عج)، در روایتی از رسول خدا(ص) این گونه آمده است: سوگند به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرده است، اگر جز یک روز از عمر دنیا باقی نماند، خداوند آن روز را به اندازه ای طولانی خواهد ساخت که مهدی(عج) قیام کند و حکومت او شرق و غرب عالم را فرا گیرد.

حاکمیت محرومان

در حکومتی که امام مهدی(عج) آن را بنیان گذاری خواهد کرد، زمام امور در دست طبقات محروم و مستضعف جامعه خواهد بود و طبقه اشراف و مستکبران که همواره از قبول حقّ و عدالت در طول تاریخ خودداری کرده اند و همیشه بر اثر خوی برتری جویی و سلطه طلبی در مقابل حرکت های اصلاحی انبیا و اولیا ایستاده اند در حکومت حضرت جایگاهی نخواهند داشت و آیه پنج سوره قصص با تعبیر «ما اراده کرده ایم که بر مستضعفان منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم»، به صراحت از امامت و فرمانروایی مستضعفان و فرودستان در دوره ظهور امام زمان(عج) سخن می گوید و نوید پایان دوره ستم و تعدّی و حاکمیت مظلومان را می دهد. واضح است که وعده خداوند اگرچه دیر تحقق پیدا کند، تخلّف ناپذیر است.

رشد فضایل اخلاقی

وقتی حکومت موعود جهانی مستقر شد، در پی رهنمودها و تربیت و ارشاد امام(عج)، سجایای اخلاقی شکوفا می شود و رذایل اخلاقی از جامعه رخت برخواهد بست. علی بن ابی طالب علیه السلام تصریح می کنند که وقتی قائم آل محمد(ص) قیام کنند کینه و عداوت از دل انسان ها پاک خواهد شد و آنها چون برادران صمیمی با کمال آرامش و امنیت و صفا و صمیمیت در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد…

گسترش دانش

یکی از ویژگی های حکومت حضرت مهدی(عج) گسترش بی نظیر دانش است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: دانش 27 حرف است. تمام آنچه پیامبران الهی به بشر عرضه کرده اند تنها دو بخش از این 27 بخش علم است و مردم از اوّل خلقت تا به امروز تنها با دو بخش از علوم آشنایی دارند. هنگامی که قائم ما قیام کنند 25 بخش دیگر علم را بر مردم عرضه می کند، آن را گسترش می دهد. بنابراین این مایه پیشرفت های مهم علمی و همین طور پیشرفت های دیگری که تا زمان ظهور آن حضرت تحقق خواهد یافت، در مقابل رشد علوم در زمان حکومت حضرت مهدی(عج) بسیار ناچیز خواهد بود.

امنیت بی سابقه

امام زمان(عج) در مدت کوتاهی پس از ظهور، از طریق اجرای عدالت امنیت را در سرتاسر جهان حاکمیت خواهد بخشید. واضح است که وقتی مردم از هر حیث تأمین شدند و ثمره کوشش هایشان بی کم وکاست به خود آنها رسید، پدیده شوم استثمار و بهره کشی از بین خواهد رفت و زمینه برای امنیّت همه جانبه فراهم می شود.

امام علی بین ابی طالب علیه السلام در اشاره به این واقعیت می فرمایند: چون قائم ما قیام کند هر زن در آن زمان، با همه زیب و زیورِ خویش، فاصله عراق تا شام را بدون کوچک ترین ترسی به تنهایی خواهد پیمود.

پیشرفت قضاوت

در دوره حکومت امام زمان(عج) به علت استفاده از ابزارهای پیشرفته علمی و به کار گرفتن افراد امین و توانا در پست های قضایی، حدود الهی به طور کامل اجرا خواهد شد و به اندازه سر سوزنی به کسی ظلم نخواهد شد و حق کسی ضایع نخواهد گشت.

امام باقر علیه السلام در این باره می فرمایند: پس از ظهور مهدی(عج) هیچ حقی از کسی بر عهده دیگری نخواهد ماند مگر آنکه آن حضرت آن را باز ستانده، به صاحبش خواهد داد.

تقسیم اموال

وقتی دارایی ها در اختیار امام زمان(عج) قرار گرفت، آن حضرت با در نظر گرفتن نیازهای افراد به هرکس به اندازه ای که نیاز دارد، خواهد بخشید. امام باقر علیه السلام می فرمایند: «هنگامی که قائم اهل بیت قیام کند، بیت المال را به گونه ای یکسان و عادلانه در میان مردم قسمت خواهد کرد و به مردم خواهد فرمود: بیایید از این اموال به میزانی که نیاز دارید بردارید و این همان چیزی است که برای آن پیوند خویشاوندی را قطع می کردید و برای به دست آوردن آن مرتکب گناه شده، حتی به خون ریزی و قتل و جنایت دست می زدید… او به گونه ای در بخشش اموال سعه صدر و بزرگواری نشان خواهد داد که تا به آن روز کسی چنان رفتاری نداشته است».

حضرت مهدی(عج) پس از استقرار حکومت عدل جهانی تمام ویرانی های ناشی از حاکمیت طاغوت های ستمگر را آباد می سازد و اثری از خرابی و ویرانی باقی نخواهد گذاشت. راه ها و جاده ها را گسترش داده، مقررات خاص در این باره وضع خواهد فرمود. در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که در زمان حکومت حضرت مهدی(عج) در روی زمین هیچ ویرانی نمی ماند مگر آنکه آباد می شود. همچنین در روایت آمده است که در آن هنگام راه های اصلی را بیش از پیش گسترش خواهند داد.

پاک سازی روی زمین از وجود ظالمان

یکی از رسالت های مهم حضرت مهدی(عج) پاک سازی زمین از لوث وجود ستمگران است؛ به طوری که برخی از یاران امام(عج) به علت ظاهربینی و ساده لوحی از شدت عمل حضرت نسبت به ستمگران تعجب می کنند؛ غافل از آنکه بدون از بین رفتن آنها عدل و داد در جامعه حاکمیت پیدا نمی کند؛ به عبارت دیگر مبارزه بی امان و قاطع آن حضرت با افراد متجاوز و ستمگر همانند انجام دادن عمل جراحی برای رفع غده خطرناک سرطانی در بدن است که از این طریق امکان پاک سازی همه جانبه جامعه فراهم می شود.

احیای احکام اسلام

حضرت شیوه درست بهره برداری از احکام را به مردم می آموزند و آن بخش از کتاب و سنت را که متروک و منزوی شده زنده می کنند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «خداوند اسلام را پس از خوار شدن بدو عزّت خواهد بخشید و پس از متروک ماندن احکام آن دوباره آن را زنده می کند و هرگونه بدعتی را به دست مهدی(عج) از بین خواهد برد و گمراهی را نابود و سنت های اصیل را زنده خواهد ساخت».

توسعه صنعت و فناوری

در روایات مربوط به وقایع دوران حکومت حضرت مهدی(عج) به مسائلی اشاره شده که هریک حکایت از پیشرفت فوق العاده فناوری و صنعت در آن زمان دارد. امام صادق علیه السلام می فرمایند: وقتی که قائم ما قیام کند، خداوند قدرت شنوایی و بینایی شیعیان ما را افزایش می دهد؛ به گونه ای که از فاصله دور او با شیعیانش سخن می گوید و آنان سخنش را می شنوند و حضرت را می بینند. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: در آن هنگام زمین در کمتر از یک چشم به هم زدن پیموده می شود؛ به گونه ای که اگر کسی از آنان بخواهد شرق یا غرب زمین را در ساعتی بپیماید این کار در کمترین زمان ممکن میسر خواهد بود.

منبع : http//:www.javedan.ir

 نظر دهید »

روز جوان گرامي باد

11 تیر 1391 توسط بدری

حضرت علی اكبر (ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.پدر گرامی اش امام حسین (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است

حضرت علی اكبر (ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1) سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.

پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)

او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد .
علی که هفت‏ ساله شد، به تمرینهای فکری و آموزش‏های دینی‏ پرداخت و با مراقبت‏های صحیح سنجیده پدر، بنیان‏های اعتقادی در روان او و شیوه ‏های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت.
روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش ‏گمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد را قرائت کرد، پدر، هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید. آنگاه به اطرافیان که از این همه ‏بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابر تعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است»
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏ جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان ‏او گفته می ‏شود، نکته ‏هایی است که بی‌تردید با مطالعه و رد شدن‏ تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سر صبر و تامل ‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جدّ خود را می‏ دانست، از این ‏رو، همواره در آینه اخلاق و رفتار او نظر می ‏کرد و خود را بدان صفات می ‏آراست. به هنگام‏ جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏ خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏ داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، به روی کسی خیره نمی ‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏ دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیاطلبان ‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏ کرد، با آنان همسفر‏ می‏ شد.
هرگز عیب ‏جویی نمی ‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می‏ کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می ‏دانست و از تحقیر آنان خودداری می ‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه ‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می ‏آورد، به دیگران به ویژه ‏نیازمندان انفاق می‏ کرد. به عیادت بیماران می‏ رفت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت ‏بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏ خویش قرار می‏داد. امور دنیوی و اضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی ‏ساخت.
زندگی علی ساده بود و در آن از تجمل و اسراف اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏ داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره ‏مند می‏ شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس ‏توقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏ دشمن هرگز او را بیمناک نمی ‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می ‏شتافت و در برابر ظالمان می‏ ایستاد. تا حق را به صاحبش برنمی‏ گردانید، آرام ‏نمی ‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می ‏داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می ‏داشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏ کودکی در او دیده می ‏شد. از این رو همواره بر تمیزی لباس و بدن ‏اهتمام می ‏ورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت. نه تنها بر انسانها بلکه باحیوانات نیز محبت داشت و با مهربانی و انصاف با آنان‏ رفتار می‏ کرد. آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده ‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده ‏اند:
قیافه ‏اش بسیار با ابهت ‏بود و چون ماه تابان می‌درخشید. به‏ زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. چون به طرف کسی بر می‏ گشت ‏با تمام ‏بدن بر می ‏گشت. نگاهش به زمین بود تا به آسمان. (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 513)
… با این ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏ توان او را شناخت، وی علی اکبر پور والای امام حسین علیه‌السلام است. جوانی زیبا که همانند جد خود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می ‏نمود و همواره یاد و نام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن و دیگر برخوردهای اجتماعی و اخلاقی او می ‏تراوید. از این رو، امام‏ حسین علیه‌السلام او را شبیه ‏ترین در خلقت و آفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول ‏خداصلی‌الله‌علیه‌و‌آله) معرفی می‏ کرد.
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏ بی‌چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر از زندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی او همراه می ‏شد، نگاه تحسین ‏آمیز همگان را به دنبال داشت.

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت كرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت كیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو كسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

بلكه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)

نقل است روزی علی اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اكبر سوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.

درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شد، كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (4)

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی اكبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:

« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله……. ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، كه شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می كردیم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5)

این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت و رشد و كمال یافت.

امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.

به هر روی علی اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می كند: هنگامی كه اباعبد الله الحسین علیه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا می كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم،

گفتنی است، با این كه حضرت علی اكبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نكرد، بلكه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی بالنبیّ

أضربكَم بالسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:

السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)

علی اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:
ولدی علی! عَلَی الدّنیا بعدك العفا.(8)(فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)

در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)

اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس …(10)

مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است.


پی نوشت ها:

1. مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.

2. أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.

3. مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.

4. منتهی الامال ، ج 1، ص.

5. مقاتل الطالبین، ص 53.

6. منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459.

7. منتهی الآمال، ج 1، ص 375.

8. همان.

9. همان و الارشاد، ص 458.

10. نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الكبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211.


 2 نظر

آموزش حديث به كودكان

11 تیر 1391 توسط بدری

امام صادق (عليه‌ السلام):
بادِرُوا أوْلادََكُم بِالْحَديثِ قَبْلَ أنْ يَسْبِقَكُمْ إلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ.
در آموزش حدیث به فرزندانتان شتاب کنید پیش از آنکه مرجئه (منحرفان) زودتر از شما به سراغ آنها بروند.

Hasten to teach traditions (of Ahl al-Bayt) to your children before al-Murdji’a (the deviants) corrupt them.
کافی، ج 6، ص 47

 نظر دهید »

حکایتی از لحظه شهادت/عملیات رمضان

10 تیر 1391 توسط بدری

امروز بعدازظهر در محاصره دشمن گیر کردیم، هرچه مهمات داشتیم خرج بعثی ها کرده بودیم، آتش دشمن بسیار سنگین بود، در نزدیکی محل سنگرم، راکتی خورد، حفره ی بزرگی ایجاد کرد، به قصد رفتن به حفره ( که حالا بعد از اصابت راکت محل امنی به نظر می رسید)خیز برداشتم، برای لحظه ای صدای انفجار و سپس دود مانع از این شد که بفهمم چه شده است، چند لحظه بعد به خودم آمدم، گوشهایم سوت می کشید ، خواستم تکان بخورم ،دیدم بدنم با من همراهی نمی کند، به سختی سرم را بالا آوردم، تقریبا ترکش ها به تمام بدنم خورده بود، پای راستم هم از زانو دیده نمی شد، دردی جانگاه از ناحیه ی گردن احساس می کردم، تعجب می کردم که چرا دردی از ناحیه پا احساس نمی کنم، اطرافم را به زحمت نگاه کردم، تمام بچه ها مورد آماج و اصابت ترکش های راکتهای دشمن قرار گرفته بودند، عده ای شهید شده بودند، عده ای ناله می کردند، صدای برادر غلامی را شناختم، مداح گردان بود،داشت روضه ی حضرت ابوالفضل را زمزمه می کرد، زبانم از تشنگی خشک شده بود، شهادتین را در دل خواندم، لحظاتی نگذشته بود که نیروهای عراقی به بالای سرمان رسیدند، هر که زخمی بود یا ناله می کرد با تیر خلاص می زدند، در دل دوباره اشهدم را خواندم، منتظر بودم به بالای سرم بیایند و تیر خلاصی هم به من بزنند،بی رمق با چشمانی نیمه باز به آسمان آبی می نگریستم، یعنی می شد تا لحظه ای دیگر در کهکشان ستاره های این آسمان جای بگیرم!، فرمانده ی بعثی با کلاه قرمز تکاوری بالای سرم آمد، می توانستم چهره برافروخته اش را ببینم، در دل از خدا طلب مغفرت کردم، هفت تیرش را به سمت سرم نشانه گرفت، چشمانم را آهسته بستم، ظاهرا تا شهادت چیزی باقی نمانده بود، اما صدای داد و بیداد و بحث تندی به زبان عربی باعث شد تا چشمانم را دوباره باز کنم، یک سرباز عراقی مانع تیراندازی شده بود، شاید به خاطر وضعیت بسیار بد بدن خون آلودم و پای از دست رفته ام یا کلا تیرهای ناجوانمردانه خلاص، این درگیری لفظی ایجاد شده بود، فرمانده عراقی اسلحه را بالا آورد و به سر سرباز شلیک کرد، بعد به طرف سر من هم شلیک کرد، اما خواست خدا بود که این کار را با بی دقتی انجام دهد، تنها زخمی نه چندان عمیق بر بالای سرم ایجاد کرد، حالا سرم یکپارچه درد شده بود، دیگر دردها را از یاد برده بودم، لحظه ای بعد از هوش رفتم،رزمندگان ایرانی ساعاتی بعد در یک پاتک دشمن را به عقب راندند، و من را به پشت جبهه منتقل کردند، حالا یک پای مصنوعی جایگزین پای راستم شده است، لیاقت شهادت نداشتم، اما امیدوارم به خاطر پای از دست داده ام، پایم به بهشت باز شود.(خاطره از برادر مهدی آشتیانی)

پی نوشت:
1- این خاطره برای اولین بار از طرف من به دلیل دانستن زبان فرانسه برای نویسنده، خبرنگار و عکاس مشهور سوییسی خانم لورنس دئونا ( Lauraence Deonna) با حضور برادر آزاده و جانبازم مهدی آشتیانی نقل شد، کمی بعد کتاب Du fond de ma valise مجموعه ای از خاطرات ایشان در ایران توسط انتشارات La Braconnière در سوییس درسال 1999 به چاپ رسید،خانم دئونا برنده جایزه ادبی یونسکو شد.
در ابتدای کتابشان هم لطف داشتند و از من تشکر کردند:
Au carcaturiste Massoud Shojai Tabatabai qui l’a introduite aupres des gens de plume,de pinceau et d’image.
2- با مهدی تلفنی که صحبت کردم، وقتی خاطره ی “تیر خلاص ” را برایش گفتم، گفت:"تو عجب حافظه ای داری، راستی یادته اون خانم وقتی پامو (مصنوعی)درآوردم و ماجرا رو تشریح کردم، بنده خدا کم آورده بود."، قرار گذاشتیم فردا همدیگرو ببینیم، گفتم برات ماشین بفرستم، گفت:"نه خودم موتور دارم!"، از حالش جویا شدم، گفت ” یک پانزده سانتیمتر دیگه هم از پام بریدند"، خیلی متاثر شدم، زیر بار اینکه مطلبی از او بگذارم نمی رفت، می گفت:” با اسم مستعار بگذار” ، بالاخره با هزار تلاش و خواهش قبول کرد. می گفت:” آخه من کاری نکردم"، این در حالی است که بدانید مهدی با همون یک پا اسیر هم شد و در عین جانبازی ، آزاده هم هست…


 1 نظر

روایت آیت‌الله‌ حق‌ شناس از قبض روح

10 تیر 1391 توسط بدری

توجه به فضایل و رذایل اخلاقی انسان را در موقعیتی قرار می‌دهد که در مسیر الی الله قرار گیرد تا در سایه آن لذت حضور خداوند را در تمام لحظات زندگی‌اش احساس کند، یکی از مسیرهایی که باعث می‌شود اخلاق در دل و جان آدمی نفوذ پیدا کند، نشستن در پای درس اساتید اخلاق است، لذا آنچه که در پیش‌رو دارید سلسله مباحث اخلاقی آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس است که ظهر روزهای دوشنبه و چهارشنبه و شب‌های شنبه در سال‌های 64 تا 68 در مسجد امین‌الدوله ایراد می‌کردند:

* ملاقات با ملک‌الموت

ملک‌الموت، اول‌ملک پروردگار است، ابتدا که بر محتضر وارد می‌شود، آنهایی که مؤمنند، باید یک چشم‌روشنی برای او آماده کرده باشند: «واعدّ القری لیومه النّازل به»، خوب شما چه آماده کرده‌اید؟ در قبر خطاب می‌آید: «عبدی ماذا صنعت فی امانتی؟»، می‌توانیم جواب دهیم؟ من ریاست کردم، من دنبال مقام بودم، من مشغول داد و ستد بودم، من مشغول فلان بودم، وامصیبتا! لا نجاة، اینها جواب نیست و نجاتی در کار نیست، قال رسو‌ل‌الله صلی‌الله علیه وآله: «أیما عبدٍ اطاعتی لم اکله الی غیری و أیما عبدٍ عصانی و کلته إلی نفسه ثمّ لم أبال فی أی وادٍ هلک».

*نفس دائماً خواستار آسایش و راحت طلبی است

این دل باید متوجه باشد، اما دائماً رو به راحتی، رو به آسایش، رو به عذرهای غیر موجه می‌آورد، «أن القلوب تزیغ»، در این صورت دل کج می‌شود، یعنی هی می‌خواهد، عمرت را به حالت تردید بگذرانی، «و تعود الی عماها و رداها». آن وقت به سوی کوری و گمراهی اولیه‌اش باز می‌گردد، همان‌طور که اولش کور بود، اولش از حقایق چشم‌پوشی کرده بود، حالا هم به کوری و ضلالت باز گشته و همه‌اش تو را به وادی هلاکت راهنمایی می‌کند، «إنّه لم یخف الله من لم یعقل عن ‌الله»، کسی که افکار و عقایش را از خدا نگیرد، کسی که تعقل نکند و صفات پروردگار را نشناسد، از خدا نخواهد ترسید. - البته فرموده‌‌اند: «لا تتکلموا فی ذات الله»، در افعال خدا، توحید عبادتی تعقل کنید - و کسی که برنامه پروردگار را یعنی دینش را نفهمید و تعقل نکند، به معرفت درست و ثابت نمی‌رسد: «و من لم یعقل عن‌‌الله لم یعقد قلبه علی معرفة‌ ثابتة».

* یکی از رموز مستجاب نشدن دعاها

وقتی از امام صادق علیه‌السلام سئوال شد: یابن‌ رسول‌الله چرا دعاهای ما پذیرفته نمی‌شود؟ حضرت فرمودند: «لأنکم تدعون من لا تعرفونه»، زیرا شما کسی را می‌خوانید که نمی‌شناسید و از برنامه‌هایش خبر ندارید، داداش جون!

در یک روایت دیگر دارد: آن کسی بر معرفت صادق است که قولش به فعلش مطابق باشد، سرّش با علانیه‌اش یکی باشد، دو تا نباشد، داداش جون!

بی‌خود نگفت که: «فیا طوبی للثّابتین علی أمرنا»، زمانی که امام (عج) در پس پرده غیبت است، بیاید و در آن زمان خوشا به حال کسانی که به راه و رسم ما ثابت و پایدار می‌مانند، در بعضی از روایات 5 مرتبه، در بعضی از روایات 7 مرتبه دارد: «طوبی لهم ثمّ طوبی لهم»، خوشا به حال آنها…

پس معلوم شد که ما باید از خدا بخواهیم که فکر و عقاید ما را حفظ کند: «ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب»، پروردگارا! بعد از اینکه خودت توفیق معرفت به ما عنایت فرمودی، خود تو هم کمک بکن که قلب ما به کوری بر نگردد، خوب این دعا؛ اما چیزی که هست باید جدیت بکند داداش جون!

باید راه برود و حرکت بکند، اگر بخواهی راه را بروی، فعلاً این ماه وقت سیر کردن و راه رفتن است: «طوبی للذّاکرین، طوبی للطّائعین»، خوشا به حال ذکر کنندگان، خوشا به حال اطاعت کنندگان از خدا، «أنا جلیس من جالسنی و مطیع من أطاعنی و غافر من استغفرنی»؛ اگر بخواهی خودت را درک بکنی، اگر بخواهی خودت را دریابی، همین ماه! ماه رجب، که فرمود: »ان لربکم فی ایام دهر کم نفحات الا فتعرّضوا لها»، برای شما در ایام روزگار و دهر شما کشش‌هایی است، افاضاتی است، پروردگار، شما را تکان می‌دهد؛ اما «طوبی للمتعرّضین»! آن اشخاصی که خودشان را در معرض قرار بدهند.

*کنترل نفس، بهترین کار

یکی از رفقا اظهار کرد: همان شب اول که تو گفتی چه عملی در این ماه بهتر است، شایسته‌تر است؟ گفتی: نفس اماره را لجام کردن از همه کارها بهتر است که در باب نفس فرمود: «إنّ النّفس لأمارة بالسوء إلّا ما رحم ربیّ و لا حجاب أظلم و أوحش بین العبد و بین الرّبّ من النّفس و الهوی»، این حجاب را من اول باید بردارم، در این میدان باید مبارزه کنم و برای از بین بردن این دو «و لیس لقتلهما و قطعهما سلا و آلة مثل الافتقار الی الله و الخشوع و الجوع و الظمإ بالنهار و السّهر بالیل»، یعنی برای مقابله و مبارزه با نفس، باید نیمه شب بلند بشود، باید بلند بشود، من را بخواند؛ ببین رمز موفقیت همین است که انسان کسی را کاره‌ای نداند، توجهش فقط به خدا باشد و بس!

وقتی که سئوال می‌کنند: یا رسول‌الله، توکل را برای ما بیان بفرمایید؟، می‌فرماید: «العلم بأنّ المخلوق لا یضرّ ولاینفع ولایعطی ولایمنع و استعمال الیاس من الخلق»، خیلی مهم است؛ وقتی انسان علم پیدا کرد که مخلوق صد درصد هیچ کاره است، نه نفعی می‌رساند و نه ضرری:

گر گزندت رسد به خلق مرنج / که از نه رحات رسد ز خلق و نه رنج

از خدا دان خلاف دشمن و دوست/که دل هر دو در تصرف اوست

علم، منع از نقیض می‌کند، یعنی صد درصد؛ دیگر یک ذره هم احتمال بر خلاف نمی‌دهد؛ اگر تو به این مرحله رسیدی، توکل پیدا کرده‌ای و متوکلی.

آن وقت ببین حالا ما این افعال را چه طور انجام می‌دهیم؟! همان‌طور که امام می‌فرماید: شما با زبانتان توکل را بیان می‌کنید، اما لقلقه‌ لسان است! من می‌گویم که «توکلت علی‌الله»؛ اما باز می‌گویم فلانی نگذاشت معامله‌ ما به آخر برسد!، فلان کس نگذاشت معامله خانه درست بشود، فلان کس مشتری من را منصرف کرد، اینها شهادت فعلی و عملی است، کاشف فعلی و عملی بر عدم توکل گوینده است، «فاذا کان العبد کذلک لا یعمل لاحدٍ سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله و لم یطمع فی احدٍ سوی الله»، وقتی که این طور شد، بنده دیگر امید و رجاء غیر از پروردگار ندارد، باید هر کاری که ما می‌کنیم، همین ماه بکنیم.

آن رفیق گفت: همان شبی که تو آن حرف را زدی، تصمیم گرفتم با استعانت از پروردگار امیال نفسانی را خاموش کنم، گفت: همان شب دیدم، نشان دادند، گفتند: این افعی یا اژدها خود تو هستی، این نفس تو است؛ بعد یک چوب بلندی به من دادند و گفتند: بکن در دهان این اژدها! اطراف دهانش را من سوراخ کردم و همان شب فرمودند که پروردگار - ان‌شاءالله - تو را مورد عنایت و تفضل خودش قرار می‌دهد.

با عنایت نظری کن که من دل شده را/ نرود بی‌مدد لطف تو کاری از پیش

* ارزش و قدرت نفس

نفس «النفس فی وحدتها کلّ القوا»، این شعر اشاره به همان فصل اخیر انسان است، مراد همین نفس ناطقه انسان است که انسانیت انسان به آن است، نه اینکه ناطق به معنی حرف زدن باشد، در فلسفه می‌گویند، این ناطقیت همه فعلیات قبل را دارد؛ آن چیزی است که پروردگار از عالم بالا در وجود شما قرار داده است:

هبطت الیک من المحل الارفع / ورقاء ذات تعزز و تمتع

ای پرودگار عزیز! یک نفس ناطقه‌ای در ما ایجاد فرمودی که انسانیت انسان به همان است، وقتی از بدن خلع می‌شود، به ابدان برزخیه و ابدان مثالیه تعلق می‌گیرد؛ این است که فرمود: إنّما خلقتم للبقاء»، آن وقت آن نفسی که پروردگار عزیز، از عالم بالا در این بدن کثیف مادی قرار داده، امر فرموده است که چند صباحی بماند، این «ورقاء ذات تعزّز و تمتّع»؛ یعنی این کبوتر بلند پرواز، همه‌اش می‌خواهد به آن عالم برگردد، چون مال عالم ملکوت است دیگر! می‌خواهد سیر ملکوتی بگیرد، داداش جون!

آن وقت، این نفس به قدری فعلیت دارد که علم حضور نسبت به تمام قوا دارد؛ تمام چیزها را می‌تواند تعقل و ادراک کند؛ اما در صورتی که انسان، انسان بشود و فضائل انسانی را به کمک پروردگار کسب کند، دیگر حد و اندازه نخواهد داشت: …‌آنچه اندر وهم ناید آن شود.

پس بنابراین هر قدر می‌توانید بکوشید که توجه به مراقبه داشته باشید، در هر ساعت و دقیقه‌ این ماه، امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: عمری بر در خانه دل نشستم و به جز پروردگار، احدی را در آن راه ندادم، چون قلب مؤمن حرم خداست: «قلب المومن حرم‌الله و حرام علی حرم‌الله أن یدخل فیه غیره».


 نظر دهید »

بهشتي مرد مظلوميت و استقامت

07 تیر 1391 توسط بدری

 

 

 نظر دهید »

شهید بهشتی از زبان خود وی

07 تیر 1391 توسط بدری

من محمد حسینی ‌بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی تركیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود كه حوادث شهریور 20 پیش آمد، با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوان‌ها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها كردم به مدرسه صدر اصفهان رفتم برای ادامه تحصیل، چون در این فاصله یك مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه این سرعت و پیشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد كند. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در یك حجره‌ای كه در مدرسه داشتم، شب‌ها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه‌روزی باشم. این را بگویم كه در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یك دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یك دوره كامل «دریدر» خواندم و با انگلیسی آشنا شدم.

در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماده در قم بقیه سطح، مكاسب و كفایه را تكمیل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله محقق داماد می‌رفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس مرحوم آیت‌الله بروجردی، تعدادی درس مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و تعداد خیلی كمی هم درس مرحوم آیت‌الله حجت كوه‌كمری.

به قم كه آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود كه مرحوم آیت‌الله حجت تازه بنیانگذاری كرده بودند.

در آن سال‌هایی بود كه استادمان آیت‌الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به «دانشكده معقول و منقول» آن موقع كه حالا «الهیات و معارف اسلامی» نام دارد. دوره لیسانس را آنجا گذراندم در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشكده را برای اینكه بیشتر از درس‌های جدید استفاده كنم و هم زبان انگلیسی را اینجا كامل‌تر كنم و با یك استاد خارجی كه مسلط‌تر باشد یك مقداری پیش ببرم. در سال 1329 ، 1330 در تهران بودم و برای تأمین هزینه‌ام تدریس می‌كردم و خودكفا بودم. سال 1330 لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستان‌ها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم مشغول تدریس شدم.

در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت‌الله كاشانی و مرحوم دكتر مصدق و به صورت یك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگ‌ها شركت می‌كردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب كه در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند. به هر حال بعد از كودتای 28 مرداد در یك جمع‌بندی به این نتیجه رسیدم كه در آن نهضت ما كادرهای ساخته شده كم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم كه یك حركت فرهنگی ایجاد كنیم و در زیر پوشش آن كادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس كردیم و با همكاری دوستان، كه مسؤولیت اداره‌اش مستقیماً به عهده من بود تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسؤولیت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدریس می‌كردم و یك حركت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطه‌ای هم با جوان‌های دانشگاهی برقرار كردیم پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارك یافتیم.

در سال‌های 1335 تا 1338 دوره دكتری فلسفه و معقول را در دانشكده الهیات گذراندم، در حالی كه در قم بودم و برای درس‌ها و كارها به تهران می‌آمدم.

در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم. مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتند برای برنامه‌ریزی نظم حوزه و سازمان‌دهی به حوزه، در دو تا از این جلسات بنده هم شركت داشتم، كار ما در یكی از این جلسات به ثمر رسید و دراین جلسه آقای ربانی شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و خیلی دیگر از برادران شركت داشتند، آقای مشكینی و خیلی‌های دیگر. ما در یك برنامه‌ای در طول یك مدتی توانستیم یك طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه كنیم. در هفده سال این پایه‌ای شد برای تشكیل مدارس نمونه‌ای كه نمونه معروف‌ترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلام‌الله علیه است. در همان سال‌ها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد كانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسؤولیت مستقیم این كار را، برادر و همكار و دوست عزیزم مرحوم شهید دكتر مفتح به دست گرفتند. سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروه‌های مبارز از نزدیك رابطه برقرار كردیم. از كارهایی را كه فراموش كردم اگر اشتباه نكرده باشم 41 یا اوایل 42 در یك جشن مبعث كه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من درآن روز مبعث سخنرانی كنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح كردم به عنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدف‌های بعثت است» و در این سخنرانی طرح یك كار تحقیقاتی اسلامی را ارائه كردم كه آن سخنرانی بعدها در مكتب تشیع چاپ شد.

مسلمان‌های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنیانگذارش روحانیت بود كه به دست مرحوم آیت‌آلله بروجردی گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققی آمده بودند به ایران باید یك نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خوانساری شده بود، آیت‌الله حائری و آیت‌الله میلانی به بنده اصرار كردندكه باید بروید به آنجا، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه تصویب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فكر می‌كردند كه به یك صورتی من را از ایران خارج كنند و در خارج مشغول فعالیت‌هایی باشم. البته خود من ترجیح می‌دادم كه در ایران بمانم. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمی‌دادند ولی دوستان گفتند از طریق آیت‌الله خوانساری می‌شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه كارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت‌الله خوانساری اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند به این طریق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان بخصوص آیت‌الله میلانی به هامبورگ رفتم. تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت. بیش از 5 سال آنجا بودم كه در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به تركیه برای بازدید از فعالیت‌های اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه‌مان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال كارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با این آمدن امكان بازگشتم كم است. در اینجا مدتی كارهای آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامه‌ریزی و تهیه كتاب‌ها را دنبال كنیم بعد مسأله تشكیل روحانیت مبارز و همكاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینكه در سال 1355 هسته‌هایی برای كارهای تشكیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1356 - 1357 روحانیت مبارز شكل گرفت و همان سال‌ها درصدد ایجاد تشكیلات گسترده مخفی یا نیمه ‌مخفی و نیمه‌ علنی به عنوان یك حزب و یك تشكیلات سیاسی بودیم.

در سال 56 كه مسایل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمركز كردیم و بحمدالله با شركت فعال همه برادران روحانی در راهپیمایی‌ها و مبارزات انقلاب به پیروزی رسید.


 نظر دهید »

روایت خواهر از مبارزات اعتقادی شهید دیالمه با بنی‌صدر، سروش و موسوی

07 تیر 1391 توسط بدری

سید عبدالحمید دیالمه، از شهدای جوان و موثر حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر است. دیالمه را فعالان انقلابی روزهای سخت مبارزه و شکل گیری جمهوری اسلامی، به مخالفت‌های صریح و آتشین با منافقین، بنی‌صدر، عبدالکریم سروش و میرحسین موسوی، آنهم پیش از عیان شدن انحرافات جدی آن‌ها می‌شناسند. اما شاید مبنای همه این روشن‌بینی‌ و بصیرت خاص و مثال زدنی شهید دیالمه بوده است را باید مبانی صحیح و قوی اعتقادی و دینی عبدالحمید دیالمه دانست. آنجا که کلاس‌ها عقیدتی وی در دوران جوانی و در اوج هجوم تفکرات غربی و شرقی، محل امنی برای جوانان مشهدی و بعد از آن تهرانی بوده است.

دیالمه را باید یکی از بزرگترین نمادهای بصریت انقلابی دانست. وی که به نمایندگی از مردم مشهد در اولین مجلس شورای اسلامی حضور پیدا کرده بود، با وجود جوانی توانست یکی از موثرترین نمایندگان مجلس اول و یکی از اصلی‌ترین پرچمداران عزل بنی‌صدر در مجلس باشد.

به مناسبت فرا رسیدن هفتم تیر سالروز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و یارانش از جمله شهید دیالمه، رجانیوز مصاحبه‌ای خواندنی با خواهر شهید دیالمه را منتشر می‌کند. خانم دیالمه با تسلط خوبی که به مسائل سیاسی زمان حیات برادر داشت، به صورت مفصلی به بیان رویکردها، دیدگاه‌ها، فعالیت‌ها و خاطرات آن شهید بزرگوار پرداخته است.

از آنجا که اولین عامل مؤثر در شکل گیری شخصیت هر فردی، پدر، مادر و فضای خانوادگی اوست، لطفاً در ابتدا بخشی از فضای تربیتی شهید دیالمه را برای ما ترسیم بفرمایید.

بسم الله الرّحمن الرّحیم. شهید دیالمه در اردیبهشت ماه سال 1333 و در یک خانواده مذهبی متولد شدند. تقریبا همه کسانی که پدر من را می شناختند، چه از خویشاوندان و چه از غیر خویشاوندان، پدر را به عنوان یک فرد متدین می شناختند. این موضوع تا حدی مشهود بود که برخی از خویشاوندانی که حتی به برخی از مسایل شرعی پایبند نبودند، به جهت علاقه و احترامی که برای پدر قایل بودند و بدون اینکه کسی از آن ها خواسته باشد، هنگام ورود به خانه ما شئونات دینی را رعایت می کردند، به گونه ای که حتی بعد از فوت پدر ما آثار این احترام را می بینیم. ما سه فرزند این خانواده بودیم و البته شهید دیالمه اولین و تنها پسر خانواده.

هر روز با صدای اذان و صدای تلاوت قرآن پدر از خواب بیدار می شدیم. به یاد ندارم که ایشان بدون وضو از خانه خارج شده باشند، و حتی مواردی پیش می آمد که عجله داشتیم و دیر شده بود و باید ساعت مشخصی در جایی می بودیم، ولی ایشان اصرار داشتند که حتماً وضو بگیرند و مقیّد بودند که نمازشان را اول وقت بخوانند. ایشان دندانپزشک بودند و لیسانس مدیریت بیمارستان ها را هم از دانشگاه تهران داشتند. به دلیل همین حیطه ی علمی و کاری اغلب در جایگاه ریاست برخی از بیمارستان ها بودند و یا به عنوان بازرس بیمارستانها. با اینکه معمولا ایشان مسئولیتی را بر عهده داشتند، ولی هیچ وقت این مسئولیت باعث نمی شد که بین ایشان و خانواده با طبقات محروم جامعه فاصله ایجاد شود و این نکته مشهودی بود که بسیاری ایشان را به این ویژگی می شناختند.

مسئله رسیدگی به نیازمندان و طبقات محروم جامعه یکی از مسایل اساسی بود که پدرم خیلی باآن درگیر بودند. از طرف دیگر مادر هم اهتمام خاصی به دستگیری از مردم و حل مشکلات آنان داشتند و برای همه خویشاوندان و تمام کسانی که خانواده ما را می شناختند، نقش یک تکیه گاه را ایفا می کردند. کم نبودند افرادی که به دلیل مشکلاتی که داشتند از طبقات محروم جامعه به مادر مراجعه می کردند و یا به علت بیماری که داشتند و پدر می توانستند کاری برای ایشان انجام دهند، به پزشکان متعهد معرفی می شدند و حتی بعضی از این ها در منزل ما می ماندند تا زمانیکه مشکلاتشان حل شود.

من این ها را از این باب می گویم که روشن بشود که بسیاری از ویژگی هایی که بعدها در شهید دیالمه بروز کرده است، ناشی از همین فضایی است که از کودکی در آن رشد نموده است. اصولا خانه ما جزء خانه هایی بود که همه به راحتی در آن رفت و آمد می کردند و آن را خانه خودشان می دانستند و محلی برای رفع مشکلاتشان. همین مسئله باعث شده بود که ما فرزندان و به خصوص شهید دیالمه که اولین فرزند خانواده بود، از همان ابتدا با مشکلات جامعه آشنا شویم. از طرف دیگر نیز روح معنوی که در شخص خود پدر حاکم بود و التزامی که به تقیّدات دینی داشتند، باعث شکل گیری نقش غالب فضای خانه ما شده بود.

برادرم از سنین کودکی و سپس نوجوانی اولین جلسات مذهبی را از طریق همراهی با پدر تجربه کرد. که شاید بتوان گفت یکی از اصلی ترین این جلسات، همان جلسات مشهور به انجمن اسلامی پزشکان بود. همه پزشکان متدین آن زمان در این جلسات شرکت می کردند از شخصیتهای بارزی که در آن جلسات حضور داشتند، شهید مطهری بود که بحث های سلسله واری در آن جلسات ایراد می نمودند. همینطورشهید بهشتی وبرخی دیگر .

این جلسات فرصت خوبی بود تا شهید دیالمه با بسیاری از علما و بزرگان و اندیشمندان مذهبی آن زمان آشنا بشوند. همین امر یکی از اصلی ترین عواملی بود که موجب شده بود تا هدفی متعالی برای شهید ترسیم شده و با تلاش و پیگیری هایی که ایشان داشت، و پشتکاری که از پدر به ارث برده بودند، راهی را انتخاب کند که در آینده بتواند تأثیرات بسیار زیادی در جامعه داشته باشد.

البته یکی از این تأثیرات، نقش ایشان در مسائل سیاسی بود که از ابعاد دینی ایشان نشأت می گرفت. اما برخی این شبهه را مطرح می کنند که هر چند که ایشان حرف های درستی هم زده باشد، ولی نمی توان ایشان را یک عالم اسلام شناس دانست، به همین دلیل این سوال مهم است که جدای از اینکه تحصیلات آکادمیک ایشان چگونه بوده است، بحث های دینی را چطور پیگیری می کردند و آیا اگر تحصیلات حوزوی داشتند به چه شکلی و تا چه حد بوده است؟

رشته دانشگاهی ایشان پزشکی بود،البته دانشگاه مشهد از معدود دانشگاه های کشور بود که دانشجویان باید پس از یک سال امتحان می دادند. شهید دیالمه با اینکه انتخابش پزشکی بود و در پزشکی قبول شده بود ولی به دلیل فعالیت های سیاسی ای که داشت، پس از امتحان سال اول، ساواک ایشان را از ادامه تحصیل در این رشته منع کرد و ایشان ناچار شدند که رشته داروسازی را ادامه دهند. البته او از رشته داروسازی هم ابراز رضایت داشت، چون هدفش اساسا چیز دیگری بود گویا راه دیگری را برای خودش ترسیم کرده بود.

علاقه شهید دیالمه و حرکت ایشان در شناخت مبانی دینی و اهمیتی که به این مسئله می دادند خیلی بیشتر از توجهی بود که به رشته آکادمیک دانشگاهی داشتند. البته پشتکار، استعداد و هوش سرشاری که ایشان داشتند باعث شد که خیلی خوب بتوانند این دو را با هم جمع کنند. گاهی اوقات که خانواده کتابخانه ایشان را می دیدند این سوال را می پرسیدند که شما درس حوزه می خوانید یا پزشکی؟ ایشان با خنده پاسخ می دادند که شما یک دکترا می خواهید و من این را می گیرم و به شما می دهم، دیگر به بقیه کاری نداشته باشید. این سیمای اتاق ایشان و حتی نحوه ی چینش کتابخانه توسط ایشان، این ذهنیت را برای هر بیننده ای ایجاد می کرد که او فردی است که در حوزه علمیه درس می خواند، در حالیکه به طور رسمی این گونه نبود.



شاید اولین آشنایی ایشان با روحانیت اصیل شیعه در همان دوران نوجوانی و بواسطه ی شهید مطهری وجلسات درس آیه الله مکارم شیرازی بود که درحسینیه بنی فاطمه برگزار میشد. بیشترین کتاب هایی که در منزل ما رواج داشت و از ما خواسته می شد که در سنین نوجوانی این ها را بخوانیم و خود ایشان تأکید ویژه ای داشتند، کتاب های وزین اعتقادی آیه الله مکارم از انتشارات ” نسل جوان” بود. و یا مجله مکتب اسلام که شاید تنها مجله ای بود که در زمینه علمی - اسلامی در آن زمان وجود داشت و همه شماره های آن هم به خانه ما می آمد. از این رو شهید دیالمه جزء نوجوانانی بودند که از ابتدا از محضر علما استفاده کرده و کتاب های ایشان را مطالعه می کرد. فکر نمی کنم کتابی از شهید مطهری، آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی و یا علامه عسگری در آن زمان بوده باشد که ایشان نخوانده باشند.

من به یاد دارم که در دوران راهنمایی بودم که مدیر مدرسه کتاب"150 صحابی ساختگی” از علامه عسکری را به من هدیه داد به محض اینکه این کتاب را آوردم به منزل، شهید دیالمه گفتند که مدیرتان انسان عمیقی نسبت به اسلام بوده و یا اینکه گمان کرده که شما این گونه هستید؟. گفتم: چطور؟ گفت: این کتاب یک تحقیق بسیار عمیق در زمینه ی یکی از ادّعاهای دروغین در حق تشیع است و نویسنده نیز یک شخصیت تاریخی بسیار تأثیرگذاردر جهان اسلام . شهید دیالمه وقتی این حرف را می زد که شاید 23 سال و یا کمتر از آن داشت وخیلی ها اصلا علامه رانمیشناختند.

بعدها به خاطرهمین تاکیدشهید من سعی کردم که این کتاب را درهمان سن 13یا14سالگی بخوانم اما عمق کتاب را نمی فهمیدم .این توجه ایشان به مطالعه این نوع کتابها از طرفی نشان همت والای اودر یافتن حقایق اسلام وتشیع از منابع اصیل واز طرف دیگر حاکی از توانمندی های بسیار بالا هوش واستعداد خاص اوبود.

سخن از یک عالم حوزوی نیست سخن ازیک جوانی است که درفضای دانشگاهی آن روز که شناخت عمیق دینی نادربود، همت کرد تا اسلام ناب رااز سرچشمه های اصیل آن یعنی قرآن واهل بیت بشناسد باورکردوعمل کرد و کوشید تابه نسل جوان منتقل کرده ودربسیاری تحول ایجادکند . در آن زمان جوانان دانشگاهی چندان با علما آشنا نبودند. بنظرم به کسانیکه نگران این هستند که شهید دیالمه بعنوان اسلام شناس مطرح بشود باید گفت بهتر است بجای این سخنان نشان بدهید که کجای سخنان شهید با مبانی اسلام تعارض داشته ؟

واقعیت آن است که آنچه گفت وعمل کرد اسلام ناب بود وچیزی بود که سبب شد حتی علمای بزرگی چون آیت الله میرزا علی آقا فلسفی و آیت الله مروارید و آیت الله نوغانی و آیت الله میرزا جوادآقا تهرانی که ارکان حوزه علمیه مشهد محسوب می شدند در آستانه ی انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، شهید را که در آن زمان یک جوان 25ساله بود، به عنوان یکی از پنج کاندیدای مورد حمایت قرار دهند و این خود نشان بینش صحیح اوست ، حساسیت هایی که علمای بزرگ داشتند، این اجازه را به آن ها نمی داد که هر جوانی را به خصوص از دانشگاهیان آن روز، با این جدیت تأیید کنند. این به دلیل همان رابطه ی عمیقی بود که شهید دیالمه با علما داشت و آنان نیز از سطح بالای توانایی های علمی و عملی او خبر داشتند.



مرحوم علامه عسگری من از خود ایشان شنیدم که می گفتند: ” اولین باری که با این شهید برخورد کردم یک مقدار که ایشان صحبت کرد و من صحبت کردم، با توجه به شناختی که نسبت به فضای دانشگاهی داشتم به ایشان گفتم که من ارتجاع هزار و چهارصد ساله هستم و شهید در پاسخ من گفتند که من دو هزار ساله هستم. خندیدم گرچه دوهزار ساله معنا نداشت ولی من فهمیدم که ایشان دنبال اسلام ناب و اصیل و خالص است.” نگاه علما و شخصیت های حوزه به ایشان این گونه بود .بهرحال شهید دیالمه بیش از آن که یک شخصیت سیاسی باشد، یک شخصیت فکری و اعتقادی بود. اگر چه توانست نقش بسیار مهمی در جریانات سیاسی آن روز داشته باشد بنظرم اگر درمیان شخصیتهای دانشگاهی آن روز یک مصداقی برای این جمله بخواهیم بیابیم که” سیاست ماعین دیانت ماست “.مصداقش شهید دیالمه بود.

همانطور که فرمودید، یکی از ویژگی های ایشان این بوده است که در زمینه علوم دینی خیلی مطالعه می کردند. افراد منحرفی هم هستند که مطالعات زیادی دارند و اتفاقاً این انحراف به خاطر این است که خیلی مطالعه می کنند و خودشان هم خیال می کنند که خیلی عمیق خوانده اند. به نظر شما فرق اساسی شهید دیالمه با اینگونه افراد در چیست؟

یکی از اساسی ترین فرق های شهید دیالمه با اینگونه افراد،این بود که هدفش از مطالعه فراوان یافتن مبانی دین بوداونمیخواست دنبال خواسته هاوبرداشتهای خودش دردین بگردد بهمین خاطر هم میبینیم که یک کلمه به اسلام اضافه نکرد. درحالیکه بواسطه ی اطلاعات و هوش سرشار وخلاقیتی که داشت، توانایی این را هم داشت که حرفی را از خودش به اسلام اضافه کند، ولی نمیخواست. اگر تشکیلاتی به عنوان “مجمع احیاء تفکرات شیعی” هم تشکیل شد، ایشان به دنبال ایجاد تفکر شیعی نبود، بلکه به دنبال احیا آن بود و معتقد بودآنچه که علما زحمت کشیده و از متن قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السّلام) بیرون آوردند باید درجامعه احیا شود.

توجه به کلید واژه هایی که شهید بکار میبرد مانند ثقلین، صراط مستقیم، امام ضابطه حرکت و … نشان از یک زیربنای عمیق فکری است . اومعتقد بودکه بسیاری از اصطلاحات اسلامی از مفهوم اصیل خودش یعنی از مفهوم قرآنی وروایی خود فاصله گرفته وباید احیاشود مفاهیمی چون توکل / زهد/انتظار/صبر که همگی در سلسله مباحث ضوابط حرکت برصراط مستقیم توسط شهید مطرح شد.توجه کنید که اینها درفضایی بود که هرروز صاحبان افکار التقاطی یک اصطلاحی را بنام اسلام باب میکردند وبعد هم خودشان تعریف میکردند مانند خودسازی انقلابی یا جامعه بی طبقه توحیدی ومانند آن وشهید باتوجه به حساسیت خاصی که نسبت به انحرافات داشته درمقابل همه این انحرافات یک تنه ایستاد زاویه های آن را با اسلام روشن کرد .

ایشان تا چه حد معتقد به مطالعه ی افکار انحرافی و غیر دینی بودند؟

اتفاقاً یکی از خصوصیات ایشان که خیلی بارز بود، مطالعات عمیق در افکار غیردینی است. اومصمم بود که بیشتر مطالبی را که علیه دین به نگارش درآمده مطالعه کند وقت زیادی را صرف می کرد تامیزان زاویه ای را که هرمطلبی با حقیقت اسلا م دارد روشن کند. همین امر باعث می شد که با افکار مخالف آشنا شود و از این رهگذر با ظرافت های خاص دین هم آشنا گردد. بحث هایی مانند مذهب در بوته تاریخ که شهید نقش مذهب و دین در حیات انسان را مطرح می کند، نشان باورعمیق اوبه دین بود که میکوشید این باور رادردیگران توسعه دهد. این باورواین همت را شما می توانستید در کلاس ها حس کنید. وقتی که از دین سخن می گفت، از پیامبر وامام سخن میگفت باهمه وجودش حرف میزد وهمین تاثیرگذار بود.

آیا شما بصیرت بالای شهید دیالمه را هم نشأت گرفته از همین باور و دیدگاه مکتبی او می دانید؟


قطعا همین طوراست اصلا بصیرت چیزی جز این نیست که انسان حق رادرست بشناسد باطل راهم بشناسد وتفاوتهای آنها را درک کند .البته اینهمه مرهون معرفتی دیگر نیز درشهید بود وآن اینکه او درک درست وعمیقی نسبت به جایگاه وحی/ جایگاه پیامبر/وجایگاه امام معصوم داشت قران کریم در آیه ای خطاب به پیامبر میفرماید “ای پیامبر هر چه این ها را نصیحت کنی، این ها گوش نمی دهند، می بینی که به تو توجه می کنند ولی این ها بصیرت ندارند.

ینظرون الیک ولاتبصرون ” به تو نگاه می کنند ولی بصیرت ندارند، یعنی چه؟ در این زمینه آیت الله جوادی آملی تعبیر ظریفی دارند. ایشان می گویند یعنی اینکه درکی از جایگاه پیامبر نداشتند. پیامبررایک کسی مثل خودشان میپنداشتند!! اگر چه برخی جزء صحابه هم بودند، اما درکی از جایگاه پیامبر و وحی و اتصال ایشان با عالم غیب نداشتند. من این را می خواهم بگویم که این درک نسبت به امامت و وحی و نسبت به جایگاه اهل بیت(علیهم السّلام) به عنوان یک باور جدی در وجود شهید دیالمه بود.

دانشجوی آن روز که اهل مبارزه بود نهایتاً دو تا امام را می شناخت ، یکی حضرت امیر (ع) ودیگر امام حسین (ع) اما شهید دیالمه در آن زمان به گونه ای از امام سجاد و امام صادق(علیهما السلام) صحبت می کرد که امروز راجع به این ها صحبت می کنند. خوب است که عناوین سخنرانی برخی شخصیت های روشنفکر دانشگاهی آن روز را با عناوین سخنرانی ایشان مقایسه کنید، در اینجاست که تفاوت ها ظاهر می شود.

مثلاً عنوان “رساله حقوقیه امام سجاد(ع)” اصلا در بین دانشجویان ان روز مطرح نبود حتی امروز هم خیلی مطرح نیست چیزی که اگر به عمق آن پی میبردیم همه مسایل مربوط به حقوق بشر وامثال آن حل میشد . چون ایشان این مسئله را باور داشت که اهل بیت عصمت و طهارت همگی باید در جامعه مطرح و احیا شوند، در این خصوص تلاش ویژه ای کرد وبنظرم همین معرفت و باور تأثیر بسزایی در جامعه آن روز داشت.

خیلی از اوقات از ما می پرسند که چنین بصیرتی برای شهید چگونه حاصل شد؟ حتی برخی فکر میکردند حرفهای اوغیب گویی است ؟ در حالیکه این گونه نبود. آنچه که باعث می شد ایشان به راحتی متوجه افکار افرادی مانند سروش یا بنی صدر یاموسوی یا …… شوند، همان مبانی دینی بود. لذا شهید زمینه ها و گرایش ها و قرائت های مختلف ازدین را در همان سال های اول انقلاب در افکار سروش می دید.


لطفاً در مورد آشنایی و برخورد شهید دیالمه با سروش و نکات انحرافیش بیشتر توضیح دهید.

من تا آنجایی که اطلاع دارم در یک جلسه شخصا با ایشان بحث کرده بودند. وبه خودایشان اشکالات فکری را مطرح کرده بود . بخصوص اشکالات این بحث که دین، مبانی ثابت و اصیلی ندارد و در واقع متکی به برداشت ها و باورهای آدمهاست که به عنوان قرائت های مختلف بعدها منقح شد. این چیزی بود که شهید دیالمه نسبت به آن حساسیت نشان داد و این جمله را من از ایشان به یاد دارم که یک وقتی در مورد برخی از مسایل از ایشان سوال کردم؟ ایشان گفتند: “پیچیدگی صحبت های سروش و فاصله ای که از مبانی اسلامی دارد، به شکلی نیست که به این زودی ها برای مردم آشکار شود.” این سخن را در ابتدای دوران نمایندگیشان عنوان کردند. گرچه سروش در آن زمان خیلی در سطح عموم مطرح نبود. وجوانان با کتاب های شریعتی بیشترآشنا بودند.

در مورد دکتر شریعتی، شهید دیالمه در یکی از سخنرانی هایشان با عنوان “بنی صدر و لیبرالیسم” نکاتی در مورد اسلام شناسی او بیان می کنند و بدون اینکه اسمی ببرند، این مسایل را نقل می کنند که این فرد این تعابیر را در دهان ها انداخته است و اینکه چه ضایعاتی از این حرف ایجاد می شود، مطرح می کنند. نظر شهید دیالمه مشخصاً در مورد دکتر شریعتی چه بود؟

به غیر از نوار لیبرالیسم که گریزی به این مسئله است، دو سخنرانی از شهید در مورد شریعتی وجود دارد که دیدگاهش را آشکار می کند. یکی نوار “الیناسیون یا ازخود بیگانگی جامعه ” است. ایشان در آنجا این جمله را می گوید که “جامعه ایرانی در برابر اولین کسی که الیناسیون را مطرح کرد، الینه شد.” یعنی فضا به گونه ای است که ما اصلا نمی توانیم بگوییم که بالای چشمش ابروست. به دلیل آنکه در فضای دانشگاهی آن روزنقد شریعتی بسیار سخت بود، ایشان با ظرافت خاصی اینکارراانجام داد.

دوم در مورد کتاب معروف شریعتی که “انتظار مذهب اعتراض"است، سخنرانی شهید دیالمه با عنوان “انتظار ضابطه حرکت بر صراط مستقیم” بود. ایشان با توجه به مباحث دینی و بحثی که در مورد جامعه ظهور وجود دارد، نشان می دهد که انتظار مذهب اعتراض نیست بلکه مذهب اعراض است. یعنی حتی اگر ما یک جامعه دینی هم داشته باشیم، به دلیل نیاز جامعه به وجود امام معصوم، باز هم از آن اعراض خواهیم کرد و مرتبه بالاتری را طلب می کنیم.مبحثی را که شریعتی عنوان می کند که انتظار فقط مقوله اعتراض است، اعتراض به ظلم و جور است، و این شبهه مطرح است که اگر ما خودمان بتوانیم حکومت ظلم و ستم را برچینیم، دیگر نیازی به امام نیست که این شبهه در آن سخنرانی به خوبی پاسخ داده شده.

البته ایشان نواری هم دارند، که در جمع خصوصی بوده و آن خط استشراق است. که در آنجا به نقشه هایی که از طرف فراماسونری و صهیونیسم، در پشت پرده ی ایجاد اسلام شناس ها برای جوامع شرقی وجود دارد، اشاره می کند. ویژگی هایی مانند اینکه افرادی باشند که در فضای ضد آخوند و روحانیت رشد کرده باشند، تعصب زیادی نسبت به مبانی دینی شیعی نداشته باشند، به نوعی تسنن زده باشند و ویژگی های دیگری که مطرح می کنند. یک بار در یکی از جلسات عمومی که برای خانم ها تشکیل شده بود، یکی از خانم ها سئوال کرد که بالاخره نظر نهایی شما نسبت به کتب شریعتی چیست؟ ایشان در پاسخ این مثال را به کار بردند که من فکر می کنم که کتاب های ایشان مثل آن بخاری می ماند که روشن است اما دارد دود می زند.

ممکن است که ما یک گرمایی از آن حس بکنیم، ولی نهایتاً در دراز مدت تمام مجاری تنفسی شما از این دود پر می شود. من فکر می کنم این مثال بسیار زیبا و دقیقی است که نشان می دهد در کلمه کلمه ی آن کتاب ها دقت شده و ضمن اشاره به تأثیری که این کتب در ایجاد انگیزه مذهبی و شور دینی در برخی می کرد اما به دلیل برخی اشکالات مبنایی جلو تنفس سالم را می گیرد. قشر جوان دانشجوی آن روز و حتی برخی روحانیون از این کتب متأثر بودند. حتی کسانی بودند که به وسیله ی این کتاب ها دیندار شده بودند. لذا طرح این موضوع که این کتب اشکالات مبنایی دارد، کار سختی بود. ولی من فکر می کنم که ایشان خیلی خوب توانست این موضوع را روشن کند.

آیا شهید دیالمه قائل به این بود که اگر کسی با این کتاب ها دیندار شود، در آینده با یک کتاب قشنگ دیگر بی دین شود؟

بله، مثلاً ایشان می گفتند اگر دقت کنید یک گروهی مثل گروه فرقان، این ها کتاب شهید مطهری را که نخوانده اند. این ها کتب شریعتی را خواندند. یعنی از این طریق با اسلام آشنا شدند. به همین خاطر هم زمینه های انحراف توانسته در آن ها رشد کند. ایشان در زندان اوین برای گروه فرقان کلاس داشتند. من یادم هست در روز ختم شهید دیالمه در منزل ما، یک خانمی آمده بود که به شدت گریه می کرد. به من گفت که من عضو گروه فرقان بوده ام و آزاد شدم. او گفت شهید دیالمه در زندان، ساختار فکری من را دگرگون کرد. البته من الآن هم آن خانم را نمی شناسم.

چه کسی گزینه ی شهید دیالمه را برای این کلاس ها انتخاب کرده بود؟

نمی دانم،شاید شهید لاجوردی. اما از آنجایی که شهید دیالمه یک نیروی توانمندی در طرح مبانی اسلام بود، گزینه ی دور از دسترسی نبود که ما بگوییم چگونه به فکرشان رسیده که او را انتخاب کنند. تقریباً همه از درخشش سخنرانی های شهید آگاه بودند. هر جا صحبت می کرد، او غالب بود. من به عنوان خواهر ایشان این حرف را نمی زنم بلکه اگر شما این حرف را به همه ی شاگردان و دوستان ایشان بگویید، من مطمئنم که آن را تأیید می کنند. هر جا صحبت می کرد، غالب بود و فرق نمی کرد که طرف مقابل در کدام جبهه و یا جهت فکری باشد.

شیوه ی طرح اسلام، آگاهیش از زوایای فکری انسان ها، مخاطب شناسی دقیقی که داشت و همتی که در این مسائل داشت، باعث چنین توانایی شده بود. او از فکرش و از عمرش و از مادیاتش هزینه کرد تا اسلام را دقیق بفهمد و به نسل جوان آن روز منتقل کند. برای کسانی که دستگیر شده و در زندان بودند، کلاس مبانی اعتقادی گذاشتن آن هم به این شکل تأثیرگذار، مسئله ای است که هرکسی نمی تواند از عهده ی آن بربیاید.

امروزه بعضی معتقدند که برخی از افرادی که انحرافات فکری دارند، رگه های تفکر دکتر پیمان در آن ها هست، هم شخصیت های معروف سیاسی و هم شخصیت های معروف فکری. دکتر پیمان در ابتدای انقلاب شخصیتی بود که تفکرات چپ و از سویی اسلامی خاص خودش را داشت. شهید دیالمه نظرشان راجع به دکتر پیمان چه بود؟

دکتر پیمان برعکس این که امروز مطرح نیست، در آن زمان خیلی مطرح بود. گروه خاص خودش را هم داشت. هر چند که اشخاصی همچون پیمان و بازرگان و سامی، تفاوت هایی با هم داشتند، اما تعبیر شهید دیالمه درباره ی اینگونه افراد این بود که افکار آن ها با مبانی اصیل شیعی فاصله زیادی دارد و در واقع یک اسلام لیبرالیستی است.

امثال بازرگان و پیمان در آن زمان از افراد دانشگاهی متدیّن محسوب می شدند. اما کتاب های مثلاً بازرگان که در کتابخانه ی شهید دیالمه بود، یک بخش هایی از آن خط کشیده شده بود.و مورد نقد قرار گرفته بود. آن روزها برخی از این آقایان دنبال این بودند که برای جذب افراد اسلام را به گونه ای متفاوت طرح کنند اما شما خود شهید دیالمه را در یک حرکتی عکس این می بینید. یعنی می خواست انسان ها را متحول کند تا دیندار شوند، نه دین را برای جذب افراد تغییر دهد.

ومن اگر بخواهم یک تفاوتی بین شهید دیالمه با روشنفکران دانشگاهی و حتی برخی روحانیون آن روز بگویم، همین مسئله است. ایشان در یکی از نوارهایشان این تعبیر را دارند که ما یک طناب انداختیم گردن اسلام و داریم آن را دنبال خود می کشیم. به جای این که ما دنبال اسلام برویم، اسلام را دنبال خود می کشیم.

به تفاوت فکری ایشان با برخی روحانیون اشاره فرمودید. با توجه به شخصیتی که آن روز از آقای منتظری در اذهان بود و به یک معنا شخصیت شماره دو انقلاب فرض می شد، کلیت نظر شهید دیالمه در مورد آقای منتظری چه بود؟ چرا که ظاهراً شهید دیالمه در جلسات پرسش و پاسخ آن زمان، صریحاً انتقاداتی را در عین حفظ احترام به ایشان وارد می کردند.

آقای منتظری نسبت به برخی مباحث مربوط به تشیع نظرات خاصی داشت، مثل سندیت مسئله ی فدک. البته چاپ این نظرات آقای منتظری در روزنامه ی اطلاعات پس از شهادت شهید دیالمه بود. اما بنا به ارتباطاتی که ایشان داشت از این افکار آقای منتظری مطلع بود. البته در آن زمان فقط ایشان نبود که چنین تفکراتی داشت. شهید دیالمه معتقد بود حساسیت یک عالم شیعه نسبت به چنین مسائلی باید بیش از این ها باشد. من فکر می کنم همین مسئله، اساسی ترین علّتی بود که باعث شده بود تا آنچنان که دیگران آقای منتظری را می پذیرفتند، ایشان نپذیرد.

این موضوعی که گویا قرار بوده تا شهید دیالمه داماد آقای منتظری و یا به نقلی دیگر داماد آقای مشکینی شوند، تا چه حد صحت دارد؟

ایشان قصد ازدواج نداشت و اصلاً این بحث ها مطرح نشد. من تعجب می کنم که این حرف ها از کجا گفته می شود؟ من فقط این یادم هست که یک یا دوبار پدرم بحث اساس ازدواج ایشان را با مادرم مطرح کردند و وقتی ایشان هم متوجه شد، گفت که من فعلاً قصد ازدواج ندارم. لذا ما اصلاً به مرحله ی تعیین شخص نرسیدیم. البته این به آن معنا نیست که ایشان با ازدواج مخالف بودند چرا که خودشان سبب ازدواج چند نفر از دوستانشان شدند.

در بعد مسائل سیاسی، هر چند که مبارزات ایشان علیه رژیم پهلوی و به خصوص شیوه آن، جای بحث فراوان دارد، اما اگر اجازه بدهید یک جهشی داشته باشیم و بحث را جلوتر ببریم. لطفاً بفرمایید پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان در چه سمت هایی فعالیت داشتند؟

اجازه بدهید قبل از این نکته ای را بگویم شهید دیالمه مبارزه اش با شاه بر اساس یک تکلیف دینی بود یعنی میارزه را برای خود یک تکلیف می دید اما معتقد بود نباید به بهانه مبارزه اصول را زیر پا بگذاریم مثلا نباید به اسم مبارزه به اموال مردمی آسیب بزنیم او به طور جدی پایبند به یک مبارزه با حفظ تقیدات شرعی بود و همین امر او را از بسیاری مبارزین دانشگاهی آن روز جدا می کرد. به دلیل مبارزاتی که ایشان در زمان شاه و نقشی که در بیدار سازی جوانان داشتند، طبیعی است که با پیروزی انقلاب، یکی از افرادی بود که می توانست نقشی جدی در بسیاری از ارگان ها داشته باشد.

یکی از این ارگان ها سپاه بود. شهید دیالمه در مدتی که در سپاه مشهد فعالیت می کرد، علاوه بر این که مسئولیت گزینش سپاه مشهد را بر عهده داشت، در بسیاری از کارهای فکری که در سپاه صورت می گرفت هم نقش داشت. علاوه بر این در تأسیس حزب جمهوری اسلامی مشهد هم نقش مؤثری ایفا نمود.


ارتباط ایشان با دیگر اعضای موسس، برای تأسیس حزب جمهوری اسلامی مشهد بیشتر از طریق چه کسانی بود؟

ایشان با شخصیت آیت الله خامنه ای از قدیم آشنایی داشتند. به یاد دارم که در دوران جوانی، از ایشان با نام “سید علی” یاد می کرد و با ایشان ارتباط نزدیک داشت. شاید این سابقه آشنایی و به خصوص ارتباطات مبارزاتی شهید دیالمه با مقام معظم رهبری در مشهد، سبب ارائه ی این پیشنهاد شده بود. ایشان هم عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی مشهد را پذیرفت.

گویا مدت حضورشان در حزب جمهوری مشهد کم بوده است و بعد از مدت کوتاهی جدا می شوند، علل این جدایی چه بود؟

شهید دیالمه بر اساس افکار و عقایدی که از مبانی دینی دریافته بود و به آن معتقد بود و در واقع جزئی از وجودش شده بود، افراد را مورد مداقه قرار می دادند و به اندازه ای که یک فرد به مبانی دینی نزدیک بود، او را قبول داشته و می پذیرفت. مبارزه فکری شهید با بسیاری از شخصیت هایی که در طول انقلاب مطرح شدند، بر اساس همین مبنا بوده است. در خصوص حزب هم باید بگویم که در آن زمان آقای هادی خامنه ای در آن جا بودند و مسئله آقای احمدزاده و استانداری مشهد مطرح شده بود و ایشان به این دلیل که احمدزاده را برای این مسئولیت مناسب نمی دانستند و عدم تفاهم با برخی افراد به جهت ضرورت التزام به مبانی شرعی در رفتارها، از حزب کنار کشیدند.

در همین راستا باید بگویم که ایشان طالب دنیا و قدرت نبود. شما زندگی شهید دیالمه را خالی از رقابت های سیاسی و حسادت ها می بینید. یک نمونه از این خصوصیت ایشان را می توان در آن سخنرانی معروف ایشان در جلسه تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس دید. کسی که قبل از ریاست جمهوری، مهمترین جمله را در مورد عدم کفایت بنی صدر گفته بود و در طول زمان، آن همه مدارک را جمع کرد که بسیاری از شخصیت ها آن مدارک را دیده بودند و می دانستند که شهید دیالمه ناگفته های زیادی علیه بنی صدر دارد، طبیعی بود که ایشان بیشترین وقت را برای سخنرانی داشته باشند.

یعنی حتی همین الان نیز باید محل سوال باشد. اما او کمترین وقت را برای سخنرانی داشت، که آن هم بر سر یک دقیقه و یا دو دقیقه اش بحث بود. در حالیکه شخصی مانند آقای موسوی خوئینی ها که خود تا چندی قبل جزء طرفداران بنی صدر بود، یک ساعت در مورد عدم کفایت وی صحبت می کند. هیچ وقت یادم نمی رود که ما در منزل مذاکرات مجلس را به صورت مستقیم گوش می دادیم و وقتی که ایشان از مجلس برگشتند و وارد خانه شدند، من به قدری عصبانی بودم که به ایشان گفتم که برای چی به شما وقت ندادند؟

ایشان با آرامش گفتند که “مهم نیست، من برای تاریخ حرف زدم. اصرار من برای این چند دقیقه صحبت کردن برای این بود که من می ترسیدم که آیندگان مذاکرات مجلس را بخوانند و بگویند که مجلس شورای اسلامی اولین رییس جمهوری خودش را زیر سوال برد و عزل کرد، در حالیکه هیچ دلیل جدی نداشت. من آن چند دقیقه را برای این سخنرانی کردم. یعنی دیدم، برخی افراد دیگری که صحبت کردند، دلایل جدی را مطرح نکردند، بنابراین من نگران این بودم.”

حال اگر شما مشروح مذاکرات را بخوانید و بدانید، برخی از این افراد کسانی بودند که یک دفعه 180 درجه با مواضع گذشته شان نسبت به بنی صدر زاویه گرفتند. این گونه نبود که از ابتدا مخالف باشند، تا چند روز قبل به نفع بنی صدر شعار می دادند و یک مرتبه وقتی بحث عدم کفایت سیاسی مطرح شد، وقت گرفتند که علیه بنی صدر صحبت کنند.

می توانید به صورت مصداقی نام ببرید؟

یکی خود آقای خلخالی بود.

می خواهم فضای منزل را بگویم، که وقتی ایشان برگشت ، اعتراضی مطرح نکرد جز اینکه نگران آینده انقلاب بود، . اگر ذره ای درانسان حب جاه ومقام باشد این رفتارها ساده نیست . لذا مسئولیت هایی را هم که بر عهده داشت، اگر احساس می کرد که نمی تواند تأثیرگذار باشد، یا به تکلیفش عمل کند آن مسئولیت را به راحتی کنار می گذاشت.


حتی یکبار درجلسه کلاسهای مجمع که ایشان خود موسس آن بود به شاگردان گفته بود هرزمانی که احساس کنم شما به این حرفها عامل نیستید خودم این تابلورا پایین می آورم .!!ماکلاس تشکیل داده ایم ومبانی را مطرح میکنیم تابدان عمل کنیم وواقعا خود او آنچه می گفت عمل میکرد یعنی راهی را که برای دیگران ترسیم میکرد راهی نرفته نبود راهی بود که خود اول عمل کرده بود .اوبه حق مصداق معلمی بود که قبل از آنکه معلم دیگران باشد معلم خودش بود به تعبیر حضرت امیر” معلم بنفسه” که حضرت میفرمایند چنین کسانی سزاوارتر به تکریم وتجلیل هستند تاکسانیکه فقط به دیگران تعلیم میدهند اما خودشان درعمل لنگ میزنند.

اوچون روی خودش ونفسش باجدیت تمام کار کرده بود ویک مبارزه طولانی بانفس راتجربه کرده بود میتوانست در لحظات خاص بر نفسش چیره گردد.ومن رمز موفقیت شهید دیالمه را درخلوصی میبینم که جاه ومقام وهمه دنیارا برای او بی ارزش نشان میداد جز انجاکه میتوانست از اسلام دفاع کند ویا خط انحراف والتقاط رانشان دهد .خودش میگفت جرم من آن است که حرفهایم رازودتر اززمان میزنم !

گویا دشمنان عنود و به ظاهر دوستان حسود هم این جرم شهید دیالمه برایشان قابل تحمل نبود. لذا به ایشان تهمت انجمن حجتیه ای بودن می زنند و متأسفانه این تهمت تا به امروز نیز ادامه دارد. به نظر شما چرا برای تهمت این گزینه را انتخاب نمودند؟

بهتر است از همه کسانی که آن روزوامروز برا ی حذف یاحداقل کم رنگ کردن درخشش اودر آسمان انقلاب اسلامی این حرف رامطرح میکنند بپرسیم شما کدام انجمنی قبل انقلاب را دیدید که اهل مبارزه باشاه باشد؟ آخر کدام حرکت شهید دیالمه شبیه به انجمنی ها بود؟ دستگیریهایش توسط ساواک وسابقه مبارزاتی اش بارژیم منحوس پهلوی ؟ تقلیدش از امام خمینی؟ یا دفاعش از ولایت فقیه ورهبری امام در نظر وعمل؟ یاحمایت همه جانبه اش از انقلاب وتشکیل حکومت اسلامی ؟کدامیک ؟!!!

من فکر می کنم که شاید تنها چیزی که می توانستند برای حذف ایشان بگویند همین بود . البته اوبه دلیل آن توانمندی هایی که در مناظره و بحث داشت، وارد فضای مناظره با بهاییان در زمان قبل از انقلاب شده بود.حتی یک طبقه از کتابخانه او مربوط به کتاب های مربوط به بهاییان بود، از ایقان بهاءالله که منبع اصلی آن ها بود تا سایر منابع .اما واقعیت این است که اودر همه جبهه های جنگ بااسلام واردشد منتهی چون انجمن حجتیه به عنوان یک گروه مبارزاتی با بهاییت آن زمان مطرح بود، تنها چیزی که شاید می توانستند از آن علیه شهید استفاده کنند، همین بود .

اوخود بارها و بارها در سخنرانی ها که این سوال را از ایشان می کردند که آیا شما انجمنی هستید؟ اواین پاسخ را می داد که : “اگر کسی از شما تا به امروز بتواند یک مدرک بیاورد که من حجتیه ای هستم، اسمم را عوض می کنم.” حجتیه یک تشکیلات مشخص بود که آدم ها در آن پرونده داشتند و استاد از مرتبه ای به مرتبه دیگر نمی توانست جابجا شود، مگر با گذر از سلسله مراتب. یک جلسه خانگی نبود که هر کسی داخل آن برود و کاری را بر عهده بگیرد، کسانی که با سیستمشان آشنا بودند، می دانند که این ها در تشکیلاتشان رده بندی داشتند. این مسئله به جایی رسید که بنظرم در آخرین سخنرانی های ایشان بود که گفت ” احساس میکنم این مسئله یک توطئه است برای اینکه من رااز زدن حرف های اساسی که می خواهم بزنم منصرف کنند .”

چون بالاخره وقت جلسه به این پاسخها میگذشت .وایشان خیلی نگران این مساله بود.اومیگفت اگر بخواهیم به طرح مبانی اسلام بپردازیم من برا ی بیست سال حرف دارم .!

بعلاوه درزمان تحصن شهید دیالمه باهمراهانش ازمجمع احیاءتفکرات شیعی که دردفتر روزنامه انقلاب اسلامی بعنوان اعتراض به کاندیداتوری بنی صدر صورت گرفت انجمن رسما در روزنامه اطلاعیه داد واعلام کرد که این گروه جزء مانیستند !!!گرچه پس از شهادت دکتردیالمه انجمن کوشید که ایشان را به خودش منتسب کند وحتی یک اطلاعیه ای هم بعنوان تسلیت درروزنامه داد که ما وبرخی دوستان شهید که حقیقت مثل روز برایمان روشن بود همان زمان هم بسیار ناراحت شده و مخالفت خود را به آنان اعلام کردیم .

لطفا کمی در مورد روزهای پایانی عمر پربرکت شهید دیالمه و شب حادثه ی هفتم تیر صحبت بفرمایید.

همانطور که می دانید پس از بررسی عدم کفایت سیاسی بنی صدر و عزل او، یک دیدگاه این بود که باید این مسئله پیگیری و بنی صدر دستگیر شود.علاوه برآن تأکید شهید این بود که باید ابعاد فکری بنی صدر باز شود و معیارها به جامعه داده شود. و من فکر می کنم ما این کار را نکردیم. اگر ما در همان زمان مبانی فکری بنی صدر را باز کرده بودیم، سروش مطرح نمی شد و همین طور اگر مبانی فکری سروش را باز کرده بودیم، موسوی این طور مطرح نمی شد.

اعتقاد ایشان این بود که ما باید به جامعه معیار دهیم چرا که هر روز یک نفر مطرح می شود و ما نمی توانیم دائماً راجع به اشخاص صحبت کنیم. خود اوهم واقعا درکلاسها این مساله را عملی کرد وسعی میکرد مباحث اسلامی را چه در حیطه قرآن وچه سیره اهلبیت وچه تاریخ سیاسی معیارها رابه شاگردانش انتقال دهد . در مورد دستگیری بنی صدر بنظرم کوتاهی هایی شد چون بعضی ها معتقد بودند که شاید این مسئله به نفع انقلاب نباشد و به نوعی سیاست تسامح وتساهل را داشتند. بهرحال ایشان به دلیل اهمیت چنین بحثهایی که مربوط به آینده انقلاب بود وبخصوص به دلیل بحث وزیر امور خارجه شدن موسوی که ایشان در آخرین نوارشان به صراحت مخالفت خویش را بیان می کنند و می گویند من کاری نمی توانم بکنم الا یک رأی منفی، در جلسه حزب شرکت کردند.

گرچه این حرف ها آن موقع خیلی خریدار نداشت. حتی کسانی به شدت با این مسئله مخالف بودند و ایشان در آخرین سخنرانی خودبه مناسبت شهیدچمران می گوید که موارد دیگری هم هست اما من به جهت حفظ مصالح انقلاب آن ها را مطرح نمی کنم. ایشان خیلی مقید به این مطلب بود که انسان در عین این که روشنگری میکند،باید مواظب باشد که این موضوع لطمه به اصل انقلاب و نظام نزند و دیگران نتوانند از این مطالب به راحتی سوءاستفاده بکنند.

از ویژگی های اخلاقی شهید برایمان بگویید.

رفتارهای ایشان در نشر مبانی اسلامی خیلی تأثیرگذار بود. مثلا اگر شما دقت کنید، آدم هایی که جذب ایشان می شدند از تیپ های مختلفی بودند. این گونه نبود که آدم هایی از یک شهر خاص جذب ایشان شوند و یا مثلا همه اش آدم های پولدار باشند یا فقط طبقات محروم ویا….. افرادی را که شما در کلاس های ایشان می دیدید، همه جوروهمه تیپ آدم بودند. بنظرم دلیلش این بود که نگاهش به جامعه یک نگاه طبقاتی نبود، فراتر از این ها می دید. اگر در مجلسی حضور داشت به گونه ای نبود که کسی که قدیمی تر است از آن کسی که جدیدتر است نزدش محترم تر باشد، قدیم و جدید درکناراو خودشان را یکسان می دیدند.

در ارتباط با آدم ها به قدری صمیمی بود که هر کسی فکر می کرد که نزدیکترین آدم به او است، و شاید این ها را در برخی از مصاحبه هایی که انجام دهید بشنوید. در حالیکه افرادی که به عمق افکار وی پی برده بودند، من فکر می کنم که از انگشتان دست هم تجاوز نکنند، ولی رفتار ایشان به گونه ای بود که در همه علاقه و جنبه های صمیمی بودن را ایجاد می کرد. متواضع ومودب بود و به وضع ظاهری اش خیلی اهمیت می داد. فضای منزل ما با وجود او واقعاً قرآنی بود. یعنی هنوز هم فراموش نمی کنم، همیشه باید این ضبط روشن می بود.

حتی در انتخاب صوت های خاص و سوره های خاص و هنوز سوره طه را که ایشان به شدت به آن علاقمند بود،وباآن زمزمه میکرد بیاد دارم . اهل دعا مناجات وعبادت بود، بسیار مهم بود. اولین دعایی که من با آن آشنا شدم، دعای کمیل و به واسطه ی ایشان بود. سوم دبستان بودم. در یک شب جمعه که میهمان داشتیم و در منزل رفت و آمد زیاد بود، ایشان من و خواهرم را صدا کرد و به اتاق کوچکی که به آن صندوقخانه می گفتیم، رفتیم. چراغ ها را خاموش کرد و گفت بیایید دعا بخوانیم. او جلو نشست و ما هم پشت سرش. سپس یک نوار دعای کمیل که خیلی حزین می خواند، روشن کرد.

به شدت گریه می کرد متحیر بودم و نمی دانستم که چرا این قدر گریه می کند. فقط با گریه او گریه می کردم. من آن زمان حدود 9 سال سن داشتم و ایشان 20 یا21 سال چون دوازده سال با هم اختلاف سنی داشتیم. بعد به دلیل رابطه عمیق عاطفی که بین ما وجود داشت، هر چیزی را که اهمیت می داد، ما احساس می کردیم که خیلی مهم باشد لذا برای اولین بار بود که من در مفاهیم دعا دقت کردم. شنیده اید که ایشان دعای کمیل را در دانشگاه راه انداخته بود. کسی عظمت کار را میتواندبفهمد که با فضای دانشگاه آن روز آشنا باشد که چقدر از این مفاهیم دوربود .

فکر می کنید چرا در طول این سی سال به شخصیت شهید دیالمه پرداخته نشد و تلاشی برای معرفی ایشان به نسل جوان صورت نگرفت؟

ببنید جریان اسلام ناب درطول تاریخ همواره مورد هجوم بوده است حتی درزمان حیات خود امامان شیعه. هرکسی هم که ازاین خط دفاع کرده همواره مورد تهاجم بوده حتی اگر نتوانستند به اواتهامی بزنند کوشیده اند اورا به انزوا بکشند تاصدای حق به گوشها نرسد چون منفعت طلبان روزگاروصاحبان زروزور طرح این افکاررا به ضررخود میدیدند. لذا مدافعان مکتب اهل بیت همه درد غربت را چشیده اند ویکی ازآنان هم دراین جریان بزرگ تاریخ شهید دیالمه بود.. او نقش بسیار تأثیرگذاری درتربیت نسل جوان آن روز و افشاگری خطوط انحرافی داشت به گونه ای که وحشتی که دشمنان از زبان او داشتند شاید از گلوله ها نداشتند.

مطالبش را نیز با شجاعت و صراحت کلامی که داشتند، مطرح می کرد. مثلاً بحث اش درباره جایگاه زن، آن روز شجاعت می خواست و حتی امروز هم شجاعت می خواهد چون خیلی ها از این مطالب خوششان نمی آید. نکته جالب توجه این است که ایشان این حرف ها را قبل از نمایندگی مجلس زد. من همیشه می گویم که دو قشر است که کسانی که می خواهند رای بیاورند، سعی می کنند موافق این ها حرف بزند. یکی قشر زن است و یکی جوان. صحبت های شهید درباره ی جایگاه زن که خیلی هم خریداری نداشت و در جوّ دانشگاهی بود، قبل از انتخابات بود و همیشه این تعبیر را داشت که من کیسه برای رای ندوخته ام .

فکر می کنم که به دلیل این جایگاه ویژه ای که ایشان پیدا کرده بود و آن افکاری که با شجاعت و صراحت مطرح می شد، باعث گردید، که خیلی ها نخواستند و نمی خواهند که ایشان مطرح شود. اگر کسانی هم ناآگاهانه این کار را انجام دادند، جای تأسف دارد و واقعا متأسفم که چرا باید یک شخصیت تأثیر گذار از قشر جوان دانشگاهی آن روز که تقریبا بسیاری از بزرگان ما به تأثیر او اذعان دارند، این قدر باید غریب باشد که در جریان فتنه برای اولین بار مطرح شود. من نمی خواهم بگویم که چرا این مطرح شد، شاید خداوند تبارک و تعالی می خواست که ایشان در این مقطع مطرح شود. ولی این غفلت ها برای خود انقلاب هم آسیب دارد. شهید دیالمه به راحتی درباره مبانی فکری موسوی و مانند اوصحبت کرده بود، چرا نباید این ها قبلاً مطرح شود؟ به تاریخ انقلاب بنگرید غیر از یازده تا نوار تبیین جهان مجاهدین خلق از شهید دیالمه شما چند تا از بحث های جدی اندیشمندان را می توانید پیدا کنید که مبانی فکری مجاهدین خلق را آن روز برای جامعه شرح داده باشند؟

مجاهدین خلق وقتی زیر سوال رفتند که دست به کشتار زدند. بعد ما از مردم توقع داریم که بتوانند توطئه های بعدی را درک کنند و طبیعی است که این مشکل است. مبارزه ایشان با پیمان و موسوی و ابطحی و و منتظری، هیچ فرقی با هم نمی کرد. ایشان محکی داشت که افکار و اندیشه ها را با آن محک می زد. هر کسی که حرف هایش با معیار اسلام تطابق داشت، به همان اندازه تأیید می کرد وگرنه به همان میزان رد می نمود. آیا ما نباید این معیارهای را به جامعه بدهیم؟ هر یک از جوانان ما امروز می توانند یک شهید دیالمه باشند به شرط آنکه در آن ها معرفت دینی ایجاد کنیم و الگوهای خوب به آنان نشان دهیم .

در همین راستا شما نمی خواهید که زندگی و سخنان ایشان را به صورت کتاب، یا جزوه و یا سایت خاصی ایجاد کنید؟ چون جایی که به صورت مدون بتواند این صحبت ها را بیان کند و به کلیه ی آثار دسترسی داشته باشد، خود شمایید.

تا کنون کارهای زیادی انجام شده تمام نوارهای شهید دیالمه یک شناسنامه ای دارد، مثلاً اگر شما بگویید که نام سروش در کدام نوار آمده است من به شما می گویم و در واقع همه این ها را جمع آوری کردیم و بر اساس آن، نوارها را موضوع بندی کردیم و به نرم افزار تبدیل کردیم که تا کنون 5 شماره با نام رایت بیداری که مشتمل بر سخنرانی های شهید است تولید و توزیع گردیده و یک نرم افزار جامع نیز درباره سیره و اندیشه شهید با نام جوانی فراتر از زمان تولید کرده ایم و موارد دیگر نیز در دست تهیه است.

ما این ها را به این جهت مکتوب نکردیم که اندیشه و نظر خود شهید نیز بر این بوده است. چون در زمان حیات ایشان به وی پیشنهاد می شد که این نوارها را به صورت مکتوب در بیاوریم، که ایشان قبول نمی کردند و می گفتند ما چهار پنج ساعت بحث می کنیم و این ها سئوالاتشان را مطرح می کنند. من این همه توضیح می دهم، آخر هم می روند حرف دیگری می زنند. وای به حال آن که یک جمله بنویسیم و به دستشان بدهیم. ایشان به شدت به گفتگوهای متقابل معتقد بود.

شاید این عامل باعث شد که ما این کار را نکنیم البته ما نیز باور داریم که شنیدن مستقیم کلام شهید آثار خودش را دارد گرچه در حد گزینش برخی جملات و جزوات کوچک این کار را کرده ایم و برای آینده نیز طرح هایی داریم. اما من فکر می کنم مسئولین فرهنگی جامعه در طول این سی سال باید پاسخگو باشند که این قصور چرا صورت گرفته است؟

حتی در هفتم تیر در حد یک نام از ایشان یاد نمی شد. بارها مطرح کردیم که شما از جملات خود شهید هم استفاده کنید. این همه تبلیغات در تلویزیون است. این همه حرف های مختلف از اشخاص گوناگون زده می شود، ایشان هم بالاخره یک شخصیت تأثیرگذاری بوده دو تا جمله که حداقل مبانی دینی را مطرح کند پخش کنید، اما اقدامی نشد.البته ما هم چون با روحیات ایشان تربیت شدیم، هیچ وقت نخواستیم از شخصیت ایشان برای طرح خودمان استفاده کنیم.

ایشان یک کاری برای خدا کرده وخداوند هم ایشان را به مصداق إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قرار داده است. کم نیستند آدم هایی که می شنویم که به ما می گویند شهید دیالمه راه و زندگی و هدف من را تغییر داد و ممکن نیست کاری انجام دهم و یاد دکتر دیالمه نباشم. به هرحال چون او خود به دنبال مطرح شدن نبود ما این قصور را برای خودمان توجیه کردیم اما من باز هم فکر می کنم همه مسئولان فرهنگی جامعه در برابر این شهید مسئولند.

او راهی را برای ما ترسیم کرد که همه ما مدیون او هستیم مدیون خلوص، شجاعت ها و شهامت های او، و این همه پاداشی جز شهادت در راه خدا نداشت.ان شاء الله که ما بتوانیم راه او را ادامه دهیم.


 نظر دهید »

خاطرات جنگ به روایت تصویر/در فرمان امام چه رازی نهفته بود؟

07 تیر 1391 توسط بدری

مرحله اول و دوم عملیات کربلای یک انجام شده بود. بچه‌ها از دل شب اول یکریز جنگیده بودند تا بالاخره دشمن را از شهر مهران بیرون تاراندند. دو شب و یک روز از عملیات گذشته بود، بچه‌ها در دل شهر جا خوش کرده بودند و خستگی در می‌کردند. نزدیکی‌های غروب بود که به برو بچه‌های مشهد (تیپ 21 امام رضا«ع») ملحق شدم.

آنزمان رژیم صدام پس از ناکامی در بازپس‌گیری فاو و برای جلوگیری از حملات گسترده ایران، در یک استراتژی جدید اقدام به انجام چند حمله کرده بود که در این میان شهر مهران را به تصرف در‌آورد تا با هیاهو آن را به رخ جهانیان بکشد. عملیات در مرحله اول آنچنان سهمگین و غافلگیرکننده انجام شد، که شايد بتوان گفت عمليات كربلاي 1 با توجه به محدوديت زمان در طراحي و تصميم‌گيري و وضعيت خاص منطقه در طول جنگ از بهترين و موفقترين عملیات‌ها بود. برای اجراي اين طرح عمليات به بيش از 30 گردان نيروي زميني نياز داشت اما اين توان آماده نبود، اما امام فرموده بود: «قضيه مهران باید بسرعت حل شود.»

برای بچه‌ها باور اینکه با کمترین تلفات توانسته بودند، دشمن را با وجود استحکامات زیاد شهر تقریباً متلاشی کنند، کمی عجیب به نظر می‌رسید.

در عکس، برادر رزمنده‌ای که در اثر اصابت ترکش مجروح شده است، بعد از بستن زخمش توسط امدادگر، حاضر نشد به عقب برود و از این بابت بسیار خوشحال بود. دوربینم را که در آوردم، زیر رگبارِ تکه‌های بامزه بچه‌های گروه با لهجه شیرین مشهدی قرار گرفتم. دوربینم را به طرف دوست نوجوانی که ترکش خورده بود گرفتم. صورتش از خجالت گل انداخت و توانستم شیرینی این لحظه را با لبخند زیبایش در دوربینم ثبت کنم. گفتم : زخم دستت؟…خندید. خنده‌ای فارغ از تمام زخم‌ها و دردهای زمینی… و یک دم فکر کردم که این دست‌های کوچک، سال‌هاست که حیثیت مرگ را به بازی گرفته‌اند… قبضه آرپی‌جی‌اش را به درخت تکیه داده بود، دم به دم هم نیم نگاهی به آن می‌انداخت، انگار با این نگاه‌ها می‌خواست بگوید، حالا حالاها اسیر منی، و افق‌های دوردست در انتظار ماست… آتش اشتیاق در کنار بچه‌ها بودن و به رزم و عزم اندیشیدن در نگاهش زبانه می‌کشید، چه کسی جرئت داشت، به واسطه این جراحت او را به عقب بخواند. امام فرموده بود بیایید، پس آمده بودند تا نه از شهر مهران، نه از یک کشور، که از حیثیت عشق دفاع کنند.

پانوشت‌ها:

1ـ وضعیت عراق: عراق پس از تصرف مهران، یگان‌های بیشتری در منطقه مستقر کرد. شهر مهران و اطراف آن تحت مسئولیت لشکر 17 زرهی از سپاه دوم عراق بود که با تیپ‌های 443،705 و 425 پیاده از آن دفاع می کرد. علاوه براین ، تیپ‌های 70 زرهی ، 59 مختلط و 501 پیاده در احتیاط نزدیک و تیپ 1 کماندویی کمی عقبتر در احتیاط قرار داشتند. در مجموع دشمن تا قبل از عملیات کربلای 1 دارای 42 گردان پیاده و 6 گردان زرهی در این منطقه بود. اما در همان مرحله اول در کمتر از بیست و چهار ساعت، دیگر عراقیی در شهر دیده نمی‌شد!

2ـ وضعیت ایران: به دليل كمبود نيرو و وجود استحكامات دشمن، محور باغ كشاورزي حذف و از محور قلاويزان و يال‌هاي آن تا رودخانه گاوي تلاش قوي‌تري انجام شد. سه مرحله براي تحقق اهداف عمليات در نظر گرفته شد: مرحله اول، تأمين ارتفاعات قلاويزان تا روستاي امامزاده سيدحسن به عنوان مهمترين فلش حمله كه مورد تأكيد فرماندهي كل بود. مرحله دوم، تأمين انتهاي جبل حمرين تا شيار ميگ سوخته و در امتداد آن تأمين روستاي بهين بهروزان و هرمز آباد. مرحله سوم تصرف خاكريز والفجر3 كه از روستاي فرخ‌آباد تا زير ارتفاعات 223 قلاويزان امتداد داشت. اما در همان مرحله اول بچه‌ها شهر مهران را به طور کامل به تصرف درآوردند.

3ـ زخم دست! گاهی زخم، موهبتی است که می‌توان در سایه آن به آرامشی دل‌انگیز رسید. اینجا زخم مرهم است؛ نشانه روشنی که عاشقان سرافراز را در چشم معشوق، جلوه بیشتری می‌بخشد.

4ـ اکنون مرحله‌ای از عملیات تمام شده بود، عاشقان بزمی را از سر گذرانده بودند و اکنون با یاد حلاوت دوشین، به بزمی دیگر می‌اندیشیدند.

5ـ چرا با توجه به گزارش فرماندهان، امام فرمودند: «قضيه مهران باید بسرعت حل شود»، هنوز دریاها راز آرامش تو را درک نکرده‌اند… هنوز کوه‌ها از درک استواریت عاجز مانده‌اند… و پژواک این سؤال، هنوز در قله‌های دوردست تکرار می‌شود: در کشاکش جنگی سخت و سهمگین، راز این سؤال و تحقق اهداف امام در چیست؟!


 نظر دهید »

روز پاسدار گرامي باد

04 تیر 1391 توسط بدری


شهسواران میدان رزم

سلام بر پاسدار! سلام بر شهیدان پاسدار! سلام بر مقتدای پاسدار، سلام بر آن لاله های بوستان محمدی صلی الله علیه و آله و بر آن شکوفه های وصال و چشمه ساران حیات! سخن از پاسدار است ؛ یعنی همه عشق. سخن از کرامت و ایمان و شجاعت و ایثار است، یعنی همه کرامت، همه ایمان، همه شجاعت و همه ایثار. مگر می توان این همه را به زنجیر قلم کشید و در حصار واژه ها گنجاند. مگر می توان همه ی دلاورمردان پاسدار را از اولین تا آخرین، وصف کرد. چگونه می توان به وصف شکوفه هایی پرداخت که بوی وصال می دهند.

این جا محفل شیرمردان روز و زاهدان شب، شهسواران میدان رزم، دیدگان بیدار شهامت، عاشقان کوی دوست، ساقیان باده ی کوثر، وارثان رسول و حیدر، کعبه ی دلدادگان، صفا و مروه ی دل باختگان و زمزم دل سوختگان است.

یادگاران سال های خون و شرف

پاسدار، سرباز امام زمان(عج) و منتظر فرج آن مولا و پیرو فرمان نایب بر حقش، حضرت آیت اللّه خامنه ای است. پاسدار، نامش عزیز و یادش، سفابخش جان هاست. پاسدار همان است که امام مینای عشق، حضرت روح اللّه (ره) همواره زیباترین و رساترین واژه ها را نثارش می کرد و بر حالش غبطه می خورد و می فرمود: «ای کاش! من هم یک پاسدار بودم». به راستی، مگر امام، این سرسلسله ی پاسداران، در عالم ملکوت چه دیده بود که این گونه به حال پاسداران دریا دل و بی باک، غبطه می خورد؟ آیا زمزمه های شب های حمله را شنیده بود یا ناله های جان سوز واپسین وداع ها را؟ آیا آخرین لحظه های خونین پاسدار را دیده بود یا تن غرقه به خونش را؟ آیا مناجات های شب های جمعه را شنیده بود یا ندبه های هستی سوز و شعله آفرین سحرگاهان جمعه را؟ آری، پاسداران، سبک بالان عاشق و خدا مردان صحنه های ایثار و شهادت اند. یادگاران سال های خون و شرف، وفاداران به خط امام و آرمان های مقدس شهدایند. آنان، پاسداران خلوص و صفا و دین داری و وفایند. اینک، سلام خدا و فرشتگان و سلام صالحان و نیکان، بر این حامیان فرهنگ ایثار و شهادت باد!

تقویت پاسدار

بی تردید، آن چه تاکنون در جبهه ها و پشت جبهه ها و در عرصه های گوناگون از کارآمدی پاسدار دیده ایم؛ فقط بخشی از دریای قدرتی است که این نیروی عظیم در اختیار دارد. بنابراین، برای تحقق همه ی آرمان های انقلاب اسلامی، نیازمند تقویت همه جانبه ی پاسداران مخلص و وفادار به دین و انقلاب هستیم.

حماسه سازان گم نام

سلام بر ارواح طیبه ی شهیدان، به ویژه شهدای گران قدر و پاسدار که با ایثار خون خویش، شجره ی طیبه ی اسلام را آبیاری کردند. درود بر حماسه سازان گم نامی که سند آزادی و آزادگی خویش را با قلم سرخ امضا کردند. سلام بر حامیان و سالکان راه نور، که به ندای الست پروردگارشان بلی گفتند؛ افتخارآفرینانی که تار و پود بردگی و استضعاف را از هم گسستند و از پیرایه های مادی تهی گشتند. قفس تنگ خودپرستی را شکستند و سبک بال به میهمانی عرشیان شتافتند. پاسدار، مجاهدی صدیق است که حدیث صداقتش را قطره قطره ی خون و پیکر پاره پاره اش واگویه می کند. پاسدار، عاشقی بی باک و بی پروا است و عشق، ارمغان آسمانی است که تنها به دام پاسداران حقیقت پرست می افتد. پاسدار، به مرگ نمی اندیشد، به مرگ لبخند می زند. شهادت، چند قدم دورتر منتظر است تاقدم های استوار پاسدار را ببوسد. پاسدار، ذاکر است. جز ذکر و یاد خدا یادی ندارد و با ذکر اوست که آرام می گیرد؛ زیرا: الا بذکر اللّه تطمئن القلوب.

یادگار امام

بی تردید، یکی از یادگارهای فراوانی که امام سپید سیرت ما، برای ملت ایران و برای همه ی حق جویان در گستره ی گیتی، به ودیعت نهاد، درخت تنومند «پاسدار» است. رویش این نهال مقدس، ابتکار ویژه ی آن فرزانه بود و از هوش مندی فکری ـ سیاسی آن یگانه ی دوران حکایت دارد. کسانی که تار و پود این شجره مقدس را می شناسند و عوامل پدید آورنده و اهداف و انگیزه های آن را به خوبی درک می کنند، اقرار دارند که پیشنهاد تشکیل این نهاد مقدس، نشان دهنده ی ژرف نگری و استواری امام و فرزندان دلاور انقلاب، برای رهایی از ستم و سلطه بیگانگان و رسیدن به خودباوری، خودکفایی، استقلال و عدالت واقعی است. بنابراین، پاسدار، رسالت ها و مأموریت های سنگینی بر عهده دارد که هیچ گاه نباید از آن ها غفلت ورزید.

دشمنان پاسدار

شناخت مخالفان و دشمنان پاسدار، کاری دشوار نیست. کافی است بر اهداف و مأموریت های پاسدار، مروری داشته باشیم. هر فرد، گروه، حزب و جبهه ای که اهداف خود را در برابر آرمان پاسدار می بیند و آن را سدّی آهنین در برابر زیاده طلبی و اهداف تجاوزگرانه ی خود می پندارد، مخالف پاسدار است. هم چنین، هر صاحب سخن و اهل قلمی که به گونه ای در مقام تضعیف این نهاد مقدس برآید، آگاهانه یا ناآگاهانه، در جبهه ی دشمنان پاسدار و استبکار جهانی قرار دارد. این دسته چه بخواهد، چه نخواهد، در مسیر خیانت به منافع ملی و آرمان های بلند انقلاب اسلامی قرار دارد و راه را برای سلطه ی تجاوزگران بین المللی و زیاده خواهان جهانی هموار می کند.

پاسدار؛ مصداق کامل ایثار

ملت بزرگوار و رشید ایران همواره شاهد درخشش شعاع پرفروغ پاسدار، در دوران دفاع مقدس و پس از آن بوده اند و ثمره ی شیرین این نهال شکوفا را در عرصه های جهاد و مبارزه با استکبار جهانی، به خوبی دریافته اند. هرچند نهادهای گوناگون در حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند: خنثی کردن توطئه های دشمن، پس راندن گروه های ضد انقلاب و منحرف و پایداری در برابر متجاوزان به مرزهای میهن اسلامی، سهیم بوده اند، ولی برای معرفی مصداق کامل ایثار، خلوص و عشق به اسلام و میهن، کسی سزاوارتر از سبزپوشان پاسدار نیست. بنابراین، پاسداران، بزرگ مردانی هستند که در کسب فضایل، گوی سبقت را از دیگران ربوده و در رشادت و جهاد از دیگران پیشی گرفته اند. پاسدار، به درستی پاسدار انقلاب اسلامی است. او، وارث حماسه آفرینان شهید و… یادگار چمران ها، کلاه دوزها، جهان آراها، بروجردی ها، علم الهدیها، حاج همت ها، زین الدین ها، باکری ها و… است. یاد همه ی شهیدان انقلاب اسلامی به ویژه شهدای پاسدار گرامی باد.

مردم، پاسدار را دوست دارند

پاسدار، در دفتری نام نوشته است که متعلق به سیدالشهدا است. پاسدار، در نهادی خدمت می کند که نام اسلام را بر خود دارد. پاسدار، لباسی پوشیده است که گرچه سبز است، اما تار و پودش، رنگ خون و شهادت دارد. همه ی مردم، پاسدار را دوست دارند؛ زیرا او را پاک و خالص شناخته اند و می خواهند همیشه این گونه ببینند. مردم، پاسدار را دوست دارند؛ زیرا او را بزرگوار و خدمت گزار دیده اند. مردم، به پاسدار عشق می ورزند؛ زیرا او را مسلمان، متعهد و پرهیزگار و فروتن یافته اند. از این رو، همواره دین داری و تعهد، پرهیزگاری و فروتنی را از او انتظار دارند.

طلوع خورشید

سلام بر پاسدار، جلوه ی روشن صداقت و ایثار. هم او که عشقش به کمال هاست و راهش، رو به سوی خدا و کربلا. هم او که پیامش، پیغام ایثار و فدا کردن جان در راه دین و بذل همه ی امکانات، در مسیر رضایت پروردگار است. سلام بر پیشوای پاسدار؛ سالار قافله ی جان؛ میزبان کاروان شهیدان؛ الهام بخش آزادی، شرف و بزرگواری، حضرت حسین بن علی علیه السلام . حسین عزیز! سال های سال است که ملت ما، سوم شعبان را جشن می گیرند، چراغانی می کنند و طلوع خورشید جمالت را از افق خانه ی فاطمه علیهاالسلام به یکدیگر شادباش می گویند. اینک، ای مولا! ای حسین بزرگ! میلادت، روز پاسدار است. ما را لیاقتی عطا کن، که شایسته ی این عنوان باشیم. ما دوست داریم هم چون تو، زندگی را وقف هدف و عقیده کنیم. دوست داریم بسان تو غم خوار مردم، دل سوز اسلام، مدافع حق، مرزبان عدالت و احیاگر قرآن باشیم.

پاسدار…

پاسدار، درس آموز مکتب آل محمد و علی علیه السلام است. پاسدار، سرمشقی را که از سالار شهیدان و پیشوای پاسداران؛ حسین بن علی علیه السلام گرفته، به قلم سرخ و مُرکّب خون خویش نگاشته است. پاسدار، عارف است. او ره عشق را یافته و خود را جلوه ای از یار دیده است. از این رو، چون پروانه به سویش پر کشیده و در عشق او، سوخته و فانی شده است. پاسدار، در غوغای روزمره گی ها، هرگز صراط مستقیم خویش را فراموش نمی کند. پاسدار، در هیاهوی زندگی، هیچ گاه مسیر رو به کمال خویش را گم نمی کند. پاسدار می داند که پاسداری به ایمان و عمل، ولایت و تبعیت و تعهد و تقواست. پاسدار، سخن نغز امام را که فرمود: «کوشش کنید برادرها! که خودتان را اصلاح کنید و پاسداری از خودتان بکنید»، بردیده می نهد و از فرمان آن پیر روشن ضمیر، پیروی می کند.

روز پاسدار

روز پاسدار، فصل پاشیدن دوباره ی بذرهای محبت و یکدلی و برادری، در مزرع زندگی ها و قلب ها و دست ها و برخوردهاست. روز پاسدار، روز یاد کرد حقیقتی است که سال ها از زبان خون و بر دفتر حماسه ثبت می شد. روز پاسدار، روز حسین بن علی علیه السلام است؛ روز حسین علیه السلام به روز مهدی(عج) می پیوندد و نیمه ی شعبان، برگ دیگری از سوم شعبان است. امام آخرین و موعود مستضعفان، انتقام گیرنده ی خون ثاراللّه است و روز ظهورش، روز اتصال کعبه و کربلا.

فرزندان دردمند روح خدا

پاسداران، ای فرزندان دردمند خمینی! سلام بر حماسه های عاشورایی تان. سلام بر عاشورا آفرینی های سال های دفاع مقدس تان. و سلام بر آن همه شهیدان پاکدل و بلند همت، که هم رزم شما دلیر مردان و سبزقامتان بودند و میدان های نبرد هشت سال دفاع مقدس را با عطر خون و شهادت شان، عطرآگین ساختند.

یاد شهدای دفاع مقدس، گرامی؛ راه شان پر رهرو و رحمت بی منتهای حق، ارزانی روح پاک شان باد.

 

 1 نظر

مقام حضرت عباس

04 تیر 1391 توسط بدری

امام سجاد (عليه‌ السلام):
إنّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللهِ تَبارَكَ وَتَعالَی لَمَنزِلَةً، یَغْبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یَوْمَ القِیامَةِ.
عباس نزد خداوند منزلتی دارد که روز قیامت همۀ شهیدان به آن رشک می‌برند.

On Judgment Day, Abbās has such a degree in the sight of Allah that all martyrs will envy him.

خصائص، ج 1، ص 68
 1 نظر

اعمال ماه شعبان المعظم

01 تیر 1391 توسط بدری
عبادت و صلوات

فضیلت ماه شعبان

شعبان ماه بسیار شریفى است و به حضرت سید انبیاء صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله منسوب است و آن حضرت این ماه را روزه مى‌گرفت و به ماه رمضان وصل مى‌كرد و مى‌فرمود شعبان، ماه من است هر كه یك روز از ماه مرا روزه بگیرد بهشت برای او واجب می‌شود و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه چون ماه شعبان فرا می‌رسید امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع مى‌نمود و مى‌فرمود اى اصحاب من مى‌دانید این چه ماهى است؟ این ماه شعبان است و حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى‌فرمود شعبان ماه من است پس در این ماه براى جلب محبت پیغمبر خود و براى تقرّب به سوى پروردگار خود روزه بدارید. به حقّ آن خدایى كه جان علىّ بن الحسین به دست قدرت اوست سوگند یاد مى‌كنم كه از پدرم حسین بن على علیهماالسلام شنیدم كه فرمود شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السلام كه هر كه روزه بگیرد در ماه شعبان براى جلب محبّت پیغمبر خدا و تقرّب به سوى خدا؛ خداوند او را دوست می‌دارد و در روز قیامت كرامت خود را نصیب او می‌گرداند و بهشت را براى او واجب می‌کند.

شیخ از صفوان جمال روایت كرده كه گفت : حضرت صادق علیه السلام به من فرمود كسانى را كه در اطراف تو هستند را بر روزه گرفتن در ماه شعبان ترغیب کن. گفتم فدایت شوم مگر در فضیلت آن چیزى هست؟ فرمود بله همانا كه رسول خدا صلى الله علیه و آله هر گاه هلال ماه شعبان را مى‌دید به مُنادیى امر مى‌فرمود كه در مدینه ندا مى‌كرد: اى اهل مدینه من رسولم از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله به سوى شما. ایشان مى‌فرماید آگاه باشید همانا شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسى را كه یارى كند مرا بر ماه من یعنى روزه در آن ماه روزه بگیرد.

سپس از حضرت صادق علیه السلام و ایشان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که مى‌فرمود: از زمانى كه شنیدم منادى رسول خدا صلى الله علیه و آله ندا كرد در ماه شعبان، ترک نشد از من روزه شعبان و ترک نخواهد شد از من تا مدتى كه حیات دارم ان شاء الله تعالى.

سپس مى‌فرمود كه روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرت از خدا است.

اعمال این ماه شریف بر دو قِسم است: اعمال مشتركه و اعمال مختصه .

عبادت و صلوات

اعمال مشتركه ماه شعبان

1- هر روز هفتاد مرتبه ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود.

2- هر روز هفتاد مرتبه ذکر « اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود. و در بعضى روایات “الْحَىُّ الْقَیُّومُ” پیش از “الرَّحْمنُ الرَّحیمُ” است و عمل به هر دو خوبست و از روایات استفاده مى‌شود كه بهترین دعاها و ذكرها در این ماه استغفار است و هر كس هر روز در این ماه هفتاد مرتبه استغفار كند مثل آن است كه هفتاد هزار مرتبه در ماه‌هاى دیگر استغفار كند.

3- صدقه دادن در این ماه اگرچه به اندازه نصف دانه خرمایى باشد، خوب است و خداوند بدن صدقه دهنده را بر آتش جهنم حرام می‌کند. از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است كه آن حضرت در باب فضیلت روزه رجب فرمود چرا غافلید از روزه شعبان؟ راوى عرض كرد یابن رسول الله چه ثوابی دارد كسى كه یك روز از شعبان را روزه بگیرد؟

حضرت فرمود به خدا قسم بهشت ثواب اوست.

عرض كرد یابن رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: صدقه دادن و استغفار . هر كس  در ماه شعبان صدقه دهد، خداوند آن صدقه را رشد دهد همچنان كه یكى از شما شتر تازه متولد شده‌ای را تربیت مى‌كند تا آن كه در روز قیامت به صدقه دهنده برسد در حالتى كه به اندازه كوه اُحُد شده باشد.

4- در کل این ماه هزار بار ذکر « لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » را كه ثواب بسیار دارد؛ گفته شود. از جمله آن كه عبادت هزار ساله در نامه عملش نوشته شود.

5- در هر پنجشنبه این ماه دو ركعت نماز اقامه شود؛ که در هر ركعت بعد از حمد، صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام صد بار صلوات فرستاده شود تا حق تعالى هر حاجتى که دارد را برآورد. چه در امور دنیوی و یا  در امور معنوی. و نیز روزه این ماه فضیلت بسیار دارد و روایت شده كه در هر روز پنجشنبه ماه شعبان آسمان‌ها را زینت مى‌كنند. پس ملائكه عرض مى‌كنند خداوندا بیامرز روزه‌داران این روز را و دعاى ایشان را مستجاب گردان و در روایت نبوى آمده است كه هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد حقّ‌تعالى بیست حاجت از حوائج دنیا و بیست حاجت از حاجت‌هاى آخرت او را برآورد.

عبادت و صلوات

6- در این ماه صلوات بسیار فرستاده شود .

7- در هر روز از شعبان در هنگام ظهر و در شب نیمه آن صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد علیه‌السلام روایت شده، خوانده شود که به شرح ذیل است :

اَللّهُمََّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجارِیَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ یَامَنُ مَنْ رَكِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكینِ وَ مَلْجَاءِ الْهارِبینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً كَثیرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَ قَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الاْبْرارِ الاْخْیارِ الَّذینَ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ وَلا تُخْزِنى بِمَعْصِیَتِكَ وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ اَحْیَیْتَنى تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّكَ سَیِّدِ رُسُلِكَ شَعْبانُ الَّذى حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذى كانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ یَدْاَبُ فى صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فى لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فى اِكْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلى مَحَلِّ حِمامِهِ.

اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَى الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى شَفیعاً مُشَفَّعاً وَ طَریقاً اِلَیْكَ مَهیَعاً وَاجْعَلْنى لَهُ مُتَّبِعاً حَتّى اَلْقاكَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبى غاضِیاً قَدْ اَوْجَبْتَ لى مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَ اَنْزَلْتَنى دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الاْخْیارِ .

عبادت و صلوات

8- در این ماه مناجات شعبانیه خوانده شود. این مناجات از ابن خالویه نقل شده و گفته این مناجات حضرت امیرالمؤمنین و امامان است.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائى اِذا دَعَوْتُكَ وَاْسمَعْ نِدائى اِذا نادَیْتُكَ وَاَقْبِلْ عَلىَّ اِذا ناجَیْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْكَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیكَ مُسْتَكیناً لَكَ مُتَضرِّعاً اِلَیْكَ راجِیاً لِما لَدَیْكَ ثَوابى وَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ تَخْبُرُ حاجَتى وَ تَعْرِفُ ضَمیرى وَلا یَخْفى عَلَیْكَ اَمْرُ مُنْقَلَبى وَ مَثْواىَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى واَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتى وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتى وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُكَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَكُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى مِنْ سَریرَتى وَ عَلانِیَتى وَ بِیَدِكَ لا بِیَدِ غَیْرِكَ زِیادَتى وَ نَقْصى وَ نَفْعى وَ ضَرّى اِلهى اِنْحَرَمْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَرْزُقُنى وَ اِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَنْصُرُنى.

اِلهى اَعُوذُبِكَ مِنَ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ اِلهى اِنْ كُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِكَ اِلهى كَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْكَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَكُّلى عَلَیْكَ فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِكَ اِلهى اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْكَ بِذلِكَ وَ اِنْ كانَ قَدْ دَنا اَجَلى وَ لَمْ یُدْنِنى مِنْكَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْكَ وَسیلَتى.

اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها اِلهى لَمْ یَزَلْ بِرُّكَ عَلَىَّ اَیّامَ حَیوتى فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنّى فى مَماتى اِلهى كَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لى بَعْدَ مَماتى وَ اَنْتَ لَمْ تُوَلِّنى اِلاّ الْجَمیلَ فى حَیوتى اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِكَ عَلى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فى الاُْخْرى اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِكَ الصّالِحینَ فَلا تَفْضَحْنى یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى رُؤُسِ الاْشْهادِ اِلهى جُودُكَ بَسَطَ اَمَلى وَ عَفْوُكَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى اِلهى فَسُرَّنى بِلِقاَّئِكَ یَوْمَ تَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِكَ اِلهى اعْتِذارى اِلَیْكَ اِعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرى یا اَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ.

اِلهى لا تَرُدَّ حاجَتى وَلا تُخَیِّبْ طَمَعى وَلا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجاَّئى وَ اَمَلى اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى لَمْ تَهْدِنى وَ لَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ تُعافِنى. اِلهى ما اَظُنُّكَ تَرُدُّنى فى حاجَةٍ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى طَلَبِها مِنْكَ اِلهى فَلَكَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً داَّئِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَلا یَبیدُ كَما تُحِبُّ وَ تَرْضى اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بِجُرْمى اَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ اِنْ اَخَذْتَنى بِذُنُوبى اَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ اِنْ اَدْخَلْتَنىِ النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُّكَ اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَدْ كَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِكَ اَمَلى اِلهى كَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَیْبَةِ مَحْروماً وَ قَدْ كانَ حُسْنُ ظَنّى بِجُودِكَ اَنْ تَقْلِبَنى بِالنَّجاةِ مَرْحُوما.ً

اِلهى وَ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ اَبْلَیْتُ شَبابى فى سَكْرَةِ التَّباعُدِ مِنْكَ اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِكَ وَ رُكُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِكَ. اِلهى وَ اَنَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْكَ مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ اِلَیْكَ اِلهى اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْكَ مِمَّا كُنْتُ اُواجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائى مِنْ نَظَرِكَ وَ اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ اِلهى لَمْ یَكُنْ لى حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ اِلاّ فى وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِكَ وَ كَما اَرَدْتَ اَنْ اَكُونَ كُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِاِدْخالى فى كَرَمِكَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ اِلهى اُنْظُرْ اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَكَ وَاْستَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَاَطاعَكَ یا قَریبَاً لا یَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ. اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ اِلهى إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِكَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوكٍ. اِلهى اِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ یا اِلهى فَلا تُخَیِّبْ ظَنّى مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْجُبْنى عَنْ رَاْفَتِكَ اِلهى اَقِمْنى فى اَهْلِ وِلایَتِكَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ اِلهى وَ اَلْهِمْنى وَ لَهاً بِذِكْرِكَ اِلى ذِكْرِكَ وَ هِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْماَّئِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ.

اِلهى بِكَ عَلَیْكَ اِلاّ اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِكَ وَالْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفْعاً وَلا اَمْلِكُ لَها نَفْعاً اِلهى اَنَا عَبْدُكَ الضَّعیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنیبُ فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ اِلهى هَبْ لى كَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْكَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاَّءِ نَظَرِها اِلَیْكَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ اِلهى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَكَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً.

اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الاْیاسِ وَلاَ انْقَطَعَ رَجاَّئى مِنْ جَمیلِ كَرَمِكَ اِلهى اِنْ كانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْكَ فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَكُّلى عَلَیْكَ اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَكارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقینُ اِلى كَرَمِ عَطْفِكَ اِلهى اِنْ اَنامَتْنِى الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتْعِدادِ لِلِقاَّئِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلاَّئِكَ اِلهى اِنْ دَعانى اِلَى النّارِ عَظیْمُ عِقابِكَ فَقَدْ دَعانى اِلَى الْجَنَّةِ جَزیلُ ثَوابِكَ.

اِلهى فَلَكَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْكَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ وَ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِكَرَكَ وَلا و یَنْقُضُ عَهْدَكَ وَلا یَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَلا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِكَ اِلهى وَ اَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّكَ الاْبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خاَّئِفاً مُراقِباً یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ وَ صَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً كَثیراً.

این از مناجات‌هاى جَلیلُ الْقَدْر اَئمه عَلیهمُ السلام است.

عبادت و صلوات

اعمال مُختصّه ماه شعبان

شب اوّل

دوازده ركعت که در هر رکعت حمد یک مرتبه و یازده مرتبه توحید خوانده شود.

روز اوّل

1- روزه‌ این روز فضیلت بسیار دارد و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده كه هر كه روز اوّل شعبان را روزه بگیرد براى او بهشت واجب می‌شود.

2- سید بن طاوس از حضرت رسول صَلَّى اللهِ علیه و آله براى كسى كه سه روز اوّل این ماه را روزه بگیرد ثواب بسیارى نقل كرده است.

3- در شب‌هاى سه روز اول دو ركعت نماز وارد شده که در هر ركعت حمد یك مرتبه و توحید یازده مرتبه خوانده شود.

روز سوّم

روز سوم، روز مباركى است كه امام حسین بن على علیهماالسلام در این روز متولد گشت. از قاسم بن عَلاء همدانى وكیل امام حسن عسكرى علیه السلام نامه‌ای رسیده که مولاى ما امام حسین علیه‌السلام در روز پنجشنبه سوم شعبان متولد گشت پس این روز را روزه گرفته شود و دعای ذیل در آن روز خوانده شود.

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى هذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ بَكَتْهُ السَّماَّء ُوَ مَنْ فیها وَالاْرْضُ وَ مَنْ عَلَیْها وَ لَمّا یَُطَاْ لابَتَیْها قَتیلِ الْعَبْرَةِ وَ سَیِّدِ الاُْسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ یَوْمَ الْكَرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَالشِّفاَّءَ فى تُرْبَتِهِ والْفَوْزَ مَعَهُ فى اَوْبَتِهِ والاْوصِیاَّءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قاَّئِمِهِمْ وَ غَیْبَتِهِ حَتّى یُدْرِكُوا الاْوْتارَ وَ یَثْاَروُا الثّارَ وَ یُرْضُوا الْجَبّارَ وَ یَكُونُوا خَیْرَ اَنْصارٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ. اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَیْكَ اَتَوَسَّلُ وَ اَسْئَلُ سُؤالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسیَّئٍ اِلى نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فى یَوْمِهِ وَ اَمْسِهِ یَسْئَلُكَ الْعِصْمَةَ اِلى مَحَلِّ رَمْسِهِ.

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَاحْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ وَ بَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْكَرامَةِ وَ مَحَلَّ الاِقامَةِ. اَللّهُمَّ وَ كَما اَكْرَمْتَنا بِمَعْرِفَتِهِ فَاَكْرِمْنا بِزُلْفَتِهِ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُ وَ سابِقَتَهُ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یُسَلِّمُ لاِمْرِهِ وَ یُكْثِرُ الصَّلوةَ عَلَیْهِ عِنْدَ ذِكْرِهِ وَ عَلى جَمیعِ اَوْصِیاَّئِهِ وَ اَهْلِ اَصْفِیاَّئِهِ الْمَمْدُودین مِنْكَ بِالْعَدَدِ الاِْثْنَىْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ وَالْحُجَجِ عَلى جَمیعِ الْبَشَرِ. اَللّهُمَّ وَهَبْ لَنا فى هذَا الْیَوْمِ خَیْرَ مَوْهِبَةٍ وَ اَنْجِحْ لَنا فیهِ كُلَّ طَلِبَةٍ كَما وَ هَبْتَ الْحُسَیْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَننْتَظِرُ اَوْبَتَهُ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ .

از امام صادق علیه السلام برای این روز دعایی روایت شده که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خوانده‌اند:

اَللّهُمَّ اَنْتَ مُتَعالِى الْمَكانِ عَظیمُ الْجَبَرُوتِ شَدیدُ الِمحالِ غَنِى َُّعنِ الْخَلایِقِ عَریضُ الْكِبْرِیاَّءِ قادِرٌ عَلى ما تَشاَّءُ قَریبُ الرَّحْمَةِ صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاَّءِ قَریبٌ إذا دُعیتَ مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ قابِلُ التَّوبَةِ لِمَنْ تابَ اِلَیْكَ قادِرٌ عَلى ما اَرَدْتَ وَ مُدْرِكٌ ما طَلَبْتَ وَ شَكُورٌ اِذا شُكِرْتَ وَ ذَكُورٌ اِذا ذُكِرْتَ اَدْعُوكَ مُحْتاجاً وَ اَرْغَبُ اِلَیْكَ فَقیراً وَ اَفْزَعُ اِلَیْكَ خاَّئِفاً وَ اَبْكى اِلَیْكَ مَكْرُوباً وَ اَسْتَعینُ بِكَ ضَعیفاً وَ اَتوَكَّلُ عَلَیْكَ كافِیاً اُحْكُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا (بِالْحَقِّ) فَاِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوابِنا وَ قَتَلُونا و نَحْنُعِتْرَةُ نَبِیِّكَ وَ وَُلَْدُ حَبیبِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ الَّذِى اصطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَائْتَمَنْتَهُ عَلى وَحْیِكَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .

شب سیزدهم

اولین شب از لَیالى بیض است و كیفیّت نماز امشب و دو شَبِ بعد در ماه رجب گذشت .

منبع:

مفاتیح الجنان

 نظر دهید »

حلول ماه شعبان

01 تیر 1391 توسط بدری

حلول ماه شعبان
پیامبر اكرم (صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله):
شَعْبانُ شَهْري، وَرَمَضانُ شَهْرُ اللهِ؛ فَمَنْ صامَ شَهْري، كُنْتُ لَهُ شَفیعاً یَوْمَ الْقیامَهِ.
شعبان ماه من و رمضان ماه خداوند است؛ هر كه ماه مرا روزه بدارد در روز قیامت شفیع او خواهم بود.

Sh‘bān is my month and Ramadān, God’s month; therefore, if one goes on a fast in my month, I will intercede on his/her behalf on Judgment Day.

بحار الأنوار، ج 97، ص 83
 نظر دهید »

اعياد شعبانيه مبارك

01 تیر 1391 توسط بدری

 

 نظر دهید »

اعياد شعبانيه

01 تیر 1391 توسط بدری

ايام نشاط و شور امت آمد

هنگام سرور و اخذ حاجت آمد

روز سه و چهار و پنج ماه شعبان

از جانب حق سه پپك رحمت آمد

ميلاد حسين است و اباالبفضل و علي

يعني كه سه منشا سعادت آمد

آن ماه كه ماه حاجتش مي خوانند

ما بين دو خورشيد امامت آمد

نور ابدي و ازلي مي آيد

بر عالم ايجاد ولي مي آيد

مجموعه حسن و عشق و ايثار و كرم

يعني كه حسين بن علي مي آيد

 نظر دهید »

یادداشت رهبر معظم انقلاب درباره مناجات شعبانیه

31 خرداد 1391 توسط بدری

رهبر معظم انقلاب در یادداشتی درباره مناجات شعبانیه تاکید کردند: بهترین دعا آن است که از سرمعرفتى عاشقانه به خدا و بصیرتى عارفانه به نیازهاى انسان انشا شده باشد و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (ص) و اهل‌بیت طاهرین او مى‌توان جست.

دفتر حفظ و نشر آثار  حضرت آیت الله خامنه ای به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک شعبان یادداشتی را از مقام معظم رهبری درباره مناجات شعبانیه بازنشر داد.  

متن کامل یادداشت به شرح زیر است:

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

دعا، وسیله‌ى مؤمن و ملجأ مضطر و رابطه‌ى انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بى‌رابطه‌ى روحى با خدا و بدون عرض نیاز به غنى بالذات، در عرصه‌ى زندگى سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ «قل ما یعبؤا بکم ربىّ لولا دعاؤکم».

بهترین دعا آن است که از سرمعرفتى عاشقانه به خدا و بصیرتى عارفانه به نیازهاى انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلّى‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و اهل‌بیت طاهرین او - که اوعیه‌ى علم پیامبر(ص) و وراث حکمت و معرفت اویند - مى‌توان جست. ما بحمداللَّه ذخیره‌یى بى‌پایان از ادعیه‌ى مأثوره‌ى از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبت مى‌بخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه مى‌سازد.

مناجات مأثوره‌ى ماه شعبان - که روایت شده اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بر آن مداومت داشتند - یکى از دعاهایى است که لحن عارفانه و زبان شیواى آن، با مضامین بسیار والا و سرشار از معارف عالى‌یى همراه است که نظیر آن را در زبانهاى معمولى و محاورات عادى نمى‌توان یافت و اساساً با آن زبان قابل ادا نیست. این مناجات، نمونه‌ى کاملى از تضرع و وصف حال برگزیده‌ترین بندگان صالح خدا با معبود و محبوب خود و ذات مقدس ربوبى است. هم درس معارف است، هم اسوه و الگوى عرض حال و درخواست انسان مؤمن از خدا.

مناجاتهاى پانزده‌گانه که از امام زین‌العابدین حضرت على‌بن‌الحسین (علیه‌السّلام) نقل شده، گذشته از خصوصیت بارز دعایى مأثور از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف مؤمن، مناجاتها را انشا فرموده است.

خداوند به همه توفیق استفاضه و خودسازى به برکت این کلمات مبارک را عنایت فرماید.

 1 نظر

تقديم به روح آسماني شهيد چمران

31 خرداد 1391 توسط بدری

لپ تاپم خراب شده و بعد از مدتها نشسته ام به نوشتن با قلم، به همان شیوه که شهدا پای وصیت نامه هاشون می نشستند. می خوام بعد از مدتها از شهید چمران تایپ نکنم، بنویسم. چه بهتر! حس می کنم اینطوری زلال تره. فکر می کنم به اعتبار مدرک دکتر مصطفی؛ «فیزیک هسته ای» بتونم بگم که چمران اولین شهید هسته ای ما بود. چه زمان خمینی، چه زمان خامنه ای، جمهوری اسلامی، جمهوری بهترین و عارفانه ترین مصطفی هاست. که بود مصطفی چمران؟ یک فرمانده نظامی که با گل، بیشتر از گلوله عکس داشت و حتی توی اوج جنگ، یک قلب مهربان داشت، آنقدر که گاهی می نشست به ناز کردن گلبرگ های سرخ یک گل رز. جمع نظامی گری با یتیم نوازی! معجونی از جنگ و زندگی. تمرین عرفان در خط مقدم! نظام سلطه اگر دارد، چمرانش را رو کند! نظام جمهوری اسلامی اما ۲ مصطفای هسته ای دارد. چه جنگ باشد و چه نباشد، مصطفای شهید دارد. که بود مصطفی چمران؟ سردار جبهه ما را ببین، فرمانده جنگی نظام سلطه را ببین! تصاویرشان را مقایسه کن! چمران، اسلحه را برای جنگ در رکاب خدا می خواست، اما ژنرال پترائوس، حتی جنگ را هم برای اسلحه می خواهد و کمپانی اسلحه سازی! الحق که راست و درست فرمود مولای عاشورایی ما. دشمن از «ایران اسلامی» می ترسد، نه «ایران هسته ای». دشمن از مصطفی های شهید می ترسد. از استعداد جمهوری اسلامی در پرورش سردار عارف. سرداری که استاد سخن گفتن با خداست و بندگی بلد است و عرفان، کار اوست. غرب رو کند چمرانش را. غرب، فراوان کلاهک هسته ای دارد؛ آنچه ندارد، دانشمند هسته ای با خدا است. «آژانس» از غنی سازی ۲۰ درصد نمی ترسد، بلکه از غنای صددرصدی جمهوری اسلامی در پرورش «آدم» می هراسد. آدمی که دیروز، چمران بود، امروز احمدی روشن است و فردا مصطفای دیگری. «دهلاویه» نام تمام زمین های جمهوری اسلامی است. چمران از گلی که نازش می کند، خوش بوتر است. ما که چمران داریم، بمب اتم به دردمان نمی خورد. ما دنبال علم ایم، نه بمب. بمب، برگ برنده ما نیست. اسرائیل، این همه کلاهک هسته ای و زرادخانه اتمی دارد، اما نتوانست مانع سقوط مبارک شود! بر سر یتیمان غزه اما هنوز هم سایه دکتر مصطفی، بلند است. «سیدحسن نصرالله» با همه عظمت، مفتخر به حضور چمران در لبنان است و «حاج احمد» در سوریه. پای درس سرداران ما، «ابرمرد» پرورش یافته. مکتبی که انسان ساز است، بمب می خواهد چه کند؟! بازرسان آژانس بهتر است بیایند «قطعه سرداران»، مزار چمران را زیارت کنند. بمب اتم جمهوری اسلامی، پری نقاشی آرمیتاست. ما مداد داریم. مداد رنگی داریم. دکمه های کیبورد پنتاگون اما خدا را فراموش کرده اند. پترائوس بلد نیست با خدا حرف بزند. بلد نیست گل آفتابگردان را نوازش کند. زبان گل سرخ را نمی داند، گلوله دارد، اما گل لاله را نمی فهمد. و نمی فهمد که بی خدا، بردی ندارد دکمه کیبورد. در جنگ نرم هم خدا هست و غیر او هیچ نیست. می گویند؛ بمب اتم با یک دکمه کار می کند! اما خدا نخواهد، بمب اتم هم کار نمی کند. از دکمه پیرهن چمران شهید، تصویر روح الله می درخشید. با خدا که باشی، دکمه یک پیراهن، بیش از دکمه کیبورد پنتاگون کار می کند. اینک خمینی را به انقلاب اسلامی می شناسند و خامنه ای را به بیداری اسلامی. از نظام سلطه، لپ تاپش را بگیری، فلج است، اما خب! شهید چمران به من آموخته: ایمان، عشق، خدا، خون، عرفان، اسلحه مومن است. آن روز که دکمه کیبورد ما کار نکند، چه باک؟ دکمه پیرهن مان هست قلب جمهوری اسلامی در ایمان می تپد، نه در نیروگاه بوشهر. چمران بیشتر از دکترای فیزیک هسته ای خدا را داشت. ایمان آدم خراب نشود، گوربابای کیبورد! گوربابای زرادخانه های اسرائیل! ۴۰ سال پیش، دکتر چمران برای دخترک شتیلا یک تیرکمان درست کرد، مبارک سقوط کرد. فرسنگ ها برد دارد یک سنگ کوچک، که ۲۰۰ کلاهک اتمی ندارد. دلم می سوزد برای نظام سلطه. قدرت ما را می بیند، خدای ما را نمی بیند. مقصر این اوضاع، ما نیستیم، خداست. بازرسان آژانس آیا می توانند خدای چمران را بازرسی کنند؟! بی خدا، نمرود هم که باشی، به پشه ای می بازی. خمینی که چون شیر، خیمه زده پشت مرز اسرائیل. دور بعدی مذاکرات، خوب است سعید جلیلی به خانم اشتون بگوید: بازرسانت را بفرست قطعه سرداران.
¤¤¤
چه لذتی دارد نوشتن با قلم، به خصوص اگر نویسنده چمران باشد و لحظات، لحظاتی پیش از شهادت. کربلای چمران «دهلاویه» بود… و خدا بود و دیگر هیچ نبود.

 

منبع : http://www.ghadiany.ir/

 1 نظر

بمناسبت فرارسيدن سالروز بعثت حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم

28 خرداد 1391 توسط بدری

غارحراء جائى نبوده كه هركس میل رفتن به آنجاكند،ومحلى نیست كه انسان بخواهدبه آسانى درآن بیاساید.پیغمبرقبل ازبعثت هم حالاتى روحانى داشته وتحت مراقبت روح ‏القدس تراوشاتي غيبي مي ديده

بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس‏ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیغمبر درست درسن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیك وحى بر وى نازل نشده بود. قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى‏ داشت، ولى مامور نبود كه آن را به آگاهى خلق هم برساند.

میان مردم قریش و ساكنان مكه مرسوم بود كه سالى یك ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مى ‏گذرانیدند. (1) درست روشن نیست كه انگیزه آنها از این گوشه ‏گیرى چه بوده است، اما مسلم است كه این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.

نخستین فرد قریش كه این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبر اكرم بود كه چون ماه رمضان فرا مى‏ رسید، به پاى كوه حراء مى ‏رفت، و مستمندان را كه از آنجا مى‏ گذشتند، یا به آنجا مى ‏رفتند، اطعام مى كرد. (2)

به طورى كه تواریخ اسلام گواهى مى ‏دهد، پیغمبر نیز پیش از بعثت ‏به عادت مردان قریش، بارها این رسم را معمول مى ‏داشت. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مى‏ گرفت و به نقطه خلوتى مى رفت و به تفكر و تامل مى‏ پرداخت.

در مدتى كه بعدها در «حراء» به سر مى‏ برد،غذایش نان «كعك‏» و زیتون بود، و چون به اتمام مى‏ رسید، به خانه باز مى ‏گشت و تجدید قوا مى‏كرد. گاهى هم همسرش خدیجه برایش غذا مى ‏فرستاد. غذائى كه در آن زمان‏ها مصرف مى ‏شد، مختصر و ساده بود. (4)

پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یك ماه در حرا به سر مى ‏برد، و چون روز آخر باز مى ‏گشت، نخست ‏خانه خدا را هفت دور طواف مى ‏كرد، سپس به خانه مى ‏رفت. (5)

كوه حراء امروز در حجاز به مناسبت این كه محل بعثت پیغمبر بوده است «جبل النور» یعنى كوه نور خوانده مى‏ شود. حراء در شمال شهر مكه واقع است و امروز تقریبا در آخر شهر در كنارجاده به خوبى دیده مى‏ شود. كوه‏هاى حومه مكه اغلب به هم پیوسته است و از سمت ‏شمال تا حدود بندر «جده‏» واقع در 70 كیلومترى مكه و كنار دریاى سرخ امتداد دارد.

این سلسله جبال كه از یك سو به صحراى «عرفات‏» و سرزمین «منا» وشهر «طائف‏» و از سوى دیگر به طرف «مدینه‏» كشیده شده است، با دره‏ ها و بیابان‏هاى خشك و سوزان و آفتاب طاقت ‏فرساى خود شاید بهترین نقطه‏ اى است كه آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مى‏ برد.

كوه نور از بلندترین كوه‏هاى اطراف مكه است، و جدا از كوه‏هاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان كشیده و خودنمائى مى‏ كند. هرچه بیننده به آن نزدیك‏تر مى‏ شود، مهابت و جلوه كوه بیشتر مى‏ گردد. از آن بلندى در زمان خود پیغمبر قسمتى از خانه‏ هاى مكه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مكه پیداست. قله كوه نیز درپشت‏ بام ‏ها و از داخل اطاق‏هاى بعضى از طبقات ساختمان‏هاى مكه به خوبى پیدا است.

«غار حراء» كه در قله كوه قرار دارد، بسیار كوچك و ساده است. در حقیقت غار نیست، تخته سنگى عظیم به روى دو صخره بزرگ‏ترى غلت‏ خورده و بدین گونه تشكیل دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدری است كه انسان مى‏تواند وارد و خارج شود. كف آن هم بیش از یك متر و نیم براى نمازگزاردن جا ندارد.

غار حراء جائى نبوده كه هركس میل رفتن به آنجا كند، و محلى نیست كه انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یك چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مى‏ خورد، و آن مشاهده كتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بى زوال است كه در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افكنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آرایش داده است! براساس تحقیقى كه ما نموده ‏ایم پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى كوه حراء فى ‏المثل در خیمه به سر مى‏ برده و رهگذران را پذیرائى مى‏ كرده و فقط گاه گاهى به قله كوه مى‏ رفته و به تماشاى جمال آفرینش مى‏ پرداخته است كه از جمله لحظه نزول وحى، در روز 27 ماه رجب بوده است.

به طورى كه قبلا یادآور شدیم، پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح ‏القدس گاهى تراوشاتى غیبى مى ‏دیده و اسرارى بر آن حضرت مكشوف مى ‏شده است. هنگامى كه پانزده سال بیش نداشت، گاهى صدائى مى‏ شنید، ولى كسى را نمى ‏دید.

هفت‏ سال متوالى بود كه نور مخصوصى مى‏ دید و تقریبا شش سال مى‏ گذشت كه زمزمه‏ اى را مى ‏شنید، ولى درست نمى ‏دانست موضوع چیست؟

چون این اخبار را براى همسرش خدیجه بازگو مى‏ كرد، خدیجه مى‏ گفت: «تو كه مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رئوف و خوئى پسندیده دارى و در مهمان ‏نوازى و تحكیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مى ‏دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست. (6)

هنگامى كه به سن سى و هفت‏ سالگى میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا كرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه‏ اى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى كوه حراء و میان راه‏هاى مكه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى‏ شنید ولى صاحب صدا را نمى دید!

در یكى از روزها كه در دامنه كوه حراء گوسفندان عمویش ابوطالب را مى‏ چرانید، شنید كسى از نزدیك او را صدا مى‏ زند و مى‏ گوید: یا رسول الله! ولى به هرجا نگریست كسى را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد. (7)

روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مكه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حراء آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى‏ اندیشید. مى ‏اندیشید كه خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهكار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نموده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر كمالی خود نانى به كف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش‏گذران و مال دوست و مال‏دار قریش در این اندیشه ‏ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمى ‏اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون ‏بخت و نیازمند، تنها اندیشه ‏اى است كه آنها در سر مى ‏پرورانند…

اینك «او» درست چهل سال پرحادثه را پشت‏ سر نهاده است. تجربه زندگى و پختگى فكر و اراده‏ اش و استحكام قدرت تعقلش به سرحد كمال رسیده، و از هر نظر براى انجام مسؤولیت ‏بزرگ پیغمبرى آماده است. در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز او چه كسى بود كه از جانب خداوند عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد؟

رهبرى كه سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان‏هاى شرافتمند بر شخصیت ذاتى و تربیت‏ خانوادگى و سوابق درخشان و ملكات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت ‏شكن خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است. پدر در پدر و مادر در مادر شكوفان و درخشان و فروزان است.

او از سلامتى كامل جسم و جان برخوردار بود كه نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتى كه پدران پاك و مادران پاك سرشت ‏برایش باقى گذارده بودند. به طورى كه دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریكیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بكاهد. (8)

نگاهى به احادیث ‏بعثت

دراینجا باید اعتراف كرد كه ماجراى بعثت پیغمبر با همه اهمیتى كه داشته است،در تواریخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسیر قرآنى و احادیث اسلامى و تواریخ اولیه آمده است،عایشه همسرپیغمبر یا خواهرزادگان او عبدالله زبیر و عروة بن زبیر یا عمرو بن شرحبیل یا ابومیسره غلام پیغمبر، گفته‏ اند: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدایت; «اقرا باسم ربك الذى خلق‏» و پیغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم; «ما انا بقارى‏» یا من خواننده نیستم; «لست ‏بقارى‏». جبرئیل سه بار پیغمبر را گرفت وفشار داد تا بار سوم توانست‏ بخواند!

در صورتى كه: اولا جبرئیل از پیغمبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در یك حدیث كه آن هم قابل اهمیت نیست. بیشتر مى‏ گویند منظور جبرئیل این بوده كه هرچه او مى‏ گوید پیغمبر هم آن را تكرار كند. در این صورت باید از ناقلین این احادیث پرسید: آیا پیغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آیه كوتاه اول سوره اقرا یعنى; «اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم‏» را همان طور كه جبرئیل آیه آیه مى‏ خوانده او هم تكرار كند؟ این كار براى یك كودك پنج ‏ساله آسان است تا چه رسد به داناى قریش!

از این گذشته «وحى‏» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئیل امین آیات قرآنى را بر پیغمبرنازل كرده است آن را آهسته تلفظ مى‏ نموده و همان دم در سینه پیغمبر نقش مى‏ بسته است. بنابراین هیچ لزومى نداشته كه هرچه را جبرئیل مى‏ گفته است پیامبر مانند بچه مكتبى تكرار كند تا آن را از حفظ نماید، و فراموش نكند!

ثانیاً كسانى كه بعثت را بدین گونه نقل كرده ‏اند هیچ كدام از نظر شیعیان قابل اعتماد نیستند. عایشه همسرپیغمبر هم كه شیعه و سنى ماجراى بعثت را در كلیه منابع تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامى بیشتراز وى نقل كرده‏ اند، پنج ‏سال بعد از بعثت متولد شده و از كسى هم نقل نمى‏ كند، بلكه حدیث وى به اصطلاح مرسل است كه قابل اعتماد نیست، و از پیش خود مى‏ گوید: آغاز وحى چنین و چنان بوده است.

ثالثاً معلوم نیست جمله «بخوان به نام خدایت‏» كه در ترجمه آیه اول درهمه تفسیرهاى اسلامى اعم از سنى و شیعى آمده است ‏یعنى چه؟ از حفظ بخواند، یا از رو بخواند؟ و گفتم كه هر دوى آنها خلاف واقع است.

رابعاً مگر خدا و جبرئیل نمى‏ دانسته ‏اند پیغمبر درس نخوانده بود و چیز نمى‏ نوشته كه دو بار از وى مى‏ خواهند بخواند؟ و چون پیغمبر مى‏ گوید: نمى‏توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مى‏ توان توجیه كرد؟ آیا اگر كسى را فشار دادند باسواد مى‏ شود؟ این معنا درباره پیغمبران پیشین بى‏ سابقه بوده است تا چه رسد به پیامبر خاتم (صلى الله علیه و آله).

خامساً هیچ كدام از مفسران اسلامى نگفته ‏اند چرا اولین سوره قرآنى «بسم الله الرحمن الرحیم‏» نداشته است! بلكه همگى گفته ‏اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آیه اوایل سوره اقرا بوده است از «اقرا بسم ربك الذى خلق‏» تا «ما لم یعلم‏».

سادساً دنباله حدیث عایشه و دیگران كه مى‏ گوید: «وقتى پیغمبر از كوه حراء برگشت‏ سخت مضطرب بود! و چون به نزد خدیجه آمد گفت: «زملونى زملونى‏» مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. و او را پوشانیدند، و پس ازآن ماجرا را براى خدیجه نقل كرد و گفت: «از سرنوشت‏ خود هراسانم‏» و «خدیجه او را برد نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل كه نصرانى شده بود، و تورات و انجیل را مى‏ نوشت و آن پیر كهنسال نابینا گفت: اى خدیجه! آنچه او دیده است همان پیك مقدسى است كه بر موسى نازل شده است‏» همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پیامبر و ظواهر امر است. (9)

علامه فقید شیعه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى در كتاب پرارج «النص والاجتهاد» تنها كسى است كه براى نخستین بار متوجه قسمتى از اشكالات این حدیث ‏شده و مى نویسد: «مى‏ بینید كه این حدیث (حدیث عایشه) صریحا مى‏ گوید پیغمبر بعد از همه این ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحى پس از آن كه فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بیم و هراسى كه پیدا كرده نیاز به همسرش داشت كه او را تقویت كند، و محتاج ورقة بن نوفل مرد غمگین نابیناى جاهل مسیحى بوده است كه قدم او را راسخ كند، و دلش را از اضطراب و پریشانى در آورد! محتواى این حدیث ضلالت و گمراهى است. آیا شایسته پیغمبر است كه از خطاب فرشته سر در نیاورد؟ بنابراین حدیث عایشه از لحاظ متن و سند مردود است.» (10)

در حدیث دیگر مى‏ گوید: «پیغمبر چنان از برخورد با جبرئیل بیمناك شده بود كه مى‏ خواست ‏خود را از كوه به زیر بیندازد»، یعنى حالت ‏شبیه بیمارى صرع! در روایت دیگر هم مى‏ گوید: «تختى مرصع روى كوه حراء گذاشته شد، و تاجى مجلل به جواهر بر سر پیغمبر نهادند، و بعد به وى اعلام شد كه تو خاتم انبیا هستى‏»! و چیزهاى دیگر كه بازگو كردن آن چندش ‏آور است.

راستى چقدر باعث تاسف است كه پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستى ندانند موضوع چه بوده و بعثت‏ خاتم انبیا چه سان انجام گرفته است؟! این كوتاهى ازآن مورخان و دانشمندان اسلامى از شیعه و سنى است كه در این قرون متمادى غفلت نموده و به تحقیق پیرامون آن نپرداخته‏ اند، و فقط به ذكر و تكرار گفتار عایشه و دیگران اكتفا نموده ‏اند!

ما پس از نقدى كه دانشمندان عالى‏ مقام شیعه سید شرف الدین عاملى بر یكی از حدیث‏ بعثت (حدیث عایشه) نوشته و توفیق ترجمه آن را یافتیم، به قسمت عمده‏ اى از تفسیر و حدیث و تاریخ سنى وشیعى مراجعه نمودیم، و با كمال تاسف به این نتیجه رسیدیم كه احادیث‏ بعثت كاملا مغشوش است، و بیشتر آنها از راویان عامه است، كه نزد ما اعتبارى ندارند. متن همه آن احادیث نیز مضطرب و متناقض و برخلاف معتقدات شیعه و سنى است، و اسناد آن نیز مخدوش مى‏ باشد.

ایراد ما به احادیث ‏بعثت

كلیه این احادیث كه نخست از طریق اهل تسنن نقل شده و در كتاب‏هاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به كتب شیعه هم سرایت كرده است، از درجه اعتبار ساقط مى‏ باشد. در اینجا به چند نكته آن اشاره مى‏ كنیم، و تفصیل را به كتاب «شعاع وحى برفراز كوه حراء» كه براى نخستین بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت ‏برداشته است، حوالت مى‏ دهیم. (12)

1- چنانكه گفتیم پیغمبر از زمان كودكى و ایام جوانى تا سى و هفت‏سالگى، بارها علائمى مى‏ دید كه از آینده درخشان او خبر مى‏ داد. مانند ابری كه برسر او سایه افكنده بود، و خبرى كه راهب شهر «بصرى‏» در اردن راجع به پیغمبرى او به عمویش ابوطالب داد، و آنچه روح القدس به وى مى‏ گفت، و صداهائى كه مى‏ شنید. بنابراین هیچ معنا ندارد كه هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئیل این طور دست و پاى خود را گم كند، و نداند كه چه اتفاقى افتاده است، و باید ورقة بن نوفل به داد او برسد!

2- پیغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مكه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به این حقیقت چگونه او پس از اعلام نبوت دچار وحشت و تردید شده و به همسرش خدیجه متوسل مى‏ شود كه او را بگیرد تا به زمین نیفتد یا تقویت كند كه از شك و تردید به در آید؟

3- آیا پس از دیدن پیك وحى و آوردن پنج آیه قرآن و اعلام این كه تو پیغمبر خدائى و من جبرئیل هستم، و مشاهده جبرئیل با آن عظمت، دیگر جاى این بود كه پیغمبر درباره وحى آسمانى و تكلیف خود دچار تردید شود، یا احتمال دهد موضوع حقیقت نداشته باشد؟!

4- تخت و تاج و سایر تشریفات تعینات صورى است و تناسب با سلاطین و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت كه باید با كمال سادگى و دور از هرگونه تشریفات مادى انجام گیرد. دور نیست كه سازندگان این حدیث‏ به تقلید از تاج‏گذارى پادشاهان ایران، خواسته‏ اند براى پیغمبر عربى هم در عالم خیال چنین صحنه اى بسازند!

واقعیت‏ بعثت از دیدگاه شیعه

ماجراى بعثت‏ بدان گونه كه قبلا گذشت موضوعى نبود كه یك فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پى‏ برد كه خاتم انبیا چگونه به مقام عالى پیغمبرى رسیده است. ما پس از بررسى‏ هاى لازم از مجموع نقل‏ها به این نتیجه رسیده‏ ایم كه آنچه در منابع شیعه و احادیث‏ خاندان نبوت رسیده است، واقعیت‏ بعثت را چنان روشن مى‏ سازد كه هیچ یك از اشكالات گذشته مورد پیدا نمى‏ كند.

از جمله احادیثى كه بازگو كننده حقیقت‏ بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مى‏ سازد، روایتى است كه ذیلا از لحاظ خوانندگان مى‏ گذرد:

پیشواى دهم ما حضرت امام هادى (علیه السلام) مى‏ فرماید: «هنگامى كه محمد (صلى الله علیه و آله) ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بود به مستمندان بخشید، هر روز به كوه حراء مى‏ رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى‏ نگریست، و شگفتى‏ هاى رحمت و بدایع حكمت الهى را مورد مطالعه قرار مى‏ داد.

به اطراف آسمان‏ها نظر مى‏ دوخت، و كرانه‏ هاى زمین و دریاها ، دره‏ها ، دشت‏ها و بیابان‏ها را از نظر مى‏ گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى‏ آموخت.

ازآنچه مى‏ دید، به یاد عظمت ‏خداى آفریننده مى ‏افتاد. آن گاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى‏ وزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان‏ها گشوده گردد. محمد (صلى الله علیه و آله) از آنجا به آسمان‏ها مى‏ نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر كرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلى الله علیه و آله) آنها را مى‏ دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان‏ها به سر محمد (صلى الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمد (صلى الله علیه و آله) به جبرئیل كه در هاله ‏اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان كه جهان و جهانیان را آفرید. خدائى كه انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان كه خدایت ‏بزرگ است. خدائى كه با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائى یاد داد كه نمى‏ دانست‏». پیك وحى، رسالت‏ خود را به انجام رسانید، و به آسمان‏ها بالا رفت. محمد (صلى الله علیه و آله) نیز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحى دیده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكایت مى‏ كرد، بى ‏هوش شد، و دچار تب گردید.

از این كه مبادا قریش و مردم مكه نبوت او را تكذیب كنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخست ‏خردمندترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و كارهاى دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمى‏ دانست.

در این وقت‏ خداوند اراده كرد به وى نیروى بیشترى عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور كوه‏ها و صخره‏ ها و سنگلاخها رار براى او به سخن در آورد. به طورى كه به هر كدام مى‏ رسید، به وی اداى احترام مى‏ كردند. و مى‏ گفت: السلام علیك یا حبیب الله! السلام علیك یا ولى الله! السلام علیك یا رسول الله! اى حبیب خدا مژده باد كه خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها كه پیش از تو بوده ‏اند، و آنها كه بعدها مى‏ آیند برتر و زیباتر و پرشكوه‏ تر و گرامى‏ تر گردانیده است.

از این كه مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زیرا بزرگ كسى است كه خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراین از تكذیب قریش و سركشان عرب ناراحت مباش كه عنقریب خدایت تو را به عالى‏ ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.

پس از آن نیز پیروانت‏ به وسیله جانشین تو على بن ابیطالب (علیه السلام) ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى‏ گردند. دانش‏هاى تو به وسیله دروازه شهر حكمت و دانشت على بن ابیطالب در میان بندگان و شهرها و كشورها منتشر مى‏ گردد.

به زودى دیدگانت ‏به وجود دخترت فاطمه (سلام الله علیها) روشن مى‏ شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسین كه سروران بهشتیان خواهند بود، پدید مى‏ آیند.

عنقریب دین تو در نقاط  مختلف جهان گشترش مى‏ یابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند یافت. لواى حمد را به دست تو مى‏ دهیم، و تو آن را به برادرت على مى‏ سپارى. پرچمى كه در سراى دیگر همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد مى‏ آیند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

من در پیش خود گفتم: «خدایا! این على بن ابیطالب كه او را به من وعده مى‏ دهى كیست؟ آیا او پسر عم من است؟ ندا رسید اى محمد! آرى، این على بن ابیطالب برگزیده من است كه به وسیله او این دین را پایدار مى‏ گردانم، و بعد از تو برهمه پیروانت ‏برترى خواهد داشت. (13)

در این حدیث همه چیز راجع به آغاز كار پیغمبر گفته شده است. جاى تعجب است كه مفسران اسلامى به خصوص مفسران شیعه از این حدیث‏ شریف و نقل آن درتفسیر سوره اقرا غافل مانده ‏اند، با اینكه نكات جالب و تازه‏اى از تاریخ حیات پیغمبر را بازگو مى‏ كند، كه مى باید مسلمانان از آن آگاه گردند.

ملاحظه مى‏ كنید كه پیغمبر بدون هیچ گونه تشریفات مادى یا اشكالاتى كه در احادیث اهل تسنن بود، به مقام عالى پیغمبرى رسید. با قدم‏هائى شمرده و دیدى وسیع و قدرتى خارق العاده به خانه بازگشت.

همین كه وارد خانه شد پرتوى از نور و بوئى خوش فضاى خانه را فرا گرفت. خدیجه پرسید این چه نورى است؟ پیغمبر فرمود: این نور نبوت است. اى خدیجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پیغمبر ماجراى بعثت را چنانكه اتفاق افتاده بود براى خدیجه شرح داد و افزود كه جبرئیل به من گفت: «از این لحظه تو پیغمبر خدائى‏».

خدیجه كه از سالها پیش هاله ‏اى از نور نبوت در سیما درخشان همسر محبوب خود دیده و از كردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانى است كه من در انتظار چنین روزى به سر برده‏ ام، و امیدوار بودم كه روزى تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوى. (14)

بدین گونه محمد بن عبدالله برازنده ‏ترین مردم قریش كه سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملكات فاضله و سجایاى اخلاقى و خصال روحى شهره شهر بود، برفراز كوه حراء از جانب خداوند یكتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق برگزیده شد، و خاتم انبیا گردید.

نظر ما پیرامون بعثت پیغمبر (ص)

نكته اساسى كه قرآن در نزول وحى به پیغمبر بازگو مى‏ كند، و متاسفانه كسى توجه نكرده است،این است كه همه مفسران اسلامى نوشته ‏اند، و در تمام احادیث نیز هست كه در روز بعثت فقط پنج آیه آغاز سوره «اقرا» بر پیغمبر نازل شد.

این پنج آیه از «اقرا باسم ربك الذى خلق‏» آغاز مى‏ گردد. و به «مالم یعلم‏» ختم مى ‏شود. هیچ كس نگفته است «بسم الله‏» این سوره كى نازل شده؟ و آیا نخستین سوره قرآن بسم الله داشته است‏ یا نه؟ اگر داشته است چرا نگفته ‏اند، و اگر نداشته است آیا بعدها آمده است، یا طور دیگر بوده؟ همگى سؤالاتى است كه پاسخى براى آن نمى‏ بینیم.

ما پس از تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیده ‏ایم كه جبرئیل از پیغمبر خواست آیه «بسم الله الرحمن الرحیم‏» را كه در آغاز سوره بود، به زبان آورد. «اقرا باسم ربك‏» نیز به همین معنا است. باء «بسم‏» هم به گفته بعضى از مفسرین زائده است‏ یعنى معنا ندارد و فقط براى زینت در كلام است. درحقیقت جبرئیل پس از قرائت «بسم الله الرحمن الرحیم‏» از آن حضرت خواست كه نام خدا یعنى بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت كند. و آنرا به زبان آورد. ولى چون پیغمبر درآغاز كار و اولین برخورد با پیك وحى نمى‏ دانست نحوه قرائت نام خدا كه جبرئیل از وى مى‏ خواست چگونه است، پرسید: ما اقرا؟ یعنى; چه بخوانم، و نام خدا كه باید قرائت كنم چیست و تركیب آن چگونه است؟ جبرئیل بار دیگر تكرار كرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك الذی خلق -» یعنى نام خدایت را قرائت كن و بگو بسم الله الرحمن الرحیم.

در این مورد چند حدیث معتبر و بسیار جالب در چند منبع مهم اسلامى و شیعه هست كه از هر نظر جالب مى‏ باشد. ولى جاى كمال تاسف است كه چرا مفسران ما این دو حدیث را در تفسیر سوره «اقرا» نیاورده ‏اند. حدیث اول دركتاب «كافى‏» باب (فضل قرآن) است كه امام صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: «نخستین چیزى كه بر پیغمبر نازل شد بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا باسم ربك بود»!

حدیث دوم در «عیون اخبارالرضا» شیخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) روایت مى‏كند كه فرمود: «اولین بار كه جبرئیل بر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم - بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك الذى خلق …»

حدیث‏ سوم در «محاسن برقى‏» ج 1 ص 41 از صفوان جمال روایت مى‏ كند كه گفت‏ حضرت صادق (علیه السلام) قرمود: هیچ كتابى ازآسمان نازل نشد مگر اینكه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بود. (15)

با توجه به این سه حدیث ارزنده و گویا، مى‏گوییم كه پیك وحى الهى سوره اقرا را به عكس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت‏ با شش آیه آورد: آیه اول همان «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بود. و از پیغمبر خواسته بود همان آیه اول یعنى; «بسم الله الرحمن الرحیم‏» را قرائت كند، یعنى قبل از هر چیز «بسم الله‏» بگوید و سرآغاز كارنبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه كه خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.

پس «اقرا بسم ربك‏» یعنى; نام خدایت را بخوان. مطابق نقل على بن ابراهیم قمى در تفسیرش، پیغمبر پرسید چه بخوانم؟ جبرئیل مجددا گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم - اقرا بسم ربك الذى خلق‏». یعنى نام خدا را كه مامور هستى بخوانى، همین «بسم الله الرحمن الرحیم‏» است، و پیغمبر بار دوم «بسم الله‏» را براى نخستین بار خواند و با آن آشنا شد. همان كه خود پیغمبر بعدها به ما دستورداده است كه هیچ كارى را آغاز نكنید مگر این كه اول بگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم‏».

آرى، هنگامى كه حقایق اسلامى را برگزیدگان الهى بیان كنند، چنین خواهد بود، كه مردم بى ‏خبر را با آنچه واقعیت دارد آشنا مى ‏سازند.

به عبارت روشن‏تر آنچه خداوند به وسیله جبرئیل در آغاز وحى و اولین لحظه پیغمبرى خاتم انبیا (صلى الله علیه و آله) ازآن حضرت خواسته بود به زبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بود! بقیه آیات همان طور كه پیك وحى می خواند مانند موارد بعدی دردم در سینه مقدس آن حضرت نقش مى‏ بست و دیگر نیازى به تكرار پیغمبر نداشت تا از حفظ كند. این بود واقعیت ‏بعثت از زبان ائمه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، و توضیح ما به طور اجمال.

پى‏ نوشتها:

1- سیره ابن هشام - ج 1 ص 154 سیره ابن هشام كه آنرا قدیمترین تاریخ حیات پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله دانسته ‏اند، تلخیص از «سیره النبى ص‏» تالیف محمد بن اسحاق بن یسار مطلبى متوفاى سال 151 ه است كه ابن حجر عسقلانى شافعى در كتاب «تقریب‏» رمى به تشیع او نموده است. ابن هشام، یعنى عبدالملك بن هشام حمیرى، خود در سال 218 ه وفات یافته است.)

2- سیره حلبه - ح 1 ص 381

3- همان كتاب - ج 1 ص 382

4- همان كتاب - ج 1 ص 382

5- تاریخ طبرى - ج 3 ص 1149 - سیره ابن هشام، ج 1 ص 155

6- سیره حلبیه - ج 1 ص 380 - 391

7-  مناقب ابن شهر آشوب - ج 1 ص 44

8- در زیارت وارث حضرت سید الشهداء امام حسین علیه السلام مى ‏خوانیم كه: «گواهى مى‏دهم تو نورى بودى در صلب‏هاى شامخ پدرانت و رحم‏هاى پاك مادرانت، به طورى كه ایام جاهلیت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پلید خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند».

9- حدیث عایشه درباره آغاز وحى كه مستند همگى دانشمندان سنى و شیعى است در جزء اول «صحیح بخارى‏» و تفسیر سوره اقرا جزء سوم آن، و باب ایمان «صحیح مسلم نیشابورى‏» و تفسیر سوره اقرا در «صحیح ترمذى‏» و سنن نسائى آمده است.

10- كتاب «اجتهاد در مقابل نص‏» ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدین به قلم نویسنده این سطور - ص 412

11- «سیره حلبیه‏» جلد اول از33 تا 42

12- به یارى خداوند این كتاب با تفصیل بیشتر و تحقیق كامل در آینده منتشر خواهد شد.

13- «بحار الانوار» علامه مجلسى - ج 18 ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جدید.

14- مناقب ابن شهر اشوب ج 1 ص 36

15- مفاخر اسلام - تالیف نویسنده - ج 1 ص 368

منبع:

تاریخ اسلام . تالیف حجت الاسلام على دوانى

 

منبع : http://javedan.ir

 نظر دهید »

مبعث پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله و سلم مباركباد

28 خرداد 1391 توسط بدری

پاسى ز شب گذشت كه از ماوراى عرش

نورى جهيد و جلوه اش ارض و سما گرفت

روح الامين به غار حرا آمد و بگفت


اين آيه را بخوان كه دل از او جلا گرفت


«اقرأ باسم ربك» يا ايها الرسول


كز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت


بايد براى كُشتَن نمروديان دَهر


جا در درون آتش عشق خدا گرفت

تا بگسلى ز پاى تو زنجير بردگى


بايد به دست خويش چو موسى عصا گرفت


بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم


بايد ره از جنايت و ظلم و جفا گرفت


محكم ببند دامن همت كه ز امر حق


بايد به دست خود عَلَم اقتدا گرفت

كاخ بتان خراب كن و كاخ معدلت


آباد كن كه دست تو را كبريا گرفت

تاج رسالتى كه به فرقت نهاده حق


ارض و سما ز قدر و بهايش بها گرفت

برخيز گو به خلق جهان اين كلام نغز


بايد براى درد خود از حق دوا گرفت

بانگى برآر از دل و برگو خدا يكى است


آن خالقى كه خلق ز وجودش نوا گرفت

«ژوليده» شاد زى كه براى نجات خلق


احمد به دست خويش كتاب خدا گرفت

(ژوليده نيشابورى

 1 نظر

حيات احمد

25 خرداد 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم :

وقتي خداوند براي بنده اي نيكي بخواهد حاجت هاي مردم را در دست او قرار مي دهد و او را وسيله رفع نيازهاي مردم مي سازد.

حديث 144 نهج الفصاحه

درباره فرمانده شهيد ناصر كاظمي:

نديدم كسي چيزي بپرسد و او بگويد «بعداً» يا بگويد «از معاونم بپرسيد» جواب سر بالا تو كارش نبود.

جلد 14 يادگاران، خاطره 82

 1 نظر

تشخيص وظيفه در هر زمان

25 خرداد 1391 توسط بدری

مرحوم آیت الله آقای حاج آقا یحیی سجادی، عالم بزرگ تهران و امام جماعت مسجد سیدعزیز الله بازار، به آقای آقاشیخ مرتضی زاهد ارادت فراوان داشت. روزی بعد از نماز ظهر و عصر ایشان را ملاقات می کند، و به ایشان می گوید که من استخاره کرده ام، و خوب آمده که شما برای ناهار به منزل ما تشریف بیاورید. این استخاره را کرده بود، و می گفت که جناب شیخ امتناع نکند. بعد اضافه کرد برای اینکه تنها نباشید، آقای حاج سید مهدی خرازی را نیز دعوت کرده ام. جناب شیخ دعوت را پذیرفت، و بسوی خانه ی ایشان حرکت کردند. در راه با یکدیگر صحبت می کردند. حدیث بود، و خدا بود و پیغمبر و قیامت. منزل آقای سجادی در بازار بین الحرمین واقع شده بود. این فاصله با اینکه اندک بود، چون به صحبت خدا گذشت مدتی طول کشیدتا به در خانه رسیدند که درست در بر بازار قرار گرفته بود. البته یک هشتی بود که سه در خانه در آن قرار داشت و یکی از آنها خانه آیت الله آقای سجادی بود. تا آنجا در کنار هم حرکت کرده بودند. به کنار در که رسیدند، آقای آقاشیخ مرتضی تندتر حرکت کرد، و جلوی در ایستاد؛ گویی مانع ورود صاحب خانه به خانه است، و رو به آقای سجادی کرده و فرمود: شما چرا در نماز میت شمس العرفاء(که در فاصله بسیاری نزدیکی از خانه آیت الله سجادی منزل داشت،واز مشایخ صوفیه بود.) شرکت کردید؟ در واقع می خواستند بگویند: این کار شایسته ی شما با آن خدا ترسی و تقواواعتبار اجتماعی نبود، و تأیید پیر صوفیان محسوب می شد. آقای حاج آقا یحیی در جواب گفتند: چاره نداشتم. او وصیت کرده بود که من بر جنازه اش نماز بخوانم، و عمل به وصیت واجب است.

جناب شیخ جواب قانع کننده شنیده بود. از جلوی در کنار رفت، و همراه آیت الله سجادی به داخل منزل رفتند.

 نظر دهید »

شهادت امام موسي كاظم عليه السلام تسليت باد

24 خرداد 1391 توسط بدری

آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است
چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه
دلها به یاد غصه او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها ، غریب وار
مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم ، خود خداست
بانی روضه ،حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو ، که گرم مناجات با خداست
غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

مرغی که در قفس ، نفسش تنگ آمده
از وی به جای مانده فقط یک بغل پر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر
ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس
لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم
آقا بیا که روضه موسی بن جعفر است
***میلاد یعقوبی***

 1 نظر

از وصاياي امام كاظم به هشام

24 خرداد 1391 توسط بدری

اثر گناهان كوچك

یا هشام! إنّ المسیح‏(علیه السلام) قال للحواریین: إنّ صغار الذنوب و محقراتها من مکائد ابلیس، یحقّرها لکم و یصغّرها فی أعینکم فتجتمع و تکثر فتحیط بکم.(1)

حضرت عیسى‏(علیه السلام) به حواریین مى ‏فرماید:

گناهان کوچک، گناهانى که ما آنها را کم مى‏ شماریم جزو فریبگری‌هاى ابلیس محسوب مى‏ شود این گناهان در چشم انسان خرد و ناچیز بشمار مى‏ آید در نتیجه او این گناهان كوچك را مرتکب مى ‏شود و تدریجاً زیاد مى ‏شوند و انسان را احاطه مى‏ کنند و همان بلایى بر سر او مى ‏آید که بر کسانى که در غرقاب و گرداب گناهان بزرگ افتاده ‏اند، مى‏ آید. برخی از گناهان بزرگ نیز مانند غیبت چون تكرار شود در نظر انسان كوچك می‌گردد. در نتیجه توجه و مراقبت از تكرار نكردن گناهان بسیار لازم است.

انسان بر سر دو راهی

امام كاظم علیه السلام در بخش دیگری هشام را اینگونه نصیحت می‌كنند:

گاهى انسان سر دو راهى قرار مى‏ گیرد، یعنى دو كار در مقابل او واقع مى‏ شود و نمى ‏داند كدام یك، راه درست و صواب یا درست‌تر و بهتر است تا آن را انتخاب نماید. برای این وضعیت امام کاظم‏ (علیه‌السلام) یك معیاری گرانمایه در اختیار ما مى‏ گذارند و مى‏ فرمایند: انسان باید راهى را كه مخالف هواى نفس و امیال شهوانى او است اختیار نموده و آن راه را دنبال گیرد، چون اكثرا درستى و صحت عمل در آن چیزى است كه موافق هواى نفس نیست.(2)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تحف‏العقول، ص 392.

2- تحف العقول صفحه ۳۹۸ .

 نظر دهید »

شفاي مريض با سوره فاتحه

18 خرداد 1391 توسط بدری

مرحوم حجه الاسلام آقای سیدآقا بزرگ مدرسی (ره)می فرمود:سر کوچه حمام گلشن با آقای آقا شیخ مرتضی برخورد کردم .ایشان به من فرمود:می خواهم به عیادت حاج آ قا حشمت روضه خوان بروم شما میايید؟عرض کردم :بله! با هم راه افتادیم تا به در خانه ایشان رسیدیم، ودر زدیم .در را باز کردند؛اما از پشت در گفتند : ایشان بی هوش است؛ولی چون عیادت کننده آقای آقا شیخ مر تضی بود پذیرفتند ،وبه داخل منزل دعوت کردند . به اطاقی که مریض بستری بود رفتیم.او پشت کرسی افتاده وبی حال بود. آقا به من فرمود:تو برای شفای مریض  سی وپنج حمد بخوان،و من هم سی وپنج حمدخواهم خواند. حمد ها خوانده شد .مریض تکانی خورد ، واز جا برخواست، ونشست.حالش بهتر شده بود. آن وقت برای ما گفت:الان جدم را به خواب دیدم که به من فرمود: از جا بر خیز آقا شیخ مرتضی برای تو گلابی آورده است. معلوم شد آقا قبلابه جای دیگری رفته بودند.درآنجا به ایشان میوه تعارف کرده بودند،وچون ایشان خود میوه را نخورده بود، بنا بر این یک گلابی بر داشته بود که آن جا نصیب حاج حشمت می شد.

 نظر دهید »

دوران زعامت مقام معظم رهبری، دوران تثبیت ارزش‌های انقلاب است

17 خرداد 1391 توسط بدری

عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌(ره) مشکل‌ترین دوران یک حرکت سیاسی اجتماعی را مرحله تثبیت آن دانست و گفت:‌ دنیای حیات امام خمینی(ره) دوران پیدایش انقلاب و احیای ارزش‌های اسلامی بود و دوران زعامت مقام معظم رهبری، دوران تثبیت آن ارزش‌ها است.


به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، انقلاب اسلامی تلاشی برای زنده کردن اندیشه خدایی در حیات انسان و نیز، روشی برای زندگی فراتر از همه اختلافات ملی، قومی و مذهبی بود. انقلاب اسلامی از انقلاب‌هایی است که حرکت و آثارش در چارچوب مرزهای یک کشور خلاصه نمی‌شود، بلکه دیدگاه فراملی دارد.

از آنجا که هر حرکت عمیق و وسیع سیاسی اجتماعی به دو مرحله بروز و تثبیت تقسیم می‌شود، اگر دوران امام خمینی‌(ره) را پیدایش انقلاب اسلامی و احیای ارزش‌های الهی و دینی بدانیم، قطعا دوران زعامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری ملت ایران را می‌توان به دوران تثبیت ارزش‌های انقلاب تفسیر کرد.

حجت‌الاسلام محمد دشتی، عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌(ره) و از استادان حوزه و دانشگاه در گفت‌وگو با خبرنگار ما با تأکید بر سخن پیشین، مشکل‌ترین دوران یک حرکت وسیع و عمیق سیاسی اجتماعی را مرحله تثبیت آن می‌داند، که در ادامه جزئیات این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم.

انقلاب اسلامی ایران چه تأثیراتی بر حرکت‌های سیاسی اجتماعی معاصر گذاشت و نقش نهضت امام خمینی‌(ره) را در بیداری جهانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

با عرض تسلیت به مناسبت سالگرد رحلت جانسوز امام راحل و تبریک میلاد خجسته امیر مؤمنان‌ امام علی‌(ع). نقش نهضت امام خمینی‌(ره) در بیداری اسلامی و فراتر از آن بیداری جهانی را باید در ماهیت نهضت امام خمینی‌(ره) و ماهیت اسلام جست‌وجو کرد و ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار داد.

نقش نهضت امام خمینی‌(ره) در بیداری جهانی، ماهیت انقلاب ایران اسلامی است و از آنجا که اسلام مبتنی بر فطرت انسان‌ها است، طبعا شعارهای انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت نهضت یک برد وسیع دارد، چنان که پیام اکرم‌(ص) این‌گونه است.

در ارتباط با نقش این نهضت در بیداری جهانی این نکته را می‌توان یادآور شد که اساس دین چون منطبق بر فطرت انسان‌ها است به طور عموم هر انسانی را به خود جلب می‌کند و توجه هر انسانی را به خود معطوف می‌سازد، از این‌رو در وسیع‌ترین مقیاس برد پیام‌های انقلاب اسلامی، جهانی است، یعنی در ارتباط با نوع بشر و انسانیت و فطرت‌های انسان‌ها تأثیر شگرفی دارد.

شعارهای حرمت انسان، کرامت انسان و حقوق انسان، مبارزه با ظلم، بسط عدالت و آزادی‌خواهی شعارهای فطری انسان و اسلام است که در نتیجه برد وسیع انقلاب و پیام نهضت امام خمینی‌(ره) را نشان می‌دهد.

نهضت امام خمینی‌(ره) یک نهضت دینی است در نتیجه تمام پیروان ادیان را به خود جلب کرده است، در واقع نهضت امام خمینی‌(ره) به عنوان یک نهضت دینی حیات دوباره به همه پیروان ادیان بخشیده و به این اعتبار، دین به عنوان یک مجموعه اندیشه‌های مبتنی بر حیات مادی و معنوی انسان نسخه‌ای است برای همه انسان‌ها خداجوی و همه انسان‌هایی که دغدغه حیات دینی و معنوی دارند.

باید اذعان داشت که با ظهور انقلاب اسلامی به عنوان یک نهضت برخواسته از فطرت انسان‌ها، طبیعی است که همه جوامع انسانی را به طور عام تحت تأثیر قرار خواهد داد و به طور طبیعی قرار داده بود و در آینده بیشتر قرار می‌دهد.

همان‌طور که اشاره کردید نهضت امام خمینی‌(ره) یک بیداری دینی را به معنای عام در ارتباط با همه ادیان به وجود آورد و به پیروان همه ادیان یک هویت، حیات و روح و نشاط مجددی هبه کرد، از این مقیاس دینی که بگذریم، در مقیاس اسلامی نهضت امام خمینی‌(ره) چه آثار و برکاتی به همراه داشت؟

نهضت امام خمینی‌(ره) به عنوان یک نهضت اسلامی توجه همه مسلمانان را که طی دوران معاصر دغدغه ارزش‌های دینی را داشتند و در معرض تهاجم مکاتب مختلف الحادی و انحرافی بودند به خود جلب کرد و به عنوان این‌که اسلام یک بار دیگر وارد صحنه شده و با تمام هستی خودش به بشریت عرضه می‌شود، نسخه حیات‌بخشی برای همه مسلمانان است، لذا این نهضت یک بیداری اسلامی را در مقیاس همه جوامع اسلامی به دنبال داشت و این نکته کاملا مشهود است.

اگر یک نگاه تاریخی و تطبیقی به روند تحولات جهان اسلام داشته باشیم، می‌بینیم که چگونه احزاب و تشکل‌های ملی، سوسیالیستی، مارکسیستی و لیبرالیستی به تدریج رنگ باخته‌اند و جوانان پرشور و با انگیزه و عموم طبقات و اصناف به تدریج از گروه‌های چپ و راست فاصله گرفتند و دوباره یک نحو خودآگاهی به داشته‌های اسلامی خود پیدا کردند که جوامع اسلامی و مسلمانان با وجود این میراث عظیمی الهی نیازی به نسخه‌های الحادی و انحرافی ندارند.

در پی پیروزی نهضت امام خمینی‌(ره) و انقلاب اسلامی به تدریج تشکل‌ها و احزاب بسیار نیرومند اسلامی شکل گرفت که به مرور احزاب انحرافی و ماتریالیستی و مارکسیستی را به حاشیه راند و رنگ باختند و جوانان جامعه اسلامی که احساس نیازی نداشتند به آن گروه‌ها بپیوندند، گمشده خود را پیدا کردند و راه صحیح را به برکت پیروزی انقلاب اسلامی به دست آوردند.

البته نهضت امام خمینی‌(ره) به عنوان یک نهضت شیعی بیشترین تأثیر را در ارتباط با جوامع شیعی داشته است، چراکه در ارتباط با ارزش‌های جوامع شیعی و شیعیان، این نهضت یک نسخه تمام عیار است و همه آرمان‌ها، اهداف و خواسته‌های شیعیان را جامه عمل می‌پوشاند و طبیعی است که نهضت امام‌(ره) در ارتباط با جوامع شیعی بیشترین تأثیر را بگذارد و بیشترین صبغه و رنگ را جوامع و گروه‌ها شیعی از این نهضت به خود بگیرند.

شیعیان هیچ تفاوت و مرزی میان انقلاب اسلامی و میراث فرهنگی خود احساس نمی‌کردند، که نهضت امام خمینی‌(ره) برخواسته از ارزش‌های مکتب اهل بیت‌(ع) بود؛ در این ارتباط جوامع شیعی آنهایی که دغدغه دین داشتند و با افکار انحرافی فاصله داشتند و دل در گرو شرق و غرب نداشتند، به سرعت و به صورت طبیعی با انقلاب اسلامی و رهبری امام راحل جوش خوردند، آنچنان که امروزه این روند در ارتباط با مقام معظم رهبری ادامه دارد.

حضرت امام خمینی‌(ره) در نامه‌ای به گورباچف اضمحلال نظام کمونیستی شوروی و نظام سرمایه‌داری را پیش‌بینی کرده بودند، آینده‌نگری امام راحل از کجا نشأت گرفته بود؟

این پیش‌بینی را امام راحل با همین برد وسیع انقلاب اسلامی می‌توانستند کشف کنند، آنگاه که نهضت الهی منطبق بر فطرت انسان‌ها در فضای فکری و سیاسی کشورها مطرح شود، طبیعتا هر جامعه‌‌ای و هر انسانی را دارای گرایش‌های فطری و بیدار را به خود جلب خواهد کرد.

مسیحیان با بیداری دینی، مسلمانان با بیداری اسلامی و شیعیان با خودباوری و خودآگاهی مجدد شیعی مواجه شدند و این روندی نبود که کسی بتواند از آن پیشگیری کند و یا منکر آن شود، لذا در یک چنین شرایطی، هیمنه پوشالی نظام‌های الحادی که با وعده‌های پوشالی، وعده بهشت دنیوی را می‌دادند، انسان‌های دارای فطرت خودآگاه را سیراب نمی‌کند.

نسخه‌ای که نظام اتحاد جماهیر شوروی وعده داده بود محقق نشد و در همین جوامع که مدعی برابری بودند، اختلاف‌های بسیاری میان طبقات مختلف در مراتب مختلف اداری و حزبی به وجود آمد و به اضافه ظلم بی‌حسابی به خواسته‌های مردم روا داشته شد.

امام‌ راحل وضعیت اتحاد جماهیر شوروی را رصد کرده بودند و می‌دانستند که آن نسخه مارکسیستی نه محقق شده و نه عینیت پیدا کرده، بلکه حتی صداقت و حقانیت آن اثبات نشده و دقیقا نقض آن و عکس آن در جوامع محقق شده است؛ از سوی دیگر توجه و ایمان داشتند که اسلام یک دین بر حق فطری است و خواه ناخواه این ندای توحیدی و فطری قلوب جوامع انسانی را تسخیر خواهد کرد و طبعا این به معنای سقوط اتحاد جماهیر شوروی بود.

نقش مقام معظم رهبری در ادامه دادن راه امام خمینی‌(ره) را تبیین بفرمایید.

هر حرکت عمیق و وسیع سیاسی اجتماعی معمولا به دو بخش تقسیم می‌شود، یک بخش آغازین و بروز یک حرکت است و یک مرحله تثبیت آن حرکت؛ این وضعیت را اگر در ارتباط با انقلاب اسلامی رصد و بخواهیم تحلیل کنیم، به نظرم دنیای حیات مرحوم امام خمینی دوران پیدایش انقلاب اسلامی و احیای ارزش‌های اسلامی و دینی بود و دوران مقام معظم رهبری، دوران تثبیت آن ارزش‌ها است.

این بحث بسیار مهم، حیاتی و حساس است؛ از نظر جامعه‌شناسان گفته می‌شود معمولا رهبران نخستین یک ماهیت کاریزماتیک و نفوذ فوق‌العاده‌ای دارند که تحت تأثیر همان نفوذ حرکت آغازین را به پیش برده و موانع را از پیش پای برمی‌دارند و مردم هم با مشکلات می‌سازند و به ادامه حرکت خود استمرار می‌بخشیدند.

این دوران یک دوران استثنایی تلقی می‌شود، چراکه مشکل‌ترین دوران یک حرکت وسیع و عمیق سیاسی اجتماعی مرحله تثبیت آن است؛ پس از این‌که شخصیت بی‌نظیر امام خمینی‌(ره) از دنیا رفت و جامعه از وجود چنین نیروی پرقدرت و پرجاذبه‌ای تهی ‌شد، دشمنان چشم طمع به انقلاب اسلامی دوختند و امید داشتند که مردم به جان هم بیفتند و اختلاف‌ها بروز کند، نزاع‌های داخلی پیش آید و پایان انقلاب اسلامی رقم بخورد، اما خداوند متعال به دنبال رحلت جانسوز امام، شخصیت تالی تلو امام‌(ره) یعنی وجود پربرکت مقام معظم رهبری را به ملت ایران هدیه داد.

به نظر حضرت‌عالی که از گذشته دغدغه انقلاب اسلامی را داشته‌اید، آیا شعارهای دشمنان نتیجه داد و یا نظریه‌های جامعه‌شناسی به سبب فوت یک رهبر کاریزماتیک در قبال انقلاب اسلامی هم محقق ‌شد؟

مقام معظم رهبری با متانت، صلابت و روشن‌بینی خط امام‌ راحل را ادامه دادند و با تصمیم‌های بسیار حکیمانه و امام‌گونه خود در هر مقطع و پیچشی از مقاطع انقلاب اسلامی راه را آنگونه که باید، به جامعه انقلابی خود و حتی به فرهیختگان و اندیشمندان جامعه نشان دادند.

آن پرچم بیداری که امام راحل برافراشت، هرگز نخوابید و انقلاب اسلامی به برکت رهبری‌های حکیمانه و داهیانه مقام معظم رهبری تثبیت شد؛ البته معنای دوران تثبیت آن نیست که انقلاب اسلامی دشمن نداشته باشد، بلکه به معنای آن است که انقلاب اسلامی مبتنی بر یک فرهنگ غنی، اصول و مبانی بنیادین عقلانی، الهی و فطری است که هیچ‌گاه قابل خدشه نیست.

اگر ظالمان انقلاب را در مقطعی از تاریخ ذبح هم کنند، اما با این تجلیات مادی و معنوی که در دوران مقام معظم رهبری پیدا کرد، خود را اثبات کرد و همان‌طور که نام این مرحله به عنوان تثبیت یک حرکت مطرح است، این حرکت باید خود را برای همه روحیات انقلابی در یک فضای منطقی و عقلانی خود را اثبات کند.

انقلاب اسلامی با پیشرفت‌هایی که به دست آورده و تحقق اهداف و آرمان‌هایی که در پی آن بوده، خود را تثبیت کرده است، در حالی که مکتب مارکسیست و اتحاد جماهیر شوروی به رغم دوران هفتاد ساله، همچنان در مرحله ظهور باقی مانده بود و نتوانست خود را اثبات کند و مرحله تثبیت را پشت سر گذارد.

انقلاب اسلامی در سایه رهبری مقام معظم رهبری تثبیت شد و این بزرگ‌ترین خطری است که دشمن برای خود احساس می‌کند. مستکبران هراس دارند که انقلاب اسلامی مرحله تثبیت را گذرانده و این دست و پا زدن‌ها و رفتارهای مذبوحانه‌ای نمی‌تواند درخت تنومند انقلاب اسلامی را که حیات مجدد اسلام، ‌دین و به ویژه مکتب اهل بیت‌(ع) است، محو کند.

انقلاب اسلامی ایران، این الگوی تمام عیار و تمام نمای حیات مادی و معنوی ایده‌آل بشریت امروزه به اثبات رسیده است و شاهد این بودیم که در دوران رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، جوامع اسلامی به صورت توفنده مجذوب انقلاب اسلامی شدند.

با گذشت سال‌ها از ارتحال امام خمینی‌(ره)، همه ساله مردم با شوق فراوان در مراسم سالگرد ایشان شرکت می‌کنند، این شوق نشانه چیست؟

شکی نیست ابراز شوق و علاقه نشانه صداقت آن پیر مراد است؛ مردم هرچه زمان می‌گذرد به خلوص و صداقت امام بیشتر پی‌می‌برند و آنگاه که تاریخ را طی این سال و بلکه از سال 42 که حدود پنجاه سال می‌گذرد مرور می‌کنند، امام را همچنان در اوج می‌بینند و خود را نیازمند این مشعل نورانی و صراط مستقیم می‌دانند.

جامعه ایران در طی این دوران، حرکت‌ها و جریان‌هایی را تجربه کرد که هرکدام با شعارهایی وارد صحنه شدند، اما یکی پس از دیگری رنگ باختند، در این میان اگر گاه سرابی در پیش چشم مردم ایران ظهور کرده و امواجی از الگوهای انحرافی در برابر انقلاب اسلامی مطرح شده، اما دیری نپاییده که پوچی و سراب بودن آنها بر مردم اثبات شده و یک بار دیگر مردم با حرص و شوق و علاقه بیشتری نسبت به پیر مرادشان برمی‌گردند و آن الگو را بهترین می‌یابند.

هرچه می‌گذرد، الگوهای جایگزین در برابر الگوی امام خمینی‌(ره) رنگ می‌بازد و اعتبار خود را از دست می‌دهد، الگوی نخستین بیشتر می‌درخشد؛ هر ایدئولوگ و اندیشمندی که خود را مطرح کرده در نهایت نتوانسته چیزی در حد پیام امام راحل بر این مردم عرضه کند، بلکه به عکس مردم ملاحظه می‌کنند آنچه انقلاب به این مردم هدیه کرد، حقیقتا هدیه‌ای بی‌نظیر و غیرقابل قیاس با هر الگو و ایده‌ای است که بخواهد در برابر آن مطرح شود.

الگوی امام خمینی‌(ره) پیوسته زنده و مایه حیات مادی و معنوی جامعه ما است و علاقه مردم به این الگو به هیچ وجه با گذر زمان کم نخواهد شد آنگونه که امروزه علاقه مردم به رسول الله‌(ص) و اهل بیت‌ عصمت و طهارت(ع) کم نخواهد شد و هر پرچمی که به یاد آنان بلند شود، خود را به آن متصل می‌کند.

 1 نظر

عمليات بيت المقدس هفت

17 خرداد 1391 توسط بدری

جنگ به روایت تصویر/دلنوشته ای درباره عملیات بیت المقدس هفت/به مناسبت سالروزعملیات

نگاهم به تانکی سوخته افتاد، تانکی که ساعاتی قبل بچه های گردان کمیل زده بود، آنقدر بی جان شده بودم که خودم را کشان کشان به زیر تانک رساندم، فکر می کردم سایه تانک می تواند کمکی باشد تا از این گرمای وحشتناک کمی آسوده بشوم، نمی دونم چقدر زمان گذشت، ولی زیر تانک از شدت گرما از حال رفتم، بچه های روایت فتح در بدر دنبال من بودند، نمی دونم چطور من را زیر تانک پیدا کردند، به هر حال با آخرین نفر بر زرهی( خشایار) من را به عقب رساندند.بسیاری از بچه ها از گرما شهید شدند و تعدادی دیگر اسیر….حکایت زیر دلنوشته ای است از آخرین مقاومت رزمندگان اسلام در برابر کفر:

حسین،حسین، حسین

جانم فدای لب عطشانت ، عباس ام ، بگوشم

مومن خدا ، عباس جان، فرشته ها بالهاشون سوخت، پس کجاست کاسه ی کوثر

حسین جان، خفاشها این عقب لونه کردند، ،قاصدک ها انشالله در راهند

عباس جان، غبار سنگینه،نکنه قاصدک هات قبله رو گم کنند

حسین،حسین،حسین، مفهوم شد…

حسین جان، شرمنده فرشته هات ، ابر سیاه رو سرمون سنگینی می کنه، بارشش قطع نمی شه به فرشته هات بگو، اوج نگیرند…سه دو بگوشم مفهوم شد…مفهوم شد،به گوش باش حسین جان………….

عباس، عباس ، عباس

جانم فدای امام، بگوشم

حسین جان، عباس بارانی شده، قربون فرشته هات برم که غریب شدند امروز

عباس جان، غربت چیه، عاشق مولا که غریب نمی مونه

حسین جان، جانم فدای لاله هات، کاش عباس بی دست نمی شد…حسین تنها بمونه

عبا س جان، شبنم نشین دستاتم، یا علی برادر، تا طوفان در دشت است، خارها را درو می کنیم به فضل جدت،شاید این آخرین قاصد باشد از باغ لاله ها….

حسین جان، این چه حرفیه، نداشتیم ، عزیز دلم روح شبنم را در لاله ها زنده نگه دار… جانم فدای مولا، شبنمی باقی نمونده تا لاله ها رو زنده نگه دارم…

حلالم کن عزیز دل، با شقایق های زخمی جاری می شیم تو خیزران

یا علی ، انشالله به کوثر برسیم

حسین جان، قبول باشه برادر، قولت یادت نره، دستمو باید بگیریها…

عباس جان، فدای تو و جدت بشم، انشالله ابوالفضل دستات رو بگیره، تمام

1- در زمان عملیات، برای لو نرفتن در هنگام گفتگو توسط دشمن و منافقین کوردل ، رمز گزاری می کردند و بسیاری از واژه ها بسیار زیبا ادا می شد، باشد روزی کسی همت کند ، تحقیقی در اینباره انجام بدهد، لااقل من تا به حال در اینباره چیزی ندیده ام.. 2-عملیات بیت المقدس هفت در منطقه عمومی شلمچه در اوج گرما در 22 خردادماه 1367 با رمز یا ابی عبدالله(ع)، توسط بچه های لشگر27 حضرت رسول (ص)و لشگرهای دیگر سپاه انجام شد. بیش از 2200 نفر اسیر گرفته شدند و تعداد کشته ها و زخمی های دشمن به18200 نفر رسید. اما در این عملیات بعد از اینکه دشمن متحمل خسارات فراوانی شد. تاکتیکش را عوض کرد ومتاسفانه جلوی دو لشگر کربلا(بچه های شمال) و نجف ( بچه های اصفهان) را گرفت و اجازه داد تا گردان کمیل از لشگر 27 حضرت رسول(ص) که در میانه حرکت می کرد تا خیابانهای بصره جلو بیاید بعد عقبه را با هواپیما، بالگرد، توپ و خمپاره بست. عملیات در گرمای 50 درجه انجام شد، بسیاری از بچه ها به خاطر نرسیدن آب به خط مقدم از تشنگی و گرمازدگی شهید شدند و عده ای از بچه ها مردانه تا آخرین تیر تفنگشان جنگیدند ومتاسفانه اسیر شدند. 3- عکس بالا در منطقه شلمچه در اوج نبرد گرفته شده، بچه ها برای اینکه دشمن تصور کند تعدادشان زیاد است، دائم از نقطه ای به نقطه ی دیگر کوچ می کردند، هرم گرما در عکس و چهره فرشتگان زمینی خدا مشخص است….

منبع :http://www.shojait.blogfa.com/

 نظر دهید »

بمناسبت فرارسيدن ايام رحلت جانگداز حضرت زينب كبري سلام الله عليها

17 خرداد 1391 توسط بدری

…رسول خدا «صلّی‌‌الله‌علیه‌وآله» گریان شده و فرمودند: «هر کس بر زینب «علیهاالسّلام» گریه کند اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه نموده باشد.»

تولّد حضرت زینب «علیهاالسّلام»: ایشان در پنجم جمادی‌الاوّل سال ششم هجرت سال صلح حدیبیّه متولّد شدند. هنگامی که حضرت زینب «علیهاالسّلام» تولّد یافت، مادرش زهرا «علیهاالسّلام» او را نزد پدرش امیرالمؤمنین «علیه‌السّلام» آورده و عرض کرد: نام این مولود را بگذار. حضرت علی «علیه‌السّلام» فرمودند: من بر پیغمبر «صلّی‌‌الله‌علیه‌وآله» سبقت نمی‌گیرم ….. حضرت زهرا «علیهاالسّلام» طفل تازه به دنیا آمده را نزد پدر بردند که نام او را بگذارد. جبرئیل نازل شده، سلام به رسول‌خدا «صلّی‌‌الله‌علیه‌وآله» رساند و گفت: نام این مولود را «زینب» بگذار و این نامی است که خدای تبارک و تعالی اختیار فرموده. آن‌گاه پیغمبر «صلّی‌‌الله‌علیه‌وآله» را از مصائبی که بر حضرت زینب «علیهاالسّلام» وارد می‌شود آگاه نمود. رسول خدا «صلّی‌‌الله‌علیه‌وآله» گریان شده و فرمودند: «هر کس بر زینب «علیهاالسّلام» گریه کند اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه نموده باشد.»

القاب ایشان: مهمترین‌القاب‌حضرت‌زینب «علیهاالسّلام» عقیلة بنی‌هاشم، عقیلة الطّالبین، عقیلة العرب، امّ المصائب و … می‌باشد. (عقیله زن کریمه‌ای را گویند که در بین فامیل بسیار عزیز و در خاندان خود ارجمند باشد.)(1)

قدر و منزلت ایشان: در تاریخ آمده امام حسین «علیه‌السّلام» نسبت به خواهرش حضرت زینب «علیهاالسّلام» بسیار احترام می‌گذاشت و هرگاه حضرت‌زینب‌«علیهاالسّلام» به دیدن برادر می‌رفت، امام‌حسین «علیه‌السّلام» پیش پای او قیام می‌کرد و می‌ایستاد و او را در جای خود می‌نشاند و این عمل نشانة قدر و منزلت حضرت زینب «علیهاالسّلام» نزد برادر است.(2)

عفّت ایشان: یکی از علمای بزرگ اسلام از شخصی به نام یحیی نقل می‌کند که گفت: «در همسایگی منزل امیرالمؤمنین «علیه‌السّلام» بودم و منزل من کنار منزلی بود که حضرت زینب «علیهاالسّلام» در آنجا می‌نشست و حتّی یک دفعه کسی او را ندید و صدای او را هم نشنید و هرگاه می‌خواست به زیارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب می‌رفت …(3)

مقام ایشان: در تاریخ آمده امام حسین «علیه‌السّلام» اسرار امامت را با او در میان می‌گذاشت.

زهد و تدبیر ایشان: خاتون‌آبادی می‌نویسد: حضرت‌زینب «علیهاالسّلام» در بلاغت و زهد و تدبیر و شجاعت مانند مادرش بود …. همچنین نیشابوری‌ در رسالة علویه می‌نویسد: زینب «علیهاالسّلام» دختر علی «علیه‌السّلام» در فصاحت‌و بلاغت‌و زهد و عبادت‌مانند پدر و مادرش بود.(4)

علم و کمال ایشان: حضرت زینب «علیهاالسّلام» در مهد مدینة علم نبوی تربیت شده و در تمامی عمر در پیشگاه دو پیشوای بزرگ که بزرگان اهل بهشتند پرورش یافت و از چنان علم و دانشی برخوردار بود که حتّی دشمنان مانند یزید «لعنت‌الله‌علیه» نیز به فضیلت و علم و کمال او معترف بودند. امام سجّاد «علیه‌السّلام» دربارة ایشان فرمودند: «انتِ بحمدالله عالـمة غیر معلّمة و فهمة غیر مفهّمة».

فصاحت و بلاغت و شجاعت ایشان: فصاحت علوی و بلاغت مرتضوی پس از او به دختر دلبندش حضرت زینب «علیهاالسّلام» رسید و تمامی فصحاء عرب و بلغای مشهور معترفند که بعد از علی «علیه‌السّلام» فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین افراد حضرت زینب «علیهاالسّلام» بوده است.(5)

حضرت زینب «علیهاالسّلام» چنان خطبه‌ای در بازار کوفه و شام خواندند که همة مردم گفتند: گوئی زبان امیرالمؤمنین «علیه‌السّلام» در دهان اوست و همگی ساکت شدند و نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد و زنگهای شتران دیگر صدا نکرد …..

حضرت زینب «علیهاالسّلام» در خطبة خود فرمودند: «ای مردم کوفه! ای اهل غدر و مکر! بر ما گریه می‌کنید. آب چشم شما نایستد و ساکت نگردد …. آیا بر ما گریه و زاری می‌کنید؟!!! ای والله ـ بسیار بگریید و کم بخندید ـ عیب و عار ابدی را برای خود گذاردید و این ننگ را هرگز نمی‌توانید از خود دور کنید و به هیچ آبی نمی‌توانید بشوئید و چگونه توانید شست و با چه تلافی خواهید کرد کشتن جگر گوشة خاتم پیغمبران و سیّد جوانان اهل بهشت را ؟!!!!!……..(6)

راوی می‌گوید: سوگند به خدا در حین خطبه، بغض گلوهای مردم را گرفته و پس از خطبه چنان اهل کوفه بلندبلند گریه می‌کردند که محاسن آنها از اشک چشمشان تر بود و انگشت حیرت به دندان گزیده بودند. پیرمردی در کنار من بود و محاسنش از اشکش تر شده بود و می‌گفت: «پدر و مادرم فدای شما که پیر شما بهترین پیرها و جوانتان بهترین جوانها و زنان شما بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل‌هاست که نه مغلوب می‌شوید و نه مقهور.»(7)

حتّی دشمنان نیز او را می‌ستودند. بلاغت و شجاعت حضرت زینب «علیهاالسّلام» چنان آشکار و ظاهر بود که مانند آفتاب مورد تصدیق تمامی ارباب کتب و مقاتل است.(8)

ایشان با اینکه در حالت اسیری بودند بارها و بارها یزید «لعنت‌الله‌علیه» را مخاطب ساخته و علناً و در حضور مردم ظلم‌های او را یادآوری نمودند و این شجاعت در احدی جز فرزندان امیرالمؤمنین حضرت علی «علیه‌السّلام» یافت نمی‌شود.

زهد و عبادت ایشان: چنانچه در تاریخ آمده با اینکه حضرت زینب «علیهاالسّلام» صدمات زیادی دیده و مصیبات بسیاری کشیده بودند، ولی حتّی نمازهای نافلة ایشان ترک نمی‌شد. امام سجّاد نیز در ضمن روایتی ذکر کردند که حضرت زینب «علیهاالسّلام» در بعضی از منازل نمازشان را نشسته می‌خواندند از شدّت گرسنگی و ضعف، زیرا ایشان سهم غذای خود را بین اطفال و کودکان تقسیم می‌کردند …..(9)

ثواب گریه بر ایشان: امام صادق «علیه‌السّلام» فرمودند:‌ «اگر کسی بر مصیبت عمّه‌ام زینب «علیهاالسّلام» که با برادر شریک بودند گریه کند و تشکیل مجالس ذکر ما بدهد یا بشنود و گریان شود اگر به قدر بال مگس چشمش در این مصیبت تر شود خداوند او را بیامرزد، این است ثواب و اجر گریه‌کنندگان بر مصیبت حضرت زینب «علیهاالسّلام».(10)

صبــر ایشان: مواقعی که در کربلا بر حضرت زینب «علیهاالسّلام» سخت گذشت:

1-یکی از مواقعی که به حضرت زینب «علیهاالسّلام» بسیار سخت گذشت، ‌زمان کشته شدن حضرت علی اکبر «علیه‌السّلام» بود و آن حضرت با صدای بلند گفت: «یا حبیباه و ابن اخاه» و چنان تند به سوی او می‌‹فت که به زمین افتاد. امام حسین «علیه‌السّلام» او را گرفت و بلند کرد و به خیمه برگرداند و فرمود: ای جوانان بنی‌هاشم! نعش برادرتان علی را به خیمه ببرید. حضرت زینب «علیه‌السّلام» در این هنگام از خیمه بیرون آمد و چشمش بر قد و قامت علی اکبر «علیه‌السّلام» افتاد، بسیار گریان و پریشان شد و فریاد می‌کرد: نوردیدة برادرم، علی اکبرم … کاش من نابینا بودم و تو را بدین حال نمی‌دیدم که به خاک و خون آغشته باشی و صیحه‌ای زد و بیهوش شد ….(11)

2-یکی دیگر از موارد بیتابی حضرت زینب «علیهاالسّلام» موقعی بود که مام حسین «علیه‌السّلام» به قتلگاه جوانان نگریست و نگاهی به خیام نمود و فرمود:‌«هل من ذابٍ یذبُّ عن حرم رسول‌الله «ص» ؟!! …… وقتی صدای استغاثة امام حسین «علیه‌السّلام» بلند شد،‌صدای واویلای زنان حرم نیز برخاست و حضرت عقب خیام آمدند و فرمودند: خواهرم زینب! طفل شیرخوار را بیاوریدتا با او وداع کنم و … آنچه که می‌دانید به وقوع پیوست و حرمله «لعنت‌الله‌علیه» با تیر سه شعبه به گلوی نازنین او زد گوش تا گوش آن طفل را برید.

3-یکی دیگر از مواردی که به حضرت زینب «علیهاالسّلام» سخت گذشت آن ساعتی بود که امام حسین «علیه‌السّلام» نگاهی به خیام حرم کرد و دید که جز حضرت سجّاد «علیه‌السّلام» که بیمار بودند دیگر مردی باقی نمانده و آنگاه با صدای بلند فرمود: یا زینب یا امّ کلثوم ….. و از پردة جگر صدا زد: «علیکنّ منّی السّلام» کنایه از اینکه ای زن و بچّة من خداحافظ من هم رفتم… و در این میان گریه و زاری بانوان و اطفال شدّت گرفت.

4-مهمترین جایی که بر حضرت زینب «علیهاالسّلام» بسیار سخت گذشت زمانی بود که امام حسین «علیه‌السّلام» از اسب به زمین افتاد و صورت مبارک روی خاک نهاد. حضرت زینب «علیهاالسّلام» درب خیمه ایستاده بود و این منظرة هولناک را می‌نگریست …. ناگاه با صدای بلند فرمود: مگر در میان شما یک نفر مسلمان نیست. هیچ کس جوابی نداد. حضرت زینب «علیهاالسّلام» به بالای تلّ زینبیّه رفت و مشاهده کرد که امام حسین «علیه‌السّلام» تنها و بی یاور در گودال قتله‌گاه به زمین افتاده و آن نفرین‌شدگان با نیزه و شمشیر و خنجر او را هدف قرار داده‌اند و کسانی که حربه‌ای ندارند با سنگ بر بدن عزیز زهرا «علیهاالسّلام» می‌زنند و همچنین آن‌حضرت مشاهده کرد که شمر ملعون بر روی سینة‌ امام حسین «علیه‌السّلام» نشسته و سر از بدن او جدا می‌کند ……………. و این صحنه‌ای است که هیچ چشم را تاب دیدن آن نیست ………(12)

«اللهمّ العن اوّل ظالمٍ ظلم حقّ محمّدٍ و آل محمّد و آخر تابعٍ له علی ذلک الّلهمّ العن العصابة‌ الّتی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله، الّلهمّ العنهم جمیعاً»

و السّلام علی من اتّبع الهدی

1- زینب کبری (س)، ص48.

2- زینب کبری (س)، ص52.

3- زینب کبری (س)، ص52.

4- زینب کبری (س)، ص58.

5- زینب کبری (س)، ص78.

6- زینب کبری (س)، ص79.

7- زینب کبری (س)، ص80.

8- زینب کبری (س)، ص88.

9- زینب کبری (س)، ص90.

10- زینب کبری (س)، ص104.

11- کشف الغمّه، ص186 {و} نور الابصار شبلنجی ص135.

12- زینب کبری (س) ، ص132

 

منبع : www.javedan.ir

 نظر دهید »

حيات احمد

13 خرداد 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم:

در ميان بندگان، آن كس نزد خدا محبوب تر است كه براي بندگان خدا سودمندتر باشد.

حديث 86 نهج الفصاحه

درباره فرمانده شهيد مهدي رين الدين:

زن و بچه ام را آورده بودم اهواز،نزديكم باشند. آن جا كسي را نداشتيم. يك بار كه رفته بوديم مرخصي ديدم پسرم خوابيده؛بالاي سرش هم شيشه دوا است. از زنم پرسيدم «كي مريض شده؟»

گفت «سه چهار روزي ميشه»

گفتم «دكتر برديش؟»

گفت «اون دوست لاغر و قد بلندت هست، اومد بردش دكتر، دواهاشو هم گرفت. چندبار هم بهش سر زده.»

جلد 11 يادگاران،خاطره 58

 نظر دهید »

دستهاي خالي

13 خرداد 1391 توسط بدری

مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی زاهد در سال های آخر عمر روزهای چهارشنبه به منزل آیت الله آقاشیخ مهدی معزالدوله ای (معزی) به ناهار دعوت داشتند. از آن وقت که ایشان می آمدند، تا وقتی که ناهار آماده می شد، و در حین ناهار و بعد از آن، همه به صحبت خدا و رسول و مواعظ الهیه می گذشت. خانم های منزل هم پشت پرده گوش می کردند. روزی فرمود: من آخر عمرم شده و نزدیک است که از دنیا بروم؛ اما دستم خالی است. هیچ ندارم، جز اینکه از بدو تکلیف تا کنون خلاف شرع وگناه نکرده ام، و همچنین نسبت به دشمنان خدا آن قدر برائت داشته ودوری کرده ام که کوشیده ام حتی کلمات واصطلاحاتِ آنها را بکار نبرم. فقط گاهی بخاطر نهی از منکر و دعوت مردم به ترک اینگونه کلمات آنها را به زبان آورده ام.

مبنع: http://javedan.ir

 2 نظر

نسل جوان به دنبال تکیه‌گاهی دینی و مذهبی است

12 خرداد 1391 توسط بدری
رسا به نقل از حوزه نفيسه، حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی در همایش بزرگ«یاوران خورشید» که چهارشنبه‌شب، در مدرسه فیضیه برگزار شد، با بیان این مطلب که قرآن محور تمامی علوم است، گفت: یکی از وظایف اصلی طلاب در جامعه، خارج کردن قرآن از مهجوریت در بدنه جامعه است؛ زیرا عمل نکردن به قرآن، مهجوریت قرآن را به دنبال داشته‌ است.

وی در ادامه افزود: امروزه در دنیایی به سر می‌بریم که شبهات روز به روز از هر سوی در میان مردم و به خصوص نسل جوان از سوی دشمنان اسلام و تشیع مطرح می‌شود و در این راستا طلاب باید با عزمی راسخ نسبت به پاسخ دادن به این شبهات، کوشا باشند؛ زیرا اگر یک تجمیع سراسری صورت گیرد به تمامی این شبهات پاسخ داده می‌شود.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور، گفت: طلاب، آینده درخشانی دارند و باید با تلاش روز افزون در بخش‌های مختلف تهذیبی، تبلیغی و فرهنگی و علمی به عطش مردم برای رسیدن به معرفت دینی پاسخ دهند.

وی حضور طلاب در مراسم اعتکاف و تلاش برای جذب جوانان و پاسخ به شبهات ذهنی آنان را مهم ارزیابی کرد و افزود: وقتی حضور پر‌شور مردم به ویژه نسل جوان را در مراسم عبادی اعتکاف مشاهده می‌کنیم به این حقیقت پی می بریم که امروز، نسل جوان ما به دنبال تکیه‌گاهی مذهبی و دینی است و روحانیت باید در این راستا به آنان کمک کنند.

حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی، نمره‌گرایی را از آفات طلبگی دانست و گفت: طلبگی مسیری است که اگر در آن اخلاص عمل نباشد برای شخص طلبه، مشکل‌زا خواهد شد و از این طریق هیچ‌کاری در این مسیر نباید به انگیزه‌های غیر خدایی صورت گیرد که از آن جمله اخلاص در تحصیل عمل با هدف کسب معارف عالیه برای تبلیغ در بین مردم است که در این بین طلاب باید از مدرک‌گرایی و نمره‌مداری پرهیز کنند.

وی دوری از افراط و تفریط را از دیگر وظایف طلاب در مسیر طلبگی عنوان کرد و افزود: طلبه باید کمال تدریجی و دوری از افراط و تفریط را در دستور کار خود قرار دهد و به همین دلیل باید نوع خاصی از زندگی را که در اصطلاح به آن«زی طلبگی» گفته می‌شود را انتخاب کرده و بایدها و نبایدهای این نوع زندگی را نیز رعایت کنند که از آن جمله می‌توان به شرکت نکردن در مراسمات غیر ضرور، تقویت اعتقادات علمی و عملی، استفاده از تعطیلات حوزوی، ارتباط گیری مستمر با مردم از طریق تبلیغ چهره به چهره، تدبر در آیات قرآن و ورزش، اشاره کرد.

حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی مخاطب شناسی را از جمله مهم‌ترین اموری ذکر کرد که می‌تواند در موفقیت تبلیغ، نقش آفرین باشد و بر لزوم تنوع در موضوعات ارائه شده، تاکید کرد.

وی ادامه داد: وقتی یک طلبه حدیث یا آیه‌ای را در منبر و یا در تبلیغ برای مردم قرائت می‌کند، باید معنی دقیق و کامل آن را نیز برای مردم بیان کند؛ طلبه در مسیر طلبگی خود نباید هیچ فرصتی برای یادگیری را از دست بدهد و همیشه باید در حال یادداشت کردن مباحث مفید باشد. حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی خاطر نشان کرد: از دیگر خصایصی که یک طلبه باید همیشه آن را در خود داشته‌ باشد می‌توان به ارائه دانش و تجارب تبلیغی و روحانی به دیگر طلاب، استمرار و کثرت دعا، به روز بودن و تلاش در جهت فهم مباحث روز، اشاره کرد.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور، گفت: یکی از نکاتی که در کشور ما باید مورد توجه قرار گیرد، رونق بیش از پیش مساجد است؛ در این کشور باید مساجد، رونقی دو چندان نسبت به مکان‌های دیگر، حتی حسینیه‌ها داشته باشند؛ روحانی در مساجد میزبان است و می‌تواند با یک برنامه‌ریزی صحیح، برنامه‌های تبلیغی خود را در میان این نسل برگزار کند و این در حالی است که در حسینیه‌ها، روحانی میهمان است.

وی با تاکید بر هجرت بلند مدت طلاب، تصریح کرد: هجرت بلند مدت برای همه طلاب لازم و واجب است و بدون شک طلبه‌ای که از این کار پرهیز می‌کند، وظیفه خود را به درستی انجام نمی‌دهد و به همین دلیل اصرار داریم که نباید به چنین افرادی، پست و مقام سپرد.

حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی ، به روز بودن در یادگیری علوم و زبان محاوره عمومی را از جمله مباحث مهم در موفقیت تبلیغی طلاب عنوان کرد و گفت: طلاب باید با به کار بردن کلمات و اصطلاحات متناسب با سن مخاطب و شرایط زمانی و مکانی، توفیقات بیشتری در ارتباط گیری با مردم کسب کنند.

وی گفت: پاک کردن دل از کینه‌ها، تأیید نکردن کارهایی که سند ندارد،‌ تعیین نکردن مبلغ برای تبلیغ، خودداری از ارائه مطالب بی‌فایده،‌ نقل نکردن اقوال و احتمالات، تبلیغ در تمامی سطوح تحصیلی طلبگی،‌ خلاف نبودن علم و عمل، ختم شدن صرف و نحو همه علوم به قرآن و‌ دسترسی سریع طلاب با اسلام‌شناسان از دیگر وظایف طلاب است.
 1 نظر

ميلاد امام جواد عليه السلام مبارك باد

12 خرداد 1391 توسط بدری

جمال ملكوتي

باز بر نخل امامت ثمري داده خدا     آسمان عظمت را قمري داده خدا

در بهاري هم زيبايي و اميد و صفا   گلشن مهر و وفا را ثمري داده خدا

دهم ماه رجب ليله قدر دل ماست     وه بر اين شب چه مبارك سحري داده خدا

شب قدر است بخوان سوره كوثر زيرا     به رضا كوثر و قدر دگري داده خدا

به جهان بشريت ز حريم ملكوت     با جمال ملكوتي بشري داده خدا

تا كه در باديه عشق توقف نكند      باز اين قافله را راهبري داده خدا

اوليا جمله جوادند، و ليكن ز جواد     جود را جلوه تابنده تري داده خدا

سیدرضا مؤید

 

 نظر دهید »

اداي دين

12 خرداد 1391 توسط بدری
جنگ به روایت تصویر/ عملیات کربلای یک / ادای دین


کلاه غنیمتی عراقی بر روی سرش خودنمایی می کرد، از بچه های رزمنده ای بود که در مرحله اول عملیات حضور داشت،( به طور معمول بعداز هر عملیات رزمنده ها به عقب منتقل می شدند تا استراحت و تجدید قوا کنند)، و حال دوباره مثل شیر برای ادامه عملیات آماده پیکار دیگر بود،از او پرسیدم:، حالا چرا کلاه عراقی به سر گذاشته ای دلاور؟” گفت: ” تنها برای روحیه دادن است، والا احساس می کنم یک قابلمه روی سر م گذاشته ام"، از بذله گویی اش بچه های همراه خیلی خندیدند، و من هم برای اینکه این خاطره ثبت شود از او عکسی گرفتم…

این بار هدفم از گذاشتن این پست در پی نوشت هایم می آید:

پی نوشت:

1- مدتی پیش دوست آزاده و جانبازم برادر سعید رمضانعلی که در عملیات بدر با هم ،هم دسته بودیم ، به من زنگ زد، از شنیدن صدایش داشتم بال در می آوردم، ولی وقتی شنیدم برادر نازنینم حاج محمود کلهر (که افتخار همراهی با او را در عملیات بدر داشتم) جانباز نابینای 70 درصد پس از تحمل رنج و درد عارضه های شیمیایی هشت سال دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت رسیده دلم لبریز از غم شد…کاش در هنگام وداع با یاران در کنارش بودم، مدتی بود که دستم به قلم نمی رفت، دیشب خوابش را دیدم، یکپارچه نور شده بود،گله مند بود،به من گفت:” سید یادت است از من طرحی کشیده بودی(تا قبل از اینکه به عنوان عکاس در جبهه ها حضور پیدا کنم، در گردان های رزمی بودم و قبل از عملیات از بچه های رزمنده در منطقه طراحی می کردم)، چراهیچوقت آن را به من ندادی"، بغض گلویم را گرفت، نمی دانستم چه بگویم، آخر حاج محمود چشمانش را از دست داده بود، طرح من به چه کارش می آمد… حالا چند روزی است که تمام خانه را روی سرم گذاشته ام تا آن طرح را پیدا کنم، پیدا نمی شود که نمی شود…

2- امروز بعداز ظهر در جلسه ای در خانه هنرمندان حضور داشتم، بنا بود با آقای سرسنگی  و چند نفر از مسئولین شهرداری صحبتی داشته باشم، که خانم هما روستا را دیدم، قبل از من درآنجا بود، نکته ی زیبایی در ارتباط با ادای دینش به رزمندگان گفت: ” بازی در فیلم کرخه تا راین باعث شد تا احساس ادای دین نسبت به رزمندگان کنم، هنگامی که این فیلم در آمریکا اکران شده بود و من نیز به عنوان مهمان قرار بود در ارتباط با فیلم صحبت کنم،قبل از نمایش فیلم اکثر ایرانیان حاضر در سالن نمایش نسبت به من کم محلی می کردند، اما بعد از نمایش فیلم، همه ایستادند و خیلی دست زدند، یک خانم جوان هم  بعد از نمایش فیلم به من گفت :” من هم می خواهم برای مملکتم ادای دین کنم…تازه دکترا گرفته ام…”

3- مدتی است برایم کامنت هایی می آید ، در مخالفت با بعضی از عکس های مجروحین و شهدا، چه جوابی می توانم بدهم، در طول جنگ هیچگاه هیچ عکسی از شهدا یا مجروحین منشر نکردم، بعد از جنگ نیز تا مدتها با خودم کلنجار می رفتم که این عکسها را منتشر کنم یا نه، ولی حالا احساس می کنم اگر این عکس ها جایی به ثبت نرسند ، چگونه می توان ادای دین کرد به عزیزانی که جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند، تا یک وجب از خاک این میهن به دست دشمنان قسم خورده این نظام و دین و مملکت نیفتد…نسل سوم باید بداند چه اتفاقاتی برای حفظ این مرز و بوم افتاد…

منبع :http://www.shojait.blogfa.com/

 نظر دهید »

تعبیر زیبای حضرت امام (ره) از کالاهای مصرفی وارداتی به "خانه‌برانداز"

12 خرداد 1391 توسط بدری

بیش از 70 روز از سال تولید ملی و حمایت از کار وسرمایه ایرانی می گذرد، به بهانه فرارسیدن بیست و سومین سالگرد ارتحال حضرت امام نگاهی گذرا به وصیت نامه سیاسی و الهی رهبری فقید انقلاب اسلامی انداختیم تا بخشی از وصایای ایشان به حمایت از تولید ملی را بازخوانی کنیم.

درمیان بخش های مختلف وصیت نامه فرازی را مشاهده کردیم که بی ربط به سال حمایت از تولید ملی وکار و سرمایه ایرانی نبود؛ دراین فراز از وصیت نامه حضرت امام می فرماید:” بردولتها و دست اندرکاران است چه در نسل حاضر و چه در نسل هاى آینده که از متخصصین خود قدردانى کنند و آنان را با کمکهاى مادى و معنوى تشویق به کار نمایند و از ورود کالاهاى مصرف ساز و خانه برانداز جلوگیرى نمایند و به آنچه دارند بسازند(قانع باشند) تا خود همه چیز را بسازند”.

در این قسمت از وصیت نامه حضرت امام دولتمردان را به حمایت از نیروی کار خود فرا خوانده است و از طرفی نیز به مردم علیرغم سفارش به قناعت اعلام می دارد تا خود هرآنچه که لازم دارند را بسازند.

امروز اگر چه درشرایطی به سر می بریم که هم از طرف کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا مورد تحریم اقتصادی قرار گرفته ایم اما آنچه که تا کنون توانسته ایم به آن دست یابیم نشان دهنده این است که خواسته ایم به منویات حضرت امام جامع عمل بپوشانیم. ولی تا آرمان شهری که امام روح الله مدنظرشان بود فاصله زیادی داریم بنابراین باید سرعت بیشتری به  حرکت خود بدهیم و به رهنمود های مقام معظم رهبری نیز گوش فرادهیم تا از مسیرحق خود منحرف نشویم.

اگر چه تاپایان سال بیش از 250 روز فرصت باقی است اما زمان آن فرارسیده است که به جای دادن شعار های مختلف و رنگارنگ در زمینه سال تولید ملی به عمل بپردازیم و از این فرصت باقی مانده نهایت استفاده را ببریم و قدم هایی را در جهت تحقق این هدف بزرگ برداریم.

حضرت امام در وصیت نامه خود فرازهای دیگری را نیز به حمایت از تولید ملی اختصاص داده اند که دراینجا خالی از لطف نیست که قسمت های دیگری از این وصیت نامه سیاسی و الهی را مرور کنیم.

ایشان در بخشی دیگر از وصیت نامه خود می فرمایند:” با اراده مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگیها قیام کنید و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروى کم ندارد و اگر خودىِ خود را بیابد و یاءس را از خود دور کند و چشم داشت به غیر خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارید و آنچه انسان هاى شبیه به اینان به آن رسیده اند شما هم خواهید رسید به شرط اتکال به خداوند تعالى و اتکاء به نفس و قطع وابستگى به دیگران و تحمل سختى ها براى رسیدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب“.

همچنین حضرت امام در وصیتی به مردم ومسئولان می فرمایند:” من وصیّت دلسوزانه و خادمانه مى کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشم گیرى از بسیارى از دام ها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیارى از کارخانه ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیماها و دیگر چیزها که گمان نمى رفت متخصصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوى غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنان اینها را به راه اندازند، در اثر محاصره اقتصادى و جنگ تحمیلى خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهاى ارزان تر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم مى توانیم .”

منبع : www.598.ir

 نظر دهید »

حيات احمد

08 خرداد 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم:

از بهترين عمل ها خوشحال كردن مومن است،يعني قرض وي را ادا كني،حاجتي را از او برداري،يا اندوهي را از او برطرف كني.

حديث 3040 نهج الفصاحه

درباره فرمانده شهيد محمدعلي رهنمون:

خسته كه مي شدي؛خسته،كلافه،عصباني،نااميد. وقتي كه مي خواستي قيد همه چيز را بزني و ول كني و بروي. مي رفتي مي نشستي پيش رهنمون. نگاهش مي كردي. نگاهت مي كرد. باهات حرف مي زد،مي خنداندت. ده دقيقه بعد كه بلند مي شدي بروي، انگار  نه انگار خبري بوده.

جلد 16 يادگاران،خاطره 70

 نظر دهید »

رويکرد رهبرانقلاب برای حفظ جهت و استمرار انقلاب

08 خرداد 1391 توسط بدری
مدل رهبر انقلاب و تفاوت های آن با مدل هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد
رهبر معظم انقلاب در طول بیش از دو دهه که از رهبری ایشان می گذرد رویکردی را برای حفظ جهت و استمرار انقلاب اسلامی که توسط امام خمینی(ره) پایه گذاری شده بود طراحی و به اجرا گذاشتند. مدل رهبر معظم انقلاب برای استمرار انقلاب تا ظهور که آرمان صریح امام خمینی بوده است، بریده از تقابل علمای بزرگ اسلام در طول 14 قرن گذشته و به خصوص سه قرن اخیر با جبهه کفر نیست.

پایگاه 598 - محسن دنیوی به نقل از حوزه نفيسه / رهبر معظم انقلاب در طول بیش از دو دهه که از رهبری ایشان می گذرد رویکردی را برای مدل رهبر معظم انقلاب برای استمرار انقلاب تا ظهور که آرمان صریح امام خمینی بوده است، بریده از تقابل علمای بزرگ اسلام در طول 14 قرن گذشته و به خصوص سه قرن اخیر با جبهه کفر نیست. که توسط امام خمینی(ره) پایه گذاری شده بود  طراحی و به اجرا گذاشتند.

البته این مدل و یا رویکرد ایشان از چند منبع تغذیه می شود که از جمله می توان به نگاه خاص ایشان به قرآن و سنت اشاره نمود. امام خامنه ای از سالهای پیش از انقلاب با نگاهی که دغدغه حکومت الهی داشته است به آیات و روایات می نگریسته اند و تاثیرپذیری شدید ایشان از شهید عزیز نواب صفوی نیز مویدی بر این مطلب است. کتاب کوچک اما بسیار مهم ایشان با عنوان «طرح كلی اندیشه‌های اسلامی در قرآن» (برای اطلاعات بیشتر) کاملا نشان از این دارد که که رهبری با دغدغه ای خاص به معارف می نگرند و مساله اسلام در جهان امروز برای ایشان مهم و حیاتی است.

دومین منبع تغذیه این مدل سیر، تاریخی مسلمانان و به خصوص شیعیان بعد از غیبت کبری است. این سیر در طول سه قرن گذشته به شرایط پیچیده و حساسی رسیده و مواجهه اسلام و غرب سبب ایجاد یک پیچ یا گره تاریخی شده است و که با عبور از باید منتظر تغییر عهد بشری(به تعبیر سید مرتضی آوینی) بود. تغییر عهدی که فرهنگ و تمدن بشری را متحول خواهد نمود و نظم کنونی حاکم بر جهان تغییر خواهد کرد.

مدل رهبر معظم انقلاب برای استمرار انقلاب تا ظهور که آرمان صریح امام خمینی بوده است، بریده از تقابل علمای بزرگ اسلام در طول 14 قرن گذشته و به خصوص سه قرن اخیر با جبهه کفر نیست. رهبری بر انباشتی از تجربه تاریخی تکیه زده اند و در کلام ایشان می توان تجربیات میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری، مرحوم مدرس و کاشانی وامام و …را در مواجهه با کفر سازمان یافته و استکبار جهانی شده مشاهده نمود.

و اما مدل؛

این مدل از سه بخش تشکیل شده که بخش اول خط سیر زمانی را نشان می دهد. بخش دوم تغییر مقیاس مکانی و بخش سوم نیز موضوعات مهمی که در این سیر زمانی و در مقیاس مکانی باید تغییر یابند را مورد توجه قرار می دهد.

در بخش سیر زمانی ایشان بارها به صراحت سیر مد نظر خود را بیان داشته اند.

سیر زمانی: انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، امت اسلامی (تمدن نوین اسلامی)

 

آخرین بار در کرمانشاه ایشان این سیر زمانی را بیان داشتند (این سخنرانی مهم را در اینجا دوباره ببینید) و تکیه خود را بر مرحله جامعه اسلامی و چگونگی شکل دادن به آن گذاشتند.

بخش دوم مقیاس مکانی در مدل ایشان است. ایشان حفظ و استمرار انقلاب را در سه سطح پیگیری می نمایند. سطح اول مقیاس ملی و درونی است که هم اکنون به ایران عزیز اختصاص دارد. سطح دوم در مقیاس منطقه ای است. منظور از منطقه نیز منطقه جغرافیایی نیست بلکه منطقه عقیدتی است و به تعبیر دیگر سطح دوم جهان اسلام است و به همین دلیل مصر که در آفریقاست در بیانات ایشان از جایگاه بیشتری نسبت به برخی کشورهای نزدیک به ما به لحاظ جغرافیایی برخوردار است. و سطح سوم نیز مقیاس جهانی است. ایشان تحول و انقلاب را هر سه سطح مورد دقت و پیگیری قرار می دهند و این امر مختص به امروز نیست و از سال 42 آغاز شده است. این سه مقیاس بر هم تاثیرگذار بوده و ایشان به صراحت بیان داشته اند که انقلاب های منطقه متاثر از انقلاب ایران است و این موج به قلب اروپا خواهد رسید.

مقیاس مکانی:

مقیاس ملی: انقلاب اسلامی در ایران

مقیاس منطقه ای: بیداری اسلامی در جهان اسلام

مقیاس جهانی: جنبش عدالت خواهی در نظام جهانی(آمریکا و اروپا و دیگر کشورها)

 

بخش سوم هم موضوعات مهمی است که در طول سیر زمانی بیان شده و در هر سه مقیاس مکانی تغییر خواهند کرد و تحول آنها از درون و با انقلاب در ایران اوج گرفته(هر چند شروع تحول آنها ریشه در گذشته دارد) و گسترش خواهد یافت.این سه موضوع عبارتند از نگاه ما به دین و معرفت دینی، نگاه ما به علم و تکنولوژی و نگاه ما به اداره کشور و مدیریت اجتماعی.

موضوعات سه گانه:

موضوع اول: تغییر نگرش ما به دین و معرفت دینی

موضوع دوم: تغییر نگرش ما به علم و تکنولوژی

موضوع سوم: تغییر نگرش ما به دولت و مدیریت اجتماعی

این سه موضوع که با کلمات دین، علم و دولت از آنها یاد می کنیم سه گانه ای هستند که درهم تنیده بوده و تاثیر جدی در هم دارند. جالب اینجاست که تا پیش از انقلاب این سه از هم جدا و منفک دیده می شدند اما بعد از انقلاب و ضرورت شکل گیری دولت(به معنای عام کلمه و اعم از حاکمیت به همراه قوا و تمام دستگاههای اجرایی) این موضوع را مطرح نمود که این دولت توسط چه کسانی شکل بگیرد. حوزویان که علوم به تعبیری دینی را خوانده بودند و کارشناس علوم دینی بودند؟ یا دانشگاهیان که علوم مدرن را خوانده و کارشناس در آن بودند؟

ابتدای انقلاب حوزیان خود را فاقد چنین توانایی دانسته و کار را به بازرگان واگذار کردند. اما به سرعت مشخص شد که بارزگان به عنوان دانشگاهی اهل سیاست و تیم همراهش که همگی در دانشگاههای مطرح دنیا درس خوانده بودند نمی توانند در مسیر آرمانهای انقلاب و امام و امت حرکت کنند و خود آنها نیز متوجه این موضوع شدند و مسالمت آمیز و بعد از مساله تسخیر سفارت کنار رفتند. به مرور هم اختلافات دانشگاهیان و حوزویان بیشتر می شد. تا اینکه برخی اهل نظر از حوزه و دانشگاه گمان بردند که مشکل اینجاست که علم دین در سینه فردی به نام حوزوی و علم مدرن در سینه فردی به دانشگاهی جا گرفته است و همین که این دو دستگاه معرفتی در نزد دو نفر است باعث می شود که این دو با هم اختلاف پیدا کنند، پس فکر کردند که اگر اینها در یک نفر جمع شود مشکل حل خواهد شد. پس حوزویانی دانشگاهی شدند و دانشگاهیانی حوزوی و موسسات و دانشگاههایی مانند دانشگاه امام صادق(ع)، موسسه امام خمینی(ره)، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، دانشگاه مفید، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، مدرسه عالی شهید مطهری و… با این رویکرد متولد شدند. تا هم دین را بیاموزند و هم علم را.

اما به دلایل متعدد که جای بحث آن مجالی دیگر می طلبد مشکل حل نشد و همچنان باقی است و تاکیدات رهبری بر تحول حوزه و تحول دانشگاه نشان از این است که مشکل باقی است و راه حل قبلی جوابگو نبوده است. راه حل علم دینی که ترکیبی ناهمگن از علم مدرن و علوم حوزوی نیست. بلکه ترکیبی است که شاید از هر دوی اینها بهره برده باشد اما چیزی که با هردوی اینها فرق داشته و ماهیتی متفاوت برای خود دارد.

رهبری تغییر نگاه به دین و معرفت دینی را با این قالبها تاکنون در طول بیست سال پیگیری نموده اند: تحول حوزه، وحدت حوزه و دانشگاه، پویایی فقه، اجتهاد در زمان و مکان، حوزه و پاسخ به نیازهای انقلاب و اخیرا هم با عنوان فقه حکومتی و نظام سازی به این موضوع پرداختند.

ایشان تغییر نگاه به علم را با این عناوین پیگیری نموده اند: اسلامی شدن دانشگاه، جنبش نرم افزاری، وحدت حوزه و دانشگاه، نسبت دانشگاه و انقلاب، نقد علوم غربی و به خصوص علوم انسانی و اخیرا هم با عنوان تحول در علوم انسانی به این موضوع توجه داشتند.

ایشان تغییر نگاه به دولت و مدیریت اجتماعی را با عناوین ذیل پیگیری کرده اند: تاکید بر برنامه محوری، تاکید بر تنظیم اسناد راهبردی، نقد توسعه غربی سند چشم انداز و از همه مهمتر و کلیدی تر نیز بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است که هم اکنون به محلی برای تجمیع دغدغه های ایشان تبدیل شده و تاکید ایشان بر نشست های راهبردی نیز اتمام حجتی است بر این دغدغه و اهتمام.

تا بدین جا سه بخش مدل مد نظر ایشان عنوان شد. تنها این نکته باقی است که ایشان این سه موضوع را در هر سه مقیاس مکانی و در طول خط سیر زمانی که مطرح شد به اشکال و با بیانات و عبارات متفاوت دنبال نموده اند. به عنوان مثال در دو همایش بیداری اسلامی بحث نظام سازی را مطرح کردند و این یعنی اینکه هر چند نظام سازی و فقه حکومتی امروز مساله ماست اما فردا مساله تمام جهان اسلام خواهد شد و این سوال پیش خواهد آمد که دین چگونه قصد اداره جامعه را دارد؟

در بخش آخر این نوشته قصد آن داریم تا سه دولت گذشته که در حقیقت سه دوره در دوران رهبری ایشان بوده اند را بررسی نموده و نسبت آنها را با این مدل که رهبری حرکت کلی نظام را با آن هماهنگ می نمایند بسنجیم؛

دوره اول: دوره سازندگی و ریاست جمهوری آقای هاشمی است. آقای هاشمی در سیر زمانی تاحدودی به رهبری نزدیک هستند و معتقدند که انقلاب باید تا تشکیل حکومت مسلمین ادامه یابد اما به جامعه سازی و تمدن سازی نمی رسد و بلکه ما باید در عرض تمدن غربی، بتوانیم سبکی از حکومت و جامعه را ایجاد کنیم که به لحاظ علم و تکنولوژی و مظاهر تمدنی شبیه غرب است اما بدیهای سیاسی و اخلاقی غرب را ندارد. شاید عبارت ژاپن اسلامی بهترین تعبیر برای بیان دیدگاه ایشان باشد. ایشان مشتاق مالزی در گذشته و ترکیه هستند البته تا حدودی و شاید با تفاوتی بتوان عربستان را با تغییراتی بهترین حکومت مد نظر ایشان دانست. حکومتی پولدار، مدرن با حفظ عقاید و آداب دینی درست(البته به تعبیر ایشان) نه مثل وهابیت.

در نگاه آقای هاشمی مهمترین چیز این است که مسلمین بتوانند حکومتی قدرتمند درست کنند که کفار بهت زده شوند از قدرت مسلمین و نتوانند به استقلال مسلمین تعدی کنند. شاید خلافت مسلمین عبارت برازنده تری باشد تا حکومت اسلامی.

ایشان دغدغه تغییر کل جهان را ندارند. ایشان قصد درگیری و به هم ریختن کفار و دیکتاتورهای جهان اسلام را ندارند. روابط خوبی هم با پادشاه عربستان و امیر کویت و شیخ امارات و امیر قطر و صاحب عمان و مالک بحرین و … دارند.

تحلیل آقای هاشمی از دین نیز تصویر مغشوشی است. ایشان دین را فردی نمی دانند و معتقدند دین در جامعه تاثیر دارد اما این تاثیر را نظامند تحلیل نمی کنند و صرفا به اجرای برخی احکام اجتماعی اسلام محدود می کنند. وگرنه اقتصاد را که نیاز نیست از دین اخذ کنیم و خودشان هم به صراحت در دوران ریاست جمهوری اعلام کردند که علاقه مند به اقتصاد سوئیس هستند.(Mixed Economic)

دوره دوم: دوره اصلاحات و ریاست جمهوری آقای خاتمی است. ایشان انقلاب اسلامی را فقط تا همان مرحله اول یعنی انقلاب قبول دارند و آن را جنبشی اجتماعی می دانند که رژیم گذشته را عوض کرده و تمام شده است. به زعم ایشان بعد از انقلاب ما هم باید مثل دیگر کشورها به مسیر اصلی توسعه بازگردیم و با بررسی جایگاه خود ببنیم که کجا هستیم و به مسیر توسعه خود در مسیری که دیگران رفتند و هم اکنون نیز آمریکا پرچمدار آن است حرکت کنیم. جبهه اصلاحات، درگیری ما با آمریکا را لجبازی سیاسی دانسته و معتقد است روابط خوب با آمریکا و اروپا به نفع ماست و باعث افزایش سرعت توسعه ما می شود و به همین دلیل هم 14 بار درخواست عضویت در WTO را دادند و هر بار هم توسط آمریکا وتو شد.

در نگاه ایشان دین امری فردی است و ورود آن به عرصه اجتماعی هم برای جامعه و هم برای دین و هم برای نهاد آن یعنی روحانیت مضر و موجب فساد است. تحلیل ایشان از علم هم روشن است و علم مدرن را علمی جهانی و جهان شمول دانسته و معتقد ما هم باید از تمامیت تجربه غرب در این زمینه بهره بریم و تنها فرق ما با غربیها فقط در عقاید شخصی ماست وگرنه در بقیه زندگی باید مانند آنها که به بهترین شکل در حال زندگی کردن هستند زندگی کنیم.(حال متوجه معنای نقل قول آقای پارسانیا از رهبری می شویم که در دویست و خرده ای جلسه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی کمتر حرف اسلام و انقلاب بود)

و اما دوره سوم: تا بدین مشاهده نمودید که دو دوره گذشته تا چه حد با دیدگاه و مدل رهبری نظام فاصله داشت. رهبری دین را امری اجتماعی دانسته که مسئول سرپرستی جامعه است. ایشان دین را نه فقط احکام اجتماعی موجود آن بلکه مسئول مدیریت کل امور جامعه در بخش مختلف از سیاست و فرهنگ و اقتصاد می دانند. ایشان در زمینه علم نیز منتقد علوم انسانی غرب بوده و نسبت به فرهنگ ماشینی ناشی از زندگی تکنیکال انسان مدرن نیز هشدار داده و می دهند.

در زمینه دولت نیز معتقدند که توسعه غربی غلط بوده و باعث نابودی بشریت شده است. پس اصلا به دنبال رسیدن به نقطه ای عین غرب(دیدگاه خاتمی) و یا چیزی شبیه آن با کمی تفاوت در ظاهر(دیدگاه هاشمی) نیستند بلکه به دنبال هویتی متفاوت می گردند. هویتی که باید آن را با رجوع به قرآن و تغییر نگرشمان به دین و علم و مدیریت اجتماعی بسازیم و حتی از آن به عنوان مدل زیستنی متفاوت یاد می کنند که ارمغان آور حیاتی طیبه است و قابل عرضه به بشریت.

و اما دولت آقای احمدی نژاد. آقای احمدی نژاد به اذعان رهبری نزدیک ترین رییس جمهور به لحاظ فکری به ایشان بوده اند. آقای احمدی نژاد تمام آنچه در کلیت بیان رهبری گفته شد قبول داشته و بدان معتقدند. اما نزدیک به معنای برابری و مطابقت نیست و شما با هر چیزی که نزدیکتان باشد باز هم کمی فاصله دارید. اما این فاصله در کجاست؟

این فاصله در نحوه تغییر نگرش ما به علم و دین و دولت است. رهبری این تغییر را از طریق ساختارها پیگیری می کنند. یعنی معتقدند که باید دانشگاهیان، علوم انسانی و علم مدرن را متحول سازند و همه بدنه دانشگاه باید درگیر این مساله شود. و یا تحول حوزه باید توسط ساختار حوزه متحول شود و اساتید و طلاب و مراجع باید به این نقطه برسند و با عزم جمعی این کار صورت گیرد و یا تحول در دولت و مساله الگوی پیشرفت را از طریق کارشناسان دولت و بدنه دولت به معنای عام پیگیری می کنند.

اما دکتر احمدی نژاد قصد دارند این تغییرات را از راههای میانبر و سریعتر به نتیجه برسانند. اگر به متن سخنرانیهای ایشان مراجعه کنید واژه هایی مانند تحول حوزه، فقه حکومتی، نظام سازی، تحول در علوم انسانی، الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی و … را چندان زیاد نمی بینید. مسیر مد نظر رهبری تدریجی و زمان بر بوده و نیاز به فرهنگ سازی و تبدیل شدن این مسائل به خواست عمومی حوزویان، دانشگاهیان و دولتیان را دارد. اما مسیر مد نظر آقای احمدی نژاد برای رساندن انقلاب به ظهور، گروهی بوده و با جمعی همدل می توان این کار را انجام داد. به همین دلیل ایشان با جمعی دانشگاهی تلاش می کنند معادلات اقتصادی را به نفع عدالت تغییر دهند و یا با جمعی اهل معرفت که عموما هم مکلا هستند تلاش می کنند تا دریافت جدیدی از دین و معرفت دینی را دنبال کنند و نیازی به تحول کلی حوزه و دانشگاه نمی بینند و کمتر هم این موضوع را پیگیری می کنند. به تعبیر دیگر تفاوت رهبری با آقای خاتمی در مبنا بود با آقای هاشمی در راهبرد و با آقای احمدی نژاد تنها در تاکتیکها تفاوت است و این همان نزدیک بودنی است که رهبری به لحاظ فکری با رییس جمهور محترم داشته و دارند. اما تفاوت همچنان باقی است…

 نظر دهید »

فرهنگ کار نداریم و کار فرهنگی می‌خواهیم بکنیم

08 خرداد 1391 توسط بدری

وحید جلیلی- فرهگ کار نداریم و کار فرهنگی می‌خواهیم بکنیم.

کار فرهنگی اگرچه فرهنگی است ولی کار است در هر صورت!

و فصل مشترکی دارد با فعالیت کارگران معادن مس سرچشمه یا ذوب‌آهن اصفهان یا تراکتور‌سازی تبریز یا فولاد اهواز یا آلومینیوم‌سازی اراک یا نساجی مازندران یا… که دیگر بیش از آنکه کار واقعی را به باد بیاورند بازی را تداعی می‌کنند!

کار فرهنگی همچنین سرنوشتی پیدا کرده است. بیش از آنکه کار را و فرهنگ را به یاد بیاورد رقابت‌های پوچ و بازی‌های بی‌حاصل و بی‌محصول و گل‌‌های نزده و لایی‌های خورده و آفساید‌های مکرر و گل به خودی‌های تمام نشدنی و امتیازات از دست داده و تفاضل گل‌های منفی و … را تداعی می‌کند.

***

کار فرهنگی قبل از آنکه فرهنگی باشد کار است.

w=f.d

و نیرو می‌خواهد و جا به جا کردن می‌طلبد. اگرنه کوه‌ها را که خود را لااقل تفکراتی که از فرط وزانت قدرت تحرک ندارند؛ قدرت تحریک و جابه‌‌جا کردن چیزی را هم نخواهند داشت.

تحجر بسیاری اوقات از همین وزانت‌ها آغاز می‌شود.

بعضی‌ها با سیوطی و مغنی و اسفار و کفایه «سنگ»‌ین می‌شوند و بعضی دیگر با لویاتان و جمهور و جامعه باز و قبض و بسط!

و جالب است که این سنگ‌ین‌ها علی‌رغم ظاهر متفاوتشان چگونه متحد می‌شوند با هم وقتی سیل را می‌خواهند سد کنند.

فتنه ۸۸ را که یادتان هست؟ بی‌بی سی استفتاء می‌کند از آیت‌الله بهمانی که به نظر مبارک حضرت مستطابعالی … فردیدیدی‌های با وقار و سنگین و غرب ستیز! جمع می‌شوند با سنگ‌ین‌های آن طرف و سنگ می‌شوند در دست‌های تهاجم بی‌فرهنگی به طوفان واقعیت بیست و پنج میلیون نفری چون «علما»یی‌اند که عهدی ندارند با او بر «لایقاروا»، کظله ظالم و سغب مظلوم را به فرهیختگان و دانشوران و روشنفکران چه کار؟

وزانت فردی‌شان باز می‌دارد گویی از اندیشیدن به توازن اجتماعی.

سنگین‌ها و متحجرین؛ یقه بسته باشند یا «جامعه‌باز» به دست، در هر صورت مخالف کارند. مخالف جابه‌جایی‌اند.

و عدالت در کار جابه‌جایی است و «یضع‌الامور مواضعها».

تکان می‌دهد. جابه‌جا می‌کند. تغییر می‌دهد.

سبک می‌بیند این سنگین‌نماها را.

یستهزء بهم و یمدهم فی‌طغیانهم.

***

و در گوشه‌ای دیگر فرنگی کارهایند!

و کجا نیستند؟

می‌روی برازجان چفیه به گردن به استقبال می‌آیند که «داریم کار فرهنگی می‌کنیم در مسجد»

«وفقکم‌الله، چه می‌کنید مثلا»

«چهار گیگ کلیپ شیطان‌پرستی دانلود کرده‌ایم از اینترنت و می‌شناسیم همه فرقه‌ها و نغمه‌‌هایشان را»

«نادر مهدوی و بیژن گرد را هم می‌شناسید؟»

«نه! کی‌هستند؟»

«همین بچه‌محل‌های خودتان در خورموج که دادند هلی‌کوپتر شیطان بزرگ را کوسه‌های خلیج فارس خوردند»

«عجب؟! نشنیده بودیم در این بیست و چند سال اسمشان را در برنامه‌‌های فرهنگی بسیج و ارشاد و سازمان تبلیغات و کانون‌های مساجد و …»

«ولی به جایش هزار تا جیمسون جکسون را شناخته‌اید در فعالیت‌های فرنگی‌تان»

***

و از برازجان تا بجنورد تا بیرجند تا تبریز همین است خبر.

فرنگی‌کارها، کار فرهنگی را مصادره کرده‌اند.

نیرو تربیت می‌کنند به چه مقبولی.

رجایی را تمییز نمی‌دهد از باهنر و هالیوود را می‌شناسد مثل کف دست!

خورشید انقلاب را نمی‌شناسد و ستاره داوود را در کف نعلبکی و نوک برج و پشت وانت اکبر سیبیل کشف می‌کند و در جزیره برمودا دنبال فراماسون‌ها می‌گردد که هیچ کدام از ما یک لیوان آن نمی‌خوریم مگر اینکه آنها برایش برنامه‌ریزی کرده‌اند!!

اینها اراجیفی است که نهادهای خوشنام جمهوری اسلامی سی‌دی‌هایش را ده هزار تا ده‌هزار تا به عنوان کار فرهنگی حقنه می‌کنند در مغز ایتام آل محمد(ص).

***

و این گونه است که نسلی ساخته‌اند که می‌شود اسمشان را گذاشت غرب‌زده‌های جدید. غربزده‌‌های حزب‌اللهی!

غرب‌زده‌ها کی‌اند مگر؟ نه آنها که بی‌توجهند به گنجینه‌های خودی و سرمایه‌های ملی و داشته‌های این مردم؟

چه فرقی می‌کند که تو نادر مهدوی و بیژن گرد را در اثبات غرب از یاد ببری یا در انکار غرب؟

و کدام انکار؟ وقتی شب و روزت به تحلیل غرب می‌گذرد و حلال کردنش به صد بهانه!

معیار غرب‌زدگی خودانکاری است.

چه به بهانه نقد غرب باشد چه قبولش.

فرنگی کارها آزاد نیستند پای در این سرزمین محکم نکرده‌اند و در سطح درگیرند.

غرب سربه‌سرشان گذاشته است.

نیمی از قدرتشان را پیشاپیش گرفته است.

در بند نقد غرب‌اند و داشته‌هایشان نسیه است!

تئوری حکومت و جامعه و فرهنگ‌شان در آینده‌ها نوشته خواهد شد.

وقتی که انقلاب اسلامی را نجات بدهند از التقاط جمهوری و اسلامی که امام خمینی( که فلسفه غرب نمی‌دانست! و دوره‌های شیطان پرستی و غرب‌شناسی در آبعلی و مشهد و اردبیل و قم و نیاوران ندیده بود) دچارش شد! و دچار کرد یک ملت را به التقاط با مدرنیته! به اضطرار یا… .

***

فرنگی‌کارها اهل کار نیستند چون به سرمایه فرهنگی ایرانی، به گنجینه فرهنگ انقلاب اسلامی به داشته‌های جامعه دینی ایران بی‌توجه‌ترند تا کوچکترین تحکر غربی‌ها و غرب‌زده‌ها.

کار فرهنگی از توجه به سرمایه‌ فرهنگی خودی آغاز می‌شود.

چه بر می‌آید از آنها که سرمایه فرهنگی‌شان صرفا اطلاعات راست و دروغی است که از رقیب دارند؟ کالاها و ترفند‌ها و بازار دشمن را می‌شناسند اما در این سو گویی معادن از خاک بیرون زده را هم نمی‌بینند و نه حتی کالاهای خودی را.

تاجر و بازاریاب کالاهای پرزرق و برق دشمن‌اند. تمام زندگیشان شده است برانگیختن کنجکاوی خودی‌ها به سلوک فکری و اخلاقی و سیاسی و هنری و رسانه‌ای غرب.

و یک دهم این انرژی را هم به کار نمی‌گیرند در تولید و توزیع و تبلیغ محصولاتی که کارگران فرهنگ خودی از دل سرمایه‌های فرهنگی خودی متولد کرده‌اند.

فرنگی‌کارها اهل تولید نیستند.

در بازار فرهنگی وسیعی که جهالت مدیریت‌های بدکاره خوش‌نیت نصیبشان کرده؛ تجارت کالاهای بیگانه جایگزین تولید محصولات ایرانی شده است و نابود می‌کند این تجارت خارجی، تولید ملی را.

***

کار فرهنگ، بی‌فرهنگ کار راه نمی‌افتد.

و تا دور دست این تاجران فرنگ‌زده گریزان از کار و اعتنا به سرمایه ایرانی باشد فرهنگ به سامانی نخواهد رسید.

و کار فرهنگی استحصال و باز تولید سرمایه‌های فرهنگی خودی اعم از معارف و علوم و تجربیات و الگوها و اسوه‌ها و… است و نه سرگرمی و سردرگمی در بازارهای مکاره اندیشه و هنر و رسانه فرهنگی غربی.

منبع: نشریه راه ۵۶
 2 نظر

گفتاری از آیت الله حق شناس درباره ماه رجب

06 خرداد 1391 توسط بدری

سایت انجمن پژوهشی ـ مذهبی کادح، در گفتاری از استاد اخلاق آیت الله حق شناس درخصوص ماه رجب آمده است: هر زمانی یک خصوصیتی دارد. مثلا دهه ذی حجه، ماه رجب و … درباره ماه رجب می‌فرماید:” الشهر شهری و العبد عبدی و الرحمه رحمتی". (اقبال الاعمال سید بن طاووس، ج ۳ ص ۱۷۴ ). یعنی ماه ، ماه من است و بنده بنده من و رحمت هم رحمت من است.

اگر در ماه‌های دیگر ، فقط در شبهای جمعه از سر شب ندا داده می شود که “بندگان! بیایید، بیایید” در ماه رجب هر شب از اول شب، آن ملک داعی ندا می‌کند که آیا قرض داری، حاجتمندی هست؟ هر کس در این ماه هدایت بخواهد، من او را هدایت می‌کنم…

چه خوب است که ما در این ماه، خود را از خدا در خواست بکنیم.

اما این در صورتی است که شما رفع موانع بفرمایید.

پس موقعیت شما در ماه رجب معلوم شد و این موقعیت را باید مغتنم بشمارید.

هر کسی که مانع سیر شماست، رهایش کنید آقا جان! هر چیزی که مانع سیر عملی شماست، او را رها کنید آقا !

موانع تا نگردانی زخود دوردرون خـانه دل نایـدت نـور

” الترجیب بمعنی التعظیم ” (روضه الواعظین ،ج ۲ ،ص ۳۹۳ ) رجّب یرجّب ترجیبا ،عظّم یعظّم تعظیما . می فرماید در این ماه ، دعا مستجاب است ، خصوصا بر علیه ظالمان . ” و لهذا کان فی الجاهلیه یوخرون علی من ظلمهم فیدعون علیهم فی رجب فلا یرد ” ، و برای همین در زمان جاهلیت ، مردم نفرین بر علیه کسانی که به آنها ظلم کرده بودند را تا ماه رجب به تاخیر می انداختند ، چون اعتقاد داشتند که دعای آنها از درگاه پروردگار رد نمی شود .

اگر کسی به اهل جاهلیت بدی می کرد، می گفتند:

دعا کن ماه رجب نیاید!

اگر ماه رجب بیاید ، کلکت را می‌کنیم ! این قدر به ماه رجب معتقد بودند ! پس شما هم باید خودتان را برای ماه رجب مهیا بکنید .

“الترجیب بمعنی التأهب و الاستعداد” از امیر مومنان سوال شد:

استعداد چیست؟

حضرت فرمود: استعداد آن است که انسان لااقل، تارک محرمات و فاعل واجبات بوده و متخلق به اخلاق باشد.

عرضه داشت: یا رسول الله می خواهم در رحمت خدا باشم.

حضرت فرمودند: به خلق خدانیکی کن .

آره باباجان من ! مفتکی نمی شود . حالا هی سر مردم کلاه بگذار !

حضرت فرمودند: آیا امسال عمره رفتی؟

عرض کرد : نه یابن‌رسول الله.

حضرت فرمودند: منافع بی شماری از تو فوت شد.

این شخص خیلی ناراحت شد.

حضرت فرمودند: آیا می خواهی چیزی به تو یاد دهم که ثواب یک عمره، دو عمره ،ده عمره ، صد عمره به تو برسد!

فرمودند: دل مومن را خوشحال کردن، ثوابش با صد عمره مقابله می‌کند.

در این ماه هر شب از اول شب ندا می دند : “ایها القانتون قوموا “.

ای کسانی که مشغول به طاعت وبندگی هستید ، بیدار شوید .

نزدیک سحر ندا می شود : ” ایها المستغفرون قوموا ” (وسائل الشیعه ، ج ۱۰ ، ص ۴۷۸ ) .

ای کسانی که اهل استغفار هستید، بیدار شوید.

باید ماه رجب را بزرگ بشمارید…

*بر گرفته از کتاب زملک تا ملکوت، دفتر اول

 

منبع http://www.598.ir

 نظر دهید »

خاطرات جنگ به روایت تصویر/ عملیات کربلای پنچ

06 خرداد 1391 توسط بدری


علی جان، عباس عزیزم، دلم در هوای دیدن روی ماهتان سخت بی تاب است، این روزها حسی غریب در میان خاطرات لحظه های خوب بودن با شما، ترنم خیالم را به خاکریزهای آسمانی شلمچه می برد، پلک هایم را روی هم می گذارم، شاید بتوانم دوباره احساستان کنم، می دانم در امتحان بزرگ عشق مردود شده ام، شرمنده ام، جا مانده ام، هر بار با دیدن تصویرتان سرگشته و حیران می شوم، همچون کبوتران بال شکسته بر خاک زمین افتاده اید، ساکت و خاموش!، می دانم که زمین فانی دیگر برای شما کوچک شده بود، آنقدر کوچک و حقیر که به آسمان آبی و زلال کوچ کردید، و من سرمازده از عمق جانهای یخ بسته برای فرار از قلبهای مسخ شده باز به شما پناه می آورم، چگونه شب را سحر کنم؟ علی و عباس عزیزم، چه زیبا به وصال حق رسیدید، حفره های گلوله در بدن شما چه زیبا شب را شکافت و طلعت زیبا و درخشان قصرهای بهشتی را بر رویتان گشود، عزیزانم، غمگینم، می ترسم، از فراموشی و غفلت و اوهام سرد دنیا در هراسم.علی شاه آبادی و عباس حصیری و همه آن هزاران ستاره کهکشان عشق، می دانم که خیلی ها فراموشتان کرده اند، می دانم که ما را ثمرات نسلی سوخته می پندارند، به درستی می فهمم که منظورشان از نسل سوخته چیست، از نسل سومی ها شکوه ندارم، از بعضی از هم نسلانم ناراحتم که جاذبه های سخیف دنیای فانی آنها را از عشق بزرگی که در شهادت و ایثار معنا پیدا می کند دور کرده است، و با چهره های کریه در رسانه های بیگانه فریاد هل من ناصر می زنند، به قول شهید بزگ آوینی:” بگذار کرمها در باتلاقهای پاییزی خوب پرورده شوندو زمین و آسمان را در همان لجنزار عفن بجویند.”
عزیزانم ، سکوت شما هزاران فریاد نهفته در خود دارد، که تنها آن را که فهم شنیدن باشد، در می یابد.
عاشقانه منتظرم تا مرا به سوی خود بکشانید و ببرید…
این روزها سخت بی تابم…
پ.ن.
1- در عکس ، علي شاه آبادی و عباس حصیری هستند كه در عملیات کربلای5 با اصابت گلوله  دشمن به شهادت رسیده اند.
2- به زودی مجموعه عکس های شهدا به همت عزیزانم آقایان علي اصغر داودآبادي فراهاني، فرهاد سليماني، اسماعيل عباسي، سيدعباس ميرهاشمي و فرزاد هاشمي از ميان هزاران قطعه عكس در کتابی مشتمل بر 277 عکس ، توسط بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس به چاپ می رسد.این عکس نیز در دل این کتاب جای دارد. آنچه اين مجموعه را در نوع خود متمايز مي سازد، تلاشي است كه براي جمع آوري و عرضه اطلاعات مربوط به هر عكس در كنار اثر انجام پذيرفته كه استفاده دقيق تر و وسيع تر محققان و پژوهشگران را از اين كتاب ممكن مي كند.
3– گل واژه های این مطلب از شهید بزرگ آوینی است.

 نظر دهید »

نسخه جديد زندگينامه ي آيت الله حق شناس به قلم حجت الاسلام والمسلمين جاودان

06 خرداد 1391 توسط بدری

گر بريزي بحر را در كوزه اي…

آيت ا… حاج ميرزا عبدالكريم حق‎شناس تهراني در سال 1298  شمسي در خانواده اي متدين در تهران متولد شدند. نام پدرشان علي و نام خانوادگي‎شان صفاكيش بود. پدر در فرمانداري آن روز تهران صاحب منصب بود و به همين جهت به علي‎خان شهرت داشت. او سه فرزند داشت: ولي، كريم و رحيم .منزل مسكوني پدریشان در خيابان عین الدوله يا ايران كنوني قرار داشت كه جزو محلات نجيب تهران حساب می شد. پدر در  ايام صباوت فرزندان خويش وفات يافت؛ ولي مادرشان تا آن زمان كه ايشان به سن پانزده شانزده سالگي برسند در قيد حيات بود.
از مادر بزرگوارشان به نیکی ياد می کردند، و براي او طلب مغفرت داشتند، و خود را وامدار ايشان می‌دانستند. می‌فرمودند: «مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتيح را می‌خواند، و حتي آيات مبارکه قرآن را در ميان كلمات ديگر تشخيص می‌داد. او اين فهم وشناخت را به خوابي كه از امام امیرالمؤمنین عليه‎السلام ديده بود، مربوط می‌دانست. در آن رؤيا ايشان حضرت وصي (عليه‎الصلوة والسلام) را ديده بود كه به او دو قرص نان می‌دهند. يكي از آن‎ها را شيطان می‌رباید؛ اما او موفق می‌شود كه ديگري را حفظ كرده و بخورد. بعد از اين كه صبح از خواب برخاسته بود، ديگر می‌توانست قرآن را بشناسد، و بخواند.» در مورد دقت و مواظبت او در امر تربيت فرزندان می‌فرمودند: «روزي ناظم مدرسه مشق نوشته هاي مرا ديد، عادت من اين بود كه  خطوط مشق‌های مدرسه را، سربالا می‌نوشتم. يعني اول نوشته روي خط بود؛ اما رفته رفته از خط خارج شده و رو به بالا مي رفت. او با تشر به من گفت چرا نردبان درست كرده‎اي؟ دستت را بياور. آن‎وقت با چوب آلبالويي كه به دست داشت، ده بار بر كف دست من زد. دستم ورم كرده بود. ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه‎ام نشان داده و شكايت كردم، گفتم: مادر ببين دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود، دست او را مي بوسيدم، و تشكر مي كردم. اين‎قدر بايد از اين چوب ها بخوري، تا آدم شوي». در مورد پدر نيز يك نمونه مي فرمودند كه: « روزي با برادر بزرگترم در كوچه بازي مي كردم كه پدر رسيد. برادر بزرگ‎تر به يك سو فراركرده و من به يك سو رفتم، پدر آمده بود كه ما را تنبيه كند. آن روزها خانواده هاي نجيب، بازي كردن در كوچه ها را براي بچه ها بد مي دانستند. خاله‎ام مرا نجات داده به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت: نمي گذارم بچه‎ام را تنبيه كنيد.» اين نوع برخورد از نوع تربيت هاي قديمي بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ايشان از پدر و مادرشان كه اين‎قدر به سرنوشت فرزند خود مي انديشيدند، تقديركرده و مي فرمودند: «زحمات ايشان مايه تربيت ما بود. بعد از فوت پدرشان، مادر همچنان فرزندان خويش را در كفالت داشت؛ اما با وفات مادر- رضوان‎الله عليها- با اين كه عموهاي‎شان در قيد حيات بودند، و ممكن بود همه بچه ها به خانه عموها بروند؛ ولي دايي بزرگ حاج‎ ميرزاعلي سود بخش مقدم، پيش‎قدم شده و گفته بود: «از ميان بچه ها كريم به منزل ما بيايد. او فرزند ما باشد.» بدين‎ترتيب دو سه سالي در منزل دايي به سر بردند. در اين دوره به دبيرستان دارالفنون مي رفتند. حاج دايي مي خواست ايشان بعد از دورۀ  درس به بازار برود، به كسب و كار بپردازد، و شايد بعدها با خانواده ايشان پيوندي پيدا كند. رسم روزگار هم همين بود. از آن طرف، دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتي را نويد مي داد؛ راهي كه برادران ايشان بر آن رفتند، و در وزارت امور خارجه به مقامات رسيدند؛ اما تقدير خداي رحيم چيز ديگري مي خواست، و ايشان در اواخر دوره دبيرستان به چيز ديگري دل بسته شده بود.

اما اين انقلاب روحي كه ايشان را از جمع فارغ‎التحصيلان دارالفنون جدا و شيفته مسائل معنوي و علوم ديني كرد، چه بود؟ هيچ‎كس از آن اطلاعي ندارد ! اما من به ياد دارم كه خود ايشان فرموده بودند: «من در همان سنين از مادر مرحومه‎ام خوابي ديدم. ايشان در عالم رؤيا دست دراز كرد، و لامپ برق سقف اطاق را با سيم آن كند، و به دست من داد.» لامپ همچنان روشن مانده بود، يك چراغ پرفروغ كه در زندگي ايشان روشنايي يافت؛ و دل اگر روشن شد انسان راه درست وبهتررا مي بيند، و فكر مي كنيم ايشان به دنبال اين خواب، به درك محضر عالم عامل ثقه الاسلام شيخ محمدحسين زاهد موفق مي شوند. مرحوم شيخ محمدحسين زاهد(ره) تحصيلات زيادي نكرده بود؛ اما آن‎چه را كه خوانده بود به‎ خوبي مي دانست، و بسيار وارسته و از دنيا گذشته و زاهد بود، و به‎عنوان يك مربي، بسيار كارآمد و موفق به‎حساب مي آمد. شاگردان تربيت شده بسياري داشت كه بعضي از آن‎ها بعدها به مقامات عالي رسيدند. استاد وقتي از اوضاع زندگي ايشان آگاه مي شوند، مي فرمايند: «براي يك مؤمن شايسته نيست كه دست بر سفره ديگران داشته باشد.» اين مقدمه يك تغيير منزل بلكه تغيير سرنوشت بود.
بدين ترتيب از خانه دايي خارج شده و در يكي از حجرات مسجد جامع تهران - در كنار شبستان چهل ‎ستون - سكونت مي گزينند. اين‎جا خانه اي مستقل يافته بودند. البته كاري براي گذران حداقل زندگي لازم بود. لذا به دنبال كار برآمدند. در بازار راهي باز مي شود، و ايشان كه رياضيات جديد و زبان فرانسه را به خوبي مي دانست، قبول مي كند كار حساب و كتاب يكي از تجار را به عهده بگيرد. اين شغل در آن روزگار، ميرزائي خوانده مي شد، و اصطلاح حسابداري هنوز در عرف مردم رايج نشده بود. ايشان مي فرمودند: « دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادي و حساب دوبل.» ايشان با اين كه حساب دوبل هم بلد بود، و اين حساب پيشرفته‎تر و حقوق آن بيشتر بود، آن را رد كرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ايشان از مقدار حقوق مي پرسد. آن‎ها بين20 تا 25 تومان مي گويند، و ايشان پيشنهاد 3 تومان مي دهد، تعجب مي كنند، و مي پرسند چرا؟ مي فرمايند: «من حقوق كمتري مي گيرم تا بتوانم نمازم را سر وقت به‎جا آورم، و بعدازظهر هم بتوانم به درسم برسم.»
ايشان به‎عنوان تأثير تربيت استاد مي فرمودند: «در آن اوايل كه براي تحصيل علوم ديني به محضر استاد رسيده بودم، روزي به ايشان عرض كردم: اين دايي بنده هيچ توجهي به بنده ندارد -مرحوم دايي بنده خيلي متمكن بود - استاد فرمود: چه گفتي بابا جان؟ گفتم: ايشان پولدار است؛ اما توجهي به من ندارد. فرمود: اين توقع، شعبه اي است از محبت دنيا كه در قلب تو رسوخ كرده است، زود زود بايد اين را از قلبت خارج كني، دايي كدام است!؟ بايد بگويي خدا، و از امام زمان صلوات‎الله و سلامه عليه بخواهي. ایشان بعد از نقل این واقعه اضافه می فرمودند: آقا همان‎طور كه طبيب جسماني معالجه مي كند، طبيب روحاني هم معالجه مي كند.با این کلام من معالجه شده بودم؛ حالا ببينيد تربيت چه اثري مي بخشد. يك آقا شيخ رضا علمايي بود، و قريب نود سال سن داشت. مرد خوبی بود. مدتی بعد به من رسیده گفت: من رفتم پيش دايي شما و شهريه كلاني براي شما قرار گذاشتم. گفتم: به اجازه چه كسي رفتي؟ - من همان آدم قبلي بودم. اين تأثير درس هاي اخلاقي‎ست كه اين‎جور آدم را عوض مي كند - روز قيامت در حضور پيغمبر صلي‎ا… عليه و آله و سلم گريبان تو را خواهم گرفت. گفت: بابا من رفتم احسان كردم. گفتم: نخير احسان نبود. بايد بروي به دايي من بگويي اگر تو پول مي خواهي، حواله بده به من برای شما بفرستم. اما اگر دايي حواله مي داد، من از کجا مي توانستم اين حواله را پرداخت كنم؟ البته روي قوۀ قلب و توجه به مقام مقدس امام زمان اين حرف را زده بودم. گفتم: توبه‎ات اين است كه بايد بروي به دايي بگويي كه ايشان گفت: من پول ضرور ندارم، و اگر تو پول مي خواهي، می توانی به من مراجعه كني. اگر نروي و اين ها را به دايي‎ام نگويي، من از سر تقصير تو نمي گذرم.

ايشان در همان یکی دوران اولیه به نزد استاد - شيخ‎ محمد حسين زاهد - مي روند، و عرضه مي دارند كه من اعمال و رفتار روزانه‎ام را محاسبه و مکتوب کرده و به نزد شما مي آورم كه ملاحظه كنيد، و درست و نادرست آن را معين بفرماييد. مرحوم زاهد مي پذيرد. فردا كه محاسبه اعمال خودشان را به نزد استاد مي برند، هشت صفحه یک دفترچه را پر کرده بود. استاد مي فرمايد: چقدر حرف زدي؟ من وقت ندارم اين مقدار چيز مطالعه كنم. ايشان مي گويند: چشم. روز بعد نوشته هاي محاسبه هاي اعمال ايشان فقط دو صفحه بود. وقتي آن را به استاد نشان مي دهند، مي فرمايد: تو به جايي مي رسي! كسي كه با اراده در يك روز توانسته است اين مقدار از حرف زدن غيرلازم خودش را كم كند، به جايي خواهد رسيد.
البته بعد از مدتي ايشان از تعليمات اخلاقي آقا شيخ‎ محمد حسين زاهد(ره) مستغني مي شوند، و از او درخواست استاد بالاتر مي‎كنند. بعد هم به همراهي اين عالم وارسته يا به تنهايي، به محضر بزرگان علماي تهران مي روند، تا از آن ميان استادي انتخاب كنند .سرانجام مرحوم آيت ا… مير سيد علي حائري (ره) معروف به مفسر را مي يابند.

مي‎فرمودند: شب قبل از اين كه ما به محضر ايشان برسيم، در عالم رؤيا سيد بزرگواري را به من نشان دادند، كه بر منبري نشسته بود، و او بايستي سمت تربيت مرا به‎عهده بگيرد. فردا وقتي به محضر آيت ا… حائري رسيديم، همان بود كه ديشب ديده بودم، و آن بزرگوار تا پايان عمر خويش( 1313 ش) سمت تربيت آقاي حق‎شناس را به‎عهده داشته اند.
در اين‎جا بازگفتن يك مطلب مهم لازم به نظر مي آيد. ايشان يك روز مطلبي فرمودندكه خيلي مبهم و مجمل بود، و ما جز مفهوم اندكي كه از يك جمله مبهم مي توان فهميد از آن نفهميديم. فرمودند:« در همان دوران جواني، روزي در مسجد جمعه رو به قبله ايستاده و با امام عصر عرضه داشتم كه اگر اين‎طور شد كه شد، وگر‎نه من در قيامت به حضور جد شما شكايت خواهم برد.» جواب داده شد. اما صحبت چه بود، و جواب چه؟ ما ندانستيم. سال ها بعد روزي با مرحوم حاج سيدابوالقاسم نجار سخن بود. او جرياني را نقل كرد؛ مي‎گفت: «روزي به محضر آيت‎ا… حاج ميرزا عبدالعلي تهراني رفته بودم ورود من مصادف شد با خروج جواني. من كه خدمت جناب ميرزا رسيدم، ايشان آن جوان را نشان داد، و فرمود: اين را مي بيني. او همه آن چه را فردا برای او اتفاق می افتد،وبايد انجام بدهد در خواب مي بيند. آن جوان آن روز آيت‎ا… حق‎شناس بعد بود، و من فكر مي كنم: اين بينايي همان چيزي بود كه ایشان از امام زمان خواسته  بود.
مي گفتند: اوائل گاه مسائلي پيش مي آمد كه از هيبت آیت الله حائری استادمان نمي توانستم به نزديك رفته و از او سئوال كنم؛ اما خود ايشان، بدون اين كه من چيزي پرسيده باشم، در ضمن صحبت، جواب سئوال مرا مي فرمود، و مرا از حيرت بيرون مي آورد. به ‎ياد دارم چندين بار از ايشان شنيده بودم كه مي فرمودند: شبي كه فرداي آن امام رضوان‎الله عليه دستگير شده و آن حوادث خونبار پيش آمد (پانزده خرداد سال42) من در عالم رؤيا مرحوم استاد را ديدم كه به اتاق منزل ما در كوچه غريبان آمدند، و در كنار در ورودي نشستند، و اين حديث قدسي را براي من خواندند كه خداي متعال مي فرمايد:
ها اناذا يابن آدم مطلعٌ علي احبائي، بعد فرمود: هرچه هست در لغت مُطّلِع است آن را ببين. من از خواب بيدار شده و كتاب لغت نگاه كردم. در لغت معناي اطلاع آمده بود كه يعني مي داند، و قادر بر رفع مشكلات است.
ظاهراً حاج آقاي حق‎شناس بعد از دبيرستان همان‎طور كه كار مي كردند، به جديت تمام به تحصيل علوم ديني نيز مشغول بودند، و اين علوم را با علاقه و شدت دنبال می كردند.
چندین باراز ایشان شنیده شد: «در اوايل دوران درس وتحصيل، به ناراحتي سينه دچار شده بودم، حتي گاه از سينه‎ام خون مي آمد. سل، مرض خطرناك آن دوران بود، و بيماري من احتمال سل داشت، و دكتر و دارو تأثير نمي‎كرد. يك روز تمام ذخيره هاي خود را كه از كار برايم باقي مانده بود، (حقوق، روزي يك ريال مي شد؛ نيمي از آن را خرج و نيم ديگر را ذخيره مي كردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عجل‎ا… تعالي فرجه را زيارت كردم، و به ايشان التجا بردم. دست مبارك را بر سينه‎ام كشيد، و فرمود: اين مريضي چيزي نيست، مهم مرض‎هاي اخلاقي آدم است، و اشاره به قلب مي فرمود. بيماري سينه بهبود يافت. بعد كه به خدمت آيت الله مير سيد علي حائري رسيده و جريان را بازگو كردم، اولین بار بود که لبخندی بر لبان ایشان دیده شد. خيلي تشويق فرمود، و اضافه كرد؛ اما مواظب باش كه ناپرهيزي نكني .خربزه وانگور نخوری! این عین همان چیزی بود که حضرت ولی عصر در خواب به من فرموده بودند.

جريان سربازي پيش مي آيد، ايشان بايستي به سربازي مي رفتند، و اين چيزي نبود كه در آن روزگاران ـ عصر اختناق سیاه رضا خاني ـ كسي به آن رضايت بدهد، و همه اگر مي توانستند از سربازي فرار مي كردند،هر کس برای فرار بهانه ای می جست.  به همين جهت با كمك بعضي از آشنايان، شناسنامه را تغيير مي دهند، و كريم به عبدالكريم و صفاكيش به حق‎شناس تبديل مي شود، سن هم ده، دوازده سال يا حتي بيشتر افزايش مي‎يابد؛ لذا تولد ايشان در شناسنامه 1285 شمسي مي‎باشد، و بااين مقدمه و عنايتي كه همراهي كرد، مسئله سربازي حل شد.

می فرمودند: به محل آزمایشات پزشگی ارتش رفته بودم تا تکلیف سربازیم مشخص شود. وقتی از پله های آن بالا می رفتم، قلبم به سرعت به تپیدن در آمده بود. پیش خودم می گفتم :من که نمی ترسم پس چرا قلب این چنین به تپش در آمده است!؟ در محل معاینه، پزشكان ارتش قلبم را معاینه کردند. معاینه کننده به دیگری گفت: زودتر معافیت این را بنویس برود. دیگری علت سوال کرد:آخر چرا؟ او گفت : این جوان دو روز بیشتر زنده نیست. در هر صورت معافیت صادر شد ، ومن بیرون آمدم. پائین پله ها ضربان قلب به حال عادی باز گشت.
آيت الله حق‎شناس با نهايت علاقه و عشق به درس و بحث ادامه مي‎دادند، و چنان‎كه گفتيم: در كنار درس كار نيز مي كردند. معالم را نزد آيت الله شاه‎آبادي تعليم مي گيرند. يك هم ‎درس باهوش به نام شيخ حسن قهرماني داشتند كه آن‎قدر با استعداد بود كه مرحوم آقای شاه ‎آبا دي فرموده بود: خود من با شما مباحثه مي كنم. از همان دوراني كه شرح لمعه مي خواندند، يك هم‎ بحث و درس با استعداد و خوب ديگر پيدا مي كنند به نام ميرزا ابوالقاسم گرجي، كه درس را ادامه مي دهد، و به نجف مي رود، و به مقام اجتهاد مي‎رسد؛ اما بعد ها به دلايلي به دانشگاه رفته و با نام دكتر ابوالقاسم گرجي استاد ممتاز دانشگاه مي‎شوند. ما ذكر خير اين هم ‎درس را مكرر از زبان آقاي حق‎ شناس شنيده بوديم. مکرر می فرمودند:این هم مباحثه  به استاد لمعه  می گفت من شب به خدمت شما می آیم و شما دلایل  و مستندات نظریه های فقهی موجود در لمعه را بگوئید من می خواهم اعمال نظر واجتهاد کنم!

نامي از استاد لمعه، و قوانين ايشان نمي دانيم، و تنها از ايشان شنيده بوديم، بخشي از لمعه را نزد آيت الله حاج ميرزا عبدالعلي تهراني(ره) خوانده‎اند؛ اما در سطوح عاليه رسائل و مكاسب و كفايه ايشان يك استاد بزرگ داشته اند كه او را نمي شناسيم، و خود، نام او را نبرده‎اند. آیا این استاد مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین تنکابنی نبوده است که نام او را به طرق دیگری در جمع اساتید ایشان شنیده ایم، ویا کس دیگری است، نمیدانیم! و چرا این نام را ایشان پنهان داشته اند؟ نمیدانیم. يك استاد ديگر اين دوره، مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد رضا تنكابني (ره )  بود كه دانشمندي وارسته و بزرگ محسوب مي‎شد، و افتخار شاگردي آخوند ملا محمد كاظم خراساني(ره) را داشت. در همين دوران دوباره به محضر آيت الله شاه‎آبادي(ره) مشرف مي شوند، و بخشي از كفايه را از درس آن عالم بزرگ مي آموزند.از چگونگی این درس اصلا خبر نداریم. اما وقتي تدريس منظومه به محضر آيت الله شاه‎آبادي پيشنهاد شده بود، ايشان فرموده بود: من وقت ندارم؛ لذا قرار شد در ضمن راه از مسجد به منزل، درس گفته شود. وقتي از مسجد بيرون مي آمدند، درس شروع مي شد، و آيت الله شاه‎آبادي شعر منظومه را از بر مي خو ا -ند ، و توضيح و شرح مي فرمود.
من ديده بودم كه ايشان مقايسه مي كردند درس كفايه آيت الله تنكابني و آيت الله شاه‎آبادي را، و درس آيت الله شاه‎آبادي را ترجيح مي دادند.
در همين دوران به درس يك استاد بزرگ ديگر نايل مي شوند، آيت الله شيخ ابراهيم امامزاده زيدي (ره) كه مردي عارف و اخلاقي بود، و محضر  درس آخوند ملا حسينقلي همداني(ره)، استاد درجه اول اخلاقي  نجف را درك كرده و ملا واهل كمال بود.
مي‎فرمودند: «من براي آينده تحصيل به حضرت ولي عصر عجل‎الله فرجه الشريف متوسل شدم، در خواب، ايشان را زيارت كردم. آن حضرت در همان عالم رؤيا كمر مرا گرفتند، و در نجف به زمين گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض كردم سوختم، سوختم. باز كمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمين نهادند. آن جا را موافق يافتم.» بعد ها وقتي به قم رفته بودند، در مدرسه «دارالشفا» كه متصل به مدرسه فيضيه است حجره پيدا كرده بودند. متصدي حجره ها مرحوم شهيد صدوقي بود، كليد همان حجره اي را به من داد كه در عالم خواب به من داده شده بود.
نقل مي كردند: «در این مدرسه يك‎سال همراه كسي در حجره بودم كه او از بيداري قبل از اذان صبح امتناع داشت، و به من اجازه نمی داد ساعت را قبل از اذان كوك كنم. چاره اي نداشتم، آزار هم‎ حجره جائز نبود. تمام آن يك‎سال، نماز شبم را در طول روز قضا خواندم. در نتيجه اين صبر واستقامت، سال آينده خداوند توفيق عنايت فرمود، با امام رضوان‎الله عليه هم‎ حجره شدم كه اين يك خوشبختی بود.
آن‎روز حوزه علميه قم، در سال هاي بعد از وفات بنيان گذار خويش آيت الله العظمی حاج شيخ عبدالكريم حائري رضوان‎الله عليه به سر مي برد. زعماي حوزه عبارت بودند از آيت الله حجت(ره)، آيت الله سيد محمد تقي خوانساري(ره) و آيت الله سيد صدرالدين صدر(ره)، و چون هيچ‎كدام مرجعيت عام نداشتند، با كمك يكديگر حوزه را اداره مي كردند. آن‎ها مردان بزرگي بودند، بسيار بي‎هوي و تارك حشمت و جاه، و از نظر دانش بلند مرتبه؛ آيت الله حق‎شناس به درس فقه آيت الله حجت(ره) مي روند كه تمام اين دوره درس را نوشته‎اند، و اين تقريرات؛ جزو نوشته هاي ايشان باقي است. در درس اصول هم به محضر آيت الله خوانساري (ره)  حاضر مي‎شوند، و يك دوره تقريرات اين درس هم هنوز باقي مانده است.
من خودم از ايشان شنيدم كه به درس خارج مكاسب آيت الله خوانساري نيز حضور يافته‎اند. در اوان ورود به قم، به محضر امام خميني -رضوان‎الله عليه- مي رسند، و از ايشان اجازه ورود به درس فلسفه‎شان:اسفار
[1] را مي خواهند. مي گفتند: همين‎طور كه حركت مي‎كرديم، امام يك آجر از روي زمين برداشت، و فرمود: ماهيت اين چيست؟ من عرض كردم: ماهيت اين آجريت آن است. بعد از چند سئوال ديگر فرمود: پيش چه كسي درس خوانده اي ؟ من عرض كردم: آيت الله شاه‎آبادي، فرمود: اگر مي دانستم تو شاگرد آقاي شاه‎آبادي هستي، امتحا -نت  نمي كردم.
در آن سال ها هنوز آيت الله العظمي بروجردي رضوان‎الله عليه در بروجرد به سر مي بردند، و به قم نيامده بودند. البته فضلاي قم، ايشان را مي شناختند، و قدر و ارزش علمي ايشان را مي دانستند. لذا گروهي از اين فضلا تابستان ها به بروجرد مي رفتند تا از محضر ايشان استفاده كنند. آيت الله حق‎شناس وآيت الله سلطاني و نيز استاد شهيد مطهري از اين گروه بودند. در سال 1323 شمسي آيت الله العظمي بروجردي(ره) به درخواست و اصرار مكرر علما بزرگ و فضلاي قم، بعد از سفر براي معالجه در تهران، به قم وارد شده و براي زعامت حوزه و عهده‎داري مرجعيت، در آن شهرسكونت مي كنند.
حاج آقاي حق‎شناس مي فرمودند: «من شب خواب ديدم كه همه علماي بزرگ در صحن اتابكي حرم حضرت معصومه سلام‎الله عليها جمع هستند. تمام اطراف اين صحن دور تا دور، از علما پر بود. آقاي بروجردي از يكي از در هاي صحن وارد شدند. همه علما به احترام ايشان قيام كردند، و ايشان از ابتداي در ورودي به تعارف و احترام به علماي حاضر پرداختند، و من ديدم ايشان كوله پشتي باربران را بر دوش دارند، و همين‎طور كه در برابر آقايان علما كه در آن جا حاضرند، احترام و كرنش مي كنند، كوله پشتي بالا و پايين مي رود. فردا به محضر ايشان رفتم، و خواب را عرضه داشتم، فرمود: اين بار شريعت است كه به دوش من نهاده شده است. اميدوارم آن را به سلامت به دست صاحبش برسانم.
ايشان به تمام آرزوي خودش رسيده بودند، و در وجود آيت الله بروجردي(ره) استادي را يافته بودند، كه جامع همه‎چيز بود، و هم مي‎توانست تشنگي هاي معنوي ايشان را سيراب كند، و هم نياز هاي علمي او را برآورد. حضور آيت الله بروجردي در قم حوزه اي نوين بنياد نهاد. علم و دانش نضج تازه يافت، و تحقيق در رجال و حديث و فقه واصول
[2] ،علاوه بر این ها درس تفسيرحتی معقول، همراه با عشق و شور به درس خواندن در اين حوزه تازه پا به راه افتاد. آيت الله حق ‎شناس درتمام درس هاي فقه و اصول استاد خويش آيت الله بروجردي  شرکت کرد، وهمه را نوشت، و امروز اين تقريرات در شمار ميراث علمي ايشان باقي است.
آيت‎الله حق‎شناس آن‎قدر درس مي خواندند، و مطالعه مي كردند كه طبق فرموده خودشان بارها گرفتار خونريزي بيني شده بودند، و در نهايت در امتحانات دروس آيت ا… بروجردي(ره)به شاگرد اولي مي رسند. ثمره زحمات ايشان اجتهاد مطلق در علوم ديني بود كه مرتبتي بسيار بلند است، ايشان از پنج تن از بزرگان اساتيد حوزه اجازه اجتهاد دريافت كردند كه از آن جمله مي توان به اجازه آيت الله‎العظمي حاج شيخ عبدالنبي عراقي(ره) و آيت الله حاج سيد احمد زنجاني(ره) اشاره كرد. ايشان در دهه چهل، سفري چند ماهه به عتبات عاليات داشتند. دراين سفر مرحوم آيت الله خويي به ديدن ايشان مي آيند. محل ملاقات، منزل اخوان مرعشي(رهما) بود كه از دوستان ايشان و فضلاي نامدار نجف بودند؛ از قبل قرار بحثي نهاده شده بود. دوشب، هرشب، حدود سه ربع ساعت بحث بر سر طهارت يا نجاست اهل كتاب به ميان آمد. يكي از دوستان ايشان كه در اين سفر همراه بود، نقل مي كرد، همين كه آيت الله خويي بر زمين نشستند، به تعارفات مرسوم پرداختند؛ اما هنوز تعارفات ايشان تمام نشده بود كه آقای حق‎شناس همانطور که طبق معمول چشم بر زمین انداخته بود، بحث را شروع كرد، و چنان به جد بحث مي كرد كه آيت الله العظمی خويي سراپا گوش شده بود. بحث كه تمام شد، تازه، مجلس، دوستانه شد، و تعارفات به راه افتاد، و بعد آقای خويي فرموده بودند: «در اجتهاد ايشان ترديدي نيست.»
[3]

شريك بحثي در قم داشتند به نام ميرزا حسين نظرلوئي تبريزي(ره) كه از افاضل تلامذه مرحوم آيت الله حجت(ره) و داماد مرحوم آيت الله قزويني(ره) بوده و به فضل و تقوا موصوف بود، ايشان علاقه تام و ارادت كاملي به وي داشت. هم‎بحث ديگر ايشان در درس ها آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردي (ره)، استاد فقه و اصول و كلام و معلم اخلاق حوزه علميه بود.
شب بيست يكم محرم سال 1373 قمري مطابق با سال 1331 شمسي شيخ ‎محمد حسين زاهد به لقاء الهي رفت. ايشان وصيت كرده بود كه براي اداره و امامت نماز مسجدشان، آيت الله حق‎شناس را دعوت كنند، و فرموده بود كه: «ايشان علما و عملا از من جلوتر است.» بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم مي روند، و به محضر آيت الله بروجردي (ره)  مي‎رسند، و از ايشان درخواست مي كنند كه حاج آقاي حق‎شناس را براي امامت مسجد امين‎الدوله كه در كوچه چهل تن بازار تهران واقع بود، مأمور كنند. آيت اللهبروجردي طبق نقل كساني كه در اين جمع به محضرشان رفته بودند، فرمودند : «شما فكر نكنيد، يك طلبه است كه به تهران مي آيد، شما مرا به همراه خود به تهران مي بريد.»
آيت ا… حق‎شناس مي فرمودند: «بازگشت به تهران براي من بسيار گران بود. قم براي من، محل پيشرفت و ترقي علمي و عملي بود و به هيچ وجه ميل به آمدن به تهران را نداشتم.» روزهاي سختي بر ايشان گذشته بود. به مشورت با امام رضوان‎الله عليه مي روند، ايشان مي فرمايند: «وظيفه است، بايد برويد.» عرض مي كنند: «شما چرا نمي رويد؟» ايشان مي فرمايند: «به جدم قسم اگر گفته بودند: روح ‎الله بيايد، من مي رفتم. » 
ايشان به هر نحو بود، به تهران مي آيند. تأييد جدي مرحوم آيت الله بروجردي(ره) براي ايشان، شأن و شخصيت مقبولی ايجاد مي كند. مردم و شاگردان مرحوم آقاي زاهد(ره) به ايشان روي مي آورند. طلاب تهران براي دروس حوزوي به نزد ايشان مي آيند.
آن‎وقت كه بنده به محضر ايشان مشرف شدم، از روز ايشان چيزي مطلع نشدم؛ اما عصرها يك درس خارج فقه براي طلاب داشتند، و شب هاي شنبه، دوشنبه و چهارشنبه براي مردم صحبت مي كردند، در اين دروس عمومي، احكام شرعي و تفسير و اخلاق گفته مي شد. براي ما كه جوان بوديم، آن چه ايشان مي فرمود، حكم آب حيات داشت، و اگر يك شب به دليلي مواعظ ايشان تعطيل مي شد، مثل ماهي از آب بيرون افتاده، شده بوديم.
در اوايل جواني دستور يافته بودند كه به عنوان بخشي ازراه و رسم سلوك، سه كار را به هيچ وجه رها نكنند: «نماز جماعت واول وقت ، نماز شب و درس و بحث. »
ما در ضمن درس هاي ايشان اشاره اي به اين جريان يافته‎ايم، كه براي شما مي آوريم. البته ايشان درنقل واقعه كوشيده اند كه معلوم نباشد از چه كسي سخن به ميان مي آيد. بيان خود ايشان اين است: «يك وقتي بنده مشرف شدم حضرت عبدالعظيم - عليه‎السلام - در آن اوايل آمدنم به مسجد بود. از اول بنايم اين بود كه نمازم در اول وقت و به جماعت باشد. همه جماعت ها خوانده شده بود. فقط جماعتي كه باقي مانده بود، نماز آيت ا… شيخ محمد تقي بافقي(ره) بود - كه آن خبيث لامذهب(رضاخان)  آن‎قدر به‎صورت ايشان زده بود كه صورت خرد شده بود - ما كه نشسته بوديم، فرمود: «براي چه نشسته‎ايد؟» گفتم: «ما نشسته‎ايم كه نماز را با شما بخوانيم.» گفت: «نماز من جبیره اي است سه ربع طول مي كشد!» ما گفتيم: «يك ساعت هم طول بكشد ما نشسته‎ايم.» در اين بين، جواني بود. ايشان از او پرسيد: «شما اهل كجا هستي؟» گفت: «اهل همين دور و برها.» گفت: «بابا جان ناهارت را خورده‎اي» گفت: «نه آقا ما اول نماز مي خوانيم، بعد ناهار مي خوريم.» گفت: «تو براي چه آمده اي‎؟» گفت: «ما براي نماز اول وقت آمده‎ايم، و اين از خصوصيات(اوامر) امام زمان صلوات‎الله و سلامه عليه است.» آيت الله بافقي از عشاق امام زمان بود. گفت: «بارك‎الله بگو ببينم مولاي من چه فرموده است؟» گفت: «آقا من مجاز نيستم همه را عرض كنم.» گفت: «هر چه فرموده است بگو.» گفت: «مولاي شما و من فرمودند كه: نمازت را بايد اول وقت بخواني و جماعت را ترك نكني.» آيت الله بافقي گريه كرد، چون عرض كردم عاشق امام زمان بود. گفت: «مولاي من ديگر چه فرمود؟» گفت: «دومي را مي گويم و از گفتن بقيه معذورم؛» فرمودند: «نوافلي را كه مي خواني در صدد نباش كه مثلا اين يازده ركعت - نماز شفع و وتر با آن 8 ركعت - تمام بشود؛ اين‎ها را خوب بخوان، با توجه بخوان، در كيفيت نماز سعي بكن نه در كميت.» حالا من ديدم كه همه نماز جماعت را خوانده اند، و آمديم خدمت شما.»
بنابراين ايشان در حد مقدور اين سه وظيفه را از دست نمي دادند. نماز جماعت ايشان تنها در صورتي تعطيل مي شد كه از پا افتاده مثلا بر تخت بيمارستان خوابيده باشند. به ياد دارم من و چند نفر از دوستان در سال 70 شمسي، در محضر ايشان به عمره مشرف شديم. معمول اين است كه عصر از مدينه حركت مي كنند. در راه نماز جماعت را به امامت ايشان خوانديم، شب هنگام به مكه رسيده، بعد از مقدمات براي اعمال عمره به مسجدالحرام رفتيم. اين اعمال 2 تا 3 ساعت طول مي كشد. دير وقت شده بود؛ اما چندين ساعت به صبح مانده بود. ايشان با همه ناتواني جسماني و خستگي تا صبح بيدار ماندند كه نماز شب و نماز جماعت صبح از دست نرود.
در همين سفر هر روز صبح در اتاق‎شان به خدمت‎شان مي رسيديم تا نماز صبح را به امامت ايشان بخوانيم، وارد اتاق كه مي شديم، ايشان كه نماز شب و كارهاي ديگرشان را انجام داده بودند، مشغول تلاوت قرآن بودند. آن صحنه را فراموش نمي كنم.
آيت الله حق‎شناس در اين سال‎ها كه در تهران به تعليم و تربيت مردم و طلاب مشغول بودند، مي كوشيدند كه دوستان و شاگردان و اطرافيان خويش را با دستورات شرعي و اخلاقي تربيت كنند؛ لذا هر يك از شاگردان، به مقدار نزديكي با معظم ‎له ضوابط ديني و اخلاقي را بيشتر مراعات مي كرد، و در زندگي و كار، منظم‎ تر و ديندارتر بود.
در تمام طول عمر مبارك‎شان و به‎ويژه در شروع انقلاب به جديت از امام(ره) پيروي و افكار و نظرات ايشان را تأييد مي كردند، و به شخص ايشان ارادت فراوان مي ورزيدند. به ياد دارم كه روزي كسي، از يكي از دوستان ايشان نقل كرده بود كه او آيت الله حاج‎ سيداحمد خوانساري رضوان‎الله عليه را بر امام ترجيح داده است. ايشان به حدي ناراحت شده بودند كه من كمتر ديده بودم. مي فرمودند: «امام از همه چيزش در راه خدا گذشته است.» اين در حالي بود كه خود من وقتي كه در تشييع جنازه مرحوم آقاي خوانساري(ره) ايشان را زيارت كردم، فرمودند: آمده‎ام در اين تشييع شركت كنم كه خداوند گناهان مرا بيامرزد. يعني اين‎قدر به آيت الله خوانساري(ره( ارادت داشتند.
در گذشته دورتر، جوانان آن روز مسجد امين‎الدوله را كه شاگردان مرحوم آقاي زاهد بودند، و ايشان تربيت آن‎ها را به‎عهده داشت، در تقليد به حضرت امام(ره) ارجاع داده بودند، و آن‎ها همه مقلد امام شدند كه اين مجموعه، هسته مركزي حزب موتلفه اسلامي و اولين ياران و همراهان مخلص امام (ره) بودند كه بخشي از جريان نهضت، و انقلاب اسلامي را تشكيل دادند.
خصوصيات ممتاز استاد بزرگ ما آيت الله حق‎شناس زياد است، ما به چند خصوصيت بارز در آن ميان نظر مي اندازيم:

بلا كشيم و ملامت كشيم و خوش باشيم

يك خصيصه ايشان كه در بزرگان ديگر كمتر نظير داشت، اين بود كه همه سير و سلوك‎شان به صبر در محن و بلايا و امراض صعب بود. مي فرمودند: «وقتي در قم، مدرسه بودم، هيچ‎وقت شب درب حجره را از پشت نمي بستم؛ زيرا حالم به‎طوري بود كه احتمال مي دادم، همين امشب از دنيا بروم، و مجبور باشند كه در را بشكنند، و به اين راضي نبودم.» به ياد دارم روزي ايشان مي فرمودند: «يك وقت گله كرده بودم كه همه عمر من به بلا و مريضي گذشته است.» آن شب در خواب به محضر حضرت ولي‎الله اعظم(ع) مشرف شده و آن حضرت فرموده بودند: در فلان وقت تو فلان مرض و گرفتاري را داشتي در عوض به تو فلان چيز را داديم…» و همين‎طور شماره شده بود، و سرانجام ايشان به عذرخواهي پرداخته بودند.
يك روز اين بنده با چند تن از دوستان به محضر ايشان رفته بوديم. به‎تازگي مشكل قلبي داشتند، و مدتي در بيمارستان بستري شده بودند. ايشان براي ما توضيح مي دادند كه اين مشكل چطور و چطور است. و آن وقت در حال گريه فرمودند: «خيلي راضي هستم! خيلي راضي هستم!» بار ديگر در محضرشان بوديم. همان تازگي ها در دستشويي لغزيده و به‎صورت زمين خورده بودند كه نياز به دكتر پيدا شده و خون‎ريزي و شكستگي و بخيه و پانسمان لازم شده بود. فرمودند: «یک زمين خيلي خوبي خوردم!» در ده - پانزده سال آخر فرمودند: «به من گفته‎اند: مي خواهي به كلاس بالا‎تر بروي؟ من جواب دادم: نمي‎توانم. فرموده بودند: مي‎تواني! فرمودند:‎مي‎خواهي استخاره كن ! استخاره خوب آمد«.
از آن به بعد همه روزگار ايشان در بلا و مريضي مي‎گذشت، خيلي خيلي بيشتر از گذشته، و ديگر مريضي افاقه نمي كرد، از اين مريضي به مريضي ديگر و گاهي چندين مريضي سخت در كنار هم. در اين دوران ما مي ديديم كه ديگر سكوت كامل دارند، و تسليم محض بودند. در گذشته روزي در بيمارستان به عيادت ايشان رفته بوديم، فرمودند: «به من گفته‎اند: يك سختي در پيش داري! من گفتم: عبادتم را مي افزايم. گفتند: ممكن نيست. ناگزير رضايت دادم.» در اين دوران جديد ديگر چيزي نمي گفتند. نه براي شفا دعا مي كردند، و نه به زيارت عاشورا پناه مي بردند. گويي به آن چيزي رسيده بودند كه امام سجاد (عليه افضل التحيه والسلام) مي فرمود:«
إن المراتب العاليه لا تنال الا بالتسليم لله جل ثنائه وترك الاقتراح عليه والرضا بما يدبرهم به.» بارها ما در طول دوراني كه در محضر ايشان بوديم، مي شنيديم كه از مرحوم استاد شهيد آقاي مطهري نقل مي كردند: «اذا احب‎الله عبدا غطّه في البلاءِ غطّا»

حاجت مردم

انجام حوائج مردم براي ايشان بسيار مهم بلكه مهم‎ترين مشغوليت بود. عبادات مستحب خودشان را براي كار مردم و حاجت آنان، تعطيل يا مختصر مي كردند؛ البته در حد مقدور اين‎گونه كارهاي‎شان پنهان بود، و ما كه تا حدي نزديك به ايشان رفت و آمد مي كرديم، خبر نداشتيم، مثلا بعد ها خبردار شديم كه براي خانواده هاي زندانيان سياسي شبانه كمك مي فرستادند، و گاه حتي كارهاي شاق به‎عهده مي گرفتند كه كسي از يك گرفتاري نجات پيدا كند. با يكي از دوستان چندين سال پيش در حرم مطهر حضرت رضا عليه‎السلام بوديم، با تلفن همراه به منزل ايشان تلفن كرد، عرض كرد: الان من در مقابل ضريح مطهر هستم چه كنم؟ فرمودند: دوستانت را دعا كن، و گويي اين يك ورد بود بر زبان ايشان.
در تمام دوران سخت جنگ يعني بمباران و موشك‎باران شهر‎ها، با اين كه تهران خالي شده بود، تهران را ترك نكرده و به مسجد مي آمدند، و دائما نگران مردم بودند. چندين بار براي رفع اين بلاها، يك چله تمام زيارت عاشورا خواندند، و شرايط و آداب سخت آن را عمل مي كردند؛ البته هر بار با پايان يا نيمه دوران زيارت، حمله هاي هوايي و موشكي قطع مي شد. در اين اواخر براي پايان يافتن جنگ يك دوره چهل روزه ديگر زيارت مبارك مزبور را خواندند، و دو ماه به پايان جنگ فرمودند: «تا دو ماه ديگر جنگ تمام است، و دو ماه بعد جنگ پايان يافت.»

حرمت نگه داشتن

خصوصيت سوم، احترام خاصي بود كه ايشان خود نسبت به خانم ها رعايت مي كردند، يا به ديگران سفارش مي كردند، و اگر مي دانستند كسي نسبت به همسرش بد رفتار مي كند، بسيار خشم مي گرفتند. نسبت به همسر بزرگوار خودشان نيز نهايت ادب و احترام داشتند، و مي فرمودند: «من كمال خود را در خدمت به خانم مي دانم، و خود را موظف مي دانم كه آن چه ايشان مي خواهد فراهم كنم.» و بسيار كم اتفاق مي افتاد كه بدون ايشان به مسافرت بروند.

غيبت حرام است

خصوصيت چهارم اين بود كه ايشان نسبت به گناه غيبت، سخت حساس بودند، اين خصيصه همه علماي اخلاق، و اهل سير و سلوك است. آن‎ها معتقدند، به واسطه غيبت همه اعمال آدمي بر باد مي رود. در اوائل جواني از كسي غيبت مي شنوند، ونمیدانم به چه علت امكان پيدا نمي شود كه از او دفاع كنند. ناگزير بودند كه از غيبت شده حلاليت بطلبند. به نزد او مي روند. او حاضر نمي شود كه حلال كند. مي فرمودند: به گريه افتادم، و حاضر بودم كه دست و پاي او را ببوسم، تا اين كه مرا حلال كند. وقتي او اين‎قدر اصرار و تواضع مرا ديد، از من گذشت كرد.
آيت الله حق‎شناس رضوان‎الله تعالي عليه همه وقت در مراقبه نفس خويش بودند؛ و روز های بزرگ امثال غدیر خم ویا مبعث تنها وصیتی که به دوستان ونزدیکان می کردند این بود که: «حداقل این یک روز مراقب باشید.» اما اين نكته جالب است كه هيچ‎گاه كارهاي غريب از ايشان ديده نمي شد. مانند همه آقایان علماء درس مي خواندند، مباحثه مي كردند، درس مي فرمودند، نماز جماعت مي خواندند، براي مردم موعظه مي كردند، تفسير مي گفتند، و مسئله و احكام شرعي تعليم مي دادند، مشكلات مردم را حل مي كردند، به كار آن‎ها رسيدگي مي كردند، وجوه شرعي مردم را به جايي كه بايد مي رسانيدند، و براي جوانان عقد ازدواج مي خواندند و… هيچ‎چيز ظاهرا غريبي در رفتار و اعمال ايشان ديده نمي شد، و در واقع همه سير و سلوك‎شان از يك طرف صبر ، رضا و تسليم در بلايا، امراض و مشكلات و از طرف ديگر خدمت به خلق خدا بود. و با همين راه و رسم به همه‎جا رسيده و كامياب شدند. در اين سال هاي آخر فرموده بودند: «من به همه آرزوهايم رسيده‎ام.»

رحمة ‎الله عليه رحمة واسعة


[1]در این درس مردان بزرگی حاضر بودند.از جمله آیات سید رضا صدر، مهدی حائری یزدی وو

[2]مراجعه کنید به مقاله مفید مرحوم استاد مطهری بنام: مزایاوخدمات مرحوم آیت الله بروجردی

[3]این عبارت در نامه ای است که که اخوی مرحوم آیت الله خوئی برای تهران به خدمت حاج آقای حق شناس نوشته اند،ودر آن عبارت ایشان را نقل می کنند.

 نظر دهید »

پرهیز از نامحرم

06 خرداد 1391 توسط بدری

مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی رضوان الله علیه در ضمن صحبت های خودش به یک مناسبت فرموده بود:من از روزی که بی حجابی شده چشمم به بیش از یک یا دو نفراز آن ها نیافتاده است. ناقل این سخن مرحوم آقای حاج آقارضا صاحب الزمانی(گارسچی) می گفت: این حرف برای ماتعجب آور بود، و پیش خودمان می گفتیم: ما هم از نامحرم پرهیز می کنیم؛اما یک وقت در کوچه وپس کوچه ای، بیخیال عبور می کنیم،یک مرتبه یک زن مکشفه دربرابرمان سبز میشود،وبی اختیار چشم به او برخورد می کند؛پس این حرف چه معنا دارد. این سوال در خاطر مانده بود .

یک روز سر کوچه گلشن به محضر مرحوم شیخ رسیدم.ایشان فرمود:اول بازار نوروز خان کار دارم .شما هم میآئید به آنجا برویم.البته نه نگفتم.حرکت کردیم تا به بازار نورز خان رسیدیم.

سقاخانه نوروز خان در کنار خیابان پانزده خرداد کنونی و بوذرجمهری سابق قرار گرفته است ،و از کنار آن با چند پله، راهی به سوی بازار نوروز خان، باز می شود. این راه وقتی به نزدیک بازار می رسید،تقریباً در مقابل بازار یک مغازه عطاری قرار گرفته بود که دو برادر بنام حاج احمد وحاج محمود از اخیار این صنف به کار و کسب مشغول بودند. مرحوم شیخ با آن دو برادر کار داشت. وقتی به آنجا رسیدیم، وسلام وعلیک وتعارفات انجام شد،آقا به ستون کنار مغازه تکیه کرده وایستاده بود .آندو برادر هم مشغول بودند که برای ایشان شربتی تهیه کنند. درهمان وقت یک خانم سرباز ومکشفه که برای زیارت سقاخانه وشاید شمع روشن کردن در آن آمده بود، وقتی دید یک عالم روحانی پیرمردی در کناربازار ایستاده به فکر افتاده بود ، برای کاری که در نظر دارد استخاره بکند؛ لذا جلو آمده و در مقابل ایشان ایستاد، و یک استخاره درخواست کرد. مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی همان طور که ایستاده بود ،بدون این که سر را به پائین بیاندازد،ویا بگرداند،و در حالی که ظاهراً جلو را نگاه می کرد،به استخاره مشغول بود. حاج آقا رضا می گفت: من همین طور   با ناراحتی وتعجب به این صحنه نگاه می کردم ،ودر این ناراحتی بودم که مردم چه خواهندگفت!؟ وبرای خودم این سوال پیدا شده بود که آقا چرا خیلی عادی به جلو می نگرد، درحالی که آن زن  با رو وسر باز در برابر او ایستاده است .همین طور که در این افکاربودم، ناگهان برقی در ذهنم جهیدکه آن چه جناب شیخ فرموده بودکه من تا به حال بیش از یکی دو تا نا محرم ندیده ام، به چه معنا بوده است؟ در واقع چشم ایشان چنین چیز هائی را نمی دیده است!

 نظر دهید »

رسانه ملي هر شب مردم را به طمع دعوت مي‌كند

06 خرداد 1391 توسط بدری


رئیس مرکز دکترینال گفت: الان نظريه داروین نظر مطلق جامعه دانشگاهی است و کسی یارای مقابله با آن را ندارد؛ چه کسی می‌تواند این را متحول کند؟ حسن باقری‌های امروز کجا هستند؟

به گزارش «خبرگزاري دانشجو» به نقل از حوزه نفيسه، حسن عباسی در ادامه نشست «آزاد راه گمشده در نقشه معرفتي» که به مناسبت سوم خرداد و سالروز آزادسازي خرمشهر براي اولين بار پس از 13 سال در سالن علامه طباطبایی دانشکده علوم پایه دانشگاه علوم تحقيقات برگزار شد به بيان مطالبي پرداخت كه متن ذيل مشروح همين مطالب است:

در يك گزارش که در سال 1386 تهیه شده آمده بود دانشجويان در خوابگاه از شب تا صبح 2500 فيلم مي‌دیدند كه اين امر اثرات مخرب روحي، رواني، بر آنها داشت. سریال‌های عجیب و غریبی که اینها می‌دیدند و بعد همزاد پنداری می‌کردند، ‌معضلات آن امروز خود را نشان می‌دهد. خود غربی‌ها نیز در زمینه حجم عظیم تماشای فیلم دچار مشکل است.

سازوکار اینها را در Trend می‌توان دید. ترند همان چیزی است که رهبری انقلاب در ابتدای هر سال عنوان می‌کند مثلا سال جهاد اقتصادی، سال تولید ملی را در علوم استراتژی ترند می‌گویند؛‌ در واقع آماج‌گذاری هایی است که برنامه‌ریزی می‌کنیم به آن برسیم.

ترند گذاری سال 2050 را که ریچارد واتسون کار کرده؛ مگاترندها و ترندها مشخص شده است. ترند گذاری مانند نقشه شهر می‌ماند که میدان‌ها مشخص می‌شود و خیابان‌های بین میدان‌ها «نقشه راه» می‌شود.

در ترند 2050 ایالات متحده، 13 میدان اصلی دیده شده است. میدان اول بدهی است؛‌ الان آمریکا 16 تریلیون دلار بدهی دارد، 45 تریلون دلار سرمایه جهان است و بالای 45 تریلیون دلار مردم جهان بدهی دارند. دوم استرس و بیماری‌های اینچنینی است. سومی وضعبت عمر فسوده است؛ چهارمی تغییرات محیطی است؛ پنجمی فردیت (Individualism) است که در 2050 به اوج می‌رسد. پنجمی شهرگرایی است در 2050 در جهان روستا نشین نیست.

در این آماج گذاری جاهایی که نمودار کج شده نقاط بحران است.

یک المان آورده اینکه در سال 2035 تا 2050 ایران یکی از قدرت‌های تراز اول جهانی است. این را بزرگ ترندگذاری های مرکز استراتژیک می‌گوید.

نسل امروز را با کنکور، سربازی و مشکلات ازدواج زمین‌گیر کرده‌ایم

این نسل در دوره زندگی خود 4 جامعه را پاس می‌کند؛ الان جامعه اطلاعاتی است،‌ بعد جامعه Knowledge Base است، بعدی Virtual Base‌ است و بعد جامعه الحاقی است. هیچ کس نمی‌داند این فاجعه را چطور مدیریت می‌کنند؟ هیچ راهی ندارد جز اینکه خود شما که داخل آن هستید مدیریت کنید، همانطور که در جنگ هم فرماندهان مسن نتواستند کاری بکنند تا اینکه حسن باقری 22 ساله آمد و سرنوشت جنگ را رقم زد.

این اسامی که در کوچه و خیابان می‌بینید همه زیر 30 سال بودند. یک انسان 23 – 24 ساله چطور یک بی‌سیم دستش می‌گیرد و 20 هزار نفر را مدیریت می‌کند و زیر تانک می‌فرستد؛‌ چطور دستش نمی‌لرزد؟ نسل امروز را با کنکو و سربازی، مشکلات ازدواج زمین‌گیر کرده‌ایم، آن روز افراد بدون این مشکلات می‌توانستند جنگ را مدیریت کنند امروز می‌گوییم شما زمانی صلاحیت مدیریت کردن این سازمان داری که اول فوق لیسانس داشته باشی و ….

عنصر زمان‌آگاهی یعنی کسانی زمانشان را درک کنند که چه کاری باید انجام بدهند؟

در چنین شرایطی، بزرگ راه گم شده در این نقشه معرفت و آنچه حرف نو جمهوری اسلام یاست و به تبع رشادت‌هایی که در دفاع مقدس رقم خورد و به تبع آنچه امام باقر برای ما رقم زد جلو می‌رود باید روشن شود.

بال‌های لازم برای پرواز انسان امروزی کدام است؟

یک بال بشر برای پرواز بال علم است؛ یک بال، بال هنر است اما یک بال دیگر به تعبیر شهید مطهری بال ایمان است؛‌ نقشه ایمان را چه کسی باید طراحی کند؟ نکند باید منتظر باشیم آنها برای ما طراحی کنند؟!

بچه مسلمان هستید و از بچگی به شما گفته شده 5 اصل داریم، 10 فرع داریم، 14 معصوم داریم، قرآنی داریم، نهج‌البلاغه‌ای و 4 کتب اربعه یعنی 35 مورد را گفته اند،‌ ولی یک خطایی رخ داده و آن اینکه 7 مورد اینجا جا مانده است.

7 متعلق ایمان کدام است؟

وقتی گفته می‌شود مومن؛ شما مومن به چه هستید؟ همانطور که وقتی از شما پرسیده می‌شود شما چه کاره هستید،‌ اگر جامعه شناسید یعنی آگاهید به دانش جامعه‌شناسی؛ ایمان هم همین است و معطوف می‌شود به یکی از گزاره‌ها.

قرآن تأکید می‌کند که ایمان شما به 7 گزاره تعلق می‌گیرد؛‌ ایمان به غیب، ایمان به ارسال انبیاء،‌ ایمان به خدا، ایمان به کتاب، ايمان به ملائک، ایمان به آخرت و ایمان به آیات الهی (نه آیات قران،‌ بلکه نشان‌های سراسر طبیعت) است. اگر امروز امتحانی از مردم مومن گرفته شود بخش عمده‌ای از آنها نمی‌دانند ایمانشان به چه تعلق نی‌گیرد! 1400 سال است که متفکرین ما سعی می‌کنند فقط خدا را اثبات کنند چرا ایمان به غیب، به ملائک و … را نپرداخته‌اند؟

نشانه گرفتن ایمان به ملائک (جبرئیل) در فیلم‌های هالیوود

در فیلم‌سازی در غرب این گونه است که یک هنرپیشه را 10 – 20 سال در یک نقش وارد می‌کنند وقتی خوب نفرت به آن چهره ایجاد شد، نقش حضرت جبرئیل را می‌دهند. در فیلم «لژیون» وقتی زن بدکاره‌ای کودکی به دنیا آورده که قرار است جهان را نجات دهد، خدا به جبرئیل دستور می‌دهد که برود و کودک را بکشد. بعد میکائیل در درگاه خدا شورش می‌کند و می‌آید که از این کودک مراقبت کند،‌لذا جبرئیل و میکادیل به جان هم می‌افتند.

اینجا می‌گویند سرگرمی است!!! ولی وقتی خوب جبرئیل زده شد (در فیلم‌های سوپر نشنال و لژیون که 10 سال است هالیود حضرت جبریل را می‌زند) آن وقت می‌گویند این جبرئیل کتاب و وحی را آورده؟ این پیام را به پیامبر رسانده؟

در فیلم کنستانتین هم می‌بینید، گبریل (جبرئیل) خانمی بود که دو بال داشت و لوسیفر (شیطان آخرالزمانی) او را ناکام می‌گذارد و بعد این فیلم از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شود.

ما در شرایطی باورهایمان را فرسوده می‌کنیم، مانند براده‌ها که بر روی یکدیگر سابیده می‌شوند ایمان ما را از بین می‌برند.

اگر 7 متلعق ایمان را مبنا قرار دهیم و برای هر کدام ظرفیت حدود 12 درصدی قائل باشیم، 100 درصد ایمان کامل می‌شود؛ جاییکه هنوز مومین ما نمی‌توانند 7 مورد را بشمارند نمی‌توان انتظار داشت که در هر موردی 7 کتاب و … باشد؛ ولی باید دقت داشت که بشر با یک بال نجات پیدا نکرده؛‌چراکه آمریکا 16 تریلیون دلار بدهی دارد، ژاپن دیروز از بزرگ‌ترین کمپانی تولید چیپ آن 6000 کارمندان خود را اخراج کرده ، یعنی اگر علم به تنهایی قرار بود اینها را نجات دهد چرا الان در حال متلاشی شدن هستند؟ یعنی با یک بال نمی‌توان پرواز کرد!!

انسان اگر می‌خواهد بالنده شود باید بال ایمان را جدی بگیرد

انسان اگر می‌خواهد بالنده شود و بر روی پشته‌های هوا بال بزند و به تعالی برسد چاره‌ای ندارد جز اینکه بال ایمان را هم جدی بگیرد. آنچه موجب آزادی خرمشهر شد بال علم ما نبود بلکه بال ایمان بود. خودش قول داده «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» شما که جهد و کوششتان را برای ما قرار دادیم ما تضمین می‌کنیم که شما را به راه‌های خودمان هدایت کنیم. افرادی که جنگ بلد نبودند فقط دل را به خدا داند لذا خرمشهر آزاد شد و یک وجب از مملکت دست دشمن نماند.

وقتی خرمشهر آزاد شد فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؛ این ترجمان کدام آیه در قرآن است؟ به پیامبر می‌فرماید «ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» می‌گوید این تیری که زدی من دارم می‌زنم و این است که خدا هم خرمشهر را آزاد می‌کند.

ما امروز در چه شرایطی هستیم؟

ایمان به آخرت چگونه است؟ گفته می‌شود ما دو دنیا داریم؛ این دنیا و آن دنیا ولی دنیا از ماده دنی می‌آید و دنی یعنی نزدیک؛ وقتی این حذف شود آخرت می‌آید.

ایمان به غیب را نمی‌شود زیر میکروسکوپ لمس کرد،‌ اینجا ندیده خریدن است.

ایمان، قلب انسان را می‌چرخاند؛ قلب لایه‌هایی دارد که لایه رویین آن صدر است، بعد شغاف، و هسته مرکزی آن فؤاد است. اسلام با صدر انسان یعنی لایه رویین مواجه است، وقتی ایمان به قلب وارد می‌شود کم کم ایمان دارد به لایه‌های زیرین قلب وارد می‌شود.

تمامی متعلقات ایمان باید در فرد مومن باشد وگرنه…

همه 7 متعلق ایمان باید در یک فرد وجود داشته باشد؛ اگر از 7 متلعق ایمان 6 مورد را داشته باشید و یکی نباشد بقیه 6 مورد نیز می‌پرد مانند بنزینی که در آن باز مانده باشد.

اینکه در 30 سال بعد انقلاب بسیاری از بزرگان کنار امام (ره) با سر به زمین خوردند به خاطر این بود که ایمان اینها مستعلق بوده است.

ملموس‌ترین مورد ایمان کدام است؟

ملموس‌ترین موارد ایمان به آیات الهی است؛ می‌فرماید در همه زمین برای شما نشانه‌هایی قرار دادیم، تمام پدیده‌ها جایی را نشان می‌دهد و اینجا است که حافظ می‌گوید «بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین»؛ حافظ از این جوی گذر عمر را می‌بیند دیگری ممکن است به یاد تولید نیروگاه بیفتد،‌البته نباید همه چیز را مادی دید یا سعدی می‌گوید «برگ درختان سبز در نظر هوشیار     هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»

چطور انسان می‌تواند همه پهنه گیتی را آیت الهی ببیند؟

چطور می‌شود که انسان وقتی به پهنه گیتی نگاه می‌کند،‌ همه آیت‌های الهی را ببیند؟ معلوم می‌شود چقدر ما کم‌کاری کرده‌ایم. یک نمونه «توحید مفضل» است که می‌گوید بر آفرینش میمون تأمل کنید، میمون خیلی شبیه انسان است ولی عقل ندارد؛ این خلاف نظر داروین است یعنی انسان روزی حیوان نبوده است.

در نظر داروین انسان ابتدا لجن بود، بعد به کرم تبدیل شده، بعد قورباغه و بعد میمون و در ادامه به انسان نئاندرتال و در نهایت انسان به وجود آمده است. اما اشکالی به مدل داروین مطرح است اینکه اگر چنین باشد باید الان کرمی در زمین نباشد و همه کرم‌ها به قرباغه تبدیل شده باشند، حتی هیچ قورباغه یا میمونی نیز نباشند.

اما الان نظر داروین نظر مطلق جامعه دانشگاهی است و کسی یارای مقابله با آن را ندارد.

چه کسی می‌تواند این را متحول کند؟ حسن باقری‌های امروز کجا هستند؟ اکنون باقری و همت ها نیاز است تا بتوانند لایه‌های علم را بشکافند. ما از آیه‌های الهی غفلت کرده‌ایم.

بزرگ‌ترین راه گمشده معرفتی بشر

ما امروز اسلام آورده‌ایم نه ایمان؛ چون خیلی‌ها متلعق‌های 7 گانه ایمان را نمی‌شناسند.

در نقشه ایمان لایه بعدی یقین است، همان (ایقان) و مرحله بعدی یقظه (ایقاظ) است. امام راحل یقظه راتازه ابتدای راه می‌داند و این بزرگ‌ترین راه گمشده معرفتی است.

اگر این اتفاق نیفتد ظهور صورت نمی‌گیرد. با ضبط کردن سی دی «ظهور نزدیک است» و توزیع آن که ظهور اتفاق نمی‌افتد! ما باید به سمت حضرت برویم. حرف امروز این است مردم ایران یک قدم پشت امام (ره) حرکت کردند و انقلاب شد؛ یک قدم پشت سید حسن نصرالله رفتند و پیروزی 33 روزه را نتیجه داد.

ارباب معرفت دینی در ایمان

نکته آخر مبحث «ارباب معرفت دینی در ایمان» است؛ همانطور که دیدید 400 نفری که نقشه علم را در غرب تولید کردند 400 نفر نیاز است که لایه‌های ایمان را درآورند.

فتح‌الفتوح امام (ره) این بود که ایمان را به غلیان درآورد

ارباب ایمان به دو دسته کلی تقسیم می‌شود؛ انبیاء و ائمه؛ انبیاء با دوره نبوت و ائمه با دوره امامت. در دوره غیبت امام دوازدهم (عج) مسئولیت انتقال ایمان با زعمای 61 گانه شیعه بوده است؛ از شیخ مفید، مجلسی‌ها، کاشف‌الغطاها، میرداماد تا حضرت امام (ره) که فتح‌الفتوح را خرمشهر نامید. فتح‌الفتوح امام این بود که ایمان را به غلیان در آورد و دلهای مشتاقان ایمان را سازماندهی کرد.

کار انبیاء، کار ائمه و کار زعما، مدیریت کردن ایمان در قلب‌هاست. این موضوع را نمی‌توانیم منتظر باشیم دیگران (غربی‌ها) برای ما انجام دهند؛ چراکه این بزرگراه و گمشده معرفتی ما است.

خود غربی‌ها در مدل کنونی کبتنی بر علم دچار بحران شده‌اند؛ 16 تریلیون دلار بدهی آمریکاست  اساس وال‌استریت بر قمار است، حالا ما تازه در کشور دنبال بورس راه افتاده‌ایم.

ربا؛ عامل اساسی در نفی ایمان

یک حد الهی در نفی ایمان ربا یعنی «جنگ با خدا» است که سازوکاری دارد که سفره مردم را آلوده می‌کند. در جنگ با خدا که خاندان مدیچی با ساز و کار بانک در ایتالیا رقم زد، ما نیز در جمهوری اسلامی هر شب مردم را به بانک و بورس دعوت می‌کنیم، حتی ادعا می‌کنند که نظر مسئول فقهی ما این نیست. همه اینها رباست و فلانی با او مناظره کند.

من از مناظره ابایی ندارم ولی چیزی که از اساس ربا بوده است چطور شما توانسته‌اید آن را اسلامی کنید؟ فرگوسن که یهودی زاده است از برزگان این اقتصاد است.

«جان لو» کسی است که در انگلیس آدم می‌کشد و به هلند فرار می‌کند و در آنجا سازوکار قمار را یاد می‌گیرد و به دربار می‌رود و کار او در دربار اساس قمار می‌شود

بورس و قماری که به این شکا رقم خورده را چطور می‌توان اسلامی کرد؟ ما نمي دانیم چطور اسلامی را رقم بزنیم که در آن معیشت مردم در گرو معاد آنها باشد.

شهریور گذشته مقام معظم رهبری در دیدار نخبگان یک مثال بیشتر نزدند و آن بانک‌داری اسلامی بود و گفتند این مسئله جامعه است و آن را حل کنید. نظام سازی مسئله امروز جامعه است و چیزی نیست که امام راحل آن را جلوی رهبری گذاشته باشد.

اقتصاد مکتب پولی و بعد مکتب شیکاگو در نگاه نیلکن فریدمن بلایی سر جامعه می‌آورد که امام خامنه‌ای هم از آن نگران است. امروز هر کشوری از همین مدل اقتصادی تبعیت می‌کند که این بلایی است.

در فیلم وال‌استریت (که قسمت اول آن در سال 1987 و قسمت دوم آن 2010 ساخته شد) گفته می‌شود Greed is Good یعنی طمع را خوب معرفی می‌کند و جامعه ما هر شب از طریق رسانه ملی مردم را به طمع دعوت می‌کند.

مایکل داگلاس در این فیلم عنون می‌کند که 42٪ درآمد آمریکا در آن سال (1987) از طریق بورس بازی است که صنعت، تولید، عمران و آبادانی ندارد و فقط یک سرمایه دارد و از راه دلالی می‌گذراند. الان این رقم در آمریکا به 62 درصد رسیده است.

خرید و فروش ارض نیز همان پول است و این رد و بدل شدن پول کار اقتصادی نیست، بلکه دلالی است و این راه به انحطاط منجر می‌شود ‌و حسن باقری‌های امروز باید روبروی آن بایستند.

زمان‌آگاهی عنصر ضروری برای جوان بسیجی امروز است

آن زمان بنی‌صدر معتقد بود باید مانند اشکانیان بجنگیم یعنی بایستیم تا دشمن تا دخل کشور و بعد با او بجنگیم ولی متوسلیان رفت در کوه‌های کردستان و جلوی آنهارا گرفت.

بشر امروز از بابت بی‌ایمانی در حال متلاشی شدن است؛ در اعماق دریاها غواص فرستاده، عظیم‌ترین قدرت را ایجاد کرده است، ولی بدون هیچ درگیری دارد متلاشی می‌شود؛ کجا؟ درون جامعه آمریکا

انبیاء مهندسین جاده‌سازی و ائمه پلیس جامعه

انبیاء مهندس راه و ساختمان بودند که جاده زدند از دنیا به آخرت؛ آنها دو  دسته گاردریل دارند: این کار را نکنید و این کار را بکنید؛ «لاتقربوا الفواحش» و «لا تأکلوا الربا» و … و یک دسته دیگر می‌گوید « کتب علیکم الصیام»، «کتب علیکم القصاص»، «اقم الصلاه» و …

دو دسته گاردریل کنار جاده زندگی هست، ائمه حرف جدیدی را برای جاده سازی نیاوردند، بلکه پلیس این جاده هستند که مردم نظم را رعایت کنند. آنها وظیفه علم را بر عهده داشتند و اینها ایمان را.

در تفکر فلسفی شما علم می‌توانید داشته باشید ولی عمل نکنید؛ اما بدبختی بشر از این است که علم دارد ولی عمل نمی‌کند. مصیبت امروز بشر ان است که علم دارد ولی ایمان ندارد؛ یعنی می‌داند کردن سیم در پریز خطرناک است و انسان را داغون می‌کند ولی انجام می‌دهد.

69 بار نجات در قرآن در جایی است که فرد ایمان دارد و عمل می‌کند. «والعصر؛ ان الانسان لفی خسر» (چون إنّ آورده یعنی دکترین است) می‌گوید قطعا انسان در خسران است؛ خسران از ضرر بالاتر است؛ نفع و ضرر برای دنیا به کار می‌رود و فلاح و رستگاری برای آخرت.

اگر عمل صالح صورت بگیرد، ولی ایمان نداشته باشد به درد نمی‌خورد؛ نسبت ایمان با عمل صالح چنین است: ایمان مانند یکی است اعمال صفرهای پشت آن است و صفرها بدون ایمان اصلا خوانده نمی‌شود.

مصر را ببینید، اهرام ثلاثه را ببینید، هنوز بشر نمی‌داند این را چطور ساخته‌اند. در ان اطراف سنگ‌های به این بزرگی وجود ندارد و سوال است که چطور ساخته‌اند.

علم خوب است ولی به تنهایی نجات‌بخش نیست

علم خوب است ولی به تنهایی نجات نمی‌دهد؛ آزاد راه گمشده بشر زمانی پیدا می‌شود که به ایمان برگردیم. مجاهدت خود را این بدانیم که همه لایه‌های ایمان را بشکافیم و این به دو بال نیاز دارد؛ بال ایمان و علم؛ غیر از این باشد همان بلایی که سر غرب افتاد سر ما هم می‌افتد.

در ترند 2050 در خانه‌ها به جای انسان در هر خانه‌ای حیوان هم خانه افراد است و افراد منفرد هستند. انسان آینده انسان تنهایی است و معنا برای او وجود ندارد.

در طول یک سال و نیم بیداری اسلامی شخصیت‌های مذهبی آنها در هتل‌های تهران در حال رفت و آمد هستند و از ما مدل جایگزین می‌خواهند.

جوان امروز که میراث‌دار حسن باقری است باید پرچم ایمان را طوری بالا ببرد که آیندگان بگویند در تسخیر قلب‌ها و ذهن‌ها، اینها توانستند قبل و ذهن افرادی که تسخیر شده را فتح کنند.

منبع : http://www.598.ir/

 

 نظر دهید »

نخل ها هنوز ايستاده اند

02 خرداد 1391 توسط بدری

چه روز باشكوهي است سوم خرداد، روزها و شب‌هاي منتهي به آن، سراسر خاطره و نيايش است و چه باشكوه كه نخل‌ها همچنان ايستاده‌اند. نخل‌ها هنوز ايستاده‌اند تا مقاومت را به رخ تاريخ بكشند، كارون همچنان جريان دارد تا رفتن و پيوستن را متجلي سازد.
نخل‌ها هنوز ايستاده‌اند تا ما بدانيم مردان و زنان اين سرزمين چگونه از خود عبور كردند…
نخل‌ها بيدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سكوت و ستاره مي‌گويند، نخل‌ها ايستاده‌اند، خدايا ! فردا چه خواهد شد…
خدايا چه مي‌شود اگر خورشيد بر سرزمين‌ طلايي “خرمشهر” فرود آيد و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند، سزاوارست اگر ماه بر پيشاني اين سرزمين سجده كند.
خدايا سزاوارست اگر ستاره‌ها يكي يكي بر زمين آيند تا در برابر عظمت فرزندان اين خاك كرنش كنند.
روبروي مسجد جامع خرمشهر، ايستاده‌ام چه رازها در خود دارد و چه سكوتي كه سرشار از ناگفته‌هاست، چه ايثارها به ياد دارند، احساس مي‌كنم ديوارهاي مسجد نيز خاضعانه در برابر صبوري دادن سرزمين آتش و خون تعظيم مي‌‌كند.
چه عظمت باشكوهي، ‌چه لحظه فراموش‌نشدني، و چه لبخند زيبايي است كه روز و آفتاب بر شهيدان روا مي‌دارند. چه زيباست شكوه باران كه قامتش را براي شهيدان خم مي‌كنند.
خدايا! كجايند آن مردان به ادعايي كه از نور هديه مي‌چيدند.
كجاست فرياد الله اكبر مردان خدايي كه قلب دشمن را مي‌شكافتند.
خدايا! صداي گلوله رانشنيده‌ام، صداي زوزه خمپاره رانشنيده‌ام.صداي سوت نارنجك را نشنيده‌ام، رد گل آلود پاي دشمن را نديده‌ام اما به ياد دارم غارت خانه و كاشانه مردم را … چگونه مي‌توان از ناجوانمردي سيم‌هاي خاردار و ميدان مين نگفت.
چگونه مي‌توان كتاب تاريخ را بست و نگفت كه دشمن چگونه به خود اجازه داد شهري را ويران، مادري را منتظر و فرزندي را از خانه‌اش بيرون كند.
چگونه مي‌توان آرام نشست و بر سوگ “لاله‌هاي سرخ"‌با باران همراه نشد.

خدايا!

اين قطار قديمي در بستر موازي كدام تكرار خواهد ايستاد … نكند توقف و ماندن ما بهانه‌اي براي سوار شدن بر قطار تكرارها ‌شود و ما غافل از شهدا فقط تصوير آنها را قاب و طرح جاده‌ها ببينيم. چقدر فاصله افتاده بين ما و خرمشهر…
اما نه! انگار همين ديروز بود كه نخل‌ها هم، آهنگ رفتن داشتند و لحظه‌هاي پر از دوست داشتن در تمام زمان جاري بود و همه در جستجوي شهادت!
رفاقت بود و رفاقت و رقابت معنا نداشت…
خدايا! چگونه مي‌توان اين همه عظمت را فراموش كرد كه تاريخ در برابر آن سر تعظيم فرود آورده است.
نمي‌توانم از سربازي نگويم كه زمان را با سرعت نگاهش مي‌كاويد، ‌آخر صداي كودكي از زير آوار به گوش مي‌رسيد و آنسوتر … خمپاره بود و آتش!
سرباز نيز در كمين لحظه‌اي براي نجات! زمان را جستجو مي‌كرد و لحظه‌اي از كودك چشم بر نمي‌داشت … مگر باران وقت باريدنش بود!

خدايا! حال چگونه مي‌توان از جلال و شكوه شب‌هاي “مسجدجامع” نگفت و دم نياورد. چگونه مي‌توان در برابر بزرگي مردان و زنان اين سرزمين سكوت كرد و هيچ نگفت! مگر مي‌شود؟ چگونه مي‌توان در قطار قديمي تكرار در خطوط موازي ماندن و رفتن، در جا زد و در برابر مردمي كه به زيبايي ايستادند، ساكت ماند!

خدايا! به من ارزاني دار آن تواني را كه بتوانم جاري كنم آنچه را كه گذشت.
اكنون صداي نيايش‌هاي محمد‌،‌بهنام ، سجاد و.. است كه در كوچه‌هاي خرمشهر جاري و ساري است.
خدايا! چگونه مي‌توان از بال كبوتران كه التماس رفتن داشتند، نگفت و پروازشان را نستود. به يقين هيچ كس نمي‌تواند از اين عبور كند كه در هيچ سنگري نشاني از “ورود ممنوع"‌نبود و خط سادگي خط همه عاشقان اين سرزمين بود…
نمي‌توان از اين گذشت كه نوجواني به مادرش التماس مي‌كرد “خرمشهر” تنهاست، بايد بروم، رفت اما ماند و جاودانه شد…
چگونه مي‌توان از “بهنام محمدي‌” نوجواني كه با تمام وجودش با تمام ايمان و اعتقادش از سرزمين و آرمان‌هايش دفاع كرد بي‌آنكه ادعايي كند … نگفت. بايد اور ا ستود كه پرواز پرنده ستودني است.
او “آزادي” را نثار دست‌هاي ناتوان پيرمردي كرد كه در پشت نگاه سراپا مهرباني‌اش تنها دارايي‌اش را هديه داد.
او “شجاعت"‌را نثار مادري كرد كه تنها اميد زندگي‌اش را تقديم كرد.
آري! چگونه مي‌توان سكوت كرد و نگفت كه 45″ روز ” مقاومت يعني شكستن دشمن، يعني عشق و ايمان، يعني اعتقاد، يعني رستن از اسارت دنيا و پيوستن به حق … آ‍زادي به معناي مطلق كلمه!

با تمام وجود،

تنها مي‌توان گفت “خرمشهر را خدا آزاد” كرد…
و تنها مي‌توان گفت: اي جاده‌هاي سخت ادامه، ما را لياقت رفتن نيست…؟
ياد همه شهدا به ويژه شهداي سوم خرداد خرمشهر گرامي وجاودان باد.

 1 نظر

پيام حضرت امام خميني قدس سره به مناسبت عمليات بيت المقدس و فتح خرمشهر

02 خرداد 1391 توسط بدری

بسم الله الرحمن الرحيم

با تشکر از تلگرافاتي که در فتح خرمشهر به اين جانب رسيده است، سپاس بي حد بر خداوند قادر که کشور اسلامي و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنايت و حمايت خويش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصيب ما فرمود؛ و اين جانب با يقين به آن که «مَا النصرُ اِلاّ مِن عندِ الله» از فرزندان اسلام و قواي سلحشور مسلح که دست قدرت حق از آستين آنان بيرون آمد و کشور بقية الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفدا را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت هايي در دست ابرقدرتان خصوصاً امريکاي جهانخوارند، بيرون آورد و نداي «الله اکبر» را در خرمشهر عزيز طنين انداز کرد و پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهر خرم که با دست پليد جنايتکاران غرب به خون کشيده شده و خونين شهر نام گرفت، - به اهتزاز در آورد – تشکر مي کنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند.

آنان به يقين مورد تقدير ناجي بشريت و برپا کننده ي عدل الهي در سراسر گيتي روحي لتراب مقدمه الفدا مي باشند. آنان به آرم «ما رميتَ اِذ رميتَ و لکنَّ الله رَمي» مفتخرند. مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزيزان و نورچشمان اسلام اين فتح و نصر عظيم که با توفيق الهي و ضايعات کم و غنايم بي پايان و هزاران اسير گمراه و مقتولين و آسيب ديدگان بدبخت که با فريب و فشار صدام تکريتي اين ابرجنايتکار دهر به تباهي کشيده شدند، سرافرازانه براي اسلام و ميهن عزيز افتخار ابدي هديه آورديد و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنين فداکاراني هستند که ستاره درخشنده ي پيروزي هاي آنان بر تارک تاريخ تا نفخ صور نورافشاني خواهد کرد و مبارک باد بر ملت عظيم الشأن ايران، اين چنين فرزندان سلحشور جان بر کفي که نام آنان و کشورشان را جاويدان کردند و مبارک باد بر اسلام بزرگ اين متابعاني که در دو جبهه ي جنگ با دشمنان باطني و دشمن ظاهري پيروزمندانه و سرافراز امتحان خويش را دادند و براي اسلام سرافرازي آفريدند و هان اي فرزندان قرآن کريم و نيروهاي ارتشي، سپاهي، بسيجي، ژاندارمري، شهرباني و کميته ها و عشاير و نيروهاي مردمي داوطلب و ملت عزيز، هشيار باشيد که پيروزي هر چند عظيم و حيرت انگيز است، شما را از ياد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور فتح، شما را به خود جلب نکند که اين آفتي بزرگ و دامي خطرناک است که با وسوسه ي شيطان به سراغ آدم مي آيد و براي اولاد آدم تباهي مي آورد و من با آن که به همه ي شما اطمينان تعهد به اسلام دارم، از تذکري که براي مؤمنان نفع دارد بايد غفلت نکنم، چنانچه از نصيحت به حکومت هاي همجوار و منطقه دريغ ندارم و آنان مي دانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پيروزمند ما از موضع قدرت سخن مي گويند و من به پيروي از آنان به شما اطمينان مي دهم که اگر از اطاعت بي چون و چراي امريکا و بستگان آن دست برداريد و با ما به حکم اسلام و قرآن کريم رفتار کنيد، از ما جز خير و پشتيباني نخواهيد ديد و شما بدانيد آن قدر که ابرقدرت ها از صدام اين نوکر چشم و گوش بسته پشتيباني کردند، از شماها که قدرت هاي کوچک و حکومت هاي ضعيف هستيد، پشتيباني نمي کنند و شما عاقبت اين جنايتکار و هم قطار جنايتکارش شاه مخلوع را به عيان ديده ايد.

قدرت هاي بزرگ پيش از آن که از شما استفاده نمايند، از شما طرفداري نمي کنند و شماها را براي منافع خويش به هلاکت مي کشند و من نصحيت برادرانه به شما مي کنم که کاري نکنيد که قرآن کريم براي برخورد با شما تکليف نمايد و ما به حکم خدا با شما رفتار کنيم، و يقين بدانيد که امثال حسني مبارک مصري و حسين اردني و ديگر هم جنايتکاران آنان براي شما نفعي ندارند و دين و دنياي شما را تباه مي کنند و اگر با نشست هاي خود بخواهيد «طرح کمپ ديويد» يا فهد را که مرده اند، زنده کنيد – که ما خطر بزرگ براي کشورهاي اسلامي خصوصاً حرمين شريفين مي دانيم – اسلام به ما اجازه سکوت نمي دهد و اين جانب در پيشگاه مقدس خداوند تکليف الهي خود را ادا نمودم، اکنون دست تضرع و دعا به سوي خالق يکتا بلند کرده و براي قواي مسلح اسلام و فداکاران قرآن کريم و ميهن عزيز ايران دعا مي کنم و سلامت و سعادت و پيروزي آنان را خواستار هستم. سلام و درود بي پايان بر فرماندهان قواي مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلير ايران عزيز و سرشار از شادي ها.

والسلام علي عباد الله الصالحين            
روح الله الموسوي الخميني               
سوم خرداد ماه 1361         

 1 نظر

بيداري شب

02 خرداد 1391 توسط بدری

آقای حاج کریم مباشر می گفت: مرحوم پدرم فقط چهار پنج سال از آقای آقا شیخ مرتضی زاهد کوچکتر بود، و یکسال قبل از وفات ایشان از دنیا رفت. خانه پدر بزرگم در محله حمام گلشن در همین کوچه ی آقاشیخ مرتضی بوده و مرحوم پدرم از همان نوجوانی و جوانی با جناب شیخ آشنایی و علاقه و ارادت داشته است.

مرحوم پدرم می گفت: من پانزده شانزده سالم بود که شبی احتیاج به غسل پیدا کردم. در آن زمان، برق و این طور چیزها نبود، و من دقت نکردم چه ساعتی از شب است. برای رفتن به حمام از خانه بیرون آمدم، وقتی از جلوی خانه ی مرحوم مجد الذاکرین- پدر آقاشیخ مرتضی- رد می شدم، صدای خفیفی از درون خانه شنیده می شد. شب بود، و همه جا ظلمت و خاموشی بود، و من کنجکاو شدم، ببینم این صداهای خفیف در این ساعت از شب برای چیست؟ مثلاً نکند دزدی آمده باشد.

به کنار در رفتم، و گوشم را تیز کردم. صدای آشنایی می آمد. صدای مناجات و گریه آقاشیخ مرتضی بود. ایشان آمده بود، در دالان خانه در جایی که مزاحم اعضای خانه نباشد، به نماز ایستاده بود، و با حالتی خاص با گریه و زاری با خدا مناجات می کرد. آقاشیخ مرتضی در آن زمان در حدود بیست سال داشت، و بعد من آن شب به جلوی حمام قبله رفتم، ولی دیدم هنوز حمام را باز نکرده اند، و من خیلی زود آمده ام. به خانه بازگشتم، و مقداری هم خوابیدم، و دوباره بلند شدم، و به سوی حمام راه افتادم. بعد از استحمام وقتی به جلوی خانه آقاشیخ مرتضی رسیدم، دوباره ناخودآگاه و از روی کنجکاوی به ذهنم آمد که ببینم در این ساعت ایشان در چه حالی است،گوش سپردم، باز شنیدم که آقاشیخ مرتضی همچنان در حال نماز خواندن و عبادت و دعا است.

 نظر دهید »

آخوندي كه كاسه سرش را با سرنيزه جدا كردند

31 اردیبهشت 1391 توسط بدری

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق به نقل از حوزه نفيسه، شیخ محمدحسن شریف قنوتی که در روزهای آغازین جنگ به « شیخ شریف » شهرت یافت به تاریخ ۳ تیر ۱۳۱۳ در روستای قصبه از توابع اروندرود آبادان متولد شد. شیخ در دوران کودکی به کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش عبدالستار اسلامی آموخت و سپس ادامه دروس حوزوی را در حضور عبدالرسول قائمی در آبادان فراگرفت.

سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و محضر درس آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و نیز امام خمینی (س) را درک کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت.
وی مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت فدائیان اسلام آغاز نمود و همکاری های اندکی با آن گروه، به ویژه شهیـد سیـد مجتبی میرلوحی ( نواب صفوی ) داشت.

با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در ۱۳۴۲، فعالیت های سیاسی شریف قنوتی شدت بیشتری یافت. او با وجود جو خفقان حاکم در زمان پهلوی، در مساجد به سخنرانی و افشاگری می پرداخت و آشکارا به دفاع از امام خمینی پرداخته و اعلامیه ها و رساله ایشان را با یاری دیگر همرزمانش در بین مردم توزیع می کرد.

محمدحسن شریف قنوتی در ۱۳۵۵ خانواده اش را به بروجرد انتقال داد و خود با استفاده از نام مستعار « شریف طبع » فعالیت های سیاسی اش را ادامه داد.

شید شریف قنوتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اردکان فارس رفت و بنا به درخواست مردم منطقه مسئولیت نمایندگی شورای شهر را عهده دار شد و با یاری آیات بهاءالدین محلاتی و عبدالرحیم ربانی شیرازی به فعالیت های عمرانی و اجتماعی مشغـول گردید. در اوایل سـال ۱۳۵۹ به بروجرد رفت و به عنوان نماینده ویژه دادستان انقلاب اسلامی بروجرد مشغول خدمت شد.

با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شیخ ابتدا ستاد کمک رسانی به مناطق جنگی جنوب و غرب کشور را در بروجرد به راه انداخت و در ۳ مهر ۱۳۵۹ با کاروان آذوقه اهدایی مردم بروجرد به خرمشهر اعزام گردید.

پس از بازگشت ، در بسیج نیروهای مردمی و اعزام آنان به جبهه های نبرد فعال شد. در اواسط مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و خود لباس رزم پوشید و با تشکیل گروه های چریکی الله اکبر و گروهان های مقاومت، خرمشهر را برای چندمین بار از خطر سقوط حتمی نجات داد.

شیخ شریف علاوه بر فرماندهی برخی از محورها در خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات نیروها را هم عهده دار بود. در روز ۲۴ مهر ۱۳۵۹، وی به هنگام رساندن مهمات به یکی از نقاط درگیری در خیابان چهل متری خرمشهر، به مقر عوامل بعثی وارد شد. نیروهای بعثی وانت ایشان را زیر رگبار گلوله بستند.

سرانجام شیخ بر اثر اصابت گلوله به آرنج ها و زانوها و گردن از پای درآمد. وقتی شیخ شریف روی زمین افتاد، دشمنان خود را به او نزدیک کرده و با استفاده از سرنیزه فرق سرش را شکافتند و کاسه سرش را جدا کردند.

روحمان با یادش شاد

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی(با عینک در تصویر مشخص هستند)

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی(سمت چپ تصویر)

شیخ محمدحسن شریف قنوتی (نفر چهارم از راست)

شیخ محمدحسن شریف قنوتی(نفر وسط)

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی(نفر اول از راست)

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی

شیخ محمدحسن شریف قنوتی در کنار فرزندانش

شیخ محمدحسن شریف قنوتی(نشسته نفر دوم از راست)

شیخ محمدحسن شریف قنوتی(در کنار فرزندانش)

مراسم ختم شیخ محمدحسن شریف قنوتی

 

 

منبع : http://www.mashreghnews.ir

 2 نظر

حيات احمد

31 اردیبهشت 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم:

خداوند از هركس درباره زيردستش مي پرسد كه آيا وي را نگه داشته  يا ضايع گذاشته است تا آن جا كه از مرد درباره اهل خانه اش پرسش مي كند.

حديث 702 نهج الفصاحه

درباره فرمانده شهيد مسعود منفرد نياكي :

در گرماگرم عمليات بيت المقدس، دختر شهيد نياكي به علت بيماري در بستر مرگ افتاد. خانواده شهيد نياكي از او مي خواهند كه براي ديدن فرزند رو به موتش جبهه را رها كرده و به تهران بيايد و ديدار آخريني با دخترش داشته باشد. شهيد نياكي در جواب همسرش چنين جوابي مي دهد: «اين سربازاني كه هم اكنون در مصاف دشمن بعثي هستند همه فرزندان من هستند. من وظيفه دارم در كنار آنها باشم و همراه آنها بجنگم و همراه آنان دشمن را ناكام و پيروزي را براي اسلام و مردم فداكار خود به ارمغان بياورم.»

مردان دشت نور صفحه 29

 نظر دهید »

گفتمان امام هادی(علیه‌السلام) ، قلب گفتمان غرب را هدف گرفته است

30 اردیبهشت 1391 توسط بدری

ترویج فرهنگ عمیق و پربار شیعی همواره از بهترین گزینه‌ها برای مقابله با هجمه علیه مقدسات بوده است. اهمیت این نکته موضوعی است که در گفت‌و گویی با حجت‌الاسلام و المسلمین«علیرضا پناهیان» مدرس حوزه و دانشگاه به شرح آن پرداخته شده است.

به نظر شما چرا از میان ائمه‌ی بزرگوار ما و در واقع معصومین ما هجمه‌های این دو سه ماه روی امام هادی(علیه‌السلام) متمرکز شده است؟

در ابتدا اجازه دهید یک پاسخ کلی خدمت شما عرض کنم و آن این که اساساً وقتی دشمنان با توجه به برخی جزییات به مقدسات ما حمله می‌کنند و تک‌تک امامان ما را مورد هجمه‌ی خاص قرار می‌دهند، این نشان دهنده‌ی این است که دین اسلام و به تعبیر دقیق‌تر اسلام ناب جایگاه بسیار خوبی در میان مردم جهان پیدا کرده و طبیعتاً هر قدر بر عزت اسلام افزوده بشود، به مقدسات دینی ما با توجه به برخی از جزییات خاص بیش‌تر هجمه خواهد شد.

نکته‌ی دوم این که این نشان‌ دهنده‌ی زبونی آن‌ها است که در مقام هجمه از روش‌های توهین و تمسخر استفاده می‌کنند و این که برای مقابله کردن راه چاره‌ی دیگری برای خودشان پیدا نمی‌کنند.

شاید یک دلیل دیگر هم این باشد که در حقیقت تشیع از زمان امام هادی(علیه‌السلام) به بعد رونق ویژه‌ای پیدا کرد و سخت‌ترین امتحان‌های خود را پشت سر گذاشت. شیعیان به جایی رسیده بودند که امامت امام جواد(علیه‌السلام) را در 9 سالگی پذیرفتند و توانستند از امتحان ولایت‌عهدی امام رضا(علیه‌السلام) عبور کنند. چون می‌دانید بعضی‌ها در همان مقطع 7 امامی شدند. حصرها و محدودیت‌های امام هادی(علیه‌السلام) را توانستند بپذیرند و از این مرحله عبور کنند.

در این زمان می‌توان گفت شیعه به بلوغ خاصی رسیده که چند سالی،‌ یعنی بسیار کم‌تر از نیم قرن بعد از زمان امام هادی(علیه‌السلام) دوران غیبت آغاز می‌شود. سند بسیار با عظمت زیارت جامعه مربوط به امام هادی(علیه‌السلام) است که می‌توان آن را مانیفست شیعه نام‌گذاری کرد و برای شیعیان چیزی بیش‌تر از مانیفست و مرام‌نامه است و در واقع جمع‌بندی کننده‌ی تمام آموزه‌های ولایی است که در زمان ائمه‌ی هدی و قبل از آن و قبل از امام هادی(علیه‌السلام) بیان شده بود. نقش ویژه‌ی امام هادی(علیه‌السلام) در نهایی کردن جامعه‌ی شیعی اعم از فکر و فرهنگ تا احکام و آداب و رسوم نقش ویژه‌ای است. چه بسا دشمنان با توجه به این نقش ویژه هدفشان را مورد هجمه ‌قرار دادند.

حضرت‌عالی می‌فرمایید که گفتمان امام هادی(علیه‌السلام) در واقع قلب گفتمان غرب را هدف گرفته وبه همین دلیل هجمه‌ها به سوی این بزرگوار است؟

عرض بنده این است که در حال حاضر مهم‌ترین تهدید برای تمدن غرب، قرائت شیعی از اسلام است و امام هادی(علیه‌السلام) در نهایی کردن این قرائت که قرائت اصیل اسلامی است و مبین اسلام ناب، نقش ویژه‌ای داشتند، از این رو آن‌ها با اسلام آمریکایی و اسلام غیر ولایی کاری ندارند، مشکل آن‌ها با اسلام ولایی است، این اسلام ولایی را در مقام جمع‌بندی عرض می‌کنم. باز هم نمی‌خواهم تمامی‌ زحمات امامان معصوم(علیهم‌السلام) قبل از امام هادی(علیه‌السلام) را نادیده بگیرم، بلکه در مقام جمع‌بندی و یکپارچه‌سازی و عبور شیعه از آخرین امتحان‌های الهی باید برای امام هادی(علیه‌السلام) نقش ویژه‌ای قائل شد. شاید دشمنان ما هم به دلیل نقش‌های کلیدی است که به ایشان هجمه‌ی خاصی داشتند.

مردم و علمای ما در قبال این هجمه‌ها و هم بزرگداشت ائمه و میراث بر جا مانده از آنان مانند جامعه‌ی کبیره چه وظیفه‌ای دارند؟

میراث گران‌بهای امام هادی(علیه‌السلام) یعنی زیارت جامعه‌ی کبیره باید بیش از پیش مورد توجه ما قرار گیرد. ائمه‌ی هدی(علیهم‌السلام) همیشه با مظلومیت خود توجه انسان‌های عاقل و عاشق را به معارف دینی جلب کردند. این بار هم باید بر اساس «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، ما به بهانه‌ی این هجمه‌ها که بر امام هادی(علیه‌السلام) رفته به قدردانی بیش‌تر از میراث گران‌بهای ایشان، یعنی زیارت جامعه بپردازیم. زیارت جامعه زیارتی است که امام (ره) هر روز آن را قرائت می‌کردند و این مداومت و مراقبت  ایشان به عنوان بنیان‌گذار انقلاب و بزرگ‌مقدمه‌ساز ظهور حضرت و کسی که بعد از 1400 سال اسلام را از غربت نجات داد،‌ باید برای ما معنادار باشد. فرهنگ ولایی که امروزه پشتیبانی کننده از ولایت فقیه که رکن اساسی نظام است به حساب می‌آید، باید در جامعه‌ی‌ ما مطرح شود و هیچ چیز مانند جامعه‌ی‌کبیره نمی‌تواند این فرهنگ ولایی را تقویت و تعمیق ببخشد. جدا از این که طبیعتاً روشنگری در مقابل هجمه‌ی‌دشمنان در عرصه‌ی‌بین‌المللی وظیفه‌ی تمام کسانی است که توانایی در این زمینه دارند و توانایی چندان بالایی هم نمی‌خواهد.

بفرمایید برخورد سریع و قاطع علمای ما چه قدر می‌تواند در تکرار نشدن چنین وقایعی مؤثر باشد و یا به نظر شما اصلاً برخورد سریع و قاطع لازم است؟

البته اگر علما صلاح بدانند، در هر سطحی برخورد خواهند کرد؛ حالا چه علنی، چه با فعالیت‌های سازمان‌دهی شده، ولی به هر حال اقدام‌ها در مقابل دشمنان گاهی از اوقات باید بسیار با شور و هیجان همراه باشد و توأم با یک عملیات گسترده برضد یک رفتار غلط دشمن صورت بگیرد. گاهی از اوقات هم باید با بی‌اعتنایی از کنار برخی رفتارهای غلط آن‌ها گذشت تا از بزرگ‌نمایی عمل زشت دشمن جلوگیری کرد. نه این که اهانت‌ها و هجمه‌ها نادیده گرفته شود، اما بالاخره در هر موقعیتی و در برخورد با هر رفتار غلطی باید سیاست خاصی در نظر گرفته شود. بهترین برخورد، برخوردی است که از میان بدنه‌ی جامعه، بدنه‌ی روشنفکر جامعه، طلاب و دانشجویان صورت بگیرد، طبیعتاً هر موقع علما هم احساس نیاز بکنند به میدان خواهند آمد.

منبع :www. 589.ir

 2 نظر

حيات احمد

29 اردیبهشت 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم:

بهترين كارها در نزد خدا آنست كه بينوايي را سير كنند،يا قرض او را بپردازند،يا زحمتي را از او بردارند.

حديث 76 نهج الفصاحه

درباره فرمانده شهيد علي صياد شيرازي:

كمك به آدم هاي مستحق، كار همشيگيش بود يك سوم حقوقش را به من مي داد براي خرجي،بقيه اش را صرف اين جور كارها مي كرد.

چهل پنجاه روزي از شهادتش مي گذشت كه چند نفري آمدند خانه مان. مي گفتند «ما نمي دانستيم ايشون فرمانده بوده. نمي شناختيمش. فقط مي اومد به مان كمك مي كرد و مي رفت. عكسش رو از تلويزيون ديديم.»

جلد 11 يادگاران،خاطره 67

 1 نظر

شب ها برای نماز مرا بیدار می کنند

29 اردیبهشت 1391 توسط بدری

مرحوم شیخ خود نقل فرموده بود:شب ها برای عبادات سحری مرا صدا می زنند.یک شب می گویند :مرتضی بر خیز! یک شب دیگر می گویند:شیخ مرتضی ،وبالاخره یک شب صدا می زنند:آقا شیخ مرتضی،ومن وقتی دقت می کنم می بینم این ها به روزمن بستگی دارد. هر روز که من در رفتار واعمالم دقت بیشتری می کنم ،زیاد تر مواظب هستم.در بیدار شدن با احترام بیشتری رو به رو هستم.

بار دیگری گفته بودند:مرا شب ها با کوبیدن کوبه ی در بیدار می کنند. صدای کوبه ی در بسیار شدید است ،ومن به سرعت بیدار شده و از جا برمی خیزم ؛ اما این صدا با همه ی شدت، هیچ کس دیگری را بیدار نمی کند.

 نظر دهید »

مژده يار

28 اردیبهشت 1391 توسط بدری

باد بهار مژده ديدار يار داد

شايد كه جان به مقدم باد بهار داد

بلبل به شاخ سرو در آواز دل فريب                           بر دل نويد سرو قد گلعذار داد

ساقي به جام باده در آن عشوه و دلال                  آرامشي به جام من بي قرار داد

در بوستان عشق نشايد غمين نسشت    بايد كه جان به دست بتي مي گسار داد

شيرين زبان من گل بي خار بوستان                جامي ز غم به خسرو ،فرهاد وار داد

تا روي دوست ديد دل جان گداز من

يك جان نداد در ره او صد هزار داد

 

ديوان امام

 1 نظر

بهجت عارفان

28 اردیبهشت 1391 توسط بدری

متن زیر حاصل گفت و گوی حسن صدرایی عارف با حجت‌ الاسلام والمسلمین شیخ علی بهجت درباره

سیره پدرشان آیت الله العظمی بهجت(ره) و حالات معنوی و سلوک فردیشان در دوران کودکی تا جوانی می باشد که به مناسبت سومین سالگرد ارتحال آن عارف وارسته و عالم مجاهد منتشر می گردد.

می‎خواهیم به‎طور خاص به دوران جوانی مرحوم آیت‎الله بهجت بپردازیم.

دوران کودکی ایشان را نمی‎شود از دوران جوانی‎شان جدا کرد؛ البته خصیصه ایشان این بود که هرگز از خودشان نمي‎گفتند؛ و این را که در دوران کودکی چه کردم و چه شده بود بیان نمی‎کردند؛ به ندرت پیش می‎آمد که چیزی را با ما، در میان بگذارد؛ لذا مجبور بودیم با برنامه خاصی یا نقشه کشیدن از ایشان حرف بكشيم.

از تولد ایشان شروع کنیم. برخی نقل‎ها راجع به نام‎گذاری ایشان مطرح كرده‎اند. تا چه اندازه درست است؟

پدر ایشان، در کودکی، بر اثر بیماری وبا یا طاعون در حال فوت بودند و همه از او سلب امید می‎کنند، که ناگاه ندایی می‎شنود که رهایش کنید، او پدر محمدتقی است. همین باعث به هوش آمدنش می‎شود و بهبودی کامل پیدا می‎کند، بزرگ می‎شود و ازدواج می‎کند. تمام این قضایا از ذهنش می‎رود؛ تا این‎که دو پسر به نام‎‎های «محمد مهدی» و«محمد حسین» و یک دختر به دنیا می‎آیند، هنگامی که پسر سومش می‎خواسته به دنیا بیاید، به یاد آن ماجرا می‎افتد؛ لذا اسم پسر سومش را محمد‎تقی می‎گذارد، اما این پسر در هفت سالگی در حوض خانه غرق می‎شود و از دنیا می‎رود. این مصیبت خیلی برای خانواده گران تمام می‎شود، نذر و نیاز‎‎های فراوانی می‎کنند تا خدا فرزندی عنایت کند که بماند. ناگفته نماند که مادر حاج آقا، خانمي صالح بوده است؛ طوری که از منزل تا مسجد سوره یاسین را از حفظ می‎خوانده است. حاج آقا بعد از حدود یک سال یا بیشتر که الان یادم نیست، بعد از محمدتقی به دنیا می‎آید؛ به‎خاطر همین اسمش را محمد تقی ثانی می‎گذارند. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی، طعم تلخ یتیمی را چشید و خواهرش او را بزرگ كرد.

جریان «محمدتقی» و نام‎گذاری را خود ایشان قبول داشتند؟

یکی از آقایان از ایشان پرسید که آیا درست است در آن عوالم به پدر شما گفتند که ایشان را ر‎ها کنید، پدر محمد تقی است؟ گفت: «بله، یک محمد تقی بود که در هفت سالگی غرق شده است.» با این تعبیر می‎خواستند…

به تعبیر ما بپیچانند.

البته برای ما مسلم شد که ایشان خودشان می‎دانند. درباره بعضي موضوعات هنگامی که اصرار می‎کردیم، می‎گفت قرار نیست که انسان هرچه را می‎داند، بگوید!

به مادر صالح ایشان اشاره کردید. از کربلایی محمود، پدر آیت‎الله بهجت بگویید.

پدر ایشان از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق كارهاي مردم می‎پرداخت و اسناد مهم و قباله‎ها به امضاي ایشان می‎رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بود و مشتاقانه در مراثی اهل بیت (علیهم السلام)، به‎ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) شعر می‎سرود؛ مرثیه‎‎های جان‎گدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد است. از جمله این شعر: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است، مکن ای صبح طلوع/// صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است، مکن ای صبح طلوع.

با توجه به این‎که ایشان از کودکی قرآن و ادبیات فارسی و علوم دینی را فراگرفته‎اند، آیا گزارش‎‎هایی از حالات دینی و معنوی ایشان در آن دوران دارید؟


ایشان ویژگی‎‎های خاصی را در دوران طفولیت داشتند؛ یکی از علاقه مندان آقا از مادرشان نقل می‎کردند که وقتی 10 ساله بودند، مسائل شرعی بانوان را با جدیت خاصی بیان می‎کردند. افرادی که در آن دوران با ایشان هم مکتبی بودند، می‎گفتند ایشان در مدرسه بسیار جدی بود و تمام بچه‎‎های هم مکتبی را منظم می‎کرد. در درس خواندن هم بسیار جدی وارد می‎شده است.وقتي بر فراز مسجد فومن اذان مي‎گفته است صدای اذانش را همگان می‎شنیدند، علاقه شدیدی به اذان گفتن داشت؛ هنگام شهادت حضرت علی (علیه‎السلام) با سوز و گداز خاصی اذان می‎گفت.

جرقه‎‎های اولیه نور و معنویت، چگونه یا به دست چه‎کسی درون ایشان زده شد؟

ایشان در همان زمان 10 سالگی‎شان، نیم ساعت قبل از نماز، پشت در خانه امام جماعت که سید بزرگواری بودند، حاضر می‎شدند و با هم به مسجد مي‎رفتند. به احتمال قوی، از همین نماز‎ها و تقيد خاص به نماز و عبادت است که جرقه‎‎های روشنایی انوار الهی در وجودش پیدا می‎شود و سلوک ایشان، به دست آن امام جماعت رقم می‎خورد. آقا نقل می‎کردند « من وقتی پدرم می‎رفت به دیدار امام جماعت، من هم با پدرم می‎رفتم»، پدرآقا طبع شعر عجیبی داشته و خود آقا هم قصیده‎ای داشته است آن را برای امام جماعت می‎خواند و مورد تشویق امام جماعت واقع می‎شود. ايشان مشوقش برای تحصیل و سیر عبودیتش را ادای یک نماز صحیح در کودکی و ذهن خالی شده از یاد غیر خدا می‎دانست که او را به‎سوی اهل بیت و خدایی شدن کشاند.

یعنی از همان دوران کودکی، حالات معنوی را به‎همراه داشتند؟

وقتی رحلت کردند، در همان هفته اول یکی از آقازاده‎‎های علمای نجف آمد برای عرض تسلیت. مرا صدا کرد و گفت 50 سال پیش مطلبی شنیدم می‎ترسم با خودم دفن شود و کسی اطلاع نداشته باشد؛ بعد ادامه داد: آقای قوچانی به من گفت: «سر این‎که آقای بهجت از دیگران متمایز بود، یک کلمه بود؛ آن هم این‎که آقای بهجت سال‎ها قبل از بلوغش، چشمانش در اثر عبادت باز شده است.» دیگران در مراتب سیر معنوی باید پله پله بالا بروند اما ایشان چون سبک بود، پرواز می‎کرد. ایشان براثر عبادت، سالک مجذوب شده بود. این حرف را خیلی از ایشان می‎شنیدیم؛ ولی از آنجایی که «من» نداشت، باور نمی‎کردم. در صورتی که همه می‎گفتند آقا خودش را می‎گوید، می‎گفت: «کسی را می‎شناسم که از دوران کودکی، خدا توفیق معصیت به او نداد.»

ماجرای عزیمت ایشان به کربلا چگونه بوده است؟

قریب یک سال قبل از رفتن به کربلا، یکی از اعیان فومن اصرار می‎کند تا آقا را با هزینه خودش به کربلا ببرد و اجازه سفر آقا را از پدرشان می‎گیرند و حرکت می‎کنند، وقتی که به شهر همدان می‎رسند، یکی از اقوام آنان را مطلع مي‎كند که مرز عراق و ایران را بسته‎اند و کسانی که می‎خواهند عبور کنند، حتما باید گذرنامه داشته باشند؛ لذا بر می‎گردند. هنگام برگشتن به قم می‎رسند، آقا نقل می‎کردند «بعد از زیارت به مدرسه فیضیه رفتم، در آن‎جا آشیخ محمد جعفر اراکی را دیدم که تفسیر جامعی از حوزه‎‎های قم و نجف را به من گفت و گفت که اگر می‎خواهی به‎جایی برسی، باید بروی نجف؛ چون حوزه علمیه قم تازه تأسیس شده و معلوم نیست که رضا‎خان اجازه درس خواندن را در ایران به شما بدهد یا ندهد.» بالاخره بعد از سفر ناموفق به فومن می‎رسند؛ با رايزني یکی از اهالی فومن گذرنامه آقا را درست می‎کنند و مشکل عزیمت به کربلا مرتفع می‎شود. بعد از این است که با اطمینان قلبی بیشتر، تقریبا در 14 سالگي برای تکمیل دروس حوزوی عازم عراق می‎شود.

گويا که در کربلا دروس را با اهتمام و جدیت ویژه‎ای دنبال مي‎كرده‎اند.

ایشان از همان دوران کودکی و نوجوانی به درس خواندن علاقه‎مند بود و معتقد بود که طلبه باید چنان درس بخواند که بتواند در آخر سال استاد همان درس شود و همان کتاب را تدریس کند. اگر نتوانست دوباره باید برگردد بخواند و چون در کربلا از وجود اساتید برجسته‎ای بهره‎مند بود، با سرعت فوق العاده‎ای مشکلات درسی را برطرف کرد.

آشیخ علی گلپایگانی از شاگران آخوند خراسانی، یک روز برای وضو گرفتن به در حجره آقا مي‎آيد و به ایشان می‎گوید کتابِ «الکتاب» سیبویه را دارید؟ ایشان می‎آورد و همان جا بحث علمی آشیخ علی گلپایگانی با آقا بالا می‎گیرد. طلاب مدرسه بادکوبه‎ای کربلا به دور این‎ها حلقه می‎زنند و آشیخ علی سؤالی را که مدنظر داشتند از آقا می‎پرسند. وقتی که آقا جواب را می‎گوید، آشیخ علی گلپایگانی متوجه می‎شود که ایشان از چه علمیتی برخوردار هستند.

همان موقع عموی ایشان ساکن کربلا بودند، برخی از روی حسادتی که درباره آقا داشتند، جریان آشیخ علی گلپایگانی و آقا را خدمت عموی ایشان گزارش می‎کنند. این را از خود آقا شنیدم که می‎گفت: «خدا بیامرز عمو، دستش را زد روی دوشم و با تأسف گفت: چه آبرویي از ما برده‎ای.» و عبای خودش را به دوش می‎اندازد و می‎رود پیش آشیخ علی گلپایگانی برای عذر خواهی؛ اما آشیخ علی نه تنها احساس ناراحتی نکرده بود، بلکه می‎گوید بچه‎‎های خودم را سفارش کردم تا مانند او درس بخوانند و با او دوست بشوند.

غرض این‎که نظر ایشان این بود که طلبه بايد درس با دقت تمام بخواند شود که از طرفی عمر گذشته‎اش را ضایع نکند و از طرفي ديگر پایه‎‎های علوم آینده‎اش را قوی سازد.

در کربلا بیشتر از چه‎کسی تأثیر می‎پذیرفت؟

فرد خاصی مدنظر نیست. کربلا برای ایشان بهترین فتوحات را داشته است. درک بسیاری از مقامات عالیه از این ملجاء والا بوده است. همیشه مي‎گفت وقتی که از نجف به کربلا می‎آمدم، احساس می‎کردم به وطنم بازگشتم.

جد و جهد علمی را که به آن اشاره کردید، در نجف هم دنبال مي‎كردند؟

ایشان در نجف نیز توجه جدی به درس خواندن داشت. ايشان مي‎گفت درس آقا ضیاء عراقی را مدتی شرکت كرده است ولی چون خیلی آرام پیش می‎رود، استاد را عوض می‎کند و بعد هم خود آقای قاضی برای درس فقه از ایشان دعوت می‎کند. ولی خودشان در این زمینه فرمودند: «وقتی که دو جلسه در درس‎شان شرکت کردم، دیدم آیات باب الصلوه را می‎خواند و زار زار گریه می‎کند؛ لذا درس را ترک کردم» به تعبیر ما پیش خودش گفته است که این، فقه نمی‎شود. البته خودايشان مي‎گفت: «بعد از این‎که کلاس درس استاد را ترک کردم، ناراحت شدم.» ایشان در نجف خیلی محبوب و محترم بوده است، آقای شیخ محمد غروی نقل می‎کند که روزی ما از نجف به اتفاق برخی بزرگان با پای پیاده به طرف کربلا راه افتادیم. آنان در مسیر، گعده و مشاعره می‎کردند؛ ولی آقای بهجت به حال خودشان بودند.هنگام نماز صبح، همه با این‎که از نظر سنی از آقای بهجت بزرگ‎تر بودند، به ایشان اقتدا کردند.

مراودات ایشان با مرحوم آقای قاضی همواره مورد توجه است. ایشان چگونه با مرحوم آیت‎الله قاضی آشنا شدند؟

آقا در این زمینه مي‎گفت: «زمانی که در کربلا بودم برادر آقای طباطبایی وقتی برای زیارت به کربلا می‎آمد، مهمان من می‎شد و او بود که اسم مرحوم قاضی را به من گفت.»

مرحوم آقای قاضی چله‎‎های سنگینی برای شاگردانش تجويز مي‎كردند. به ایشان گفتم: آقا! به شما هم دستور و ذکر خاصی می‎گفتند که انجام دهید؟ ایشان گفت: «بله، شاید باشد.»؛ ایشان می‎گفت: آقای قاضی اواخر این را چند بار تکرار می‎کردند: اگر کسی ترک معصیت کند، دقت کند که انجام ندهد، اگر به مقامات اعلی عالیه‎ای که برایش مقدر است نرسد، مرا نفرین کند. آقا می‎گفت: «وقتی رفتم پیش آقای قاضی، به من گفت که به چه کتابی مشغول هستید؟ گفتم پیش آقای شاهرودی سطح مشغول هستم.»

شنیده بودم که مرحوم قاضی، برای کلاس‎‎های خصوصی‎شان خیلی سخت می‎گرفتند؛ به‎طوری که می‎بایست شرکت‎کنندگان در درس خارج مشغول بوده باشند، اما ایشان را به راحتی می‎پذیرند، در صورتی که هنوز در دوره سطح مشغول تحصیل بودند. معلوم می‎شود که از نظر علمی درخشیده بوده و او را فاضل گیلانی صدا میزده است.

علت این نام‎گذاری چه بوده است؟

علت نام‎گذاری را از ایشان پرسیدم، گفت: یک دفعه در جلسه درس آقای قاضی که خودشان مسلط به ادبیات عرب بودند و دیوان شعر عربی هم دارند، حدیثی را می‎خواستند بررسی کنند که گیر کردند. من گرفتم و خواندم، بلافاصله مرحوم قاضی گفتند: «أشهد أنک فاضل.» از آن به بعد، او را فاضل گیلانی میگفت. ایشان می‎گفتند که در کربلا هم‎مباحثه‎ای داشتم که به علوم غریبه آگاهی کامل داشت. یک‎بار سؤالی در رابطه با خودم کردم که آیا مجتهد می‎شوم یا نه؟ رفیقم گفت: بله مجتهد می‎شوی، به شرطی که به نجف بروی.

نقل قول‎‎های مختلفی درباره نامه پدر آقای بهجت به ایشان و منع کردن‎شان از حضور در كلاس درس آقای قاضی می‎شود. می‎خواهیم اصل مطلب را از شما  بشنویم.

اصلا پدر آقای بهجت، آقای قاضی را نمی‎شناخت. مبنا باید مستند باشد. کسانی که استناد می‎دهند باید دقت داشته باشند، یکی از آقایانی که در درس آقای قاضی حاضر بوده است، در سفری که به مشهد مقدس می‎آید، تصادفا عموی مرا می‎بیند. بعد از آشنایی، به عمویم می‎گوید به پدرتان پیغام بدهید که مراقب آقای بهجت باشد. اگر مراقب نباشید احتمال دارد درویش شود. پدرش نامه‎ای برای آقا می‎نویسد؛ برداشت آقا از نامه این بوده که مستحبات را نباید انجام دهد. بعد هم پیش آقای قاضی می‎رود. آقای قاضی می‎گوید مشکلی نیست، شما فقط سکوت را انجام بده. نامه‎‎های بعدی این‎طور بوده که نماز شب را هم نخوان.خود ايشان مي‎گفت: بعد آقای شیخ محمد حسین غروی(کمپانی) آمد و گفت هنگامی که می‎خواهی نامه بنویسی، نامه‎ات را بده در حاشیه‎اش چیزی بنویسم، ببینم پدرت چه مشکلی با نماز شب دارد. وقتی که من نامه را نوشتم، مرحوم کمپانی هم حاشیه‎ای نوشتند؛ ولی ظاهرا نپذیرفته بودند. بعد از این نامه مرحوم کمپانی می‎گوید می‎خواستم تند بروم دیدم که این، پسر من است، او هم پدر این است، چیزی نگفتم. بالاخره ایشان درس مرحوم قاضی را نمی‎رفتند و همچنان به روزه سکوت خود ادامه می‎دهند تا زمانی که پدرشان از دار دنیا می‎روند.

با وجود اين، طبق گزارش بزرگانی مانند مرحوم قوچانی و علامه طهرانی و دیگران، حالات معنوی خاصي در همان دوران داشته‎اند.

کار‎‎هایی مانند طی الارض و امثالهم برای عارف چیزي عادی است. مهم‎تر از همه اين است كه بصیرت داشته باشیم و به آن‎ها محل نگذاریم. اگر به ما یک فندک بدهند، به این و آن نشان می‎دهیم؛ چه برسد به این‎که چشم بصیرت یا طی الارض داشته باشیم. ایشان هیچ چيزي را اظهار نکرد، الا این‎که آقا وقتی وارد نجف می‎شوند 18 ساله بوده است. در مدرسه سید محمد هاشم یزدی که مدرسه تمیزی بود، حجره می‎گیرد. اندازه حجره‎ها به قدری کوچک بوده که خود آقا مي‎گفت مریض شدم و آقای خویی و دیگران می‎آمدند جاي نشستن پیدا نمی‎کردند. با این حال، هرگز نمی‎بینیم که آقا از وضعیت مدرسه گلایه داشته باشد. وقتی خود من رفتم مدرسه و حجره‎ها را دیدم، خیلی تعجب کردم. بهتر بگویم، احساس کردم که زنگي در نجف بین قبر و دنیا است نه این‎که بین دنیا و آخرت باشد. تقریبا به اندازه دو قبر بوده است

منبع :‌WWW.598.IR 

 نظر دهید »

11 دليل براي تماشاي روزهاي زندگي

28 اردیبهشت 1391 توسط بدری

سرویس نقد رسانه پایگاه 598 -  “روزهای زندگی” پرویز شیخ طادی کارگردان لایق سینمای کشور، این روزها در حالی در سایه فراموشی بسیاری از مخاطبین سینما و رسانه های انقلاب قرار گرفته است که  بعنوان یکی از آثار جدی و قوی دفاع مقدس به حساب می آید. به همین منظور برآن شدیم در باب این ساخته پرویز شیخ طادی نکاتی را بیان نماییم که در ادمه می آید:

1. «روزهای زندگی» از انگشت شمارترین فیلم ها در مورد قطعنامه 598 است. در باب قطعنامه و حواشی آن، البته کم، ولی چیزهایی شنیده ایم. اما نسل سوم انقلاب هر قدر هم مطالعه داشته باشد، نخواهد توانست احساس رزمنده جنگ را در لحظه شنیدن پذیرش قطعنامه بچشد. اصولاً “چشیدن” با مطالعه به سختی حاصل می شود و این هنر است که این توان را دارد. روزهای زندگی این لحظات را می چشاند، با تمام احساس هم می چشاند.

2. در مورد دفاع مقدس فیلم های زیادی ساخته شده و می شود. حتی سینمای روشنفکری هم به سراغ این ژانر رفته است و البته همانطور که انتظار می رفت، با القای «پشیمانی» و «سرخوردگی» از جنگ و یا ادامه آن. حتی وقتی سینماگران ارزشی به سراغ جنگ می روند، با نشان دادن «خرابی اوضاع پس از جنگ» شاید به نوعی ناخواسته همان پشیمانی و سرخوردگی را القاء می کنند. شاید به سختی می توان فیلمی را یافت که توانسته باشد «جنگ از الطاف خفیه الهی بود» را به نمایش بگذارد.

اما «روزهای زندگی» سرخورده از جنگ نیست. هیچ اثری از آه و افسوس در آن دیده نمی شود و می توان آن را از معدود آثاری دانست که علی رغم نشان دادن عمق فشارها در جنگ، زیبایی اش را هم به نمایش می گذارد. فیلم  ناامیدانه تمام نمی شود، اگرچه شعاری هم پایان نمی یابد.

3. روزهای زندگی ترکیب بسیار متنوعی دارد؛ شیخ طادی جنگ و خون، عواطف روزهای جنگ، عشق دو همسر به یکدیگر، کوری، ایثار در اوج خود، حضور پر رنگ زنان در جبهه ها و یک مخالف جنگ را به زیبایی و کاملاً مرتبط با هم ترکیب کرده و به نمایش درآورده. تمام این ابعاد، در هم تنیده اند و نمی توان هیچ کدام را سنجاق شده به فیلم دانست. هر بُعد، نقشی را در راستای قصه ایفا می کنند که ترکیبشان، احساسات مختلف و نیز تعقل آدمی را به زیبایی تمام بر می انگیزد.

4. در سینمای دینی بعضاً شاهد ملاحظات خاص در حذف جذابیت های سینمایی هستیم. درست است که اگر بخواهیم نگاهی دقیق و عمیق دینی داشته باشیم، تقریباً تمام عوامل جذابیت سینما، حتی تعلیق و هیجان را نیز باید به شدت فروکاست و به جای آنها از فاکتورهای جذابیت دیگری استفاده نمود. اما باید دانست تا پیش از دستیابی به فاکتورهای جذابیت دینی، نباید با حذف مؤلفه های جذاب فعلی، فیلم را ذبح کرد.

یکی از این مؤلفه ها، ستاره ها هستند. تقریباً تمام مخاطبین عام برای انتخاب یک فیلم حتماً به بازیگران آن توجه می کنند و به سینما می روند تا هنرنمایی دیگری از آنها ببینند. فیلم هرقدر هم داستان و تعلیق داشته باشد، هر قدر هم معنوی و تربیتی و اخلاقی باشد، اگر ستاره نداشته باشد دیده نخواهد شد و شیخ طادی خوب بر این حقیقت واقف است. لذا از یک زوج ستاره، “حمید فرخ نژاد” که مدتی است فیلم جنگی از او ندیدیم و نیز بازیگر پر توان نقش زن مذهبی “هنگانه قاضیانی” که بخاطر بازی اش در این فیلم، سیمرغ بلورین را از آن خود کرد، استفاده کرده است که داستان اصلی نیز حول این دو می چرخد.


5. سال به سال که از عمر سینمای ایران می گذرد، حفظ “ادب” و نزاکت در فیلم ها کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود. تا آنجا که کارگردانی به صراحت و با افتخار اعلام می کند “من آدم رکیکی هستم و فیلم رکیک هم می سازم” و حفظ ادب در نپرداختن به شوخی های جنسی را به باد سخره می گیرد. در برهوتی که فیلمی به هم جنس بازی پرداخته و دیگری در خلالش متمرکز بر اشاره به آلت تناسلی است، شیخ طادی فیلم جذابی می سازد در نهایت ادب و بدون نزدیک شدن زبانی و عملی به مفاهیم رکیک.

6. یکی از درگیری های همیشگی متشرعین و سینماگران، رعایت مسائل شرعی در فیلم ها بوده است. فیلم سازها، حتی مذهبی های آنان اذعان دارند که بدون بکارگیری جذابیت های بصری و بویژه جنسی، نمی توان فیلم ساخت. “سکس” یا جذابیت جنسی قسمتی از فیلم است که نمی توان آن را حذف کرد. اما کارگردان روزهای زندگی فیلمی اتفاقاً جذاب تولید کرده، بدون استفاده از کمترین جذابیت جنسی. در روزهای زندگی حتی موی زنان هم کاملاً پوشیده است.

7. در اینجا به دلیل پرهیز از لو رفتن داستان، نمی توان اشاره زیادی به محتوا و صحنه های فیلم داشت. صحنه هایی که به اظهار خود شیخ طادی، با کمک متخصصین پزشکی و در نهایت دقت طراحی شده اند. صحنه های پیاپی تصمیم گیری های سخت که بعد از چند مورد آنها، مخاطب خود حدس خواهد زد که روش تصمیم گیری یک رزمنده چگونه است. صحنه های احساس برانگیزی که تماشای آنان، پستی و پلشتی آنها که به جنگ نق می زنند را نمایان می سازد.

8. همانطورکه اشاره شد، جریان روشنفکری نیز در فیلم نماینده فکری خود را دارد. فرد ترسویی که به زور احضار شده و مانند همه روشنفکران، دائم قر می زند و از ادامه یافتن جنگ ناراضی است. البته کارگردان به تقلید از سینماگران منورالفکر که همواره تصویری کاریکاتوری از مذهبی ها ارائه می کنند، شخصیت روشنفکر فیلم را کاریکاتوری طراحی نکرده. بلکه بگونه ایست که منطقاً ایراد می کند و اعتراض هایی را بیان می کند که به ذهن هر کس که با روح بلند امام همراه نشده خطور می کند. اما مانند بسیاری از فیلم های شعاری، پاسخ های دیالوگی نمی گیرد، اصلاً او در فیلم جواب نمی گیرد و متحول هم نمی شود. شیخ طادی بدون آنکه قصد پرتاب حرفش به سمت مخاطب را داشته باشد، جواب آن روشنفکر را با زبان هنر می دهد. جواب او در واقع در نام فیلمش نهفته است: “روزهای زندگی".

9. شاید اولین کسی که جلوی “آب بندی” در سینمای پس از انقلاب ایستاد و از این بابت هم کم فحش نشنید، شهید آوینی بود. صحنه های طولانی از راه رفتن آدم ها، حرکت ماشین ها، زوم کردن بر درب بسته، نگاه کردن ها به هم و… که وقتی به فیلم ساز آن اعتراض می شود، پاسخ می دهد “شما معنای عمیق این صحنه ها را درک نمی کنید"! به قول آوینی “اگر چنین است و سینما باید مخاطب خاص و تربیت شده داشته باشد، چرا سینماها را در همه جا ساخته اند؟ از خیابان شوش و سر پل جوادیه و خیابان مولوی و لاله زار گرفته تا خیابان ولی عصر؟ اگر این کار به اشتباه صورت گرفته، آیا این اشتباه فقط در ایران صورت گرفته است؟”


اما این فیلم آب بندی ندارد. همه اش یا داستان است، یا صحنه هایی از احساساتی که مخاطب را نیز با خود همراه می کند و یا فراز و نشیب های چند شخصیت که با مهارت هم پرداخته شده اند.

10. صحنه پردازی فیلم نیز نمره عالی می گیرد. چه درون بیمارستان، چه بیرون آن، چه صحنه های جنگی و چه صحنه مخفی گاه که نهایتاً منجر به دریافت سیمرغ بلورین بهترین جلوه های ویژه میدانی گردید. به خصوص می توان از صحنه پایانی فیلم نام برد.

11. علاوه بر تمام آنچه گفته شد، روزهای زندگی کاندیدای دریافت 14 جایزه، و برنده 5 سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار بهترین فیلم از سی امین جشنواره فیلم فجر می باشد. سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین فیلم برداری، بهترین چهره پردازی و بهترین جلوه های ویژه میدانی و نیز دیپلم افتخار بهترین صداگذاری جوایزی است که روزهای زندگی تا کنون از آن خود کرده است.


 نظر دهید »

لوازم آرايشي بلاي بشر

28 اردیبهشت 1391 توسط بدری

به گزارش مشرق به نقل از حوزه نفيسه استفاده از مواد آرایشی از دیرباز مرسوم بوده است و شرکت‌های زیادی در این زمینه فعالیت می‌کنند. اما در سال‌های اخیر میزان استفاده از این مواد رشد چشمگیری داشته است و صنایع فعال در این حوزه بازار بسیار وسیعی را در پیش روی خود مشاهده می‌کنند.


ایالات متحده در صدر جدول صادرکنندگان محصولات آرایشی

بر اساس تحقیقاتی که مرکز گلوبال استادی در سال 2008 انجام داده است،‌ سهم ایالات متحده از بازار جهانی محصولات آرایشی در حدود 38.2 میلیارد یورو بوده است. لازم به ذکر است که شرکت پراکتر و گمبل که بزرگترین شرکت تولید کننده محصولات آرایشی دنیا است، آمریکایی است.

نتایج به دست آمده از این تحقیقات حاکی از آن است که سهم ژاپن و چین از بازار محصولات آرایشی به ترتیب 23.7 و 8.2 میلیارد یورو است. اروپا با سهم کلی 63.5 میلیارد یورو، بیشترین سهم را داراست. در بین کشورهای اروپایی، کشور آلمان با سهم 11.7 میلیارد یورویی بیشترین سهم را داراست و کشورهای فرانسه (10.4 میلیارد یورو)، انگلستان (10 میلیارد یورو)، ایتالیا (8.8 میلیارد یورو) و اسپانیا (7.4 میلیارد یورو) در رتبه‌های بعدی هستند. [1]


سهم کشورهای مختلف در بازار 136.2 میلیارد یورویی محصولات آرایشی در سال 2008



ایران هفتمین مصرف کننده لوازم آرایشی دنیا

ایران بعد از عربستان، بیشترین میزان مصرف لوازم آرایشی را در خاورمیانه دارد. کل مصرف لوازم آرایشی در خاورمیانه در سال 2008 در حدود 7/2 میلیارد دلار است که با میانگین رشد حدود هشت درصد در سال، بعد از کشورهای اروپای شرقی بالاترین رشد را دارد و این بدان علت است که تقریبا نیمی از جمعیت منطقه زیر 30 سال هستند. در این حال 14 میلیون خانم ایرانی از نظر مصرف لوازم آرایشی گوی سبقت را تقریبا ازکل کشورها منطقه ربوده اند به نحوی که تقریبا 29 درصد کل مصرف کنندگان منطقه خاورمیانه را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر اگر جمعیت زنان خاورمیانه 155 میلیون نفر باشد، 9 درصد این زنان یعنی 14 میلیون نفر زنان ایرانی حدود یک سوم یعنی 2/1 میلیارد دلار هزینه لوازم آرایشی از 7/2 میلیارد دلار بازار لوازم آرایشی خاورمیانه را پرداخت می کنند.

اغلب اجناس در بازار ایران تقلبی، نامرغوب و چینی هستند و لوازم آرایشی قاچاق بدون هیچ گونه نظارت و مجوزی در فروشگاهها و حتی کنار خیابان به فروش می رسند. در سطح جهانی ایران رتبه هفتم را به لحاظ مصرف لوازم آرایش به خود اختصاص است.


رقابت در بازار محصولات آرایشی

ده کشور برتر در زمینه لوازم آرایشی بیش از نیمی از بازار این محصولات را در اختیار دارند. این شرکت‌ها با ایجاد مافیایی قدرتمند، از تصویب قانون‌ها و انجام اقداماتی که با منافع شرکت‌های تولیدی مواد آرایشی سازگار نباشند، جلوگیری می‌کنند. طبق تحقیقات انجام گرفته توسط موسسه گلوبال تایمز در سال 2008، ده شرکت برتر در زمینه تولیدات محصولات آرایشی و سهم آنها در بازار بدین ترتیب است:[2]




ده کمپانی برتر در زمینه لوازم آرایشی بیش از نیمی از بازار این محصولات را در اختیار دارند


لوازم آرایشی، سمومی زیبا و خوشبو

مقاله­ های زیادی درباره خطر استفاده از برخی روان­سازها در مواد آرایشی منتشر شده است. سدیم لوریل سولفات (SLS) استفاده شده در این مواد سبب مشکلات پوستی متعددی می­شود که آماس پوستی شایع­ترین آنهاست. از مواد رایجی که در بعضی محصول ها یافت می شود، می توان به ماده ای اشاره کرد که به ویژه در محصولات حاوی سورفاکتانت یافت می شود و از طریق پوست، تنفس و گوارش قابل جذب بوده و گفته می شود، علاوه بر خشکی و التهاب پوست و مخاط ها، درصورت مصرف زیاد آثار سرطان زایی نیز دارد. ایزوپروپیل الکل و الکل های مشابه که به وفور در این محصولات یافت می شود، می تواند باعث خشکی، التهاب و درماتیت آلرژیک و چروک خوردگی سریع تر پوست شود.

سدیم لوریل سولفات و آمونیوم لوریل سولفات که در بسیاری از مواد آرایشی و بهداشتی یافت می شود، در دسته سورفاکتانت های آنیونی قرار می گیرند و در اکثر مواد شوینده و کف کننده استفاده می شوند. سورفاکتانت های کاتیونی نیز که بار الکتریکی مثبت دارند، در محصول هایی از قبیل نرم کننده ها و صاف کننده های مو و لباس به عنوان ضدالکتریسته ساکن وجود دارند. مصرف این مواد علاوه بر آثار التهابی و آلرژیک بر پوست و چشم، درصورت جذب سیستمیک یا خورده شدن به طور اشتباهی می تواند آثار داخلی متعددی داشته باشد. [3]،[4]،[5]،[6]،[7]

کلروفورم های حاوی آئروسل در ترکیبات عطرها و ماده ای به اسم ” دی متابروسالان وتری متابروسالان وتتراکللوروسال دئودرانت ها سی لانیلید” در دئودورانت ها زمانی که در مواجه با نور آفتاب قرار می گیرند حساسیت زا هستند.

پارابن که به عنوان ماده نگه دارنده در لوازم آرایشی مورد استفاده قرار می­گیرد در افراد دارای حساسیت به پارابن، سبب خارش و آماس پوستی می­شود.[8] همچنین آزمایشات انجام شده بر روی حیوانات حاکی از فعالیت استروژنی ضعیف این مواد است.[9] این ماده شیمیایی می تواند فعالیت های غددی را کمی مختل کند یعنی به عبارت ساده تر می تواند وضعیت هورمون ها را در بدن شما به هم زند.این ماده به طور وسیعی در مواد آرایشی استفاده می شود و در واقع یک ماده نگهدارنده است که از رشد میکروب ها جلوگیری می کند. این ماده همچنین در ریمل، کرم های صورت، ضدآفتاب ها، دئودورانت ها و….وجود دارد.

فرمالدئید که در خیلی از محصول ها مثل رژ لب، لاک ناخن و.. یافت می شود، می تواند باعث التهاب و تحریک پوستی شده و درصورت تماس مزمن باعث ضعف عمومی شود. رنگ های شیمیایی متعددی که در محصول های مختلف، به ویژه در محصول های زیبایی و آرایشی مصرف می شود، می تواند درصورت رعایت نکردن استانداردهای خاص، مشکل ساز باشد. گاهی این رنگ ها برای ایجاد رنگ خاصی با هم ترکیب می شوند که علاوه بر عوارض پوستی، می تواند عوارض متعدد داخلی نیز داشته باشد. به ویژه در مورد رژلب که در طول روز چند بار تکرار شده و احتمال دارد با خوردن هر نوع ماده غذایی مقداری از آن مستقیما نیز وارد بدن شود.

همچنین استفاده بلندمدت از مواد آرایشی سبب نازک شدن پلک می­شود.[10]

استفاده از مواد خوشبو کننده در محصولات آرایشی بسیار مرسوم است. تحقیقات انجام گرفته درباره این مواد بیانگر آن است که این خوشبوکننده­ها از مواد افزودنی متعددی تشکیل شده­اند که اغلب آنها حساسیت­زا هستند.[11]

بسیاری از صاحبنظران در زمینه مواد آرایشی شرکت‌های بزرگ در این زمینه را به دلیل ادعاهای علمی دروغ خود مورد انتقاد قرار می‌دهند. زیرا این شرکت‌ها با این ادعاهای علمی سبب گمراه شدن مردم و استفاده از این مواد بدون آگاهی از عوارض جانبی آنها می‌شوند. [12]، [13]

آزمایش بر روی حیوانات

یکی از بحث‌برانگیزترین اقدامات انجام گرفته در صنعت لوازم آرایشی، انجام آزمایش‌ها بر روی حیوانات در آزمایشگاه‌های شرکت‌های تولید کننده مواد آرایشی است. این تست‌ها که همچنان در ایالات متحده در حال انجام شدن هستند، عبارتند از: مسمومیت کلی، خارش پوست و چشم ومسمومیت به هنگام قرار گرفتن در معرض نور خورشید.[14]











سالانه هزاران حیوان به دلیل انجام آزمایش محصولات بهداشتی بر روی آنها می میرند

آزمایش بر روی حیوانات در کشورهای هلند، بلژیک و انگلستان ممنوع شده است و پس از 13 سال بحث و مشاجره و اعمال فشار از سوی گروه‌های حامی حقوق حیوانات، اتحادیه اروپا در سال 2002 قانونی تصویب کرد که طبق آن فروش آن دسته از لوازم آرایشی که بر روی حیوانات آزمایش شده‌اند، از سال 2009 به بعد در کشورهای عضو این اتحایده ممنوع می‌باشد. فرانسه که شرکت لورآل، بزرگترین شرکت سازنده مواد آرایشی در آن قرار دارد، با طرح دعوا در دیوان عدالت اروپا در لوکزامبورگ، خواستار لغو این محدودیت شد.[15] این قانون همچنین از سوی فدراسیون افزودنی‌های آرایشی اروپا که نماینده بیش از 70 شرکت در بلژیک، فرانسه، سوئد، آلمان و ایتالیا است، مورد مخالفت قرار گرفت.[16]



شرکت لورآل خواستار لغو اعمال محدودیت در زمینه انجام آزمایش بر روی حیوانات شده است


علاقه غیرمسلمانان به لوازم آرایشی حلال

بدنبال نخستین همایش بین المللی شکل گیری خطوط تولید لوازم آرایشی حلال بسیاری از شرکتهای بزرگ لوازم آرایشی حلال اقدام به ارائه محصولات طبیعی خود در این عرصه کرده و با استقبال خوبی مواجه شده است.

اهلام مومین مالک شرکت لوازم آرایشی شفا به عنوان یک شرکت داری مجوز محصولات آرایشی حلال که زمانی تنها در بازار خاورمیانه کار می کرد گفت: درحال حاضر تقاضا برای محصولات حلال در حال افزایش است، تمام محصولات ما دارای گواهی تأییدیه حلال هستند و در ساخت آنها از هیچ محصول حیوانی یا الکلی استفاده نمی شود، این محصولات کاملا طبیعی و گیاهی هستند.

در اکثر لوازم آرایشی از محصولات طبیعی استفاده می شود اما در برخی از محصولات ترکیبی از محتوایات برای مصرف کنندگان حلال چالش برانگیز است که در این میان می توان به محصولاتی اشاره کرد که از منابع حیوانی گرفته می شود و در ساخت آنها از کلاژن، اسید هیالورونیک، کارمین سدیم و گلیسیرین استفاده می شود.

براساس اظهارات مومین، درحال حاضر برای این مواد جایگزین حلال پیدا شده است و ما راهی یافته ایم تا برای مثال یک ماده گیاهی را جایگزین گلیسیرین کنیم که کارکرد آن درست به همان شکل است.

اگرچه برخی از استانداردهای منطقه ای برای شرکتهایی که خود را حلال معرفی می کند وجود دارد اما براساس اظهارات مومین شرکت لوازم آرایشی شفا تنها شرکت آمریکایی در این عرصه بوده که دارای گواهی تأیید محصولات حلال خود است.

در سال 2005 بخش لوازم آرایشی و بهداشتی 9 درصد بازار جهانی محصولات حلال را دراختیار داشت اما اکنون براساس آمارهای موجود این بخش سهم بزرگی از بازار درحال رشد حلال را که محصولات آن را 8/1 میلیارد نفر در سراسر جهان استفاده می کنند در اختیار دارد.

ماه حسین گمبلز بنیانگذار شرکت محصولات مراقبت از پوست صاف پیور به عنوان یکی از شرکتهای دارای گوای حلال اظهار داشت: بسیاری از غیر مسلمانانی که از ماهیت این نوع محصولات آگاه هستند نیز سهم بسزای در رشد بازار محصولات حلال آرایشی و بهداشتی ایفا می کنند.

معضلی به نام قاچاق

طبق اظهارات مقامات ایرانی سالانه ۸۰۰ میلیون دلار لوازم آرایشی قاچاق وارد کشور می شود. واردات قانونی کشور ما در لوازم آرایشی بهداشتی به طور متوسط 150 میلیون دلار است که تولیدات ما در داخل جوابگوی 10 درصد از این مقدار هم نیست و حداقل 800 میلیون دلار از نیاز ما از طریق قاچاق وارد می‌شود.

به دلیل عوارض پوستی استفاده از لوازم آرایشی از یک سو و استفاده از نوع نامرغوب و غیربهداشتی آن از سوی دیگر سلامت مصرف کنندگان به شدت به مخاطره افتاده است. در حال حاضر ایران فقط درصد کمی از نیاز خود به محصولات آرایشی و بهداشتی را تولید می‌کند و بیشتر این محصولات از کشورهای چین، ترکیه، کره و امارات وارد یا قاچاق می‌شوند.


تخریب بخشی از کالاهای قاچاق که توسط مامورین گمرک ضبط شده اند


آمار سرانه يك خانم ايراني حدود 150 دلار است كه اغلب آنها از مواد آرايشي و بهداشتي غيراستاندارد را با مارك‌هاي متفاوت خريداري مي‌كنند. درصد از اقلام آرايشي و بهداشتي وارد شده به كشور به صورت قاچاق و بدون مجاز صادره از گمرك و وزارت بهداشت مي‌باشد و همچنين 90 درصد از آنها به صورت غيربهداشتي ساخته مي‌شوند. اغلب قاچاق كالاها از طريق شبكه‌هاي ماهواره به افراد تبليغ شده و بسياري از مردم كه اطلاع كافي از پخش و عرضه آن را ندارند، و به صورت تلفني و پيك موتوري خريداري مي‌كنند.


آمار سرانه مصرف مواد آرایشی يك خانم ايراني حدود 150 دلار است


براساس تحقیقی که در موسسه تحقیقاتی TMBA انجام شده، حدود 14 میلیون دختر و زن بین 15 تا 45سال ساکن شهرهای بزرگ ایران، بطور متوسط ماهانه 7/5 یورو برای خرید لوازم آرایشی هزینه می‌کنند و این درحالی است که متوسط حقوق بین 490 تا570 یورو است. زنان و دختران ایرانی به دلیل حجاب توجه خاصی به چهره خود می‌کنند. دخترانی هستند که بیش از یک ساعت جلوی آینه آرایش می‌کنند.

اگر در اروپا مردم ترجیح می‌دهند طبیعی باشند، در ایران جوانان ترجیح می‌دهند آرایش کنند. زنان و دختران ایرانی سالانه حدود 1630 میلیون یورو برای کالای آرایشی هزینه می‌کنند و بیشتر محصولات آرایشی وارداتی هستند، ولی قسمت اعظم این واردات خارج از شیوه قانونی انجام می‌شود و اکثر کار‌شناسان معتقدند که حجم محصولات وارداتی غیرقانونی بین  570 تا610میلیون یورو است.

در گزارشی دیگر 14 میلیون نفر زن ایراني در برابر 140 میلیون نفر زن در خاورمیانه به میزان 1.2 میلیارد دلار از بازار 2.7 میلیارد دلار بازار فروش لوازم آرایشی در خاورمیانه و بازار 160 میلیارد دلاری محصولات آرایشی در جهان  را به خود اختصاص داده اند. این آمار حاکی از آن است که نزدیک به پنجاه درصد مصرف لوازم آرایشی در خاورمیانه توسط تنها ده درصد زنان این منطقه صورت می پذیرد.


این ارقام نشان دهنده آن است که هر زن ایرانی در سال 150 دلار یا به عبارتی بيش از 150 هزارتومان و هر زن در خاورمیانه تقریبا 36 دلار یا به عبارتی بيش از 36 هزارتومان لوازم آرایشی مصرف می‌کند. ضمن آن که زنان ایرانی اغلب از اجناس چینی استفاده می‌کنند و در این زمینه شاید حجم بیشتری از لوازم آرایشی را مصرف کنند. سهم برندهای معتبر اروپایی و آمریکایی که دارای کیفیت و ترکیبات قابل اعتمادتری هستند، به دلیل قیمت‌های بالایی که در ایران دارند، کمتر از یک درصد بازار تخمین زده می‌شود. متاسفانه سهم تولیدکننده‌های ایرانی از این بازار بزرگ ورو به گسترش بسیار ناچیز است و حداکثر در حدود پنج درصد تخمین زده می‌شود.

نکته جالب این گزارش این است مصرف لوازم آرایش در ایران صرفا در انحصار زنان نیست. در همین زمینه مجید ابهری؛ کار‌شناس علوم رفتاری دانشگاه شهید بهشتی، از تحقیقی خبر می‌دهد که بر مبنای نتایج آن، مردان ایرانی، مصرف‌کننده 12 درصد از لوازم آرایش موجود در بازار هستند.


درباره افزایش گرایش جوانان به استفاده از مواد ارایش، جامعه شناسان معتقدند گاه آرایش بیش از حد و غیرمتعارف در دختران و پسران، جدای از دلایل شخصیتی و رفتاری فردی (ازجمله به عدم اعتماد به نفس، اختلالات شخصیتی و…)، تبدیل به ابزاری برای کسب قدرت اجتماعی و لجبازی می شود، آنها کج دهنی خود به برخوردهای نسنجیده خانواده و اجتماع را با رنگهای تند صورت هایشان یا هر نوع هنجارشکنی ممکن نشان می دهند. روش های پرورشی نسنجیده، تعصبات کور و بی منطق جوانان را عصیان زده خواهد کرد، که بی احترامی به عرف جامعه از پیامدهای آن است.

همچنین بالاتر بودن تعداد دختران نسبت به پسران و تغییر ملاک های ازدواج از دیگر علل علاقه مندی آنها به متفاوت بودن است. به گفته بسیاری از جوانان، اولین ملاک ها برای ازدواج، ثروت و زیبایی هستند و قابلیت فرد برای درآمدزایی و رشته و مدرک تحصیلی در درجه دوم قرار دارند. به این ترتیب زمانی که چهره اولین عامل انتخاب محسوب شود، طبیعی است که فرد از بابت ظاهرش نگران باشد.

به هر حال، استفاده از لوازم آرايشي در ايران ديگر نه سن خاصي دارد و نه قشر خاصي. امروزه برخي از دختران و زنان ايراني استفاده از لوازم آرايشي را جزو لاينفک زندگي خود مي دانند. از سوي ديگر سن مصرف لوازم آرايشي نيز به 15 سال رسيده و اين در حالي است که در کشورهاي توسعه يافته تمايل به آرايش بيشتر در بين زنان مسن ديده مي شود که طراوت و شادابي پوست خود را از دست داده اند. همه این موارد نشان دهنده یک مشکل ساختاری فرهنگی در کشور ماست. مشکلی که اگر برای ان چاره اندیشی نشود چه بسا مس تواند به بحرانی برای سلامت و هنجارهای جامعه ما تبدیل شود.

” شرکت هرمی اورف الیم": عرضه‌کننده محصولات آرایشی با فعالیت های سیاسی!

شرکت هرمی اوریف لیم که چندی پیش با دخالت نیروهای پلیس و آگاهی فعالیت‌هایش متوقف شد، یکی از شرکت‌هایی بود که زیر پوست لوازم آرایشی به فعالیت‌های هرمی و سیاسی می‌پرداخت. اين شركت لوازم آرايشي و بهداشي كه در كل ايران تنها يك شعبه براي عرضه محصولات خود در پايتخت داشت، فروش ساليانه محصولاتش در دنيا بيش از يك میلیارد يورو است. براي خريد محصولات اين شركت در ایران تنها يك راه وجود داشت و آن هم ورود به سيستم هرمي آن بود. يعني هيچ خريداري به طور مستقيم نمی‌توانست به تنها فروشگاه آن در تهران مراجعه كرده و محصول مورد نظر خود را خريدراي كند.

حميد‌رضا پارسا، مدير عامل اين شركت هرمي در ايران درباره عملكرد اين شركت مي‌گويد: «اين شركت در سال 1967 در سوئد تشكيل شده و در 61 كشور دنيا به همين شيوه فعاليت مي‌كند.» اما نكته جالب اين است كه اين شركت در ابتدا در ايران تنها در حد يك مغازه لوازم آرايشي بوده و يك سال است كه به گفته گردانندگان آن پس از روان‌شناسي نحوه جذب مشتري‌هاي ايراني به شيوه فروش هرمي روي آورده‌اند و توانسته‌اند 30 هزار نفر را جذب كنند.

پس از افشای فعالیت های سیاسی، رسانه‌ها به شدت به دفاع از این شرکت پرداختند و موضع‌گیری‌های تندی علیه مقامات ایرانی اتخاذ کردند.

اين در حالي است که شرکت هرمي «اوريف ليم پرشيا» براساس گزارش دستگاههاي اطلاعاتي و قضايي کشور، علاوه بر فعاليت ناسالم هرمي و فرار مالياتي، در پوشش فروش لوازم آرايشي و بهداشتي از برخي جريانات سياسي حمايت مالي مي کرد.




منابع و مآخذ:

[1] Euromonitor, COLIPA Statistics Working Group

[2] Global Insight estimates based on Company Reports and Euromonitor data

[3] Agner T (1991). “Susceptibility of atopic dermatitis patients to irritant dermatitis caused by sodium lauryl sulphate". Acta Derm. Venereol.

71 (4): 296–300. PMID 1681644.

[4] Nassif A, Chan SC, Storrs FJ, Hanifin JM (November 1994). “Abnormal skin irritancy in atopic dermatitis and in atopy without dermatitis”

(http:/ / www. jem. org/ cgi/ content/ full/ 195/ 7/ 855). Arch Dermatol 130 (11): 1402–7. doi:10.1001/archderm.130.11.1402. PMID 7979441.

[5] Marrakchi S, Maibach HI (2006). “Sodium lauryl sulfate-induced irritation in the human face: regional and age-related differences". Skin

Pharmacol Physiol 19 (3): 177–80. doi:10.1159/000093112. PMID 16679819.

[6] CIR publication. Final Report on the Safety Assessment of Sodium Lauryl Sulfate and Ammonium Lauryl Sulfate. Journal of the American

College of Toxicology. 1983 Vol. 2 (No. 7) pages 127–181.

[7] Loffler H, Effendy I (May 1999). “Skin susceptibility of atopic individuals". Contact Derm. 40 (5): 239–42.

doi:10.1111/j.1600-0536.1999.tb06056.x. PMID 10344477.

[8] [19] Nagel JE, Fuscaldo JT, Fireman P (April 1977). “Paraben allergy". JAMA 237 (15): 1594–5. doi:10.1001/jama.237.15.1594. PMID 576658.

[9] Byford JR, Shaw LE, Drew MG, Pope GS, Sauer MJ, Darbre PD (January 2002). “Oestrogenic activity of parabens in MCF7 human breast

cancer cells” (http:/ / linkinghub. elsevier. com/ retrieve/ pii/ S0960076001001741). J. Steroid Biochem. Mol. Biol. 80 (1): 49–60.

doi:10.1016/S0960-0760(01)00174-1. PMID 11867263

[10] Towards Beautiful Eyes – Solutions for Thinning Lashes and Dark Patches, Kamau Austin.

[11] Frosch PJ, Pilz B, Andersen KE, et al. (November 1995). “Patch testing with fragrances: results of a multi-center study of the European

Environmental and Contact Dermatitis Research Group with 48 frequently used constituents of perfumes". Contact Derm. 33 (5): 333–42.

doi:10.1111/j.1600-0536.1995.tb02048.x. PMID 8565489.

[12] McLaughlin, Martyn (2007-12-20). “Pseudo science can’t cover up the ugly truth” (http:/ / news. scotsman. com/ latestnews/

-Pseudo-science-can39t-cover. 3606975. jp). The Scotsman (Edinburgh).

[13] “cosmetics – Bad Science” (http:/ / www. badscience. net/ category/ cosmetics/ ). Badscience.net. . Retrieved 2011-10-23.

[14] An overview of Animal Testing Issues (http:/ / www. hsus. org/ web-files/ PDF/ ARI/ ARIS_An_Overview_Of_Animal_Testing_Issues.

pdf), Humane Society of the United States. Retrieved February 27, 2008.

[15] Osborn, Andrew & Gentleman, Amelia. “Secret French move to block animal-testing ban” (http:/ / www. guardian. co. uk/ animalrights/

story/ 0,11917,1021527,00. html), The Guardian, August 19, 2003. Retrieved February 27, 2008.

[16] Osborn, Andrew & Gentleman, Amelia. “Secret French move to block animal-testing ban” (http:/ / www. guardian. co. uk/ animalrights/

story/ 0,11917,1021527,00. html), The Guardian, August 19, 2003. Retrieved February 27, 2008.

 

منبع :‌WWW.598.IR

 نظر دهید »

حيات احمد

28 اردیبهشت 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم:

هركس از شما خوش خلق تر است نزد من محبوب تر است.

حديث 907 نهج الفصاحه

درباره شهيد محمد بروجردي:

توي جو آن روز كردستان خنده رو بودن واقعا نوبر بود. مسئول باشي و هزار جاي كار لنگ بزند و هزار جور حرف بهت بگويند و هرروز خبر شهادت يكي از بچه هات را برايت بياورند و چند بار در روز بخواهي نفراتت را از كمين ضدانقلاب در بياوري و نخوابي و نقشه بكشي و سازمان دهي بكني و دست آخر هنوز بخندي. واقعا كه هنر مي خواهد بعضي از بچه ها توي اوقات استراحت جدول درست مي كردند توي يكي از اين جدولها نوشته بود «مردي كه هميشه مي خندد.» جوابش يازده حرف بود يكي بامداد توش نوشته بود «محمد بروجردي»

بقيه هم ياد گرفته بودند؛از اين جدولها درست مي كردند. مي نوشتند «توپ روحيه،مسيح كردستان،باباي بسيجي ها…»

جلد 12 يادگاران،خاطره 42

 نظر دهید »

حيات احمد

19 اردیبهشت 1391 توسط بدری

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم

نمي توان همه را به مال راضي كرد اما، به حسن خلق مي توان.

حديث 4 سيري در سيره نبوي شهيد مطهري

درباره فرمانده شهيد حسين خرازي:

«اين چه وضعشه. مرديم آخه از سرما. نيگا كن. دست هام باد كرده. آخه من چه طوري برم تو آب؟ اين طوري؟ يه دستكش نمي دن به ما.»

علي كفت «خودتو ناراحت نكن. درست ميشه.»

همان وقت حاج حسين با فرمانده هاي گردان آمده بودند بازديد.

گفتم « حالا مي رم به خود حاجي ميگم.»

علي آمد دنبالم. مي خواست نگذارد، محلش نگذاشتم. رفتم طرف حاج  حسين. چشم حاجي افتاد به من، بلند گفت «برا سلامتي غواصامون صلوات.»

فرمانده ها صلوات فرستادند. لال شده بودم انگار. سرما و همه چي يادم رفت. برگشتم سر جام ايستادم؛علي مي خنديد.

جلد 7 يادگاران، خاطره 73

 2 نظر

جنگ به روايت تصوير

19 اردیبهشت 1391 توسط بدری
جنگ به روایت تصویر/ عملیات کربلای یک/ آزادسازی مهران/ نذرمادر


در قلاجه غوغایی بود، سخت بود، به خدا خیلی سخت بود، دل کندن از هم ، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب، بچه هاهمدیگر را سخت در بغل می فشردند و گریه سر می دادند، عاشق بودند، کاری نمی شد کرد، و با اینکه با خودشان عهد کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی دلبسته هم شده بودند ، تا ساعاتی دیگر باید از موانع سخت ، میادین مین واز زیر آتش دشمن رد می شدند و حماسه ای دیگر را در تاریخ دفاع مقدس رقم می زدند، حسابی توجیه شده بودند که برای آزادسازی شهر مهران- برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن می نازید- باید مردانه بجنگند، با بچه های لشگر سیدالشهدا همراه بودم، الحق و الانصاف بچه های تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. دروازه قرآنی درست کرده بودند تا بچه ها از زیر آن رد شوند، حاج علی فضلی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه می کرد،  نه بچه ها از او دل می کندند نه او از بچه ها، انگار برای عروسی می رفتند، رسیدن به وصال عشق، آذین بندیها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی کرده بودند، در عکس رشته لامپ هامشخص است، روحانی جوانی در حالیکه لباس رزم برتن دارد و قرآن به دست گرفته بچه ها را از زیر قرآن رد می کند ، در این میان نوجوانی نشسته و برای بچه ها اسفند دود می کند، در عکس پشتش به ماست، سنش کم بود، چون چادر ما نزدیک بچه های ستاد بود، بارها و بارها دیده بودمش، خیلی اصرار کرده بود تا او را هم به همراه رزمندگان دیگر بفرستند، اما سنش کم بود، به گمانم 12 سالش بود، این لحظه های آخر آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچه های ستاد، شب قبل از اعزام ، درست پشت چادر ما صدای گریه اش را شنیدم، از چادر بیرون زدم، دیدم گوشه ای کز کرده و اشک بر چهره ی آسمان سیمایش جاری است، رفتم و کنارش نشستم، با اینکه می دانستم علت چیست، از او پرسیدم:” چرا گریه می کنی؟”
خیلی ساده در حالیکه احساس می کردم بغض تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت:"می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم ، اما نمی گذارند، می گویند سنم کمه”
دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم :” خوب اولا مرد که گریه نمی کند، ثانیا تا اینجا هم که با بچه ها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند”
گفت:” به مادرم گفتم که نذر کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم نذر مادرم ادا نمی شود." 
با این حرف آخر واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم:” اگر دعای مادر پشت سرت باشد ، انشالله نذر او هم ادا می شود"…

حالا در آخرین غروب وداع قلاجه با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند…

درمرحله دوم عملیات در شهر مهران باز هنگام غروب دیدمش ، سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای  لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، لبخندی زد و دستش را به سمتم دراز کرد، دویدم تا خودم را به ماشین برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید… دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار گم شد،” نذر مادر ادا شده بود… “

منبع : WWW. shojait.blogfa.com

 2 نظر
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

نحوه نمایش نتایج:

کد دعای فرج

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدمات وبلاگ نویسان جوان

اوقات شرعی

وبلاگ

كد ثانيه شمار غيبت امام زمان (عج)

log
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس